یکم شهریور ماه سالروز
شکست شاه اسماعیل صفوی از سلطان سلیم یکم در چالدران
آزمون بزرگ تاریخ
بیست و سوم آگوست سال 1514 زایشی، دشت چالدران در نزدیکی خوی، آوردگاه خونبار ترین نبرد عثمانی (ترکیه امروز) و دولت صفوی بود.
سلطان سلیم یکم پس از کشتن دو برادر خود که یکی از آنها جانشینِ
آیینی پدر بود، پدر بیمار را از تخت فرمانروایی عثمانی پایین کشید و خود برجای او نشست.
سلیم هشت سال بر امپراتوری بزرگ عثمانی فرمان راند. کارنامه نویسان ترک او را یاووز [= بُرنده] نام دادند و اروپاییان او را سهمناک! خواندند.
روزی که سلطان سلیم بر جای پدر نشست، گستره ی امپراتوری عثمانی 2٫375٫000 کیلومتر چهارپهلو بود، ولی پس از هشت سال تُرکتازیهای او، گستره ی امپراتوری عثمانی به 6٫557٫000 کیلومتر چهارپهلو فرا رسید.
یکی از ریشخندهای روزگار این بود که سلطان سلیم، ایران را سرزمین مقدس می دانست، بارها به سربازان خود گفته بود: بر خاک ایران آهسته گام بگذارید زیرا که ایران سرزمین بزرگان است!..
او با همه ی ستمبارگی ها، از دانش و ادب نیز بهره ی فراوان داشت، چامه پردازان پارسی گو را بسیار ارج می نهاد و خود نیز به زبان پارسی چامه می سرود. در مذهب تسنن بسیار سخت گیر و زود کُش بود.
همانگونه که «شاه اسماعیل یکم» سنی مذهبان را کافر می دانست و در کشتن آنها درنگ نمی کرد! «سلطان سلیم» هم شیعیان را کافر می پنداشت و شیعه کشی را یک باید دینی می شمرد. بدا که دست زورآور روزگار این دو مسلمان پایورز را همزمان به جهان آورد و رو در روی هم گذاشت.
«سلطان سلیم» برای کینه کشی از زشتکاریهای «قزلباشان شیعه مذهب» که درسُنی کشی در ایران از هیچگونه زشتکاری و پتیارگی روی گردان نبودند، سپاهی بزرگ فراهم آورد و با توپ و تفنگ و توپخانه و به سرزمین مقدس! وخاک بزرگان! لشگر کشید و در روز یکم ماه رجب 920 (اَمُرداد ماه سال 893 خورشیدی) به دشت چالدران در شمال باختری خوی رسید و در آن جا اردو زد.
شمار رزمندگان قزلباش در این جنگ را ( برخی پنجاه هزار) و (برخی بیست و نُه هزار تن ) نوشتهاند.
شاه اسماعیل که خود را فرستاده ی الله و برخوردار از نیروهای الهی و امامان دوازده گانه می پنداشت، سپاه نیرومند «سلطان سلیم» و توپخانه ی سنگین او را به هیچ شمرد و با تکیه بر«امدادهای غیبی» برای پدافند از مرزهای ایران هیچ نکوشید.
دوتن از فرماندهان قزلباش بنامهای نورعلی خلیفه لو و محمدخان استاجلو که با روشهای جنگی عثمانیان و نیروی ویرانگر توپخانه ی آنها آشنایی داشتند پیشنهاد کردند: پیش از آنکه دشمن سپاهِ خود را سامان بخشد از پشت سر بر آنها یورش برند و نیروهای دشمن را درهم بشکنند، ولی یکی دیگر از فرماندهان بنام دورمیشخان استاجلو گفت: «ما برای نشان دادن دلیری مردان قزلباش باید به آنها زمان دهیم تا سپاه خود را آنگونه که بایسته می دانند بیارایند سپس بر آنها یورش خواهیم برد!
شاه اسماعیل این سخنِ دبنگانه را پسندید و به سلطان سلیم زمان داد تا سپاه خود را بدلخواه بیاراید و توپخانه ی مرگبار عثمانی را سامان بخشد. دوازده هزار رزمنده ی ینی چری(1) در پشت زنجیره یی از توپها جا گرفتند و سدی رخنه ناپذیر در برابر سواران ایران پدید آوردند.
در آغاز جنگ، پهلوی راستِ سپاه قزلباش، پهلوی چپِ عثمانی را در هم شکست و فرمانده ی آن را کُشت. ولی همینکه توپخانه بسوی قزلباشان آتش گشود همه چیز وارونه شد. بسیاری از مردان قزلباش و فرماندهان سپاه کشته شدند. شاه اسماعیل خود را در گودالی از دید دشمن پنهان کرد و سرانجام بیاری تنی چند از قزلباشان از میدان جنگ گریخت.
این شکست و آن رخ پنهان کردن در میان کشته شدگان، و آن خواری گریز از میدان نبرد، تلنگری بود بر روانِ پریشیده ی «شاه اسماعیل یکم» تا بداند آنکه باد می کارد باید توفان درو کند.
«سلطان سلیم» پس از کوبیدن سپاه قزلباش، در روز چهاردهم شهریور ماه ( چهارم سپتامبر) به تبریز درآمد.
کشته شدگان جنگ چالدران را 27654 هزار تن از سپاه قزلباش و 42 هزار تن از سپاه عثمانی نوشته اند.
«شاه اسماعیل یکم» با برجا گذاشتن دهها هزار کشته از قزلباشان شیعه گستر خود، بخش بزرگی از آذربایجان و سرزمینهای کُرد نشین ایرانی(بخشهای کردستان ترکیه – کردستان عراق و کردستان سوریه کنونی ) را به دولت عثمانی بخشیدند.
نبرد چالدران، یک پیروزی بزرگ برای سلطان سلیم و یک شکست ننگین برای شاه اسماعیل یکم و سپاه قزلباش او بود. پس از شکست در این جنگ، شاه اسماعیل در سوگ نشست. پیوند میان شاه {که راهنمای نیمه خدایی} دانسته می شد، و نیروهای قزلباش، به سختی آسیب دید. یک سال پس از جنگ چالدران،از نیروی فرمانروایی او کاسته شد و پایگاه پیشین خود را یکسره از دست بداد. (برای آگاهی بیشتر از زشتکاریهای شاه اسماعیل یکم و چگونگی این نبرد ایرانسوز نگاه کنید به روز بیست و هشتم شهریور، روز بزرگداشت نادرشاه افشار در همین دفتر)
پانویس:
1- ینیچری yeniçeri یگان های ویژه از ارتش امپراتوری عثمانی بودند. این ارتش در زمان فرمانروایی سلطان مراد یکم، در روزگاری که دولت عثمانی بخش بزرگی از اروپا را زیر فرمان داشت پدید آمد. سلطان مراد یکم از سال 1359 تا 1389 زایشی بر امپراتوری عثمانی فرمان راند و در آن سالها تراکیه- مکادونیه – بلغارستان و سِربستان را گرفت. در سال 1361 با گرفتن اِدِرنِه فرمانرو عثمانی را گسترش داد. در سال 1363 فیلیپیه را گشود. در واپسین جنگ که میان مسیحیان بالکان و عثمانیان در سِربستان در گرفت، سلطان مراد یکم پیروز شد و بخشهای بزرگی از سرزمینهای مسیحی نشین بزیر فرمان او درآمدند. سلطان مراد فرمان داد که پسر بچه ها را از خانواده هاشان جدا کنند و برای جنگ با مردم خود پرورش دهند. این شیوه ی باژ ستانی را بزبان ترکی عثمانی دوشیرمه بچم[گردآوری] می گفتند. کودکان مسیحی پس از هفت سال انجام کارهای سخت همراه با آموزشهای دینی ورزیده و شستشوی مغزی می شدند و هشت سال دیگر برای آموختن شیوه های رزم و بکارگیری جنگ ابزارهای گوناگون برای کشتن هم کیشان پیشین خود به ارتش می رفتند و پس از دیدن آموزشهای بایسته به یگان های ینی چری فرستاده می شدند. در سال 1286 در روزگار سلطان محمود دوم یگان های ینی چری با همه ی شستشوهای مغزی که شده بودند بر دولت عثمانی شوریدند و بفرمان سلطان محمود دوم همگی کشته شدند ، از آن هنگام این روش برده گیری کنار گذاشته شد.
برداشت از:
پایگاه عبرت پژوهی تاریخ
در تاریخ نام ینیچریان را بسیار شنیدهایم، بهویژه در دوره ی صفوی و در نبردهای آنها با عثمانیان، اما اینکه این نیروها از چه تشکیلاتی برخوردار بودند و چرا در تاریخ عثمانی تا این اندازه اهمیت یافتند موضوعی است که برای بسیاری هنوز مبهم است. برای پاسخ به این پرسشها جناب آقای طاهر بابایی (دانشجوی دکتری تاریخ و تمدن ملل اسلامی، دانشگاه تهران) در بخش نخست از سلسله مطالبش با عنوان «تصاویر عثمانی» به سراغ ینیچریان رفته و در ادامه ی مطلب خویش تصاویری از آنها را نیز در معرض تماشای خوانندگان قرار داده است تا دید بهتری نسبت به این گروه پیدا کنند.
«ینیچری» به معنی سپاه نو است و تأسیس این دسته به دوران اورخان نسبت داده شده است. با توجه به اینکه ینیچریان از میان عجمی اوغلانها انتخاب میشدند، باید پس از تشکیل عجمی اوغلانها (در زمان مراد اول) بهوجود آمده باشند. در این میان برخی از منابع نیز تشکیل آن را به دوران مراد اول نسبت دادهاند. اما هرچه باشد، ینیچریان برآمده از قانون «پنچیک» بودند و تحت تأثیر فرقه ی بکتاشیه بهوجود آمدند.
از تشکیلات اولیه ی «اوجاق» ینیچری اطلاعی در دست نیست و قوانین اوجاق به مرور زمان تکمیل گردید و تشکیلات آن به تکامل رسید. یکی از دلایل مهم تشکیل ینیچریان، توسعه ی قلمرو بر اثر فتوحات و کمبود نیروی نظامی بوده است. به عبارت دیگر برای فتوحات در روم ایلی و محافظت از آن، به ارتشی دائمی نیاز بود.
ینیچریان متناسب با تعلیمات بکتاشیه تربیت میشدند و بهشدت به آداب آن پایبند بودند. اینان بهشدت تحت حمایت حاجی بکتاش ولی (رهبر بکتاشیان) قرار داشتند و خود را بکتاشیه و فرماندهانشان را «آغایان بکتاشیان» مینامیدند، از همین رو بود که نودونهمین «اورته» خود را به درویشان بکتاشیه اختصاص داده بودند. علاوه بر تعلیمات بکتاشیه، آداب رزم نیز به ینیچریان آموزش داده میشد. مکانی به نام «ینیچری تعلیم خانه سی» یا «یکیچریان خانه سی» به این امر اختصاص یافته بود. امر آموزش به وسیله ی «تعلیم خانه چی»ها که اورته پنجاه و چهار ینیچریان را تشکیل میدادند، انجام میشد و زیر نظر «تعلیم خانه چیباشی» قرار داشتند.
اوجاق ینیچری به سه بخش «یایابکلر» (جماعت/ یایاباشی/ سر پیادگان)، «سگبان» و «آغا بلوکلر» (بلوکباشی/ بلوکلی) تقسیم میشدند که به ترتیب از 65، 34، و 61 اورته تشکیل میشدند. یایاباشیها اولین اورتههای اوجاق ینیچری را تشکیل میدادند. در بخش آغا بلوکها نیز مقاماتی مانند «باش بلوکباشی»، «کتخدا»، «کتخدا یری» (جانشین کتخدا)، «محضرباشی» و … حضور داشتند. سگبانها نیز گروهی بودند که ابتدا به کار شکار میپرداختند، اما در زمان مراد اول به امور نظامی نیز مشغول شدند و سرانجام در دوران محمد فاتح شصت و پنجمین اورته ینیچریان را تشکیل دادند.
اوجاق ینیچری دارای قوانین ویژهیی بود که محدودیتهایی را نیز شامل میگردید. افراد اوجاق ینیچری علاوه بر شرکت در جنگ، به وظایف دیگری نیز مکلف بودند. از جمله ی این وظایف، «یساقچیگری» (محافظت از قلاع و شهرهای ایالات) بود که اورتههای ینیچری به نوبت و به مدت سه سال در قلاع نگهبانی میدادند که به گروه یادشده «نوبتچی» گفته میشد. در میان اینان گروهی داوطلب و بدون مواجب از ساکنان شهر یا قلعه به ینیچریان اضافه میشدند و جزء آنان بهشمار میآمدند.
فرماندۀ اوجاق ینیچری، «ینیچری آغاسی» نام داشت که پنجاه و ششمین اورته از آن وی بود و در آن تعدادی «نوبتچی» و صد نفر «حربهجی» برای انجام امور اورته و محافظت از آن حضور داشتند وی به سبب فرماندهی کل اوجاق ینیچری، «اوجاق آغاسی» نامیده میشد. به دلیل اهمیت داشتن این منصب برای سلطنت، همواره این صاحبمنصب از میان معتمدترین افراد انتخاب میشد. تا آغاز سده ی شانزدهم میلادی این صاحبمنصب از میان اوجاق ینیچری انتخاب میشد، اما به دلیل تمایلات آشوبطلبانه، این رویّه به مدت طولانی از میان برداشته شد و ینیچری آغاسی از میان افراد معتمد دربار انتخاب میشد، از وظایف وی میتوان به موارد زیر اشاره کرد: رسیدگی به نظم و انضباط استانبول، انتظام نیروهای قلاع و استحکامات، بازدید از کوچهها و اصناف، تنبیه متخلفان و مجرمان و همراهی وزیر اعظم در آتشسوزیها. وی همچنین دارای دیوانی به نام «آغا دیوانی» بود که حضور وی در آن الزامی بود.
محمود شوکت در کتاب «عثمانلی تشکیلات و قیافت عسکریه سی» (تشکیلات و پوشش نظامی عثمانی) پوشش ینیچری آغاسی را این گونه آورده است: بر سر کلاهی به نام «قلفات» مینهاد و چوقه/ چوخه سرخ رنگ بر تن میکرد. خفتانی بدون آستین به نام «اوست» بر روی چوقه میپوشید که گاهی آستینی از اطلس سفید یا زرد رنگ بر آن دوخته میشد. نیز شلواری سرخرنگ و کفشهایی زرد به پا میکرد.
بنمایه ها:
· دانشنامه ی جهان اسلام
· عباسقلی غفاریفرد، تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوران صفویه.
· دائره المعارف بزرگ اسلامی
· تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران، سعید نفیسی
· تاریخ کامل ایران، سر جان ملکوم، برگردان اسماعیل حیرت
· تاریخ ایران، سر پرسی سایکس، برگردان محمد تقی فخر داعی گیلانی
· شاه اسماعیل صفوی، مرشد سرخ کلاهان، پناهی سمنانی، جاپ سلمان فارسی.
· روضهالصفای ناصری، رضا قلی هدایت
· تاریخ کامل ایران، دکتر عبدالله رازی، انتشارات اقبال، چاپ چهارم