جشن یلدا و پیشینه ی آن
آیا کریسمس همان یلدا است؟
«هومر آبرامیان»
بخش دوم: آیینهایی که از میتراییسم به مسیحیت در آمدند
در سده های گذشته پدران کلیسا کوشش بسیار بکار بردند تا نشان دهند: آیینهایی که امروزه در کلیسای مسیح برگزار می شوند پیوندی با مهر ندارد، ولی بگفته ی سلیمان: « همه ی آنها بطالت و در پی باد زحمت کشیدن بود، کج را راست و ناقص را بشمار نتوان آورد…» ( تورات، کتاب جامعه، باب اول)
عیسا که در کلیسای مسیح « خداوند» نامیده می شود، هرگز واژه ی کلیسا را نیز بر زبان نیاورد تا چه رسد به آیینهای کلیسا. این واژه کوتاه شده ی اِکلِزیاEcklesia در زبان یونانی، و به چِم «انجمن» است. عیسا با مردم کوچه و بازار یهودیه سخن می گفت و می دانست که آنان زبان یونانی را نمی دانند، همچنانکه خود ش نیز آن زبان را نمی دانست.
عیسا هرگز در اندیشه ی سازماندهی انجمن یا چیزی همانند آن نبود. او می خواست دلهای شکسته ی مردمی را بنوازد که در زیر چکمه های سپاهیان آهن پوش روم ، و ستم کاهنان یهودی خرد و لهیده شده بودند، او برای نواختن دلهای شکسته ی این مردمِ از اسب فرو افتاده، نه به زبان یونانی نیاز داشت و نه به سازمانی فراخدامن، و نه به آیینهایی نا سازگار با آموزه های او… اینها همه آیینهای میترایی، و برخی برآمده از آیینهای پیش از مسیحیت اند که کلیسای روم و در پی آن کلیسای خاور ( کلیسای شرق پارسی)، بر شالوده های آن پایه ریزی گردید.
عیسا هرگز نگفت که پیروانش روز بیست و پنجم دسامبر را به نشان زاد روز او جشن بسازند! این کار را چندین سده پیش از او پیروان میترا می کردند و روز بیست و پنجم دسامبر را که خورشید به دور ترین جا از زمین می رسد، به نشان زاده شدن خورشید پیروزگر جشن می ساختند و آن را Natalis Inverts Solis (زاد روز خورشید شکست ناپذیر ) می نامیدند.
(ویل دورانت – تاریخ تمدن – پوشنه ی سوم رویه ی 183 )
عیسا هرگز نگفت که در روز بیست و پنجم دسامبر درخت کاج در خانه هاشان بگذارند و آن را با تارهای زرین و سیمین به نشانه ی خورشید و ماه بیارایند، و بر فراز آن ستاره یی (خورشیدی) بگذارند! این کار را چندین سده پیش از مسیح میترا پرستان می کردند .
عیسا هرگز نگفت پیروانش در کلیسا سرود بخوانند و ارغنون (= ارگ ) بنوازند! سرود خواندن و ارغنون نواختن در نیایشگاه از سده ها پیش از مسیح کار میترا پرستان بود، آنها بودند که ترانه های شورانگیز برای مهر می سرودند و با خُنیای دلنواز، شکوه خداوندیش را می ستودند.
عیسا هر گز نگفت که پیروانش یکدگر را برادر بنامند! این کاری بود که میتراییان از سده ها پیش از او می کردند و به هر سرزمینی که می رسیدند هم کیشان خود را برادر می خواندند تا نشان دهند که همه پدید آمده از زهدان یک مادرند که همان ماگنا ماترا یا ( مادر زمین) است.
عیسا هرگز واژه های (کشیش) و (اسقف) و (کاردینال) و (پاپ) و (شماس) را بکار نبرد .
شماس یا شماشا که برنام یکی از کیش بانان در کلیسای (شرق پارسی) است برآمده از واژه ی Shemsha در زبان آرامی و «شمس» در زبان تازی، و همان خورشید است. پس شماشا می شود: آفتاب پرست همین نام بروشنی نشان می دهد که این پایگاه از آیین میترایی به مسیحیت راه یافته و کاری با آموزه های عیسا ندارد.
واژه ی اسقف را که باز هم یک واژه ی یونانی است نخستین بار پیروان عیسا برای خود او بکار بردند، برای نمونه پطرس درباب دوم رساله ی یکم خود می نویسد : « … شما گوسپندان گمشده بودید ولکن الحال بسوی شبان و اسقف جانهای خود برگشته اید .»
و پولوس نیز درباب سوم رساله ی خود به تیموتاوس می نویسد:
« این سخن امین است که اگر کسی منصب اسقفی را بخواهد کار نیکو می طلبد* پس اسقف باید بی ملامت و صاحب یک زن و هوشیار و خردمند صاحب نظام و میهمان نواز و راغب به تعلیم باشد * نه میگسار یا زننده یا طماع سود قبیح* بلکه حلیم، و نه جنگجو و نه زرپرست.»
کاردینال Cardinal یک واژه ی فرانسوی است، این واژه نه بر زبان عیسا و نه بر زبان شاگردان او روان گردیده و هیچ کاری با آموزه ها عیسا ندارد، ولی رنگ جامه ی آنها برآمده از آیین مهر پرستی است.
عیسا هرگز نگفت که کشیشان جامه ی سیاه و کاردینال ها جامه سرخ بتن کنند… جامه ی سیاهی که کشیشان بتن می کنند نشان «کلاغ» و نخستین گامه از هفت گامه ی پارسایی بود که میتراییان در می نوردیدند، و جامه ی سرخی که کاردینال ها بتن می کنند نشان سرخی آسمان بهنگام فراشد و فروشد خورشید در خورآیان و خوربران (= مشرق و مغرب) است. میان عقل سرخ سهروردی و جامه سرخ کاردینالها می توان پیوندی جستجوکرد ، ولی جستجو برای پیدا کردن پیوندی میان سرخی جامه ی کاردینال ها و آموزه های مسیح، آب در هاون کوبیدن و در پی باد دویدن است!.
عیسا نگفت بالاترین پایگاه کلیسا را پاپ (= پدر) بنامید . این بالاترین پایگاه در آیین میترایی بود که (پدرها = کیشبانانِ بلند پایه) در رده ی بالا جا می گرفتند و سالار پدر ها را Pater Patrum می گفتند.
عیسا هرگز نگفت روز یکشنبه دست از کار بکشید و به نیایش و آسودگی بپردازید، او شنبه را هم که آسوده روز یهودیان بود و در آیین یهود بسیار گرامی دانسته می شد و کارکردن در آن روز گناهی بزرگ بشمار می آمد را نا دیده گرفت، تا آنجا که یهودیان آهنگ کشتن او کردند.( یوحنا 17:5 ) این میتراییان بودند که روز یکشنبه را « خورشید روز= Sun day» می نامیدند و دست از کار می کشیدند و به نیایش و پرورش تن و روان پرداختند.
نه تنها از آیین میترایی، ونکه از آیین زرتشتی نیز برخی از آیین ها به مسیحیت راه یافتند، به نمونه های زیر نگاه می کنیم :
در آیین زرتشتی موبدان نان و آب را می ستودند (تقدیس می کردند) و سپس آن را با افشُره ی «هوم» که گیاهی است با نامِ دانشیک Ephedra، می آمیختند و می خوردند. این آب در اوستا زاوثرَ Zaothra ، و در پهلوی و پارسی زَور Zavr یا زور Zor گفته می شود و همان آب مقدس یا Holy water است که در کلیساها در آوندهای بزرگِ سنگی می ریزند تا نمازگزاران بهنگام در آمدن به نیایشگاه چند چکه از آن رابر سر و روی خود بیافشانند.
در آیین زرتشت به همراه زور Zavr ، چهار یا شش تکه نان هم می خورند. نام این نان در اوستا درَونَ یا «درَونَنکه» آمده که امروز آنرا « درون » می گویند، و آن نان کوچکِ سپید، بدون خمیر مایه یی است که در آیینهای دینی به درگاه ایزد سروش پیشکش می برند. این نان نشانه و نماد همه ی پیشکشهای نا آبکی مانند نان و گوشت و میوه و جز اینهاست که «میَزد» خوانده می شود.
زنده یاد مهرداد بهار در باره ی این نان می نویسد:
« این نان که در اندازه های کوچک یا بزرگ از آرد گندم تهیّه می شود، نماد این جهان است. برجستگی دایره ی دور نان، نماد کوه البرز است که زمین را چون حلقه یی فراگرفته. «گُوشواد» که روغن نهاده در میان نان است، نماد چکاد دائیتی است که در میان زمین است. قرص نان، نماد خورشید است ، نانی که بصورت هلال تهیّه می شود، نماد ماه است. سه تکه چوب بویایی که در سفره است، نماد اندیشه و گفتار و کردار نیک است، آب ، سبزی ، میوه ، نماد دریاها، مرغزارها و جنگلهاست (پژ.رویه های 126 -125)
امروزه همین کار ها را در کلیسا انجام می دهند و آنرا عشاء ربانی می نامند، با این اندک دگرگونی که تکه های نان بدون خمیرمایه را همراه با می سرخ بنام گوشت و خون عیسای مسیح نوش جان می کنند.
با دلیری می توان گفت که کلیسای مسیح بر شالوده های میتراییسم و برخی دیگر از آیینهای ایرانی ساخته شد و در درازای زمان کاخی بلند از آن فراز آمد.
پیشینه ی مهر پرستی
از سال 334 تا 323 پیشازایش ، اسکندر گُجستک در بخشهایی ازجهان باستان به تاخت و تاز پرداخت و بسیار جاها را به آتش کشید و ویران کرد و سرانجام در جوانی بمُرد.
پس از او سلوکی ها روی کار آمدند و تا سال 250 فرمان راندند، در این چرخه ی هشتاد ساله باورهایی دینی در میان مردمان گوناگونی که با سلوکی ها در پیوند بودند بهم آمیخت و آیینهای نوینی پدید آمد . این آمیختگی و داد ستد دینی بیشتر در کاخ فرمانروایان و در پشت باروهای لشکری و در میان سپاهیان روی می داد، در برون از این کاخ ها مردم ایران همچنان به آیین پیشین خود که آیین زرتشت بود وفادار ماندند . ( دکتر علی اکبر جعفری – فصلنامه ی ره آورد شماره ی 26 )
در سال 250 پیشازایش اشکانیان بر سر کار آمدند و تا سال 224 پس از او بر سر کار ماندند . از برخی از گزارش های بجا مانده از روزگاران دور دانسته می شود که گردآوری دوباره اوستا، از زمان پادشاهی بلاش یکم که در سال 54 تا 78 زایشی ترسایی بر تخت پادشاهی بود آغاز گردید. در باره ی کیش ها و آیین های زمان اشکانی سخنان گوناگون بسیار گفته شده، ولی آنچه به روشنی پیداست این است که اشکانیان هم مانند هخامنشیان زرتشتی بودند، پس از روی کار آمدن ساسانیان کوشش بسیار در زدودن ماندمانها اشکانی بکار گرفته شد تا آنجا که فردوسی هم آگاهی چندانی از آنها نداشته است:
از ایشان بجز نام نشنیده ام نه در نامه ی خسروان دیده ام
برخی به نادرست گمان برده اند که که اشکانیان « مهری» بوده اند، این گمان نادرست از آنجا برآمده که برخی از پادشاهان این چرخه «مهرداد» نام داشته اند، ولی از یاد نباید برد که نام بسیاری دیگر از پادشاهانِ این چرخه « تیرداد » و « بلاش » و « اردوان» هم بوده است از این رو نمی توان برای داشتن نام «مهرداد» آنان را پیرو آیین مهر بشمار آورد، افزون برآنکه نام مهرداد را از زمان هخامنشیان هم داریم .
همزمان با اشکانیان چند تبار دیگر ایرانی هم بر سر کار بودند که از آن میان می توان از سکایان نام برد که دست یونانیان را از فرمانروایی بر ایران کوتاه کردند و در کشور گشایی تا مرز « دکن » در جنوب هند تاختند و تا زمان یورش لشکریان اسلام به دره ی سند بر آن بخش از جهان فرمان راندند. اینها نیز مهر را می پرستیدند و پرستشگاههای ویژه یی برای ستایش این روشنی بخش جهان می ساختند و آن را Surya Mandira ( نیایشگاه خورشید ) می گفتند، ولی پس از گذشت زمان، اندک اندک به آیینهای هندی گرویدند، برخی بودایی و برخی دیگر به آیین هندو روی آوردند و با هندیان درآمیختند .
در خراسان جای اینها را«کوشانیان» گرفتند که یکی دیگراز تبارهای ایرانی بودند که پادشاهی نیرومندی پدید آوردند و پهنه ی فرمانروایی خود را از افغانستانِ امروز تا باختر هند گسترش دادند، پادشاهان اینها نیز مانند هخامنشیان خود را «شاهنشاه» می خواندند . اینها در آغاز پیرو آیین زرتشت بودند و بر پولهای خود نگاره های گوناگونی از ایزدان با نامها ایرانی می زدند که یکی از آنها هم «مهر» بود که با پرتوهای خورشیدی بر گردونه ی چهار اسبی خود سواربود ، همان است که در یونانی Helios گفته می شود.
با روی کار آمدن ساسانیان (652- 224) و فروپاشی فرمانروایی اشکانیان و سکاییان و کوشانیان در ایرانزمین، « مهر» همچون ایزد کیش زرتشتی بجای خود بازگشت و همچنانکه پیشتر بود ایزد پیمان و (جدا از خورشید) به شمار آمد .
چنانچه پیشتر گفته شد آوازه ی مهر همچون خدای پیروزگر و خورشید درخشان در میان جنگاوران بیگانه که در سپاه ایران به مزد می جنگیدند پیچیده بود، پس از چیرگی یونانیان، و سپس تر، رفت و آمدهای میان ایران و روم، آوازه ی مهر همچنان برجای ماند و بسیاری از سپاهیان سرزمینهای باختری، از خود امپراتور گرفته تا جنگاوران ساده، دلباخته ی این خدای پیروزی بخش شدند و پیروزی خود را از اودانستند. دنباله دارد