نظریه پرداز انقلاب اسلامی
فاضل غیبی
سید احمد مهینی یزدی مشهور به “فردید”[i] (1373ـ1289ش.) دهقانزادهای از یزد بود، بسال 1305ش. در 16سالگی برای تحصیل طلبگی به تهران آمد. اما به دارالفنون رفت[ii] و با روشنفکران همدورۀ خود (از جمله هدایت) نشست و برخاست داشت. [iii]پس از جنگ جهانی دوم به اروپا رفت (1326ش.) و 8 سالی را در فرانسه و آلمان بسر برد. در بازگشت به شرح فلسفۀ فیلسوف معاصر آلمانی، مارتین هایدگر (1976ـ1889م.) پرداخت و آنرا همسو با اندیشۀ اسلامی یافت. [iv] بدون آنکه مدرک دانشگاهی داشته باشد در دانشگاه تهران مشغول به تدریس شد و درست دهسال پیش از انقلاب به مقام استادی دست یافت. سالها در نشستهایی هفتگی بنام “فردیدیه” و چند سالی پیش از انقلاب، در تلویزیون دولتی نظرات خود را توضیح می داد .[v] نه تنها بسیاری از نامداران اندیشه پرداز ایرانی تحت تأثیر او قرار گرفتند [vi] که بویژه گویا اغلب دست اندرکاران حکومت اسلامی خود را از شاگردان او میدانند.
از همه مهمتر آنکه او را نظریهپرداز انقلاب اسلامی دانسته اند، تا آنجا که پس از انقلاب به گفتۀ خودش در خیابان شعار می دادند:”فردید، زنده باد! کار خودتو کردی!”.[vii] در بیان مختصر نظرات او باید نکتۀ اصلی را این دانست که وی خود را نه مرید، بلکه همارز و همسخن هایدگر می شمرد .[viii] علت این نزدیکی را چنین میتوان توضیح داد که فردید در پی شناخت غرب و در درجۀ نخست فلسفۀ غربی بود. اما بعنوان یک مسلمان طبعاً اقتباس و یا فراگیری از “بیگانگان” را در شأن خود نمی دانست. تا آنکه به یک استثنایی برخورد و آن مارتین هایدگر بود که گویا فلسفۀ 2500سالۀ غربی از سقراط به این سو را مورد انتقاد قرار میداد. اساس فلسفۀ غرب بر آن بود که “هستی” به کمک عقل و تجربه قابل شناسایی است و گویا هایدگر اینرا کافی نمیدانست و “شهود” [ix] را نیز برای شناسایی لازم میشمرد. این برداشت برای فردید بسیار جالب و نزدیک به نگرش اسلامی مینمود و او تصور نمود با استناد به هایدگر میتواند آرزوی اسلام پناهان را برآورد و نه تنها فیلسوفان خِرَداندیش غربی را ردّ کند، بلکه فرهنگ و تمدن مغرب زمین را آلوده و منحط بشناساند.
فردید میکوشید بزبانی پیچیده و پر از اصطلاحات اسلامی[x] برداشت خود از آرای هایدگر را در اسلام بازتاب دهد و از اینراه اسلام را بیکباره در سطح فلسفۀ “پسامدرن” به اوجی بیسابقه رساند. آنهم نه اسلامی که بعدها توسط فیلسوفانی مانند ابنسینا و فارابی با خردگرایی یونانی آشنا شد، بلکه “اسلام اولیه” که هنوز با منطق (یونانی) آلوده نشده بود!
فردید از میان همۀ فیلسوفان غربی تنها هایدگر را می ستاید و از دیگران به بدی یاد می کند.[xi] انتقاد هایدگر از فلسفۀ غرب را بدینمعنی می گیرد که نه تنها “پایان فلسفه” [xii]، بلکه پایان تمدن غرب فرارسیده و جهان به دورانی وارد میشود که “وحدانیت” بر آن حاکم خواهد شد. [xiii]
فردید بر آنستکه هرچند هایدگر از خدا سخنی به میان نمی آورد، اما او را انتظار میکشد. [xiv] بدین سبب او نیز مانند شیعیان، منتظر مهدی موعود است.[xv] هایدگر در زمینۀ نقش زبان در بیان اندیشه نظراتی داشت که فردید آنها را همسنگ فیلسوف عرب “الکندی”(قرن دوم هجری!) می یافت که معتقد به “علم الاسما” بود. از تلفیق ایندو فردید نتیجه گرفت که انسانیت در هر دوره ای به اسمی ظهور می یابد و تحول تاریخی دارای مراحلی است. [xvi]
بنظر او بشر در گذشته های دور (در “پریروز” تاریخ) امت واحدی را در شرق تشکیل می داده است تا آنکه در یونان اندیشه و تمدن غربی بنیان یافت و پایید تا به امروز که به آخر خود رسیده است. اینک با انقلاب اسلامی بشر به دورانی وارد خواهد شدکه در آن در آیندهای دور (“پس فردای تاریخ”) تمدن شرق دوباره بدست امت واحد تحقق یابد. [xvii]
جلال آلاحمد در کتاب “غربزدگی” “حضرت فردید” را مبتکر این اصطلاح دانست و باعث شهرت او گردید، درحالیکه منظور فردید از “غرب زدگی” بسیار فراتر می رفت و او آغاز “غرب زدگی” را به “تجاوز” فلسفۀ یونان به “جهان اسلام” میدانست.
بنابراین فردید فقط “اسلام اولیه” را اصیل می داند و همۀ آنانکه (مانند ابن سینا و فارابی) کوشیدند اندیشۀ یونانی را وارد اسلام کنند “غربزده” می نامد.[xviii] اگر بپرسید، چرا فردید حتی فلسفۀ یونان و ابنسینا را برنمیتابید، باید یادآوری کرد که یونانیان نه تنها اندیشۀ فلسفی را بنیان نهادند، بلکه کاشف “منطق” هم بودند. حال آنکه فردید اصلاً به نیروی عقل و منطق اعتماد نداشت و هر دو را نفی میکرد:
« در منطق، انسان هر باطلی را حق نشان میدهد و اثبات میکند.» [xix]
البته چنین سخنانی در محافل “عرفانزده” ایرانی حرف جدیدی نبود؛ آنچه که فردید را برای “شاگردانش” جاذب میساخت، این بود که او برای عقلستیزی خود به شیفتگی هایدگر برای “شهود” استناد می کرد[xx] و می کوشید با پشتیبانی او، به اسلام پیش از نفوذ منطق یونانی بازگردد تا دیگر جوابگوی هیچ عقل و منطقی نباشد:
“فردید اصلاً عقل جدید را وهم و پندار می داند و فلسفه را از شروع تاکنون در بحران و باطل می داند واین انتقاد به فلسفه یونانی و زیر سئوال بردن آن هر چند برای ما مطلب جدیدی است ولی فردید این را هم سخنی با حکما و علمای انسی جهان اسلام می داند.” [xxi]
از این دید او همۀ “تجددخواهان” مسلمان از جمالالدین اسدآبادی تا شریعتی [xxii] و بازرگان[xxiii] .. را “غربزدۀ مضاعف” می نامید،[xxiv] زیرا همۀ آنان میکوشیدند اسلام را با مظاهر تمدن نوین غرب همنوا سازند. درحالیکه او چنین کوششهایی را بیثمر مییافت و نه اقتباس و تقلید از غرب، بلکه بازگشت به “اسلام اولیه” را تنها راهی می دانست که پیروزی اسلام بر آیندۀ بشر را تأمین خواهد کرد.
برخی از “شاگردان” فردید او را آشفتهگو و پریشان خاطر یافته اند. بسیاری بر او خرده گرفته اند که ستیزهجو و بدزبان است و بالاخره آنکه چرا هیچ کتاب و حتی مقالهای در شرح آرای خود ننوشته است. اما در دید تاریخی باید انصاف داد که این ایرادات بر او وارد نیست و فردید که شیفتۀ دوران اولیۀ اسلام است بر “صورت” آنزمان نیز رفتار میکرد و اگر مثلاً کتابی منسجم می نوشت با این عمل، جهانبینی خود را نفی می کرد. این جملۀ او دربارۀ خودش نمونهوار است:
“اگر کتاب ننوشته، نخواسته تشبه به کثافات دیگران بکند.”( از “پیامی به امام خمینی”) [xxv]
باید گفت، کسانیکه پس از انقلاب از اظهارات حکومتگران اسلامی دربارۀ مظاهر تمدن غرب مانند “حقوق بشر” [xxvi]، “دمکراسی” و غیره شگفت زده شدند، باید می دانستند که فردید سالها پیش از وقوع انقلاب همۀ این مقولات را مظاهر منحط تمدن غرب میشناخت. در نظر او تمدن غربی پس از 2500سال سیر تکاملی، اینک راه انحطاط در پیش گرفته و بدین سبب درست نیست که مظاهر و “صور” [xxvii] آن مورد تقلید قرار گیرد، بلکه باید در تداوم و گسترش اسلام بر آن شورید و در راه نابودیاش کوشید. [xxviii]
فردید با این ادعا که نظراتش بر آرای هایدگر تکیه دارد، برای شنوندگان خود، متشکل از طیفی وسیع از دانش آموختگان ایرانی، از جاذبۀ بسیاری برخوردار بود. این گروه بیش از دیگر اقشار جامعه در برابر سه زمینۀ فرهنگی: ” ایرانیت”، “تمدن غربی” و “اسلام” دچار سرگشتگی بودند و فردید با ستایش از “اسلام اولیه” نقطۀ اتکایی را در اختیار آنان میگذاشت که با تکیه بدان میتوانستند هم به “ایرانیت درمانده” و هم به “تمدن دست نیافتنی غرب” اعلان جنگ دهند و از این راه سرافرازانه بر بحران هویت خود غلبه کنند:
«امام خمینی .. با انقلاب اسلامی نخستین تزلزل را در بنیان غربزدگی ایجاد نمود. اما این بحران همچنان ادامه دارد. از اینرو مبارزۀ بیشائبه با غربزدگی باید تا ظهور مهدی موعود(عج) که پایان عمر بحران غربزدگیست ادامه یابد.» [xxix]
پس از یک قرن تلاش برای “تلفیق”، “التقاط” و یا “توجیه” اسلام در برابر مظاهر تجدد و یا تمدن غرب، فردید نشان داد که چنین کوششهایی هم غیرممکن است و هم بیفایده. غیرممکن است زیرا که “جمع اضداد” است و بیفایده است زیرا که “امت اسلام” را به دنبالهروی و دریوزگی از “ملحدان” میکشاند. [xxx] همین را باید دستاورد مهم فکری فردید دانست که از میان تمامی جریانات اسلامی “حقانیت” را به “روحانیت سنتی” می داد.
بنابراین با آنکه فردید در مقایسه با دیگر “نواندیشان اسلامی” از نفوذ اجتماعی برخوردار نبود، اما بدین سه جنبه، “اسلام سنتی” را به تنها گرایشی بدل ساخت که میتوانست گوی قدرت را از دیگر جریانات اسلامی برباید:
1) با طرح این ادعا که هایدگر در بنیان به موضع “اسلام ناب” نزدیک است، به خودباختگی و انزوای اسلام سنتی پایان داد و به آن در سطح والاترین فلسفۀ اروپایی هویتی نوین بخشید.
2) با ردّ همۀ گرایشات تجدد طلبانه و “التقاطی” نشان داد که هرگونه گرایش عقلانی و یا توجیه منطقی، اسلام را در موضعی ضعیف قرار می دهد و تنها “اسلام ناب” و فارغ از عقلانیت قابل دفاع است.
3) با تکیه بر اسلام اولیه از “شرق اسلامی” قطبی پرداخت که باید بر “غربزدگی” غلبه کند. از اینرو برخی مسلمانان “غیرسنتی” را واداشت با دفاع از “آسیا در برابر غرب” [xxxi] از اسلام سنتی دفاع کنند.
بدین ترتیب فردید “حقانیت تاریخی” را نصیب روحانیت سنتی ساخت و آنان را در تنها موضع ممکنی قرار داد که در دنیای امروز قابل دفاع است. زیرا گسترش تمدن غرب و مظاهر آن، “مسلمانان” را که در ابداع این تمدن نقشی نداشتهاند، در این موضع قرار می دهد، که نه می توانند از آن “تقلید” و یا “اقتباس” کنند و نه در رقابت با غرب چنان تمدنی بسازند که از آن برتر باشد. از اینرو تنها یک راه می ماند و آن اینکه به دوران پیش از اولین شکوفایی غرب (یونان باستان) بازگردند و بکوشند پس از نابودی تمدن امروزی، بر ویرانه های آن، تمدن نوینی بنا کنند. رضا داوری رئیس “فرهنگستان علوم ایران” و نامآورترین شاگرد فردید موضع مسلمانان در دنیای امروز را به خوبی نشان داده است:
“اکنون در وضعی هستیم که گذشتۀ غرب آینده ماست و چون نه با گذشتۀ قومی خود و نه با گذشتۀ غرب تماس حقیقی نداریم، این آینده موهوم است…ما بیتاریخ هستیم.”[xxxii]
[i] نام اصلی او سید احمد مهینی یزدی بوده است و معلوم نیست که چرا با وجود شیفتگی برای اسلام، مانند بسیاری دیگر از “روشنفکران دینی” (از جمله “سروش”) نامی “مجوسی” برای خود انتخاب کرد: “فردید” گویا به معنی: “کسی که فره ایزدی را دیده است”
[ii] او در این دوران شیفتۀ غرب بوده است. هدایت درباره او نوشت:” موجود ضعیف و کله خشکی است. معتقد است حمّال اروپایی از علمای ایرانی بیشتر چیز میفهمد! خودش را اروپایی میداند! گویا به وسیله Intuition [شهود] به آن پی برده است.” نامه های هدایت به شهید نورایی، به کوشش ناصر پاکدامن
[iii] او در این دوران شیفتۀ غرب بوده است. هدایت درباره او نوشت:” موجود ضعیف و کله خشکی است. معتقد است حمّال اروپایی از علمای ایرانی بیشتر چیز میفهمد! خودش را اروپایی میداند! گویا به وسیله Intuition [شهود] به آن پی برده است.” نامه های هدایت به شهید نورایی، به کوشش ناصر پاکدامن
[iv] «هیدگر را با اسلام تفسیر می کنم … یگانه متفکری که در جهت جمهوری اسلامی است هیدگر است».[<25] در جایی دیگر می گوید:«هیدگر آموزگار تفکر معاصر را با امام خمینی هم سخن می دانم.» [ <31] “هیدگر از همه تمدنها بریده است و به یک نگاه عرفانی و شبه دینی رسیده است و تنها آینده برای او اصالت دارد. هیدگر 2500 سال سنت فلسفی غرب را به مثابه فراشد فراموشی و غفلت وجود تلقی کرده است و باطن نیستانگار و یهود و یونانی زده غرب و نهایتاً فروبستگی ساحت قدس را افشاء کرده است.”
[v] ” خدا آن قدر به من قدرت داده بود که بروم تلویزیون مطالبی را مطرح کنم، چنانچه هشت تا نه ماه رفتم اخلال کردم. فکر نکنید که بنده متوجه نبودم، بنده متعهد به مبارزه بودم… ” ن.ک.مقاله: معلق میان پریروز و پس فردای تاریخ، کورش عموئی
[vi] سرشناس ترین آنان عبارتند از: داریوش آشوری، شاهرخ مسکوب، رضا داوری، سید حسین نصر، جلال آلاحمد، داریوش شایگان، نجف دریابندری، احسان نراقی، باقر پرهام، مسعود بهنود، رضا براهنی، محمود صدری، داریوش مهرجویی، آرامش دوستدار .. یکی از پیروانش بنام استاد حجت اسدیان دربارۀ او می گوید:« دکتر فردید پنج لهجۀ یونانی بلد بودند که بزرگترین اتیمولوگها چنین نبودند.»«اگر دقایق حکمی – فکری- فلسفی هم به کناری نهاده شود مرحوم فردید دست کم از طریق اتیمولوژی از هیدگر گذشته بودند.” محمد نورالهی، نقد و بررسی مقالۀ «سید احمد فردید فیلسوف حزب الله، 3 مهرماه 1385، قسمت نخست. شاگرد دیگرش دکتر مهدی صادقی نوشت: « استاد احمد فردید از نوابغ روزگار ماست و اگر اغراق نباشد ، می توان او را بزرگترین متفکر ایرانی دانست.» ن.ک.: تفکر مارتین هیدگر و استاد احمد فردید، مهدی صادقی، نشریۀ: نامۀ فلسفه، شماره 11
[vii] فردید نامه، نقل از مجلۀ “شهروند امروز”، شماره 3، 1387ش.
http://fardidnameh.blogfa.com/8711.aspx
[viii] “«مفتون هیدگر نیستم با او هم سخن ام.» [<<25]
[ix] منظور هایدگر بیشتر “الهام”شاعرانه است. بهرحال برای فردید مهم “خردستیزی” هایدگر بود!
مثلاً بجای “سرنوشت” می گفت:”حوالت تاریخی”، بجای “هستی”: “حیویت” و بجای “دمکراسی”: “سلطنه الادهماء”…[x]
[xi] نمونه: “فلسفه کانت سرتاسر پندار ناپسند است”. “نیچه در برهوت تاریخ بی ذکر و فکر فریاد میزند”. “هگل همج رعاع است.”
“پوپر از هرچه گند و کثافت و عقل سخیف و منحوس یهودی است بهره میگیرد”.سید احمد فردید فیلسوف حزب الله، رضا صابری
http://www.nilgoon.org/articles/Reza_Saberi_on_Fardid.html
«ژان پل سارتر یک چشم نداشت، دجال هم یک چشم است در زمان ما دجال هایی مانند این سارترها زیادند. اینها مدافع دجالاند . پوپر هم چنین است. این مرد بیمعنی حتی مقدمات فلسفه را هم ندارد ، اما در احوال چشمی هم مقام سارتر است.» دیدار فرهی و فتوحات آخرالزمان
http://fa.wikipedia.org/wiki/ احمدفردید
[xii]نام کتابی از مارتین هایدگر است.
[xiii] دربارۀ فلسفۀ هایدگر که او را به همکاری با رژیم نازی کشاند در این مختصر مجال سخن نیست. تنها آنکه برخی فلسفه دانان ایرانی انتقاد فیلسوفان معاصر بر مدرنیته را نفی اندیشۀ روشنگری تلقی کرده اند و نتیجه گرفته اند که جوامعی مانند ایران به دوران روشنگری نیازی ندارند و یکسره می توانند به پسامدرنیته بپیوندند! درحالیکه انتقاد این فیلسوفان متوجه نارسایی عقلگرایی مطلق بوده و نه انتقاد از روشنگری ضدمذهبی که بدون آن اصولاً تحول جوامع اروپایی به عصر جدید غیرممکن می بود. ن.ک.: فلسفۀ مدرن و ایران، فاضل غیبی، پیام، ص 145 و 172
[xiv] به اعتقاد فردید تمام کتاب«وجود و زمان» هیدگر- معروفترین کتاب هیدگر- اسمی از خدا نیست، اما همواره در درون او قصد این بوده که خود را آماده کند تا نسبتی به خدای پریروز و پس فردا پیدا کند” تفکرات و اندیشه های دکتر فردید و نقش آن درانقلاب اسلامی، مسعود آقایی
http://www.jadnews.org/index.php
[xv] «هایدگر با تفکر علمی خود می خواهد از دو هزار و پانصد سال تاریخ متافیزیک غربی تزکیه کند و بعد به تاسیس فلسفه دیگر آید که همان فلسفه پس فردا و ظهور امام زمان(عج) است.» [<<25]
[xvi] «هیچ موجودی تاریخ ندارد، جزء انسان ، تاریخ به عبارتی تاریخ اسم است و به عبارتی تاریخ انسان مظهر اسم است. انسان مظهر اسماء است. انسان وقت دارد، تاریخ دارد و دور دارد. اما در هر دوری این هویت غیب را ظهوری است که اسمش باشد و در هر دوری هم انسان مظهر یک اسمی است.» [<<25]
[xvii] شرق محل و ماوای تاریخی امت واحده پریروز است و غرب محل و ماوای تاریخی انانیت، نیست انگاری و موضوعیت نفسانی. صورت نوعی شرق به معنای تاریخی آن که همان امت واحده است، چیزی نیست جز مهر و داد و صورت نوعی غرب به معنای تاریخی آن، کبریا طلبی و سلطه گری است،که این کبریا طلبی و سلطهگری همواره با نیستانگاری حق و حقیقت ملازمت دارد.» [<<31]
«انقلاب اسلامی گشت از 2500 سال تاریخ غربی است ، با انقلاب اسلامی موهبت وارستگی به سراغ بشر می آید . در انقلاب اسلامی فیض اقدس گشایش پیدا کرده است .انقلاب اسلامی گشایش ساحت قدس است.»همانجا
[xviii] “بوعلی سینا برای من زندیق است”. ملاصدرا غربزده ملایم است” [<<25]
[xix] تفکرات و اندیشه های دکتر فردید و نقش آن درانقلاب اسلامی، مسعود آقایی
http://www.jadnews.org/index.php
[xx] داریوش آشوری او را در این زمینه مبتکر نمی داند و سنگ بنای چنین ترکیب عقلستیزی را به هانری کربن نسبت می دهد:” کربن که مترجم بخشی از (کتاب) “هستی و زمان” هایدگر به زبان فرانسه بود، سپس اسلام شناس شد. و عاشق “افلاطونیان” دنیای اسلام. .. کربن پدر روحانی”حکمت معنوی” در ایران است و حامل این پیام شگفت و نابهنگام که: چه نشستهاید که ایران اسلامی و سنت تفکر عرفانی عالیترین ساحت تفکر در عالم است. تفکری که با پرش از سکّوی آن میتوان از بالای سر غرب و نیهیلیسم آن پرید و گذشت.حتی از بالای سر بزرگترین فیلسوف معنوی آن، یعنی هایدگر.” فردید نیز، در نیمۀ دهۀ 1320 که کربن به ایران آمده و مجالسی برپا کرده بود در آن مجالس شرکت داشته و حتی مقالهای هم از کربن ترجمه کرده بود.” مقاله: اسطورۀ فلسفه در میان ما ـ بازدیدی از احمد فردید و نظریۀ غربزدگی،
[xxi] <<< 25
[xxii] “مطالبی را که سید جمال و دکترشریعتی گفته اند، به هر صورت طوری است که مطالب اسلامی را صورت غربی داده است، و آن صورت، آزادی برادری و برابری را عمل صحیح تلقی میکند، در حالی که در نظر پیشینیان این عمل طاغوتی است” [<<25]
[xxiii] بازرگان “از عوامل صریح کفر بالقوه”، “فروغی بیچاره بی سواد و فراماسون ننگین از مظاهر ننگ ایران است”. “مصدق غربزده است”. “کسروی کسی بود که نوکر صددرصد غرب بود”. “نیما یوشیخ… نمیداند یهودیت چه بلائی به سرش آورده است”. “نیمائی که آنچه برش غالب است نفس اماره غربی است”.“این سروشها حقیقت دیانت اسلام را ترور میکنند.” ن.ک.: سیداحمد فردید فیلسوف حزب الله، رضاصابری
http://www.nilgoon.org/articles/Reza_Saberi_on_Fardid.html
[xxiv]ایشان معتقدند که صدر تاریخ جدیدی که از مشروطه شروع می شود، ذیل تاریخ غرب است، لذا فعل حوالت تاریخی ما «غربزدگی مضاعف» است.
[xxv] تفکرات و اندیشه های دکتر فردید و نقش آن درانقلاب اسلامی، مسعود آقایی
http://www.jadnews.org/index.php
[xxvi]
[xxvii] فردید برای هر مرحلۀ تاریخی “صورت” و “ماده”ای قائل است. صورت هر مرحله همان روبنای فرهنگی، اقتصادی، حقوقی .. است که گویا در مرحلۀ بعدی به “ماده” بدل می شود!
[xxviii] “اعتقاد بنده این است که بشر امروز مانند بیماری است که در این بحران عصر جدید تب کرده و فعلا در هزیان است و این بیمار تبی دارد که با هیچ مسکنی تسکین نخواهد یافت و سرانجام از این حیات غربزده کنونی خواهد مرد ودوباره با ظهور مهدی موعود (عج ا… ) به حیات حقیقی انسانی زنده خواهد شد.» احمد فردید، دیدار فرّهی و فتوحات آخرالزمان، به کوشش محمد مددپور، مرکزمطالعات، ص344.
[xxix] رک. 25
[xxx] فردید در این نظر تا بدانجا رفت که حتی آیت الله مطهری را انتقاد کرد، که اگر او می توانست اصل (و نه ترجمۀ ) آثار فلاسفۀ غربی را بخواند او هم حتماً هیچ چیز را از غرب پذیرفتنی نمی دانست. ن.ک.:25
[xxxi] “آسیا در برابر غرب” از داریوش شایگان و “آنچه خود داشت” از سیروس نراقی در کنار “غرب زدگی” آلاحمد و آثار سید حسین نصر در جا انداختن نگاهی مثبت به اسلام سنتی نقشی مهم داشتند.
[xxxii] http://www.iran-emrooz.net/index.php?/think/more/1648/