بیست و نهم اَمُرداد
پایان جنگ ایران و عراق
جنگ برکت است، جنگ یک رحمت الهی است:
(شیخ روح الله خمینی)
جنگ خانمانسوز ایران و عراق که در پی خیره سریهای دو پتیاره ی دیوزاد (سید روح الله خمینی و صدام حسین گُجَستگ) به درازای هشت سال هر دو کشور ایران و عراق را بر خاک سیاه نشاند، سرانجام در روز بیست و نهم اَمُرداد ماه سال 1367 خورشیدی [2547 شاهنشاهی] برابر پیمان نامه ی 598 شورای امنیت سازمان ملل متحد پایان گرفت. این پیمان نامه در روز بیست و نهم تیر ماه 1366 [درست یک سال پیش از آن] از سوی شورای امنیت نوشته و پذیرش آن از سوی هر دو کشور خواسته شده بود. دولت عراق به فرماندهی صدام حسین در همان نخستین روز به پذیرش این پیمان نامه گردن نهاد، ولی حکومت ننگین دامن اسلامی به رهبری شیخ روح الله خمینی از پذیرش آن سر باز زد و تا یک سال و هفت روز دیگر بر سیه روزگاری مردم بیگناه دو کشور ایران و عراق افزود و چراغ زندگانی سدها هزار جوان دیگر را از هر دو کشور خاموش کرد، و سرانجام پس از زدن هواپیمای مسافربری ایران، پرواز IR 655 از سوی ناوگان دریایی آمریکا، در روز بیست و هفتم تیرماه سال 1367، از سوی ایران نیز پذیرفته شد و شیخ ایرانسوز در روز بیست و نهم تیرماه 1367 در پیامی به مردم ایران گفت:
«… و اما در مورد قبول قطعنامه که حقیقتاً مسئله بسیار تلخ و ناگواری برای همه و خصوصاً برای من بود، این است که من تا چند روز قبل معتقد به همان شیوه دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم و مصلحت نظام و کشور و انقلاب را در اجرای آن میدیدم، ولی به واسطه حوادث و عواملی که از ذکر آن فعلًا خودداری میکنم، و به امید خداوند در آینده روشن خواهد شد و با توجه به نظر تمامی کارشناسان سیاسی و نظامی سطح بالای کشور، که من به تعهد و دلسوزی و صداقت آنان اعتماد دارم، با قبول قطعنامه و آتشبس موافقت نمودم… خداوندا، این دفتر و کتاب شهادت را همچنان به روی مشتاقان باز، و ما را هم از وصول به آن محروم مکن. خداوندا، کشور ما و ملت ما هنوز در آغاز راه مبارزهاند و نیازمند به مشعل شهادت! تو خود این چراغ پر فروغ را حافظ و نگهبان باش. خوشا به حال شما ملت! خوشا به حال شما زنان و مردان! خوشا به حال جانبازان و اسرا و مفقودین و خانوادههای معظم شهدا! و بدا به حال من که هنوز ماندهام و جام زهرآلود قبول قطعنامه را سر کشیدهام، و در برابر عظمت و فداکاری این ملت بزرگ احساس شرمساری میکنم…
پذیرش پیمان نامه ی 598 شورای امنیت سازمان ملل متحد اگرچه نشان دهنده ی پذیرش آتش بس از سوی ایران بود ، ولی عراق با اینکه پیمان نامه را پذیرفته بود یورش های گستاخانه ی خود را پی گرفت و دو باره به خاک ایران لشگر کشید تا بخش های ارزشمندی مانند خرمشهر را بدست آورد تا بهنگام گفتگوها دست بالاتری داشته باشد، ولی در اینجا هم ناکام ماند و سرانجام در روز بیست و نهم اَمُرداد ماه سال 1367 هر دو سوی نبرد دست از جنگ کشیدند و بر سر میز گفتگو نشستند.
یکی از انگیزه های کارآمدی که شیخ ایرانسوز را به پذیرش پیمان نامه ی شورای امنیت و پایان بخشیدن به این نبرد بیهوده و ایران ویرانگر وا داشت ، گزارش سرّی از میدان جنگ بود که محسن رضایی فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به خمینی داد. در بخش از این گزارش نوشته بود:
«… تا پنج سال دیگر ما هیچ پیروزی نداریم، ممکن است در صورت داشتن وسائلی که در طول پنج سال به دست میآوریم قدرت عملیات انهدامی یا مقابله به مثل را داشته باشیم و بعد از پایان سال 1371 اگر ما دارای 350 تیپ پیاده و 2500 تانک و 3000 قبضه توپ و 300 هواپیمای جنگی و 3000 هلیکوپتر باشیم و قدرت ساخت مقدار قابل توجهی از سلاحهای لیزری و اتمی که از ضرورتهای جنگ در آن موقع است را داشته باشیم، میتوان گفت به امید خدا بتوانیم عملیات آفندی انجام دهیم».
برگردان پیمان نامه ی 598 شورای امنیت سازمان ملل متحد چنین بود:
در بیست ژوئیه 1987، با ابراز نگرانی عمیق از اینکه با وجود درخواست هایش برای آتشبس منازعه بین جمهوری اسلامی ایران و عراق، با تلفات سنگین تر انسانی و ویرانیهای بیشتر همچنان ادامه دارد، با ابراز تاسف از آغاز و ادامه این منازعه، همچنین با ابراز تاسف از بمباران مراکز کاملاً مسکونی غیر نظامی، حمله به کشتیهای بی طرف و هواپیمایی مسافربری، نقض حقوق بینالمللی درباره بشر دوستی و سایر حقوق مربوط به درگیریهای مسلحانه، و به ویژه به کار بردن سلاحهای شیمیایی که بر خلاف تعهدات مذکور در پروتکل 1925 ژنو میباشد، با ابراز نگرانی عمیق از اینکه تشدید و گسترش بیشتر منازعه ممکن است وقوع یابد با اتخاذ تصمیم پایان دادن به کلیه عملیات نظامی بین ایران و عراق و با اعتقاد به اینکه منازعه بین ایران و عراق باید به نحو جامع، عادلانه، شرافتمندانه و پایدار حل شود، با یادآوری مجدد مقررات منشور ملل متحد، و به ویژه تعهد کلیه کشورهای عضو که اختلافات بینالمللی خود را از راههای مسالمت آمیز و به گونهای که صلح و امنیت بینالمللی و عدالت دچار مخاطره نگردد، حل نمایند. با احراز این که نقض صلح در مورد منازعه بین ایران و عراق وجود دارد، با اقدام بر اساس مواد 39 و 40 منشور ملل متحد، آمرانه میخواهد که ایران و عراق به عنوان نخستین گام در حل اختلاف از طریق مذاکره، آتشبس فوری را رعایت کنند، کلیه عملیات نظامی را در زمین، دریا و هوا قطع کنند و نیروها را بدون درنگ به مرزهای شناخته شده بینالمللی بازگردانند.
از دبیر کل درخواست می کند که گروهی از ناظران سازمان ملل را برای تأیید، تحکیم و نظارت بر آتشبس و عقبنشینی اعزام دارد و همچنین درخواست میکند که دبیر کل ترتیبات لازم را با مشورت با طرفین فراهم آورد و گزارش آنرا به شورای امنیت تسلیم دارد.
مصراً میخواهد که اسیران جنگی پس از قطع عملیات خصمانه، بر طبق کنوانسیون سوم ژنو، در اوت 1949 بدون درنگ آزاد شوند و به کشورهای خود برگردند.
از ایران و عراق میخواهد که در اجرای این قطعنامه و کوششهای میانجیگری برای دستیابی به یک راه حل جامع، عادلانه و شرافتمندانه مورد قبول دو طرف، درباره کلیه مسائل مهم، بر طبق اصول مندرج منشور ملل متحد با دبیر کل همکاری کند.
از کلیه کشورهای دیگر میخواهد که نهایت خویشتن داری را به عمل آورند و از هر اقدامی که ممکن است منجر به تشدید و گسترش بیشتر منازعه گردد، خودداری کنند و به این ترتیب، اجرای قطعنامه حاضر را تسهیل کنند.
از دبیر کل درخواست میکند تا مشورت با ایران و عراق، مسئله ارجاع تحقیق درباره مسئولیت منازعه به هیئت بی طرفی را بررسی کنند و هرچه زودتر به شورای امنیت گزارش دهد.
با تصدیق ابعاد عظیم خساراتی که در طول منازعه داده شده و ضرورت تلاشهای بازسازی با کمکهای مناسب بینالمللی پس از خاتمه منازعه، از دبیر کل درخواست میکند که گروهی از کارشناسان را برای بررسی مسئله بازسازی تعیین و به شورای امنیت گزارش کند.
همچنین از دبیر کل درخواست میکند از طریق مشورت با ایران و عراق و سایر کشورهای منطقه، راههای افزایش امنیت و ثبات منطقه را بررسی کند.
از دبیر کل درخواست میکند، که شورای امنیت را در مورد اجرای این قطعنامه آگاه سازد.
تصمیم میگیرد که در صورت لزوم برای بررسی اقدامات دیگر به منظور تضمین اجرای این قطعنامه تشکیل جلسه دهد.
فرمان خمینی در پذیرش پیمان آتش بس
خمینی پس از نومید شدن از پیروزی در جنگ که همواره آن را رحمت الهی می شمرد و نغمه ی نا خجسته «جنگ جنگ تا پیروزی» سر می داد و برای رسیدن به قدس و نابود کردن اسراییل، راه کربلا را برگزیده بود در نامه ی سرّی دیگر به فرماندهان ارتش و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نوشت:
«… حال که مسئولان نظامی ما اعم از ارتش و سپاه» که خبرگان جنگ میباشند، صریحاً اعتراف میکنند که ارتش اسلام به این زودیها هیچ پیروزی به دست نخواهند آورد و نظر به این که مسئولان دلسوز نظامی و سیاسی نظام جمهوری اسلامی از این پس جنگ را به هیچ وجه به صلاح کشور نمیدانند و با قاطعیت میگویند که یک دهم سلاحهایی را که استکبار شرق و غرب در اختیار صدام گذاردهاند به هیچ وجه و با هیچ قیمتی نمیشود در جهان تهیه کرد و با توجه به نامه تکان دهنده فرمانده سپاه پاسداران که یکی از دهها گزارش نظامی سیاسی است که بعد از شکستهای اخیر به اینجانب رسیده و به اعتراف جانشینی فرمانده کل نیروهای مسلح، فرمانده سپاه یکی از معدود فرماندهانی است که در صورت تهیه مایحتاج جنگ معتقد به ادامه جنگ میباشد و با توجه به استفاده گسترده دشمن از سلاحهای شیمیایی و نبود وسائل خنثی کننده آن، اینجانب با آتش بس موافقت مینمایم و برای روشن شدن در مورد اتخاذ این تصمیم تلخ به نکاتی از نامه فرمانده سپاه که در تاریخ 67/4/22 نگاشتهاست اشاره میشود…
شما عزیزان از هر کس بهتر میدانید که این تصمیم برای من چون زهر کشنده است ولی راضی به رضای خداوند متعال هستم و برای صیانت از دین او و حفاظت از جمهوری اسلامی ایران اگر آبرویی داشته باشم خرج میکنم، خداوندا ما برای دین تو قیام کردیم و برای دین تو جنگیدیم و برای حفظ دین تو آتش بس را قبول میکنیم… گفتم جلسهیی تشکیل گردد آتش بس را به مردم تفهیم نمایند. مواظب باشید ممکن است افراد داغ و تند با شعارهای انقلابی شما را از آنچه صلاح اسلام است دور کنند، صریحاً میگویم باید تمام همت تان در توجیه این کار باشد. قدمی انحرافی حرام است و موجب عکس العمل میشود. شما میدانید که مسئولان رده بالای نظام با چشمی خونبار و قلبی مالامال از عشق به اسلام و میهن اسلامیمان چنین تصمیمی گرفتهاند خدا را در نظر بگیرید و هر چه اتفاق میافتد از دوست بدانی…. » .
از این نامه ی خمینی به روشنی پیدا است که او کمترین مهری به ایران ارزشهای فرهنگ ایرانشهری نداشت، از دید او تنها اسلام و مسلمانی شایان پرستاری و نگهبانی بود نه ایران، یا مردم ایران، و یا فرهنگ ورجاند پایه ی ایران، او در پی بنیادگذاری یک دستگاه خلافت اسلامی به شیوه ی ابوبکر و عمر و عثمان و علی، و گسترش کرانه های آن در جهان بود. از دید او نه جان مردم ایران ارزش داشت و نه آنچه را که مردم ایران در هزاره های تاریخ پاس داشته بودند. سخنرانی این شیخ ایرانسوز در بامداد روز بیستم آذرماه سال 1363 در حسینیه جماران راستینگی این سخن را نشان می دهد:
«… جنگهای رسول اکرم، رحمتش کمتر از نصایح ایشان نبوده است. اینهایی که گمانمیکنند که اسلام نگفته است جنگ جنگ تا پیروزی، اگر مقصودشان این است که در قرآن این عبارت نیست، درست میگویند، و اگر مقصودشان این است که بالاتر از این با زبان خدا نیست، اشتباه میکنند. قرآن میفرماید: قاتِلُوهُمْ حَتّی لاتَکُونَ فِتْنَه، همه بشر را دعوت میکند به مقاتله برای رفع فتنه، یعنی «جنگ جنگ تا رفع فتنه در عالم»، این غیر از آنی است که ما میگوییم، ما یک جزء کوچکش را گرفتهایم، برای این که خوب! ما یک دایره خیلی کوچکی از این دایره عظیم واقع هستیم و میگوییم که: «جنگ جنگ تا پیروزی». مقصودمان هم پیروزی بر کفر صدامی است یا پیروزی بر، فرض کنید بالاتر از آنها. آنچه قرآن میگوید این نیست، او میگوید: «جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم»، یعنی، باید کسانی که تبعیت از قرآن میکنند، در نظر داشته باشند که باید تا آن جایی که قدرت دارند ادامه به نبردشان بدهند تا این که فتنه از عالم برداشته بشود. این، یک رحمتی است برای عالم و یک رحمتی است برای هر ملتی، در آن محیطی که هست.
رحمت بودن جنگهای پیامبر برای عالم جنگهای پیغمبر، رحمت بوده است بر عالم و رحمت بوده است حتّی بر کفاری که با آنها جنگ میکرده است. رحمت بر عالم است، برای این که، فتنه در عالم اگر نباشد، همه عالم در آسایشاند. اگر چنانچه آنهایی که مستکبر هستند، با جنگ سر جای خودشان بنشینند، این رحمت است بر آن اُمتی که آن مستکبر بر او غلبه کرده است. بر خود مستکبر رحمت است، برای این که اساس عذاب الهی بر اعمال ماست.
هر عملی که از ما صادر میشود، در آن عالم یک صورت دارد، رد بر انسان میشود.
اینطور نیست که عذاب آخرت شبیه عذابهای دنیایی باشد که مأمورین بیایند، بکشندش و ببرندش، و از باطن خود – ذات انسان – آتش طلوع میکند. اساس جهنم، انسان است، و هر عملی که از انسان صادر میشود بر شدت و مدت عمل، بر شدت و مدت عذاب میافزاید. اگر یک کافری را سر خود بگذارند تا آخر عمر فساد بکند، آن شدت آن عذابی که برای او پیدا میکند، بسیار بالاتر است از آن کسی که جلویش را بگیرند و همین حالا بکشندش!. اگر یک نفر فاسد که مشغول فساد است بگیرند و بکشند، به صلاح خودش است، برای این که این اگر زنده بماند فساد زیادتر میکند و فساد که زیادتر کرد، عمل چون ریشه عذاب است، عذابش در آن جا زیادتر میشود. این یک جراحی است برای اصلاح. حتی اصلاح آن کسی که کشته میشود، یک کسی که دارد یک زهر کشنده را به خیال این که یک شربت است، میخواهد بخورد. اگر چنانچه جلویش را شما بگیرید و با فشار و زور و کتک از دستش بگیرید، یک رحمتی بر او کردید ولو او خیال میکند که طعمه او را از دستش گرفتید و یک زحمتی برایش ایجاد کردید، لکن خیر، اینجور نیست. اگر امروز، این سران استکباری بمیرند، برای خودشان بهتر است از این که ده سال دیگر بمیرند. اگر امروز، یک کسی که فساد در ارض میکند کشته بشود، برای خودش رحمتی است، به خیال این که به صورت یک تأدیب، نه این است که این یک چیزی باشد که برخلاف رحمت باشد. پیغمبر، رحمهٌ للعالمین است و تمام جنگهایی که او کرده است، دعوتهایی که او کرده است، همهاش رحمت است.
این که میفرماید که: قاتِلُوهُمْ حَتّی لاتَکُونَ فِتْنَه بزرگترین رَحمَت است بر بشر. آنهایی که خیال میکنند که این آسایش دنیایی رحمت است و بودن در دنیا و خوردن و خوابیدن حیوانی رحمت است، آنها میگویند که اسلام چون رحمت است، نباید حدود داشته باشد، نباید قصاص داشته باشد، نباید آدم کشی بکند. آنهایی که ریشه عذاب را میدانند، آنهایی که معرفت دارند که مسائل عذاب آخرت وضعش چی است، آنها میدانند که حتی برای این آدمی که دستش را میبرند برای این کاری که کرده است، این یک رحمتی است. رحمتش در آن طرف ظاهر میشود. برای آن کسی که فساد کن است، اگر او را از بین ببرند یک رحمتی است بر او. اینطور نیست که این جنگهای پیغمبر مخالف با رحمهً للعالمین باشد، مُؤَکِّدِ رحمهً للعالمین است.
الْجَنَّهُ تَحْتَ ظِلالالسُّیُوفْ ( بهشت زیر سایه ی شمشیر هاست) ، ممکن است یک معنایش هم این باشد که اشخاصی که در این جنگها هم کشته میشوند، باز هم به آن مرتبه از عذابی که باید برسند نمیرسند، و ممکن است که یک مرتبه رحمتی برای آنها باشد.
بنابراین، قرآن و کتاب الهی یک سفره گستردهیی است که همه از آن استفاده میکنند، منتها هرکس به وضعی استفاده میکند و عمده نظر کتاب الهی و انبیای عظام بر توسعه معرفت است. تمام کارهایی که آنها میکردند، برای این که معرفت الله را به معنای واقعی توسعه بدهند، جنگها برای این است، صلحها برای این است، و عدالت اجتماعی، غایتش برای این است. اینطور نیست که دنیا تحت نظر آنها بوده است که میخواستند فقط دنیا اصلاح بشود. همه را میخواهند اصلاح بکنند. آن مذهبی که جنگ درش نیست، ناقص است اگر باشد. و من گمانم این است که حضرت عیسی – سلام الله علیه – اگر به او مهلت میدادند، آن هم همین ترتیبی که حضرت موسی – سلام الله علیه – عمل میکرد، همان طوری که حضرت نوح – سلام الله علیه – عمل میکرد، آن هم با کفار آنطور عمل میکرد. این اشخاصی که گمان میکنند که حضرت عیسی اصلاً سر این کارها را نداشته است و فقط یک ناصح بوده، اینها به نبوت حضرت عیسی لطمه وارد میکنند. اگر اینطور باشد، معلوم میشود که یک واعظی بوده، نه یک نبیای بوده است. واعظ غیرنبی است. نبی، همه چیز دارد، شمشیر دارد، نبی جنگ دارد، نبی صلح دارد، یعنی، جنگ اساسش نیست، برای این که اصلاح را در دنیا توسعه بدهد، برای این که مردم را نجات بدهد جنگ میکند. برای این که مردم را از شرخودشان نجات بدهد، حدود را، تعزیرات را وضع کرده است. برای این که هم تربیت بشود این آدم و هم راحت بشود امت. اگر امروز ما جنگ میکنیم و جوانهای ما میگویند: «جنگ جنگ تا پیروزی»، اینطور نیست که اینها یک امری برخلاف قرآن میگویند. این یک ذرهیی است، یک رشحهیی است از آنکه قرآن میگوید. آنی که قرآن میگوید، بیشتر از این حرفهاست. این که ما میگوییم، به اندازه حدود خودمان میگوییم. ما چون امروز با – فرض کنید که – صدام یا با کسانی که مؤید صدام هستند جنگ داریم، در این محیط ناقص، میگوییم که «جنگ جنگ تا پیروزی.»
خدای تبارک و تعالی، چون نظرش به اول و آخر است – تا آخر نظر دارد – میگوید که «جنگ تا رفع فتنه». غایت، رفع فتنه است، یعنی اگر ما پیروز هم بشویم یک کمی فتنه را کم کردیم، اگر ما به جای دیگر هم پیروز بشویم، باز یک جای کمی پیروزی حاصل شده است. اگر همه دنیا را هم ما فرض کنید که جنگ بکنیم و پیروز بشویم، باز همه دنیای عصر خودمان را پیروزی درست کردیم. و قرآن این را نمیگوید، قرآن میگوید: «جنگ تا رفع فتنه»، باید رفع فتنه از عالم بشود. بنابراین غلط فهمی است از قرآن که کسی خیال کند که قرآن نگفته است «جنگ جنگ تا پیروزی». قرآن گفته است، بالاتر از این را گفته، اسلام هم گفته است و بالاتر از این را گفته است. و رَحمت است این، نه این است که نقمتی بر مردم است، یک رحمتی است بر تمام بشر، که خدای تبارک و تعالی مردم را دعوت به مقاتله کرده است، نه این که خدای تبارک و تعالی میخواهد زحمتی برای مردم ایجاد کند، میخواهد رحمت درست کند، توسعه رحمت میخواهد عنایت کند.
بنابراین، نباید از قرآن سوء استفاده کرد و آنهایی که با رژیم ما مخالف هستند، بگویند: این مخالف قرآن است، یا آخوندهای درباری بگویند: این مخالف قرآن است، یا آخوندهای بدتر از آخوندهای درباری بگویند: این مخالف قرآن است. خیر! این موافق قرآن است. و اگر کسی بگوید که: با فاسد جنگ نکنید، مخالف قرآن است، اگر کسی بگوید: فتنه را با جنگ رفع نکنید، مخالف قرآن است. و ما بحمدالله، جوان هایمان الآن مشغول هستند و همان دستوری که خدای تبارک و تعالی در قرآن داده است به اندازه محیط خودشان، به اندازه سعه وجود خودشان را دارند انجام میدهند، و امیدواریم که خدای تبارک و تعالی به آنها توفیق بدهد که هرچه بیشتر این امور را انجام بدهند.
دیروز یا پریروز – مثل این که دیروز بوده است، یا پریروز بوده است – که روز حقوق بشر بوده، حرفهایی زدهاند. آنهایی که بشر را پایمال میکنند، دم از حقوق بشر میزنند! آنهایی که از آنور دنیا آمدهاند و اینور دنیا را به آتش کشیدهاند، صحبت از حقوق بشر میکنند. آنهایی که قضیه اختلاف نژادی مبدأ امرشان است، حتی نژاد سفید را هم قبول ندارند، فقط یک نژاد و آن نژاد خودشان را قبول دارند، آنها از وحدت نژاد صحبت میکنند، آنها از این که نباید نژاد مختلف باشد. دنیا، وضعش اینطور شده است که ظالم بیشتر کانّه داد رحمت میدهد از مظلوم. آن کسی که مردم را پایمال دارد میکند، بیشتر از حقوق بشر صحبت میکند. شما ببینید که در این هواپیماربایی که همه دست اندرکاران ایران محکوم کردند این را، و بعد هم به این وضع خوب حل قضیه را کردند، باز هم میگویند که خود اینها دخالت داشتند. این دلیل بر این است که اضطراب درشان پیدا شده، مضطربند. کسانی که مضطرب میشوند در یک امری، دست و پایشان را گم میکنند، نمیدانند چی چی بگویند. اگر چنانچه این هواپیماربایی از ایران شده بود و در یک جای دیگر بود و این طوری حل شده بود، حالا میدیدید که چه بساطی در دنیا درآمده بود، و در تبلیغات درآمد که چه جور خوب درست شد، چه جور خوب عمل شد، چه جور شد، چه جور شد. لکن وقتی که ایران این کار را کرده است، اصلاً سکوت کردند در آن. گاهی یک چیزی میگویند، لکن رئیس امریکا میگوید که باز ما شواهدی بر این که احتمال این را بدهیم ایران کرده است، نمیدهیم. لکن از آنور میگویند که – همان امریکاییها میگویند – خود ایران دخالت داشتند در این امر، شواهد واضح است که خود ایران دخالت داشته! این، برای این است که مضطربند. جمهوری اسلامی و این نهضت همگانی اسلامی، اینها را مضطرب کرده که نمیدانند چی چی بگویند، هر وقتی یک چیزی میگویند. و این برای این است که، این یک قدرت اسلامی است که یک جلوه کمی کرده است و اینها را اینطور مضطرب کرده است، والّا چرا باید اینطور فتنه بکنند و اینطور افترا بزنند؟ دائماً مشغول افترا زدنند به جمهوری اسلامی. دائماً راجع به این که در جمهوری اسلامی حقوق بشر دارد از بین میرود و جاهای دیگر نه! حقوق بشر سر جای خودش هست. امریکا سرجای خودش هست و رؤسای استکبار حفظ میکنند حقوق بشر را! فقط در ایران است که حقوق بشر از بین میرود! این برای این است که، مضطرباند اینها. از اسلام اضطراب دارند، از این که اسلام پیشبرد بکند، اینها میترسند. از این جهت، اینطور میگویند و این موجب تقویت شما بشود.
هرچه آنها در بوق هایشان بر ضد شما صحبت کنند، دلیل بر قوّت شماست و دلیل بر عظمت اسلام و عظمت جمهوری اسلامی است، و این باید باعث تقویت ما بشود. آنها برای تضعیف ما اینطور بوقها را به بار میآورند و ما از اثر این معنا – چون ریشه را میدانیم که چی هست – تقویت میشویم. اگر ایران، یک جایی بود که سستی داشت و جمهوری اسلامی دیگر از بین میخواست برود، اینقدر سروصدا نمیشد. چون میبینند که استقرار پیدا کرده است، همه چیزش مستقر شده است و دارد پیش میرود، اینها دست و پایشان را گم کردهاند و شروع کردهاند به این حرفها زدن، و این موجب تقویت روحی شما و ملت ما باید بشود و جنگندههای ما بشود.
ان شاء الله خداوند تبارک و تعالی به برکت این روز شریف که هم ولادت مؤسس اسلام و مؤسس توحید است – و توحید به معنای اعلا – و هم ولادت ناشر احکام اسلام است، به همه مسلمین و به همه مظلومان مبارک کند، و خداوند همه شما را مؤید کند.
والسلام علیکم و رحمه الله
جنگی که پیروزی نداشت
(مجید محمدی)
در باب نقش مخرب صدام حسین در به راه اندازی جنگ هشت ساله میان ایران و عراق یا نقش قدرتهای بزرگ در آن بسیار سخن گفته شده است اما سخن در باب نقش مخرب جمهوری اسلامی در این جنگ (به زبان فارسی) بسیار نادر است.
فعالان سیاسی ایرانی و حتی کسانی که به حکومت دیدگاه انتقادی دارند به دلیل ترس از افکار عمومی کمتر به سراغ این موضوع میروند. آنها تصور میکنند که اگر بیهودگی جنگ و نقش مخرب سپاه و خمینی و روحانیون همراه وی را نتیجه بگیرند با بیش از صد هزار کشته (که شهید خوانده شده و خانواده هایشان بدانها افتخار میکنند و البته حق دارند افتخار کنند) و صدها هزار نفر زخمی چه خواهند کرد.
آنها از خود خواهند پرسید که آیا نباید کلمه شهید و جانباز را از ادبیات سیاسی خود حذف کنند؟ در این صورت، چه پاسخی برای خانوادههای کشتهها و مجروحان جنگ خواهند داشت؟
در ایران سخن گفتن از جنگ هشت ساله بسیار دشوار است چون این موضوع با احساسات میلیونها ایرانی در هم آمیخته است.
کسانی که در جنگ عزیزی را از دست دادهاند یا فردی معلول ناشی از جنگ در خانه دارند نمیتوانند نگاه تحلیلی به جنگ داشته باشند. برای آنها این موضوع با هویت و حیات اجتماعی و فردی آنها ارتباط دارد. از این جهت بحث تحلیلی ممکن است کسانی را آزرده خاطر سازد. اما در بررسی جنگ هشت ساله نمیتوان این نوع نگاه تحلیلی را کنار گذاشت و صرفا به افتخارات و احساسات اکتفا کرد.
کسب و کار جنگ
کسانی که از جنگ و افتخارات ما بعد آن سود میبرند (صادرات و واردات سلاح، کسب درصدی از معاملات پنهانی اسلحه و تجهیزات جنگی، قاچاق اسلحه، کسب امتیازات و رانتهایی با اتکا به رفتن به جبهه) جنگ را به صورت امری مقدس در میآورند که کسی نباید از آن سخن بگوید یا رُخدادهای آن را انتقاد کند. اگر کسب و کار جنگ را به اهلش وابگذاریم، بعد میتوان به نقد جنگ به طور کلی و نقد یک جنگ خاص و رخدادهای آن پرداخت. نظامیان بالاخص اگر بعد از جنگ با اتکا به سوابق خود به قدرت برسند، فضا را برای این گونه مباحث میبندند و خواهند بست.
تمایز جنگ و جنگاوران
امریکاییهای مخالف جنگ پس از جنگ ویتنام به تدریج این موضوع را آموختند که باید حساب سربازان و نیروهای
نظامی را از سیاستمدارانی که برای شروع و پایان جنگ و راهبردهای جنگی تصمیم میگیرند، جدا کنند. اما در ایران هنوز این نکته فرا گرفته نشده است.
به همین جهت اگر کسی از جنگ ایران و عراق و هدایت و برنامهریزی و تصمیمات مربوط به آن انتقاد کند به بیتوجهی به تلاشها و ایثارهای رزمندگان متهم میشود.
ایرانیانی که میخواهند بحث از جنگ را به فضای عمومی باز بیاورند باید توجه کنند که میتوان از جنگ به طور کلی و از سیاستها و راهبردها و عملیات مربوط به یک جنگ خاص انتقاد کرد اما در عین حال به فداکاریها و ایثارگریهای نظامیان و داوطلبان احترام گذاشت و از دولت خواست به آنها رسیدگی کند. درسی که ایرانیان میتوانند از جنگ ویتنام و ماجراهای مربوط به آن در ایالات متحده بیاموزند آن است که در کنار احترام به جنگاوران، با جنگ مخالفت کنند و مخاطرات و دشواریهای جنگ را متذکر شوند.
حفظ تمامیت ارضی در دوران جنگ
گفته میشود برای نخستین بار در تاریخ ایران، جنگی (جنگ ایران و عراق) صورت گرفت که خاک کشور از دست نرفت و تمامیت ارضی ایران حفظ شد و به این امر افتخار میشود. سپاه و بسیج بخش عمده این افتخار را به خود نسبت میدهند و نیروهای ملیگرا نیز برای آن که نکتهای برای همبستگی ملی پیدا کنند یا نقطه اشتراکی با بخش اقتدارگرا و تمامیتخواه داشته باشند این افتخار دروغین را تکرار میکنند. بسیاری از این نمد کلاهی برای خود ساختهاند.
و اما چرا این افتخار دروغین است؟ اگر به جنگهای نیمهی دوم قرن بیستم تا کنون نگاه کنید خواهید دید پس از پایان هیچ جنگی نقاط مرزی کشورها جابه جا نشده است. البته برخی کشورها پس از جنگ یا بحران داخلی تجزیه شدهاند (مثل کره، یوگسلاوی، سودان و اتحاد جماهیر شوروی) اما تجزیه نه به دلیل جنگ با کشور خارجی بلکه به دلیل تنشها و تضادهای داخلی بوده است.
هنوز بخشی از فعالان سیاسی بدون درنظر گرفتن غرور ملی و پیامد نقد باورهای عمومی در باب جنگ، به میدان سیاست پا نگذاشتهاند تا جنبش مستقل و باور پذیر صلحطلبی در ایران شکل بگیرد.
جنگ ایران و عراق نیز در این دوره نمیتوانست یک استثنا باشد. در 60 سال اخیر هیچ جنگی به تغییر مرزها منجر نشده تا جنگ ایران و عراق دومی آن باشد. دیگر دوران گشورگشایی با جنگ به پایان رسیده است. حتی کشورهایی که به تمامی توسط ارتشهای خارجی اشغال میشوند مرزهای خود را حفظ میکنند و تنها تاثیر اشغال، نفوذ اشغالگر بر حوزه تحت نفوذ خود است.
افتخاری که در جنگ ایران و عراق به هیچ کسی نرسید، توقف خونریزیها و دشمنیهایی بود که جان صدها هزار نفر را گرفت و صدها هزار نفر را معلول و زخمی کرد.
جنبش صلح طلبی ایرانیان وجود خارجی ندارد
بخشی از ایرانیان هنگامی که تهدیدهای ایالات متحده مطرح میشود به عناصری صلح طلب تبدیل شده و چنان سخن میگویند که گویی صلحطلبی بخشی از هویت سیاسی آنهاست. اما وقتی به سخن گفتن از جنگهای ایرانیان در طول تاریخ میرویم فراموش میکنند که ایرانیان در صدها جنگ درگیر بوده و صدها هزار نفر به دست آنها کشته و زخمی شدهاند.
صلح طلبی اینان بیشتر پوششی است برای گرایشهای ضد امپریالیستی و نه مخالفت با هرگونه جنگ و خونریزی. در ادبیات این صلحطلبان هیچگاه ذکری از بیهودگی جنگ به طور کلی و بالاخص جنگ هشت ساله ایران و عراق نمیشود.
افتخاری که در جنگ ایران و عراق به کسی نرسید، توقف خونریزیها و دشمنیهایی بود که جان صدها هزار نفر را گرفت و صدها هزار نفر را معلول و زخمی کرد.
صلحطلبی یک فرد یا گروه بیش از آن که در مخالفت با جنگهایی که دیگر دولتها به راه میاندازند نمایان شود در مخالفت با جنگهایی آشکار میگردد که دولت متبوع در آن درگیر میشود یا جامعه متبوع میستاید. گروههای صلحطلب ایرانی چقدر با مداخله دولت متبوع خود در جنگ سوریه مخالفت کردهاند؟
درست به همین دلیل است که در ایران جنبش صلحطلبی وجود ندارد و کمتر کسی صلحطلبانی را باور میکند که فقط جنگ محتمل قدرتهای بزرگ علیه ایران و نه جنگهای ایرانیان علیه دیگر کشورها یا کش دادن جنگ علیه دیگر کشورها را محکوم میکنند. متاسفانه هنوز بخشی از فعالان سیاسی بدون درنظر گرفتن غرورهای ملی و پیامد نقد باورهای عمومی در باب جنگ، به میدان سیاست پا نگذاشتهاند تا جنبش مستقل و باورپذیر صلحطلبی در ایران شکل بگیرد.
بازندگان جنگ
بازندگان اصلی جنگ ایران و عراق مردم ایران و عراق بودند. دو کشور نفتخیز نزدیک یک دهه نیرو و سرمایه خود را صرف جنگ کردند و هر یک علاوه بر صدها میلیارد دلار خسارت دو تا سه دهه از دیگر کشورهای هم ردیف خود عقب ماندند. هنوز بسیاری از خرابیهای جنگ در دو کشور بازسازی نشده و هنوز بعد از چند دهه کودکان و زنان دو کشور روی مینهای خنثی نشده میروند و جان و اعضای بدن خود را از دست میدهند.
جامعه ایران حتی در این جنگ بیشتر باخت چون سپاهیانی که دهها هزار جوان را پس از باز پس گیری خرمشهر به مسلخ بردند و در نهایت جنگ را (بنا به ادعای تسخیر عراق و قدس) باختند یا اصولا در جنگ مشارکتی نداشتند با ادعای قهرمانی شروع کردند به تاراج منابع کشور و سرکوب مردمی که از آنها انتقاد داشتند. آنها جنگ را بهانه کردند تا قدرت و ثروت کشور را به تاراج برند…