آب و افراسیاب
«محمد نوید بازرگان»
(استادیار و هموند انجمن دانشیک دانشگاه آزاد اسلامی – یگان رودهن)
چکیده
تا کنون پیرامون شخیصت افراسیاب ـ سردار نامدار تورانی ـ که در آثـار حماسـی این سرزمین در جرگه ی پراهمیت ترین شخصیتهای اهریمنی بشمار میرود، سخن بسیاررفته است.
این پژوهش تلاش دارد تا ضمن بررسی آثار مذهبی کهن، متـون میانـه و متـون دوره اسلامی براساس ترتیب تاریخی به ریشه یابی اسطوره یی این شخصیت دست یابـد وحدس دانش مند فرانسویbenevenist را که گفتـه بـود افراسـیاب احتمـالاً تـالی دیـوخشک سالی (اپه ئوشا) است، با بدست دادن شواهدی متنوع از متون فوق اثبات کنـد. در این مسیر تلاش شده است تا ژرف ساخت اسطوره ی آرش نیز کـه بـا آب و بـاران مـرتبط است مورد بررسی و ریشه شناسی قرار گیرد و نقش او را در عقب نشینی افراسیاب روشن سازد.
کلید واژه
افراسیاب ـ اپه ئوشا ـ شخصیتهای اهریمنی ـ شـاهنامـه فردوسی ـ آرش ـ آب – تیشتر و اپه ئوشا ـ باران.
در شاهنامه ی حکیم فردوسی، « افراسـیاب » نـامی آشـنا و پُر بـسامد اسـت. پادشـاهِ نام بردار توران زمین و بزرگترین نماد پهلوانی، قـدرت، یغمـاگری و تجـاوز. فـردی کـه نبردهای او با ایـران زمـین بخـشی عمـده از شـاه نامـه ـ از دوران پادشـاهی نـوذر، شـاه پیشدادی تا آخرین بخش های داستان کی خسرو ـ را به خود اختصاص می دهد.
شادروان پور داوود به نقل از فردینانـد یوسـتی ریـشه ی « افراسـیاب» را بر گرفتـه از واژه یFranrasyān (فرنگرسین) اوستایی، به معنی « کسی که بسیار به هراس اندازد» ذکر کرده است. (1)
اما نام او در متون مختلف ـ از بخشهای حماسی مندرج در اوستا و سپس متون فارسی میانه گرفته تا آثار مورخان و نویسندگان دوره ی اسـلامی ـ بـه گونـه هـایی متنـوع چون: فراسیاب، فراسیاو، پورسراسیاک، فراسیات و غیره آمده است.(2)
آیا میتوان ریشه یی تاریخی برای این شخصیت حماسی جـُست؟ پاسـخ بـه ایـن سؤال دشوار و شاید ناممکن است، هرچنـد برخـی از پـژوهشگـران حمـلات گـسترده ی افراسیاب را که در آثار حماسی مندرج است معرف حملات اشـغالگـران و مهاجمـان از ناحیه شرق و شمال شرقی ایران بر علیه قوم پارت دانسته اند، نبردهایی کـه در طـی آن اردوان دوم نیز جان خود را از دست داد.(3)
نولدکه معتقد است بسیاری از اسامی پهلوانان که در نبردهای ایران و توران ذکرمیگردد (نظیر گودرز، گیو، بیژن، میلاد و فرهاد) در میان اسامی پادشاهان پارتی بچشم می خورد. اسامیی که در افسانه ی ملی ایران در هم آمیخته و ادغام شده است.(4)
ترکان، ظاهراً او را بیش از همه واقعی دانسته اند، زیـرا در قـدیمی تـرین فرهنـگ ترکی معروف به دیوان لغات الترک (کاشغری ذیل تغاز) نیـای بـزرگ و پهلـوان ترکـان آسیای میانه، یعنی « تنکالب ار» با افراسیاب یکی دانسته شده است. بـر مبنـای چنـین ذهنیتی بود که سلسله قراخانیان ـ که از نژاد تُرک چگلی بودند و در کاشغر، بلاساغون،ختن و ماوراءالنهر حکومت کردند ـ خود را آل افراسیاب می نامیدند.(5)
این شبهه که البته توسط برخی امرای متجاوز ترک نیز ـ به جهت نسب تراشی دامن زده می شد ، باعث شده بود که شخصی چـون خواجـه نظـام الملـک نیـز در کتـاب سیرالملوک خود، ملکشاه سلجوقی را از نسل افراسیاب بزرگ بشمارد.(6) اما پژوهشگران معاصر نسبت ترکان را با افراسیاب و تورانیان کاملاً مردود میداننـد .(7) رنـه گروسه معتقد است تورانیان، گروهی از ایرانیان بودند که زیر بار اصلاحات دینی زرتشت نرفته، با زندگی در سرحدات شمالی، صحراگردی را به شهرنشینی ترجیح داده اند.(8) بنابر مراتب فوق، نگارنده ترجیح میدهد پژوهش خـود را در جهـت ریـشه یـابی اسطورهای در مورد شخصیت حماسی فوق دنبال کند، تا شاید با واکاوی های بیشتـر در بُنمایه های اساطیری افراسیاب، سرآغاز پیدایش و تکوین این شخصیت تا جای ممکن ازپرده ی ابهام بدر آید.
برای این منظور بهتر است تصویری را که اوستا و سپس متون میانه از او ترسـیم می کند، مرور کنیم:
افراسیاب در اوستا و متون میانه
افراسیاب در اوستا پادشاهی در آرزوی بدست آوردن « فرّ» است.(9) او سه بار خـود را به دریای فراخکرت ـ جایی که فرّ شناور است ـ می افکند امـا هـر سـه بـار مواجـه بـاشکست شده ناسزاگویان بیرون می آید.(10) او دژی زیر زمینـی بـه نـام هـنکن (هنـگ) در طبقه میانی زمین در حصار دیوارهای آهنین ساخته است. همان دژی کـه در آن بـرای بدست آوردن فرّ، صد اسب، هزار گاو و ده هزار گوسفند قربانی می کند.(11)
او زنگیاب دروغگو راـ که ظاهراً یکـی از دشـمنان ایـران بـوده اسـت. بـا گـُرز پیروزمَندمی کشد.(12)
اوستا در عین حال از دو دشمن سوگند خورده ی افراسـیاب نـام مـی بـرد . نخـست «کیخسرو» است که روبه روی دریاچه ی عمیق و وسـیع چئچـستČEČAST بـرای ایـزد درواسپ قربانی میکند که افراسیاب را بر اندازد و انتقـام بـستاند و دوم «هـوم» درمـان بخش که در بلند ترین قله کوه هرا برای فرشته ی درواسپ فدیه یی نثار می کند و بـه دعـامی خواهد که افراسیاب « مجرم تورانی » را به زنجیری کشیده نزد کیخسرو برد تـا او بـه انتقام خون سیاوش و اغریرث توسط کیخسرو کشته شود.(13)
از اوستا که بگذریم متـون میانـه و ادبیـات پهلـوی تـصویر نـاقص و مـبهم او را وضوحی بیش تر می بخشد. بندهش شجره نامه یی از او تصویر میکند و او را پسر پـشنگ معرفی کرده و نَسَب او را از طریق «تور» به « فریدون » می رساند. سپس به نکته یی اشاره می کند که در دوره ی اسلامی تفصیل بیش تـر یافته اسـت و آن باز داشـتن بـاران توسـط افراسیاب از ایران شهر است.(14) او از زاب تهماسپان فرزند منوچهر شکـست مـی خـورد و زاب موجب بارش باران (نوباران) می گردد.(15)
کتاب گزیده هـای زاداسـپرم اطلاعـاتی را بـه ایـن روایـت مـی افزایـد: (در زمـان بازداشتن آب و خشک سالی ناشی از آن) سپندارمذ (ایزد بانویی نگاهبان زمین) به شکل دوشیزه یی زیبا در حالی که کمربندی زرین در میان بسته بود، جهـت بـاز آوردن «آب» خود را به منوچهر می نمایاند.(16) برطبق روایتی دیگر افراسیاب از اسـپندارمذ مـی خواهـد که به همسری او در آید اما الهه ی زمین تن به ازدواج با افراسیاب غاصب، ستمگر و جادوگر نمی دهد و خود را در زمین که جـایگـاه خـاص و قلمـرو فرمـانرواییش بـود، پنهـان می کند.(17)
شادروان دکتر احمد تفضلی در مقاله یی ضمن توجه به تکامـلهای بعـدی این داستان در دوره ی اسلامی و با بررسی و مقایسه ی اسطوره ی زرتشتی و مانوی، به بُنمایه یی از «اغوا» در این داستان اشاره می کند. بدین معنی که اسـپندارمذ بـه جهـت باز گرداندن سرزمین های غصب شده توسط افراسیاب وی را اغوا کرده و ترغیب می کند که پیشنهاد پرتاب یک تیر را برای تعیین مرز بپذیرد. (18)
افراسیاب در متون دوره ی اسلامی
در این دوره با اطلاعی بسیار متنوع از داستان افراسیاب روبه رو هستیم. بسیاری از داده ها که از کتابهای این دوره بدست می آید، بی شک مأخوذ از خدای نامـه هـای پهلوی یا برگرفته از آثاری دیگر در زبان پهلوی است که اکنون در دست نیست و مـا توسط ترجمه های عربی یا فارسی به آن دست یافته ایم. اطلاعاتی که قـادر اسـت گـاهی بخشهایی مفقود از حماسه ی ملی را که حتی در شاهنامـه ی فردوسـی نیـز مـنعکس نـشده است کنار هم نهد و تصویری کاملتر ارایه نماید.
در این آثار نکاتی بیشتر از ماجرای محاصـره ی ایـران توسـط افراسـیاب در زمـان منوچهر، معاهده فیمابین و ماجرای پرتاب تیر توسط آرش به منظور تعیین مرز ایـران وتوران طرح می گردد. در واقع باید گفت اکثر این آثار، غالباً بر این ماجرا متمرکزند. و این اتفاقا همان داستانی است که ریشه یا یکی از ریشه های شکل گیری اسطوره افراسیاب را مشخًص می سازد.
دینوری (282-227) در کتاب اخبارالطوال هجوم افراسـیاب را یکـصد و بیـست سال پس از آغاز پادشاهی منوچهر ذکر می کند و می نویسد:
[افراسیاب] تمام حصارها و دژهای بابل را ویران کرد و سرچشمه ها را کور کرد ودر نتیجه جویبارهـا خـشک شـد و مـردم در دوره ی پادشـاهی او گرفتـار قحطـی سـخت شدند.(19)
بلعمی به نقل از طبری قلمرو منوچهر را در طبرستان و آمل آورده است و اضافه می کند که افراسیاب بر در طبرستان ده سال منوچهر را محاصـره کـرد امـا منـوچهر در قلعه پُر نعمت و سرسبز آمل بی نیاز از دریافت آذوقه از بیرون حصار پایداری کرد و سـپاه ترکان اجباراً مصالحه کردند. صلح شان بر ایـن شـرط قـرار گرفـت کـه سـرحدی میـان سرزمینهای تُرک و ایران قرار دهند:
« و چنان گفتند که مردی بنگرید به لشگر منوچهر اندر، که از وی قویتر کـس نباشد و تیری بیاندازد هر کجا تیر وی بیفتد آنجا سرحد ملکشان بود».(20) چنین شد که آرش بر سر کوه دماوند رفت و با همه نیروی خویش تیـری افکنـد که از زمین طبرستان، گرگان، نیشابور و سرخس و همه بیابان مرو بگذشت و به راسـت جیحون افتاد.(21)
مقدسی در کتاب البدء و التاریخ (تألیف در 355 هـ ق) نیـز بـه همـین داسـتان اشاره دارد و می گوید:
برخی گمان می برند که خداوند بادی را مأموریت داد تـا تیر آرش را به جایی که باید فرود آورد و برخی نیز براین باور اند کـه خداونـد فرشـته یی را مـأمور هدایت آن تیر کرده است.
وی سپس از مدت محاصره ی افراسیاب سخن می گوید و به این نکته اشاره می کند که او سرزمینها را ویران، چشمه ها را خشک کرده و باران را محبوس ساخته، از مردم وحیوانات دریغ داشت.(22)
نکته جالب اینجاست که تقریباً جملگی آثار دوره ی اسلامی بـر اتفـاقی خـاص دردوره ی محاصره ی 12 ساله ایران شهر متفق اند و آن ایجاد خـشکسالی توسط افراسیاب است. به عنوان نمونه تاریخ سیستان چنین می نویسد:
« اندر شارستان سیستان که برکه ی گرد گنبدست یک چشمه بودست که از زمـینه می برآمد… از آن کر دیدی هم افراسیاب ببست».(23)
« یکـی چـشمه بـود در هیرمنـد برابـر بـست و آب همـی برآمـدی و ریـگ و زر برآمیخته… افراسیاب آن را به بند جادویی ببست».(24)
حمزه اصفهانی نیز در کتاب «سنی ملوک الارض و الأنبیاء» پس از اشاره بـه دوران محاصره ی 12 ساله می نویسد:
«افراسیاب در سال های تسلط خود شهرها را ویران و دژها را خراب کرد، رودها را پُر، کاریزها را لگد کوب و چشمه ها را کور کرد و در سال پنجم سلطه ی او، مردمـان دچـارقحطی شدند و تا آخر روزگار وی همچنان بودند. در هنگام فرمان روایی او آبها خـشک و جایهای آبدان از سکنه خالی شـد، کـشت زارهـا تبـاه گـشت، تـا ایـنکـه خـدا او رابرانداخت».(25)
مجمل التواریخ و القصص نیز ضمن اشاره به تخریب کاریزها و چاهها می نویسد:
« بدان وقت که حصار بود، افراسیاب کاسه رود ببست و پوست گـاوان بـسیار پـُر کرد تا آب غلبه گرفت و بگردید و زمین ایران خراب گشت از آن».(26)
در برخی روایت ها ایـن واقعـه بـه دوران منـوچهر و در برخـی بـه دوران پـس ازمنوچهر (دوران پادشاهی زاب) نسبت داده شده است.
این نکته البته در دو اثر مهم قرن پنجم یعنی شاهنامـه ی حکیم فردوسـی و نیـز «غررالسیر» ثعالبی بدون اشاره به واقعـه ی آرش بازتاب یافته است، ثعالبی بـه گونه یی مشخص تر از دوران قحط سال در دوره ی محاصره ایرانشهر سخن می گوید:
«… آسمان از قطره یی باران دریغ کرد و زمین از بار دادن باز ایـستاد و آبهـا در زمین فرو رفتند و درختان بَر نیاوردند و کشتزارها ناچیز گشتند. پـستان دام هـا خـشک شدند و فلاکت ها بسیار و فقر و فاقه همگانی گشت».(27 )
فردوسی نیز در دو موقعیت مختلف از خشکسالی، که آن را می توان مرتبط بـاافراسیاب دانست یاد می کند بدون آنکه این نکته را بـه صراحت بـه افراسیاب نـسبت دهد:
یکی از این موارد در هنگام پادشاهی زوتهماسب، مردی هشتاد ساله اسـت کـه فرزند تهماسب و از نژاد فریدون است. در حالی که دو سپاه ایران و توران رویـاروی هـم قرار گرفته اند:
همـان بـُد کـه تنگـی بُد انـدر جهـان
شـده خـشک خـاک و گیـا را دهـان
نیامــد همــی زآســمان هــیچ نــم
همـــی برکـــشیدند نـــان بـــا درم
دو لشگر بر آن گونـه تـا هـشت مـاه
بـــه روی انـــدر آورده روی ســـپاه (28)
به روایت فردوسی، تنگی و خشکسالی، هر دو سپاه را بر این نکته واقف کرد که دل ر ا از کینِ کُهن خالی کردن چاره ی این سختی است. آنـان بـا تعیین مـرز بـه جنگ خاتمه دادند. زو به پارس و زال به زابلـستان باز گـشت. جالـب ایـنجاسـت کـه پـس ازمصالحه آسمان نیز بر زمین لبخند می زند:
پــر از غلغــل و رعــد شــد کوهــسار
زمین شـد پـُر از رنـگ و بـوی و نگـار
جهان چـون عروسـی رسـیده جـوان
پـــُر از چـــشمه و بـــاغ و آب روان (29)
فردوسی تنگی و تیرگی روزگار را ناشی از نهادِ پلنگی و درندگی می داند . ظـاهراً نسخه یی را که او سرلوحه ی نظم خویش قرار داده (شاید شاهنامه ابومنصوری ) بدون اشـاره به ماجرای آرش تنها تعیین مرز را در یک بیت عامل یا نتیجه ی مـصالحه معرفـی کـرده و می گذرد. اما شاهنامه یکبار دیگر در ماجرای نبرد بزرگ ایران و توران به خشکسالی اشاره می کند.
پس از انتقام سختی که رستم به کین سیاوش از توران زمین می گیرد، سـرانجام به زابلستان باز می گردد. افراسیاب پس از ترک توران توسط رستم مرزهای ایران را مورد تاخت و تاز قرار میدهد:
همـی سـوخت آبــاد بــوم و درخـت
بـه ایرانیـان بـَر، شـد آن کـار سـخت
ز باران هوا خـشک شـد هفـت سـال
دگرگونـه شـد بخـت و برگـشت حـال
شد از رنج و سـختی جهـان پـر نیـاز
بر آمـد بــر این روزگــار دراز(30)
در کشاکش این دوران سخت، گودرز خوابی شگفت می بیند: یـک « ابـر بـاران زا» که « سروش خجسته » بر آن سوار است، او راه رهـایی از افراسـیاب را شـهریاری از نـژاد کیقباد به نام کیخسرو معرفی میکند.
اشاراتی چنین ـ گاهی به صراحت و گاهی غیر مستقیم ـ که همگی بـر کـرداری عجیب (ایجاد خشکسالی) توسط یک پادشاه حماسی تأکید دارد، نکتـه یی قابـل تأمـل است. در برخی آثار صراحتاً ذکر می شود که افراسیاب، باران را حبس کرده(31) و یـا آن را از بارش بر ایرانزمین بازداشته است.(32) اما قابـل توجـه اسـت کـه همـه جـا بـا رفـتن افراسیاب نو باران و خرمّی باز می گردد.
در برخی آثار منوچهر و در برخی زو (زاب) کاریزها ( قناتها) را مجـدداً مرمـت ورودها را جاری می سازند.(33) به این ترتیب جشن تیرگان و یا آبانگان کـه سـومین جـشن مهم پس از نوروز و مهرگان در ایـران باسـتان و در واقـع نـوعی فـستیوال و جـشن آب محسوب میشود، جشن سالگرد پیروزی زاب و یا منوچهر بر افراسیاب بوده است.
زین الاخبار، سیزدهم تیر (تیرگان) را روزی میداند که آرش تیـر خـود را پرتـاب کرده است . و این به رسـمی اشـاره دارد: « پارسـیان در چنـین روزی « غـسل کننـد » و سفالینه ها و آتـش دانهـا بـشکنند و چنـین گوینـد کـه مردمـان انـدرین روز از حـصار افراسیاب برستند…» (34)
برخی آثار نیز رسیدن زو به پادشاهی را مصادف بـا بـارِش بـاران دانـسته و ایـن حادثه را موجب عقب نشینی افراسیاب میدانند.(35)
شـاید توجـه بـه همـین اطلاعـات دوره ی اسـلامی اسـت کـه موجـب گـشته تا پژوهش گری بزرگ و تیز بین چون بنونیستBenevenist در ریشه بی ایـن شخـصیت حماسی چنین اظهار نظر کند:
« افراسیاب احتمالاً در آغاز چهره یی اساطیری و تالی اوپ وری (اپه ئوشا) دیو بود.
ویژگی های شخصیت او در روایات ایرانی میانه بازتاب و نشانگـر ایـن اسـطوره ی قـدیمی است… تکوین شخصیت این موجود و دگرگونی چهره ی او براساس موازین عقلـی از عـصر نگارش یشت های کهن آغاز شده است» (36)
اکنون باید دید که در مورد «اپه ئوشـا» چـه اطلاعـاتی موجـود اسـت و چگونـه بـاشخصیت افراسیاب در آثار حماسی شیرازه ی اشتراک می یابد. آیا جزئیاتی بـیش تـر را درمجموعه ی اطلاعات موجود در اوستا، ادب میانه و نیز آثار دوره ی اسلامی می توان یافت کـه تطبیق را سهولتی بیشتر بخشد؟ آیا حدس بنونیست کـه دلایلـی متنـوع بـر آن اقامه نشده است با استعانت از مدارک بیشتر قابل اثبات است؟
اپه ئوشا (دیو خشک سالی)
در اوستا، تیریشت تنها یشت کهنی اسـت کـه از اپـه ئوشـا(Apavrta=Apaoša) سخن می گوید. در این بخش تیشترTištra یا ستاره ی باران زا به صورت اسبی سفید و زیبا با گوشهای زرد و لگام زرین به سوی روشنایی مـیخرامـد و طلب ستایش مـی کند.
رویا روی او اپه ئوشا دیو به صورت اسبی « سیاه» و کَل با گوشهـا، گـرده و دمـی کـل وهیأتی «ترسناک» دست به یورش مـی زنـد . نبـرد آن دو، سـه شـب و سـه روز بـه درازا می انجامد. پیروزی با اپه ئوشا است.
او تیشتر را از دریای وروک رت (وروکش) vurukrta/vourukaša کـه در ایـنجـا مظهر اقیانوسی فضایی است می راند. تیشتر شکایت به اهورا مزدا می برد. سـپس تیـشتر به صورت اسبی سفید و تابناک به مصاف اپورت می شتابد و نزدیک نیمـروز بـر اسـب سیاه چیره می گردد و او را از دریای وروکرت پس می راند. آبها به هم برمی آید، ابـر ومه شکل می گیرد، باران و تگرگ فرو می ریزد و با وزش بـاد [ابرهـا بـه سـوی افـق هـای دوردست حرکت می کنند و با بارانی که در بطن دارند] برکـت و فراوانـی در هفـت پـاره ی گیتی به ارمغان میآید.(37)
کارکرد اپه ئوشا یا دیو خشک سالی در واقع « ممانعت از بالا رفتن بخارهـای آب» به آسمان و جلوگیری از فرو ریختن باران است. این نام در اصل به معنی « از میان برنده یا پوشاننده ی آب» است.(38) برخی او را ابرغیرباران زا و سیاه دانسته اند. تیشتر نیز فرشته یی سامان بخش بشمار مـی رود. او را خـدای مـاه چهـارم (تیـر ) گویند. ایزد تیشتر را همان ستاره ی شعرای یمانی نیز دانسته اند. ایزد تیشتر و ایزد باد هـردو به پدیده یی جَوّی و باران مرتبط اند.39 تیشتر به این ترتیب به زمین جلوه می بخشد.
در متون میانه، در اثر هجوم اهریمن بر آفرینش اورمزدی، آنگـاه کـه آب مـورد تهدیـد قرار می گیرد، این ایزد باران است که به مقابله با دیو خشک سالی بارانی سخت می باراند و خرفستران (موجودات موذی) را که بر اثر هجوم اهریمن، زمین را فرا گرفتـه انـد نـابود می کند و باران فرو باریده را به دریای فـرا خکـرت (وروکـش اوسـتایی) در کنـاره البـرز می رساند و سه دریای کوچک پدید میآورد.40 او در واقع نمادی از ابری باران زاست که در مقابل اپه ئوشا (ابر سیاه بی باران و عقیم) قرار می گیرد.
با دانستن اطلاعات فـوق مناسـب اسـت یـکبـار ویژگـیهـای افراسـیاب و دیـوخشک سالی را به جهت یافتن خصایص مـشترک و داوری در باب رأی بنونیست مـرورکنیم. بدیهی است که نـا گزیریم از شـاه نامه ی فردوسـی نیز کـه شکل تکامل یافته ی افراسیاب را در قالب یک شخصیت حماسی تصویر می سازد ـ استعانت جوییم.
بررسی تطبیقی دیو خشکسالی و افراسیاب
1- رنگ سیاه و هیبت ترسناک
اپه ئوشا با رنگ تیره یا سیاه تصویر شده است (اسب سیاه) و در واقع ابری است که هـم خود تیره رنگ است و هم زمین تحت پوشش را تیره گون می سازد . در روایـات پهلـوی هرچه سفید است از آفرینش هرمزد و آن دیگری از آفرینش اهریمن ذکر شده است.
این متن به دنبال آن، نکته یی جالب میافزاید: آن که سفید است، بـه یـاری بـاران و آن دیگری به دشمنی باران است. در واقع رنگ سیاه، یکـی از نمادهـای دشـمنی بـا بـاران محسوب می گردد.(41)
افراسیاب نیز در شاهنامه همین گونه تصویر شده است:
درفشش سیاه اسـت و خفتـان سیاه ز آهـنش سـاعد ز آهــن کـلاه
همـه روی آهـن گرفتـه بـه زر نـشان سـیه بـسته بـر خـود، بـر( 42)
برخی از متون تاریخی ورود افراسیاب را به منطقه یی مصادف با سایه افکن شـدن تاریکی به آن قلمرو می شمارند، به عنوان مثال تاریخ سیستان آورده است که افراسـیاب در بُن کوه حصاری بساخت که از هر سوی تا دو فرسنگ تاریک شد.
کیخسرو چون خبر او بشنید، به آن منطقه آمد اما بدان تاریکی نیارست شد، سپس او به آتشگاه کرکویـت می رود و نیایش می کند و در نتیجه این نیایش، ایزد تعالی آن منطقه را روشن می سازد.(43)
شاید به همین سبب است که در ادبیات فارسی نیز گاهی افراسیاب رمزی از شب تلقی میگرد.
کی خسرو جهان کـه ز بـأس حـسام او
هر دم ز خواب برجهد افراسیاب شب(44)
در بیت زیر شاعر با استفاده از استعاره ی مصرحّه ی زاغ سیاه و باز سپید، افراسیاب را از پور زال (رستم) متمایز ساخته است:
عالمی زاغ سیاه و نیست یک باز سپید
یک رمه افراسیاب و نیست پیدا پور زال (45)
جالب اینجاست که در شاهنامه نیز گاهی تعبیراتی درباره ی افراسیاب بکار مـی رود که ناخود آگاه بر ملازمت او با مفهوم مورد بحث اشاره دارد:
که آن تُرک (افراسیاب) در جنگ نَر اژدهاست
دم آهـنج و در کینـه « ابـر بـلا» سـت! ( 46)
از طرفی مطابق با مفاد بندهشن، اپه ئوشا با صفت ترسناک (اسبی سـیاه و کـل وهیأتی ترسناک ) تصویر شده است. این نکته بی شـک از آنروسـت کـه بـرای یـک قـوم کشاورز، تصور خشک سالی، تصوری ترسناک و بیم آفرین است. این مفهوم در ریـشه کلمـه افراسـیاب نیـز ـ چنـان چـه گذشـت ـ وجـود دارد. Franrasyān به گفته فردیناند یوستی در معنای کسی است که به هراس افکند.
2- قدرت جادویی
اپه ئوشا در اوستا « دیو» نامیده شده است. در فرهنگ مزدیسنا دیوها با جادوان وپریان همواره در عرض هم ذکر می گردنـد .(47) جـادو کـه در اوسـتا « یـاتو » و در پهلـوی بصورت « یاتوک» آمده است، کرداری مُنتسب به دیو و پری و به عبارت دیگر منسوب به برخی از مخلوقات اهریمنی است.
جالب است که کردار جادوگری از جمله ویژگی های افراسیاب در آثار کهن و نیـز شاهنامه ی فردوسی است. تاریخ سیستان از جمله کُتبی است که بر جادوگری افراسیاب تأکید نموده است. براساس روایت این کتاب، او چشمها را به بند جادویی می بست و حصاری محکـم را نیـزبـه جـادویی بـرآورده بـود. هـم چنـین پـس از سـوختن قلعـه ی او توسـط کیخـسرو، وی (افراسیاب) به جادویی گریخت.(48)
شاهنامه فردوسی نیز همین صفت را در بـاب او بکـار مـی بـرد . او در مواجهـه بـاکیخسرو خود را دارای دانشی ایزدی بر می شمارد و از توانایی خود بر برشدن به آسـمان و گذر از دریای کیماک سخن می گوید.
به فرمـان یـزدان بـه هنگـام خـواب
شــوم چــون ســتاره بَـرِ آفتــاب(49)
اما کیخسرو او را به جادویی منتسب می دارد: « دلت جادویی را سرِ مایه گشت ».
قارن نیز خطاب به نوذر، افراسیاب را به کاربرد جادو در جنگ متهم می کند: « یکی جادویی ساخت با من به جنگ»
شاهنامه هم چنین ذکر می کند که او سلاح شیده را از جادو ساخته است و اسبش نیز نژاد دیو دارد.
بهمن نامه نیز وی را به جادو ملقب می کند:
بــدان گــاه کــو جــادو افراســیاب
ز تـوران سـپه کـرده چـون سـیل آب ( 50)
از جمله کُتب دیگری که وی را به همین ترتیب توصـیف مـی کنـد تـاریخ بخـارا است: وی مردی جادو بوده است…
در شاهنامه ی فردوسی در نبردی که برای نخستین بار میان رسـتم و افراسـیاب درمی گیرد، کمربند او در دست جهان پهلوان قرار می گیرد. رستم عزم میکند کـه او را از زمین چون باد بر گیرد، اما تنها کمربند در کف او می ماند. این نکته که در بهمن نامه نیـز آمده است در کتاب روایات داراب هرمزدیار با این بیت توصیف شده است:
همان افراسیاب از سـحر پـس جَـست
کمربنـدش بمانـد و او خـودش رسـت(51)
3- حبس آب
اگر به نام و ویژگیهای «اَپَه ئوشا» با دقتی بیشتر نگریسته شود، او وجودی بیش ازدیو خشک سالی است. در واقع ـ همان گونه که ذکر آن رفـت ـ ابـری اسـت عقـیم و یـا پوشش دهنده یی است که مانع از بالارفتن بخار آب به آسمان و تشکیل باران مـی گـردد. کار کرد((Function او به نوعی « احتباس» باران است. یعنی آب را در بطـن خـود نگـاهداشته و نمی بارد و با ابرهای باران زا نیز میجنگد. اصولاً براساس متن بندهش، نیروهای اهریمنی بـه شـیوه هـای مختلـف آب را ازبارش باز می دارند، آنان گاهی آب را فسرده می کنند و گاهی آبِ فِسُرده را چون تگـرگ(لابد به جهت از بین بردن کشت) می بارانند. گاهی حتی بـاران را از جـایی کـه در حـال بارش است منحرف کرده، در سرزمینهای بی حاصل به بـارش وا مـیدارنـد .(52) و برخـی اوقات نیز باران را تکه تکه به زیانمندی آفریدگان می بارانند.(53) اما «اَپَـه ئوشـا» ابـری اسـت تیره که بر فراز فراخکرت می ایستد و مانع از بالا رفتن بخار آب میشود.(54) در حالی کـه طبق مفاد همین سند تیشتر بیشترین آب را از همین دریای فرا خکرت می ستاند و بـر هفت کشور می باراند. به این ترتیب کارگزاری تیشتر در باران سازی و کارگزاری اپه ئوشـه در پوشانندگی بیحاصل است، اما بطور طبیعی هنگامی که ابری بـر روی دریاچـه یی تـشکیل می گردد، خود سرشار از بخار آب یعنـی ذرات « آب» اسـت . پـس او بـه نـوعی آب را دراحتباس خود دارد، اما ماهیـت زایـش و بـارش را از دسـت داده اسـت و کـشتزارهـا وچراگاه ها را بی نصیب نگه می دارد.
این نکته، یعنی «احتباس» آب در کردار افراسیاب نیز وجود دارد. چنانکه اوستا تصریح می کند، وی در هنگ زیر زمینی یا دژ مخفی و عظیمی که برای خود ساخته، سه چشمه نگهداری می کند. این سه چشمه می، بوی و شیر است؛ یعنی نماد آشامیدنی هـا . او چشمه ها، یعنی « آب» را در هنگ خود محبوس ساخته اسـت. و ایـن البتـه نکتـه یی مهم است که بندهشن نیز بر آن اشاره داشته است: « کردار جادوان یکـی نیـز فراز بـردن آب و دیگری در زمین فرو بردن است.» (55).
به علاوه بندهشن تأکید دارد که افراسیاب، باران را از ایران باز داشته اسـت. ایـن نکته یی عجیب است که در کتاب «البدء و التاریخ» با جمله ی « و حـبس المطـرعن النـاس والحیوان» تأکید می گردد(56) ، چگونه ممکن است که جنگاوری حمایی قادر باشد باران رااز بارِش باز دارد و یا باران را در حبس خود بگیرد مگر آن که نقش دیو خـشکسـالی رابازی کند؟
به نکته فوق میتوان این اشاره را نیز افزود که طبق صراحت اوستا، افراسیاب نیز چون اپه ئوشا ملازمت و معیتی جالب با دریای فراخکـرت دارد. او در جـستوجـوی فـرّ، خود را سه بار به دریای فراخکرت می افکند، اما در نهایت فَرّ نصیب او نمی گردد.
نکته ی دیگر که در این بخش جالب توجه است، همچنان در ابر بـودن «اپـه ئوشـا» نهفته است . اینکـه او آب را در حـبس خـود دارد، مفهـومی اسـت کـه معمـولاً از دیـو خشکسالی انتظار نمی رود. آب عنصری مقدس و در فرهنگ مزدیسنا دارای بار اهورایی و مثبت است. ایرانیان باستان چشمه، رود، برف و بـاران را مقـدس مـی شـمردند . آب از سویی نماد خرد نیز بوده است.(57) به این ترتیب این مسأله به وجـود او نـوعی دوگـانگی مثبت و منفی می بخشد. حال آیـا ایـن تـضاد و دوگـانگی در شخـصیت افراسـیاب نیـزانعکاس یافته است؟
پاسخ این سؤال به نحوی شگفت، مثبت است. اوستا او را واجد کرداری مثبت نیز معرفی می کند: او در پاسخ به مدد جویی ایرانیان، « زنگیاب» تازی را که بـر ایـرانزمـین تاختن آورده بود، کشته است. چگونگی واقعه چندان مشخص نیست، اما هر چه هـست، اوستا شکست زنگیاب را مرهون « گُرز پیروزمَند» افراسیاب می داند. روایت شـاه نامـه امـا واجد نکاتی جالب تر است . افراسیاب از یک سو دارای خـشم و کینـه یی جوشـان اسـت بطوری که برادرش اغریرث را خود به شمشیر می کشد. او در برابر دختران خود فرنگیس ومنیژه بی عاطفه و یی رحم یی نماید و در بدترین کردار اهریمنی، سرانجام دسـتور قتـل سیاوش را صادر می کند. اما از سویی دیگر رفتاری عاطفی و انسانی از خود بروز میدهد.
در مواجهه با واقعه قتل پسرانش (شیده و سرخه) بسیار بی تاب است:
نگــون شــد ســر و تــاج افراسـیاب
همـی کنـد روی و همـی ریخـت آب (58)
و یا
بــه ســر بــر پراگنــد ریــگ روان
زلـشگر برفـت آن کـه بُـد پهلـوان(59)
رفتار او با سیاوش نیز در ابتدا مثال زدنی اسـت. او را بـه مهـر و محبـت پـذیرا می شود و پدرانه پناه می دهد و در این کار کـه پـیش از تأثیر پـذیری از وسوسـه هـای گرسیوز است ـ کاملاً صادق می نماید. ماجرای دستگیری او نیـز واجـد نکتـه یی درخـور توجه است . او در دریاچه های پنهـان شـده اسـت. ایرانیـان بـرادر او، گرسـیوز را در کنـار دریاچه شکنجه می کنند. عاطفه او (یعنی پیوند او با سرشت انسانی) ناله هـای دردنـاک برادر را تاب نمی آورد و خود را تسلیم می کند. بنظر میرسد، نقل قولی مستقیم از آقـای جلیل دوست خواه در کتاب حماسه ی ایران، بخوبی گویای این تضاد شخصیتی است:
«خردورزی و دُژخردی در نهاد پیچیده ی این نقش ورز شگرف (افراسیاب) و شگفت کار استوره هیچیک سرشتی نیست و به خود، کار نمـی کنـد . ایـن دوگانه، در اندیشه و کردار کسانی چون پیران و گرسیوز در بیرون از نهاد افراسیاب، اما در کنار او در کارند و در هنگامه هـای گونـاگون، او را بـدین سوی یا بدان سوی رهنمون می شوند. هرگاه…. پیران را «خـرد ناپیوسـته ی» افراسـیاب بـشماریم، بـه ره نمـونی گـزارش رویدادهـا در ایـن اسـتوره، می توانیم گرسیوز را دژخردی ناپیوسته ی او بـدانیم. او آمیـزه ی غریبـی ازاین دو جنبه ی ناسازگار و نمونه کامل عیـاری از مَـنش و کُـنش کـسان در« دوران آمیختگی » است. گویی اندرون خسته و بیقرار او، آوردگـاه نبـرد گیهانی و سهمگین « دو مَینُو » است و هر دم مـیتـوان بانـگ چکاچـاک رزم افزارهای دوهمِستار را از دو سـوی آن شـنید و چـشم انـداز آن پهنـه ی شگفت را در وصف های شورانگیز استوره و حماسه دید».(60)
4- ارتباط مفهومی « اَپَه ئوشا» با گیاه
ارتباط آب و گیاه روشن است. نوعی وابستگی تام و تمام که قوام معیشت گیاه راتضمین می کند. اپه ئوشا به همین سبب نابود کننده ی گیاهان اسـت . او دشـمن گیـاه و بـه همین قیاس باید گفت گیاه نیز دشمن اوست. اپه ئوشا گیاه را مـی کـشد، امـا در جهـان حماسه افراسیاب سیاوش را به قتل میرساند و میدانیم که سیاوش در واقع یـک ایـزد نباتی است که وقتی کشته می شود، از خونش برگ سیاوشان سبز مـیشـود .61 بُـن مایـه ی خدای نباتی در سراسر بین النهرین، افغانستان و دره ی سند و گاهی سایر نقاطی که آب در آن واجدِ اهمیتی خاص است، بچشم می خورد. در ایران بازگشت ایـن « ایـزد گیـاه» بـه صورت کیخسرو مجسم میگردد.62 فرزند او کیخسرو است که باز مـی گـردد و برکـت ونعمت و استقلال می آورد و افراسیاب را کـه دیـو خـشکی اسـت از بـین مـی برد. در واقـع همانگونه که شادروان بهار نشان داده است، محور همه ی آیینهـای آسـیای غربـی، آب وگیاه و حیوان و مسأله جدال مرگ و حیات است. خدای میرنده جهان خشکسالی است و حیات مجدد، بارانهای مجدد است. مسأله قابل توجه دیگر که در ارتباط با آب و گیاه بچشم میخورد، ایزدس نبـاتی است به نام سومه (در هند) و هومه یا هئومه (در ایران ). گیاهی راز آمیـز کـه حـاوی آب حیات شمرده می شد و در واقع نماد همه ی آشامیدنی ها بوده است . در وداها در بخش سام ودا ـ ادهیای اول درباره سوما چنین آمده است:
« ای سومای عقل کل که تو از راه آسمانی، بارها می آیـی و بـه مـا سـعادت عطـا میکنی، تو که در نیرو و قدرت مندی و سرچشمه خوش بختی و نیـک انجـامی هـستی، قطرات آب های خالص خود را در حضور ما بچکان.».
معمولاً در مراسم نیایش، زرتشتیان، بـا کوبیـدن شـاخه خـشکیده گیـاه هـوم وترکیب آن با عصاره برگ تازه انار، شیر و مقداری آب تقدیس شده، مایعی بـه نـام « آب زوهر» بدست می آوردند. و این ترکیب را هم راه با زمزمه کردن اوستا به آب می ریختنـد، هدف اصلی در این کردار نیروبخشی به آب و تطهیر آن بود.63 این هَوم که به هَوم سپید معروف است را « آفریده باران» می دانستند.(64)
از هوم (Haoma ) اوستایی در گاهان نام برده نشده است، اما در اوستای نـو، نـام گیاهی است که از شیره آن، آشامیدنیی مقدس تهیه می شده کـه گـاهی زرتـشتیان درآیین های دینی آن را می نوشند. در اوستا آمده است که اورمزد او را به عنوان زوتZaotar (پیشوا) بر می گزیند تا آیینهای یسن را با آوای بلند بسراید و با نوای خوش، آن را به هفت کشور برساند.(65) اماجالب توجه است که هَوم در اوستا با افراسیاب نیز مرتبط می گردد: هوم، ایـزد درواسـپ را نیاز می برد تا به او توانایی دهد که بر افراسیاب چیـره شـود و او را دسـت بـسته نـزد کیخسرو ببرد تا انتقام خون پدرش، سیاوش را از او بستاند.(66) یعنـی یـک نمـاد گیـاهی بشدت مایل است انتقام خون سیاوش را از افراسیاب بـستاند.(67) باز تـاب ایـن مـسأله درشاهنامه به گونه یی جالب آمده است: دستگیری افراسیاب، نهایتاً با استعانت از عابدی بـه نام « هوم » انجام می پذیرد. بنظر میرسد آنچنان که کریـستین سـن نیـز آورده اسـت،تبدیل ایزد هوم به یک تن از آحاد انسانی در نقل روایات ملی عهد ساسـانی بـه ادبیـات اسلامی و تنظیم مجدد آنها انجام گرفته باشد.(68)
به این ترتیب می بینیم هَوم، که نمـاد رُسـتنی هـا و یـا نمـاد گیـاهی، بـا شـیره آشامیدنی است، چگونه در عرصـه حماسـی در نقـش یـک عابـِد انتقـام خـود را از دیـوخشکسالی (افراسیاب) می گیرد و نهایتاً در سـناریوی کـشتن او نقـشی اساسـی بـازی می کند. همین نکته در ادبیات ودا نیز بچشم می خورد. عصاره یـا افـشره ی گیـاهِ سـوما در اصل نوعی قربانی و یا نوشیدنی برای نیرو بخـشیدن بـه اینـدراindra در نبـرد اسـت و می دانیم که اینـدرا، خدای نژاد آریایی و قهرمان نبرد با وریتـرا(vritra) دیـو پلید خشک سالی است (ریگ ودا ـ ماندالای نهم ـ سرود اول).
5- ارتباط آرَش و افراسیاب
در اینجا به فرازی جالب توجه در ماجرای افراسیاب می رسیم. هم چنان کـه ذکـر آن رفت، در آثار دوره ی اسلامی، ماجرای محاصره ی ایرانشـهر توسـط افراسـیاب و دوره ی خشک سالی، هم زمان بر جسته شده است، اما با قبول یک معاهده، یعنی با پرتاب یک تیر برای تعیین مرز و پَرِش شگفت انگیزِ تیر از کمان مردی بنـام آرَش، محاصـره شکـسته می شود و افراسیاب تا جیحون، یعنی محل فرود آمدن تیر عقب نشینی می کند. باید دید این داستان در ژرف ساخت، واجد چه معنایی است؟ آرَشaraš پهلوان تیرانداز ایرانی در اوستا به صورت« اِرَخشه» Eraxša با صفت « تیز تیر ترین» ایرانیان ذکر شده است. داسـتان او براساس متون کهن چنین است:
در زمان منوچهر، شاهِ پیشدادی، هنگامی که افراسیاب، منوچهر را در پدشـخوارگر (یـاتبرستان) به محاصره گرفت،(69) منوچهر به اسپندارمذ، ایزدبانوی زمین، متوسل شد و او به صورت دوشیزه یی زیبا که کمربندی از زر بسته بود، در خانه ی منوچهر ظاهر گـشت و به منوچهر توصیه کرد که برای رفع اختلاف به افراسیاب پیـشنهاد کنـد کـه تیرانـدازی ایرانی (که از او تیراندازتر مردی نبود) 70 تیری پرتاب کند و هرجا که تیـر او فـرود آمـد، مرز ایران و توران شناخته شود و نیز توصیه کرد که آرَش را برای این مهم انتخاب کنـد و این مرد کمانگیر را راهنمایی کند که چه تیری برگزیند.(71) آن گاه برای آن که افراسیاب را با پیمان صلح موافق کند، خود را با همان زیبایی بدو نمایاند و دل از او برد. افراسیاب به خیال خام ازدواج با آن دوشیزه ی زیبا اغوا شده، پیمان را پذیرفت. به این ترتیـب آرَش به بلندای البرز می رود و تیری در چله کمان می گذارد، در همان حال کمان را کشیده وخود بیدرنگ پاره پاره میشود. خداوند باد را فرمان داد که تیر او را از کوه رویان بردارد و به اقصای خراسان میانه فرغانه (احتمالاً فرخار ) و تبرسـتان (احتمـالاً تخارسـتان یـاطالقان) برساند. به روایتی دیگر تیر از تبرستان به بادغیس رسید. آنگاه به دستور خدا فرشته یی (بنا به روایت مقدسی و بیرونی، باد) آن تیر را به پرواز درآورد تا به زمـین خلـم در بلـخ رسید و بدین گونه مرز ایران و توران مشخص گردید. منابع قدیمی تر تاریخ تیراندازی را روز ششم فروردین گفته اند(72)، اما منابع بعـدی واقعه تیراندازی را تیـر روز (روز سـیزدهم) از مـاه تیـر یعنـی در جـشن تیرگـان ذکر کرده اند.(73) این داسـتان کـاملاً توانـایی تجزیـه بـه نمادهـای طبیعـی را داراسـت. در واقـع بازآفرینی همان نبرد اهریمن و آب و یا به بیـان دیگـر سـتیز «اَپَـه ئوشـا» و تیـشتر اسـت. افراسیاب (نماد دیوخشکسالی یا اپه ئوشا) ایرانشهر را محاصره کـرده اسـت و طبیعـی است که خشکسالس رُخ داده است، در اینجا به شکلی جالـب توجـه پـای ایـزد بـانوی زمین (سپندارمذ) بمیان میآید. زیرا تأثیر خشکسالی مستقیماً بـر زمـین اسـت. ایـزد بانوی زمین در فکر چاره یی بـرای رهـایی از دیـو خـشکی (افراسـیاب ) اسـت . از طرفـی افراسیاب دل داده ی بانوی زمین است و مـی خواهـد بـا او ازدواج کنـد ـ «تئـودور بارکنـای» می نویسد: زرتشتیان خشک سالی را نتیجه تجاوز دیو خشک سالی به زمین میدانستندـ (74) اما از سویی دیگـر زمـین خـود در آرزوی بـاران اسـت و بـرای ایـن کـارمنوچهر را تحریص می کند که تیراندازی را بر گمارد که تیر او مرز ایرانشهر را تعیـین کند. این تیرانداز بدون شک نمادی از ابر باران زا اسـت و تیـر او تمثیلـی از بـاران. مـرز خرمی و خشکی را بارش باران تعیین میکند. به تـصاویر زیبـای ایـن قـصه بنگریـد تـاواقعیت آن از پشت پرده های تمثیل رخ نشان دهد:
آرَش برای پرتاب تیر به نوک البرز صعود میکند و مـیدانـیم کـه چکاد البـرز در« آسمان پایه » قرار دارد.(75) او ابتدا برخوردار از بدنی سالم و عاری از عیب است، اما پس از پرتاب تیر بدن او پاره پاره می شود و هیچ در میان نمی ماند، گویی پس از پرتاب، همه جسم او به تیر تبدیل شده است. براستی چرا بایـد از یـک تیرانـداز پـس از پرتـاب تیـر چیزی باقی نماند و او پاره پاره شود؟ پاسخ این است که او یک ابر بـاران زاسـت. همـه ی وجود ابر به قطرات باران (تیر) تبدیل شده و او پاره پاره می گردد. جالب اسـت کـه تیـر آرش را باد به جیحون می رساند. آیـا ایـن بیـانی دیگـر از حکایـت پیـروزی تیـشتر بـر «اَپَه ئوشا» نیست؟ زیرا در آنجا نیز تیشتر «باد» را به یاری خواست و پـس از بـارِش، بـاد، «آب» را به کناره دریای فراخکرت راند و به این ترتیب «اپه ئوشـا» عقـب نـشینی کـرد. در بندهش آمده است: « آب» تنها به « باد» فراز رود.(76)
جالب است که هم نام آرَش و هم داستان نبرد تیشتر و اپه ئوشا هر دو در بخـش کهن تیر یشت ذکر شده است.(78) و جالبتـر ایـنکـه در ایـن بخـش فرشـته بـاران درچالاکی به « تیر آرش» تشبیه شده است.(79)
از طرفی روز پرتاب تیر یعنی تیر روز از تیرماه جشن تیرگان نامیده شده است.
در بخش حماسی، آنچه تواریخ عربی از وقایع پس از پرتاب تیر بدست می دهند، دورانی از رونق و خرمی از پس خشکسالی افراسیابی است.
« … و همو (منوچهر) بود که رود فرات و نیز رود مهران را…. بگشاد و از فرات و دجله چشمه های بزرگی بشکافت … گـل هـای بـسیاری را از کـوه هـا بـه زمینهای بی آب و علف آورد و بکشت و پیرامون آنها دیوار کشید. آنگاه به سبب بیست و شش بوی خوش آن ها، آنجا را بوستان نامید. » (80)
به این ترتیب روشن می گـردد کـه داسـتان زیبـای آرش کـه در ادب حماسـی، قطعه یی هویت ساز و الهام بخش اسـت، چـه گونـه سرمنـشأیی کهـن دارد و بـه سـتیزی دیر سال میان « خشکی و باران» مربوط می گردد.
در مجموع، برطبق آنچه گذشت می توان اطلاعات موجود را به جهت مقایـسه وتطبیق افراسیاب و دیو خشکسالی ( اپه ئوشا) در جدول صفحه بعد مرتب نمود:
جدول تطبیقی
ویژگی های افراسیاب و دیو خشکسالی (اپه ئوشا) در جهان حماسه (افراسیاب) در دنیای استوره (اَپَه ئوشا)
1- محاصره ایران و ایجاد خشکسـالی، حبس باران ایجاد خشکسـالی و حـبس بـاران، پوشش روی فراخکرت
2- Franrasyan) ) هراس آفرین هـراس آور (خـشک سـالی هراس آورترین برای قـومی کـشاورز است)
3- دارا درفش، خفتان و نـشان سـیاه بر کلاه خود (در شاه نامه) سیاه رنگ.
4- توصیف شده به مهـارت در جـادو وقدرت پرواز به آسمان (شاه نامه) دارای قــدرت جــادویی، مکــان در ابر پایه
5- عقـب نـشینی بــا بـارش بـاران، عقب نشینی پس از پرتاب تیـرآرش(نماد باران) عقب نشینی هنگـام بـارِش بـاران در نبرد با تیشتر بــاد بــه یـاری دشــمن او (آرَش) می شتابد باد به یاری دشمن او (تیشتر) بر می خیزد.
6- در هنگ زیر زمینی خود آب را پنهان و سه چشمه روان کرده است. در زمین آب را پنهان می کند در خود آب را محبوس می سازد
7 سیاوش (نماد گیـاه) را مـی کـشد وهَوم (نمـاد دیگـر گیـاهی) او را بـه انتقام سیاوش دستگیر می کند. گیاه را نابود می کند و با تمام نمادهـای گیـاهی سـتیز دارد وخشک سالی ایجاد می کند .
8 – (تضاد شخصیتی )، عاطفی و در عین حال ستیزه جو و بی رحم وجــود دوگانـه و متـضاد: آب را در حبس دارد ولـی قحطـی و خـشکی می رساند .
9- خواهان ازدواج بـا سـپندارمذ (ایـزد بانوی زمین) است به زمین تجاوز مـی کنـد و خواهـان تصاحب اوست
پی نوشت ها
1-. پــورداوود، تعلیقات یــشتهــا 1/211؛ نیزنــک: یوسـتی 103. (بارتولومــه bartolome تلاش هایی را که تا کنون برای دست یابی به یک اتیمولوژی صحیح در مورد نام افراسـیاب صورت گرفته بی ثمر دانسته، ریشه یابی نام او را بعید می شمارد. نک: بارتولومه، 986) 2
2- نک: مسعودی، التنبیه و الاشراف، 85، طربی، چـاپ بیـروت 1/228 ، بیرونـی، 221؛ ابـن بلخی، 31؛ تاریخ سیستان، 36؛ تاریخ بخارا، 23؛ ثعالبی، 83.
3- ایرانیکا به نقل از yarshater, comb. Hist.lranlll p.p. Tiiiff
4- همان، همان جا. نیزنک.گ
Iranissches nationalepos, Berlin and liep ig 1925, par
5- دانش نامه جهان اسلام، ذیل توران (به نقل از نیولیnioly ، صـفحه 119( نجـم رازی درکتاب مرموزات اسدی در مزمورات داوودی او را کنکالب مینامد، صفحه 88.
6- سیرالملوک، 13.
7- پور داود، یسنا 1/74-73.
8- تمدن ایرانی، 471-470.
9- فرّ کلمه یی معادل glorious یا splendid در انگلیسی.
10 – زامیاد یشت، فقرات 82-64-56.
11- نک: یسنای 11 فقره 7، ص 180؛ نیزنک: فقرات 43-41 آبان یشت.
12- زامیاد یشت، کرده پانزدهم، فقره 93.
13- درواسپ یشت، کرده 4.
14- بندهشن، 139؛ گز یده های زاد اسپرم از بازداشتن »آب« سخن بمیان مـی آورد. نـک : زاد اسپرم، 52.
15- همان، 139، 151.
16- زاداسپرم، همان جا.
17- شهرستان های ایران، 24.
18- تفضلی، 196-195.
19- اخبار الطول، 35.
20- تاریخ بلعمی، 348.
21- همان، همان جا.
22- البدء و التاریخ، 147-146.
23- تاریخ سیستان، 16.
24- همان، 17.
25- سنی ملوک الارض و الانبیاء، 25.
26- مجمل التواریخ و القصص، 43.
27- غررالسیر ثعالبی، 84-83.
28- شاه نامه ی فردوسی، 167.
29- همان، 168.
31- مقدسی می نویسد: و حبس المطرعن الناس و الحیوان.
32- بندهشن، 212.
33- بلعمی و کتاب سنی ملوک الارض و الانبیاء نیز بیرونی در آثار الباقیـه آن را بـه منـوچهر نسبت داده اند و ابن بلخی در فارسنامـه و مـسعودی در التنبیـه و الاشـراف آن را بـه ذو(زاب) منتسب کرده اند.
34- زین الاخبار گردیزی، 351؛ منابع قدیمی تر (متن های پهلوی 104) تاریخ تیراندازی را روزششم فروردین ذکر کرده اند. نیز نک: مقاله آرش در دانشنامه ی زبان و ادب فارسی.
35- کیانیان، 70.
36- به نقل از کریستین سن، آفرینش زیانکار، 81.
37- رک: آفرینش زیان کار، 80 (اصل تیریشت)
38- تفضلی، مقاله آب در دانشنامه ی زبان و ادب فارسی به نقل از بهار، 63.
39- ویژگیهای زاد اسپرم، صفحه 259.
40 – تفضلی، همان جا.
41- رک: مقاله ی جنبه نمادی رنگ در متنهای پهلوی، نامه فرهنگـستان ا.م. چونـاکوا ترجمـه لیلا عسگری، سال سوم، شماره ی چهارم زمستان 1376.
42-شاه نامه، چاپ مسکو، صفحه 178.
43- تاریخ سیستان، 36.
44- سراجی، لباب الباب، 473.
45- سنایی، دیوان، صفحه 195.
46- شاه نامه، چاپ مسکو، صفحه 798.
47- یشت ها، جلد 1، 28.
48- تاریخ سیستان، 36.
49- شاهنامه چاپ مسکو، صفحه 798
50- بهمن نامه، ابیات 7339-7335.
51 روایات داراب هرمزدیار.
52- چون دیوان به پتیارگی رسند، سردی بدان آب هلند. آن آب را بیفسارند و آب را آنگونـه خشک کنند که نبارد. نیز باشد که سرشک را افسرند تا تگرگ بارد . باشد کـه بـاران را ازجایی که در حال باریدن است سپوزند تا به جایی بی سود بارد. بندهشن، 95.
53- همان، 96.
54-همان، 98.
55- بندهشن، 96.
56- البدءوالتاریخ، 147.
57- مری بویس، ایرانیکا، جلد 1، 92، ذیل: آب ـ زوهر/نیزنک: زند بهمن یسن، صفحه 3: دادار جهان مادی، خرد همه آگاهی را به پیکر آب بر دست زرتشت کرد و او را گفت کـه از آن بخورد، وداها نیز صفت سوما را «عقل کل» ذکر می کند. نک: سـام ودا ـ ادهیـای اول بـه نقل از کتاب هند در یک نگاه ص 152.
58- شاه نامه، چاپ مسکو، صفحه 387.
59- همان، صفحه 767.
60 جلیل دوستخواه، حماسه ایران، یادمانی از فراسوی هزاره ها، 203.
61- مهرداد بهار، از اسطوره تا تاریخ، 264.
62- همان، همان جا.
63- مقاله آب، احمد تفضلی، دانشنامه ی فارسی.
64- ویژگی های زاداسپرم، 46.
65- مهریشت، بند 89.
66- درواسپ یشت بند 17و18.
شاه نامه، چاپ مسکو، صفحه 785.
67- این، البته یادآور نکته یی در فرهنگ اساتیری ایران است، در نبرد میان تیشتر و اپه ئوشا و نیز ایزد اپام نپات که در متن های میانه برز آبان نـاف گفتـه شـده اسـت، تیـشتر را یـاری می کند.
68- کریستین سن، کیانیان، 167.
69- بندهشن 211، طبری 1/435، بلعمـی 1/346-345، مقدسـی 3/146، ابـوعلی مـسکویه
12/1، ثعالبی 107، گردیزی 72، ابن بلخی 37، حمزه اصـفهانی 25، مجمـل التـواریخ والقصص 43.
70- بلعمی، 348.
71- رک: مقاله آرش، احمد تفضلی، 428.
72- متن های پهلوی، 104.
73- گردیزی، زین الاخبار 350، نیز نک، تفضلی، همان به نقل از بیرونی، القانون، 36.
74- تئودوربارکنای.
75- ویژگی های زاد اسپرم، 45. ضمناً تثلیث آسمان، آب و کوه ارتباط وثیق کوه و آب ـ یعنی عناصر مهم طبیعت ـ را مشخص می سازد. نک: آب و کوه در اساتیر هند و ایرانی، 215.
76-زاد اسپرم، 43.
77- بندهشن، 95؛ در این جا نکته جالب دیگری در متن عربی کتاب مقدسی (البدء و التاریخ) وجود دارد که شاید نکته یی را برساند. متن آن چنـین اسـت: … تراضـوا علـی ان یعطیـه افراسیاب قدر رمیهٍ من مملکته فامروا رجلاً یقال له آرش ان یرمی و کان ایداً ثقفـا فاتکـاعلی قوسه فاغرق فیها ثم ارسل سهمه من طبرستان فوقع بـاعلی طخارسـتان… ص 164.
نکته ی مورد نظر کلمه « فاغرق فیها» است. یکی از تعبیراتی که میتوان در مورد آن داشت این است که آرش خود، یا جان خود را در تیر غرق کرده باشد ـ متفـاوت از تعبیـر غـرق شدن به معنی فرورفتن تیر در قوس کمان ـ زیرا این تعبیری آشنا اسـت کـه آرش جـان خود را در تیر نهاده است. در صورتیکه آرش نمادی از ابر باران زا باشد، واژه ی غـرق شـدن در قطرات باران، یعنی یک پارچه به باران مبدل شدن که بـا سـمبولیزم اسـتوره ی مـا نیـزسازگار است.
78- از تیریشت یا تیشتریه در ادبیات ودایی نامی نیست و این مفهوم مخـتص شـاخه ی ایرانـی است. رک: کتاب آب و کوه در اساطیر هند و ایرانی، 217.
79-یشتها، تیریشت.
80- حمزه اصفهانی، سنی ملوک الارض و الانبیاء، صفحه 34.
کتاب نامه
1. ابن بلخی، فارسنامه، به کوشش جلال الدین تهرانی، تهران، 1313 ش.
2. ایران شاه ابن ابی الخیر، بهمن نامه، به کوشش رحیم عفیفی، تهران، 1370ش.
5. بلعمی، ابوعلی محمد، تاریخ بلعمی، به کوشش ملک الشعرای بهار، تهران، 1341ش.
4. بندهشن، به کوشش مهرداد بهار، تهران، 1369 ش.
5. بهار، مهرداد، از استوره تا تاریخ، به کوشش ابوالقاسم اسماعیل پور، تهران، 1377 ش.
6. بویس، مری، تاریخ کیش زردشت، به کوشش همایون صنعتی زاده، تهران، 1374 ش.
7. بیرونی، ابوریحان، آثار الباقیه، تهران، 1363ش.
8. پورداوود، ابراهیم، یشت ها، بمبئی، 1309 ش.
9. تاریخ سیستان، به کوشش ملک الشعرای بهار، تهران، 1314 ش.
10. تفضیلی، احمد، خواستگاری افراسیاب از اسپندارنه، ایران نامه، واشنگتن، 1367 ش سـال هفتم شماره 2. همو، آرش، دانش نامه زبان و ادب فارسی جلد اول.
11. جلالی نائینی، سیدمحمدرضا، هند در یک نگاه، نشر شیرازه.
12. چوناکوا، ا.م، جنبه نمادی رنـگ در مـتنهـای پهلـوی، نامـه ی فرهنگـستان، ترجمـه لـیلاعسگری، سال سوم، شماره چهارم، زمستان 1376.
13. حمزه اصفهانی، تاریخ پیامبران و شاهان به کوشش جعفر شعار، تهران، 1346ش.
14. خاقانی، افضل الدین، دیوان نامه بـه کوشـش محمـد عباسـی و حـسین نخعـی، تهـران،
1336ش.
15. دوست خواه، جلیل، حماسه ایران، نشر آگه.
16.دینوری، احـدبن داوود، اخبـار الطـوال، بـه کوشـش محمـود مهـدوی دامغـانی، تهـران،
1364ش.
17. روایت پهلوی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ترجمه مهشید میرفخرایـی، تهـران،
.1367
18. زاداسپرم، به کوشش محمدتقی راشد محصل، تهران، 1385 ش.
19.تبری، جعفربن محمد، تاریخ تبری، بیروت، دارالکتب العلمیه.
20. فردوسی، شاه نامه، چاپ مسکو.
21. کریستین سن، آرتور، کیانیان، به کوشش ذبیح اﷲ صفا، تهران، 1336 ش.
22. همو، آفرینش زیانکار در روایات ایرانی، به کوشش احمد طباطبایی، تبریز، 1355 ش.
23. گردیزی، ابوسعید عبدالحی، نوین الاخبار، به کوشش رحیم رضازاده ملک، تهـران، 1384 ش.
24. مجمل التواریخ و القصص، به کوشش ملک الشعرای بهار، تهران، 1318 ش.
25. مسعودی، التنبیه و الاشراف، به کوشش ابوالقاسم پاینده، تهران، 1349 ش.
26. مقدسی، البدء و التاریخ.
27. مینوی خرد، به کوشش احمد تفضلی، تهران، 1354 ش.
28. نجم رازی، ابوبکر، مرموزات اسدی در مرموزات داوودی، بـه کوشـش محمدرضـا شـفیعی کدکنی، تهران، 1352 ش.
29 .نرشخی، ابو بکر محمد، تاریخ بخارا، ترجمه ابونصر احمد محمدبن نصر القبادی، به کوشش مدرس رضوی، تهران، 1363 ش.
30.نظام الملک طوسی، سیرالملوک ( سیاستنامه) به کوشـش هیـوبرت دارک، تهـران، 1355 ش.
31. وارنه، رکس، دانشنامه اساطیر جهان، ترجمه ابوالقاسم اسماعیل پور.
32. یوستی، فردیناند، نام نامه ی ایرانی، به کوشش علی اشـرف صادقی، تهـران، 1374 ش . یـارشاطر، احسان، ایرانیکا، مقاله ی افراسیاب.