«دکتر عبدالحمید شیبانی »
این نوشته به منظور آشنا شدن با طرز تفکر بزرگان ادب ایران، با تکیه روی غزلهای حافظ
تهیه شده و در آن مطالب زیر به بحث گرفته شده است:
- مقدمه
- توضیحات کلی در مورد زبان دری
- توضیحی مختصر در مورد راز و رمز در غزلهای حافظ، گویای هدف و روش حافظ در غزل سرائی
- مختصری در مورد روش ساخت لغت، در زبان دری، توسط حافظ
- اشاره ای به شخصیت حافظ
- جزئیاتی از طرز تفکر حافظ
- برخورد حافظ با مطالبی از قرآن که با علوم تجربی، هماهنگ نمی باشد
- نمونه ای از ابیاتی که بخصوص باید به متن دری آن توجه شود
- نظر حافظ در مورد خداوند
- مناظرۀ حافظ با قرآن
- حافظ شاد و شوخ
مقدمه
هنگامی که بخواهیم با دنیا آشنا شویم اولین مسئلۀ ما این خواهد بود که پاسخ سؤال به این بزرگی را از کجا شروع نمائیم . همین مسئله در آشنا شدن با دنیای تفکر بزرگان ادب ایران وجود دارد . چون در این نوشته تکیه بر غزلهای حافظ میباشد لازم به یادآوری است که عده ای میگویند لطافت زبانی که حافظ به وسیلۀ آن به دل ما رسوخ میکند و اعماق اندیشه های عاطفی و عاشقانۀ ضمیر ما را به حرکت میآورد احتیاج به تعبیر و تفسیر ندارد. غزلهای حافظ را باید همانطوری که هست خواند و از آن لذت برد . تفسیر سحر آنچه از دل برآید و بر دل نشیند زیاده گوئی خواهد بود .
این افراد، غزلهای بزرگان ادب ایران را به زبان فارسی میخوانند و بر این اساس، ضمن خواندن غزلها، انواع احساسهای قلبی و تفکرات شخصی خود را مرور نموده و شیفتۀ احساسهای عاشقانه و عاطفی خود میگردند . این افراد توجه ندارند که غزلهای بزرگان ادب ایران، از قبیل سعدی و حافظ به زبان دری میباشد. جاذب بودن زبان عاشقانۀ حافظ نباید موجب شود که از عمق تفکر او غافل شویم . قسمت عمدۀ غزلهای ایرانی، به زبان دری، مطالب قرآن را به بحث گرفته اند
حافظ شخصیتی میباشد که به مقابله با خشونتها، ابهامها و مطالب غیر قابل قبول قرآن برخواسته وبه زبان دری، ضمن ریشه کن کردن افسارهای دنیای تعبد، درب دنیای تفکر را به روی ما بازنموده است و تلاش نموده روابط اجتماعی ما بر اساس پایدار شکل گیرد . این دنیای او و دیگر متفکرین ایرانی، دنیای دیگری میباشد که از طریق آشنا شدن به زبان دری میتوان به آن پی برد و فرهنگ ایران را ارزیابی نمود .
زبان دری
افرادی مانند سعدی و حافظ که ما به علت وجود آنان به ایرانی بودن و فرهنگ خود افتخار میکنیم به ما میگویند اگر میخواهید بدانید در غزلهای خود چه میگوئیم باید زبان دری بدانید . شعر آنها به زبان فارسی میباشد، چرا میگویند برای فهم مطلب، باید به زبان دری آشنا باشید؟ زبان دری چه زبانی است ؟
کتاب لغت، زبان دری را زبان ادبیات ایران بعد از اسلام معنی میکند . با پیدایش اسلام، چه اتفاقی پیش آمده که در ایران، زبانی به نام زبان دری ایجاد شده باشد؟ بدون شک، پس از حمله و تسلط اعراب بر ایران، مقدار زیادی لغت از زبان عربی به زبان مردم اضافه شده است . وارد شدن لغت از یک زبان به زبان دیگر، زبان را غنی تر میکند ولی آن را تغییر نمیدهد . پس چه عاملی موجب شده است که بعد از اسلام، در ایران، زبانی به نام زبان دری به وجود آمده باشد؟ این عامل را باید در محتوای متن قرآن و اسلام جستجو نمود .
اعراب به اتکاء مطالب کتابی به ایران حمله کردند که آن را وحی های پروردگار عالم میدانستند . فکر میکردند پروردگار جهان، آنچه را بشر از علم لازم دارد برای او دیکته فرموده و دستور داده که افرادی که این وحی ها و این دستورات را نپذیرند بکشید و زن و مال و متعلقات آنها را تصاحب نمائید . بعبارت دیگر، اسلام به صورت مکتب ترور فکر وعقیده، از طریق کشتار مردم به ایرانی تحمیل شد . مبلغین این مکتب، با اضافه کردن تحریفاتی به آن، به افراد سادۀ اجتماع گفتند اگر تردید کنندگان در این ابهامها را نکشید تا روز ابد، در آتش جهنم خواهید سوخت . بعبارت دیگر، ترور فکر و عقیده و آدمکشی را وارد وجدان جامعه نمودند .
متفکرین ایرانی میدیدند که پروردگار جهان به انسان هوش عطا فرموده است . از طریق هوش، قدرت تشخیص تضاد در بیان را به او داده، قدرت تشخیص خوب از بد به او داده، او را جستجوگر و خلاق آفریده است . پروردگاری که اختصاصاتی به بشر داده که او را از حیوان متمایز مینماید تعبد را به صورت افساری که به گردن الاغ می اندازند به او تحمیل نمیکند و اختصاص تمایز انسان از حیوان را از او نمیگیرد . بعبارت دیگر، متفکرین ایرانی نمیتوانند قبول کنند که اینهمه تضاد مطلب، ابهام و مطالب خلاف دانش بشر که در قرآن ذکر شده است الهامهای خالق جهان باشد . مشکل متفکرین ایرانی این بود که اگر این مطلب را به زبان میآوردند کشته میشدند . مجبور بودند به جستجوی راهی برای رفع این مشکل برآیند و ضمن حفظ قدرت خلاقیت بشر، روابط اجتماعی انسانها را بر پایه ای استوار شکل دهند.
درجستجوی این راهیابی، نکات زیر، توجه آنها را جلب نمود : آیۀ شصت و نه سورۀ “یس” متذکر شده است که چون کسی به حرف شعرا گوش نمیدهد بگذارید هرچه میخواهند بگویند بگویند . آیات آخر سورۀ شعراء متذکر شده است که شعرائی که خدا را پرستش کنند میتوانند احساس خود از ظلمی که به آنها شده منعکس نمایند . ایرانی، پروردگار جهان را به نیکی میشناخت و او را نیایش میکرد و مسئله ای برای پرستش پروردگار جهان نداشت . این بود که این آیات را دریچه کوچکی برای بیان افکار خود دید. بعلاوه متوجه شد که قرآن متذکر شده است که خدا یار شماست او را پرستش کنید . این افراد، در زندگی زمینی خود نیز یار و یاوری داشتند که با علاقۀ زیادی با او ازدواج نموده بودند . هوش آنها به آنها توجه داد که اگر علاقۀ به یار زمینی خود را به حد پرستش درآورند میتوانند مطالبی را که به یار و یاور آسمانی خود نمیتوانند بگویند به یار و یاور زمینی خود بگویند ولی در اشاره به یار و یاور آسمانی معرفی شده در قرآن. بطور مثال، هنگامی که به یار زمینی خود میگویند به عهد خود وفا کن، عهد شکنی نکن، با اشاره، به یار آسمانی خود تذکر داده باشند که به وعده هائی که در مکه داده اند عمل فرمایند .
در این مرحله بود که متفکرین ایرانی، نبوغ خود را در استفاده از اختصاصات زبان نشان دادند . به چه صورت ؟ زبان، صداهائی میباشد که برای بیان مفاهیم مختلف به کار میبریم . بطور مثال، عضو بینائی خود را با صدای “چشم” معرفی مینمائیم . این صداها را از طریق حروف، به صورت لغت و جمله درمیآوریم و بصورت نوشته به یکدیگر منتقل مینمائیم . از یک صدا برای بیان مفاهیم مختلف نیز استفاده میکنیم . بطور مثال، اگر از ما بخواهند کاری انجام دهیم ممکن است بگوئیم چشم . یعنی از صدای چشم، به معنی دیگری نیز استفاده کرده باشیم . و حتی اگر همین صدا را کمی شل بیان نموده باشند ازآن به مفهوم دیگری استفاده نمائیم . از صداهای مختلف نیز برای بیان یک مفهوم استفاده میکنیم بطور مثال، چشم خود را با صدای عضو بینائی، عضو بصر، وسیلۀ دیدن نیز معرفی مینمائیم .
اختلاف زبانهای مختلف در چه میباشد؟ از اختلاف گرامر زبانها که بگذریم اختلاف آنها در این میباشد که برای بیان مفاهیم مختلف، از صداهای مختلف استفاده مینمایند . بطور مثال، عضوی را که فارسی زبانان، با صدای چشم بیان میکنند انگلیسی زبانها با صدای “آی” و عرب زبانها با صدای “عین” معرفی مینمایند . به بیان دیگر، صداها در زبانهای مختلف، معرف مفاهیم مختلف میباشند .بطور مثال ،صدای من، که در زبان پارسی برای اشاره به خود و یا در اشارۀ به واحد وزنی معادل سه کیلو به کار میرود در زبان انگلیسی به معنی مرد به کار میرود . این بیان، توجه میدهد که هنگامی که شعری را به زبان فارسی میخوانیم ولی به ما میگویند برای فهم مطلب، باید زبان دری بدانید، لغاتی را که در زبان فارسی به معنی ای مورد استفاده قرار میدهند در زبان دری، به مفهوم دیگری مورد استفاده قرار داده اند.
به نکته ای دیگر از اختصاصات زبان نیز باید توجه نمود. مفهومی که از صداهای مختلف درک میکنیم بستگی به آنچه مورد اشاره میباشد دارد . بطور مثال، هنگامی که میشنویم “چه گل جالبی” اگر این گفته در اشاره به یک گل باشد، در اشاره به طرح یک پارچه باشد، در اشاره به یک سنجاق سینۀ فلزی باشد، به هدف تعارف گفته شده باشد، در اشاره به کودک تمیزی که کاری جالب انجام میدهد باشد و یا اگر در اشارۀ به یک بازی فوتبال باشد، در شرایط مختلف، از آن، درک متفاوت خواهیم داشت. توجه به این نکات از این نظر مهم میباشد که توجه داشته باشیم ششصد، هفتصد، هشتصد و یا هزار سال قبل، متفکرین ایرانی، در شرایط ترور فکر و عقیده، با استفاده از زبانی سری و با تمهیداتی مختلف، مطالبی را بصورت غزل ( گفتگوی با زن ) بیان نموده اند اگر از هدف آنها مطلع نباشیم، اگر ندانیم لغات را به چه معنی استفاده نموده اند، اگر ندانیم مطلبی را که میگویند در اشاره به چه موضوع میباشد و یا اینکه چه نوع اشاره هائی را به کار برده اند، درک ما از آنچه بخوانیم، بر اساس احساسات عاشقانه و تفکرات خود ما خواهد بود و از هدف گویندۀ غزل که راهنمائی جامعه در شکل دادن روابط اجتماعی بر اساس پایدار میباشد بی بهره خواهیم ماند. با توجه به این نکات، اگر بخواهیم با فرهنگ ایران آشنا شویم باید این راز و تمهیدات را مورد توجه قرار دهیم .
راز و رمز در غزلهای حافظ
به گوشه ای از تذکرات حافظ، در مورد تمهیداتی که به علت شرایط ترور فکر و عقیده در محیط اسلامی، دربیان مطالب خود به کار برده است توجه نمائید. می گوید:
چو من ماهی کلک آرم به تحریر تو از نون القلم میپرس تفسیر
و در جائی دیگر تذکر می دهد:
ز حافظان جهان کس چو بنده جمع نکرد لطائف حِکَمی با نکات قرآنی
در این ابیات، چه می گوید؟ نون القلم، چیست؟ سوره های قرآن، با الفاظی مانند النون و القلم، الف لام میم، یس و ص شروع میشود . در توضیح این الفاظ، ذکر شده است که اینها اسرار الهی میباشند و کسی غیر از خدا از مفهوم آن آگاه نیست ولی همۀ علما بگویند معنی آنرا میدانند . ( بگذریم از اینکه هر سورۀ قرآن، با تعلیم دروغ شروع میشود) حافظ در این دو بیت، با اشاره، به ما می گوید ماهیت نوشتۀ مرا باید با توجه به مطالب قرآن معنی نمائید. نکاتی از قرآن و لطیفه هائی حکمت دار، مطرح نموده ام . البته بعدا خواهید فهمید که لطیفه های او در مورد نکات قرآنی میباشد .
حافظ در موردهدف خود از غزل گفتن چه میگوید؟ به گوشه ای از گفتۀ او در این مورد توجه نمائید:
روان را با خرد در هم سرشتم وز آن تخمی که حاصل بود کشتم
فرحبخشی در این ترکیب پیداست که نغز شعر و مغز جان اخراست
ساده کنم!. به ما میگوید غرائز خود، انگیزه های خود و آرزوهای خود را به خرد آمیختم، پرورش دادم ،شادی آفرینی، حاصل آن بود، هم شعر زیبا بدست آمد، شادی هم که اساس زندگی حقیقی ابدی میباشد. به توجیه زیبای او توجه نمائید. بیان قرآن که زندگی حقیقی را زندگی بهشتی معرفی مینماید مستند قرار داده میگوید زندگی یعنی شادی .
اگر قرآن را به زبانی که بفهمید چه میخوانید خوانده باشید خواهید دید که تذکر داده شده است که علم و دانش آنچیزی است که در قرآن آمده، عالم کسی است که مطالب قرآن را تعبدا بپذیرد . تردید در مطالب قرآن، حکم قتل به دنبال دارد. حافظ با چه تمهیدی توانسته است مطالبی که خرد به او دیکته میکند بیان نماید؟ به گوشه ای از این تمهیدات توجه نمائید، می گوید:
به چشم کرده ام ابروی ماه سیمائی خیال سبز خطی نقش بسته ام جائی
امید هست که منشور عشقبازی من از آن کمانچۀ ابرو رسد به طغرائی
با مراجعه به کتاب لغت و آشنا شدن به زبان دری، ملاحظه خواهید نمود که اشاره مینماید که ضمن نگاه کردن به ابروی چهره ای زیبا، توهم های خط رنگ آسمانی داده شده ای (قرآن) را مطرح نموده ام و امیدوارم آنچه بصورت عشقبازی در مورد آن رفتار منحرف از راه مستقیم میگویم، کتابی را شکل دهد. و چون مفهوم از زبان فارسی غزلها، با مفهوم از زبان دری آن اختلاف دارد به ما تذکر داده است که:
تو گوهر بین و از خرمهره بگذر ز طرزی کان نگردد شهره بگذر
اشارۀ او در این بیت، این میباشد که مواردی از مطالب او را که خالی از خرد می بینیم باید تعمق نمائیم که به زبان دری چه گفته است .
این خلاصه به ما میفهماند در غزلهای بزرگان ادب ایران، مفهومی بیش از عشق و عاشقی نهفته میباشد هدف متفکرین ایرانی بحث مسائل زندگی و راهیابی روابط اجتماعی سالم بوده است. عشق و عاشقی که موضوعی جالب بوده وسیلۀ تجزیه و تحلیل قرآن قرار داده اند. بنا براین، اولین قدم در راه آشنائی با فرهنگ ایران، آشنا شدن عمقی با مطالب قرآن میباشد .
تکنیک ساخت و استفادۀ از لغت توسط حافظ
آشنا شدن با روش حافظ در مفهوم دادن به لغات و استفادۀ از لغات، ساده ترین راه آشنا شدن با طرز شکل گرفتن زبان دری میباشد. توجه به غزلهای حافظ، چند تکنیک او را در استفادۀ از لغات نشان میدهد:
- استفادۀ مستقیم از قرآن که خداوند را دارای کلیۀ نامهای نیک معرفی مینماید
- مقابلۀ متن قرآن با ابیاتی که ترجمان آیات قرآن میباشد به انتخاب کنیۀ حافظ مفهوم میدهد
- استفاده از ابیاتی که اشاره به معنی خاص از لغت دارد
- استفادۀ از لغات به مفهومی جدید
- استفاده از اشاره در بیان یک مطلب
استفاده از کتاب لغت
علاوه بر مواردی که از محتوای متن دیوان حافظ میتوان دریافت، از لغتنامه های زبان اهل تصوف و عرفان نیز باید نام برد . بعضی از این لغتنامه ها که توسط دراویش، بصورت محرمانه نگهداری میشود به نظر میرسد در قرون هفتم و هشتم نوشته شده باشد. بطور نمونه از رساله های زیر میتوان نام برد :
“لطیفه های غیبی، تألیف محمدبن محمد دارابی” ، “فرهنگ اصطلاحات استعاری صوفیه به نام رشف الالحاظ فی کشف الالفاظ، تألیف شرف الدین حسین بن الفتی تبریزی، و شناخت شاخص های عرفانی، مجموع سه رساله در شرح اصطلاحات مکتب عرفان، با مؤلفان، مولانا محمد طبسی، فخرالدین ابراهیم عراقی و غلامحسین فیض کاشانی. از لغتنامه های دیگری به نام لغتنامۀ نوربخش نیز میتوان نام برد.
استفادۀ مستقیم از آیۀ قرآن که خداوند را دارای کلیۀ نامهای نیک معرفی مینماید
این آیه موجب شده است که حافظ از نامهای متعددی مانند آسمان، سپهر، جهان، دهر، زمانه، سرو، گل ، ونرگس در اشاره به اله استفاده نماید . نمونه هائی از این موارد، در شرحی که زیر نام نظر حافظ در مورد خدا بیان شده خواهدآمد .
انتخاب کنیه
مقابلۀ متن قرآن با ابیاتی که ترجمۀ آیات قرآن میباشد مورد استفاده از لغت “حافظ” را روشن مینماید . به عنوان نمونه به بیت زیر توجه نمائید:
حافظ وظیفۀ تو دعاکردن است و بس در قید آن نباش که نشنید یا شنید
این گونه مطلب از شخصی که میگوید “روان را با خرد در هم سرشتم” قابل قبول به نظر نمیرسد . مگر به او نگفته اند “نابرده رنج گنج میسر نمیشود” چه فردی به او میگوید فقط به دعا خواندن اکتفا نماید پاسخ این سؤال را اشارۀ او به این که غزلهای او در مورد قرآن میباشد روشن مینماید. ببینیم در قرآن چه خوانده است . در قرآن خوانده است “ای رسول فقط تو موظف به پرستش من میباشی . دیکران اگر خواستند مرا میپرستند اگر نخواستند نمی پرستند . من میدانم با آنها چکنم . تا من نخواهم کسی راهنمائی نخواهد شد” . تعمق در این بیت و آیات، نشان میدهد که حافظ، برای خود، کنیه و نام مستعاری انتخاب نموده که بتواند از آن، هم برای اشاره به اله که حافظ همۀ مردم معرفی شده و هم برای رسول که حافظ صحت انتقال وحی ها معرفی شده و هم برای اشاره به پروردگار جهان استفاده نماید . به ریزه کاری او در اینکه در این بیت، خود را مسلمان نشان میدهد که از حکم قتل، در امان بماند ولی عملا دستورات مغایر احکام جهاد را به رسول تذکر میدهد . توجه نمائید که گوشه ای از تضادگوئی های قرآن را متذکر میشود . از همین روش مقابلۀ آیات قرآن با متن ابیات میتوان به معانی استفاده شده برای سایر لفات پی برد . بطور مثال، در بیت <زاهد تو دان و خلوت تنهائی و نیاز عشاق را حواله به عیش مدام رفت> در این بیت با کدام زاهد صحبت میکند . چرا به او میگوید گوشه گیری کند و آنچه میخواهد از خدا بخواهد ؟ چه کسی عشاق را حواله به عیش مدام داده است ؟ حافظ در قرآن خوانده است <ای رسول از مردم بپرهیز و به خدای خود بپرداز . پرستندگان من همیشه از شادی و همۀ نعم برخوردار خواهند بود> اگر تعجب میکنید که چرا رسول را با سابقۀ دستور قتل، زاهد خطاب میکند به کتاب لغت مراجعه فرمائید که زاهد را بدخو نیز معنی مینماید .
ابیاتی که اشاره به معنی ای خاص از لغت دارد
شرایط ترور فکر و عقیده در محیط اسلامی موجب شده است که حافظ در مواردی، در لفافه و به اشاره به ما بگوید از لغت به چه معنی استفاده نموده است . بطور مثال، هنگامی که میگوید:
ندیم و مطرب و ساقی همه اوست خیال آب و گل در ره بهانه
در این بیت، منظور او از “او” چه میباشد ؟ توجه به آیات حاکی از توهم ساخته شدن آدم از گل سرشته شده در قرآن که راه زندگی را مشخص میکند این سؤال را روشن مینماید . با اشاره به ما می فهماند که نامهای دوست، یار، مطرب و ساقی را در اشاره به اله نیز به کار برده است . هنگامی که میگوید “دلق ملمع زنار راه است صوفی نداند این رسم و این راه” با توجه به اینکه “زنار” وسیلۀ سمبولیکی میباشد که مذهب پوشندۀ آن سمبول را معرفی میکند، حافظ، در لفافه و با اشاره، به ما میگوید دلق و خرقه را که لباسهای تکه پینه دار دراویش میباشد در اشاره به قرآن به کار برده است . یعنی قرآن را مذهب ساخته شده از قطعات مذاهب کهنۀ دیگر میداند .
استفادۀ از لغت، به معنی جدید
بطوری که قبلا اشاره شد، هدف از ایجاد زبانی به نام زبان دری، این بود که بتوانند از طریق بیان احساسات عاشقانه، ابهامها، تضادها و مطالب و دستورات غیر قابل قبول یار آسمانی را به نحوی به بحث بگیرند که مشمول حکم قتل نشوند .
ابتدائی ترین جاذبه های یار زمینی که بتوان به شرح آن پرداخت، جاذبۀ ناز، غمزه، کرشمه، عشوه ،چشم، ابرو، گیسو، لب، خال صورت، فرورفتگی چانه و همچنین قد و قامت یار میباشد . مراجعۀ به کتاب لغت، نشان میدهد که ناز به معنی فخرفروشی، غمزه به معنی خونریزی، کرشمه و عشوه به معنی مطالب نامفهوم، قد به معنی قطع کردن و قامت به معنی به نماز ایستادن نیز آمده است . معنی سایر این لغات را باید در اشاره های کلی حافظ و تطبیق شعر، با متن قرآن دریافت نمود به نمونه هائی از این موارد توجه نمائید :
چشم را به معنی الهامها به کار میبرد که هنگامی که در ظاهر، علاقۀ خود را به چشم سیاه یار زمینی خود منعکس مینماید الهامهای سیاه یار آسمانی خود را به بحث بگیرد . هنگامی که حافظ میگوید
چشمان سیاه تو به دلداری عشاق دادند قراری و ببردند قرارم
فقط غرق زیبائی چشمان سیاه سیه چشمان شیرازی نشوید . چه قراری، قرار را از حافظ سلب نموده است؟ حافظ به صورت اشاره به ما گفته است که به زبان دری و در مورد قرآن صحبت میکند . حافظ در قرآن، در روی سخن به پرستندگان خدا، خوانده است بکشید در راه خدا، اگر کشته شدید به بهشت فرستاده خواهید شد . این قرار میباشد که به صورت الهامهای سیاه، آرامش را از امثال حافظ سلب نموده چشمهای دختر مورد علاقۀ حافظ، در حجاب اسلامی دیده نمیشد و قرار او با عشاق دیگر به سنگسار او می انجامید .
ابرو را به معنی رفتار به کار برده است که بتواند ضمن اشاره به زیبائی انحنای ابروی یار زمینی خود ،انحراف از راه مستقیم رفتار یار آسمانی را بیان کند . هنگامی که میگوید :
در نمازم خم ابروی تو بر یاد آمد حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
فقط به نمازی نخندید که بجای غرق شدن در توجه به خدا، ابروی یار، توجه او را جلب نموده است . به متن مطالبی که هنگام نماز، به زبان میآورید نیز توجه داشته باشید “صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم ولاالضالین” . آنچه در نماز، فریاد حافظ را بلند نموده انحراف از راه مستقیمی است (خم ابرو) که در رفتار دستور دهندۀ نماز می بیند . از پروردگار جهان، انتظار تبعیض در هدایت و گمراهی مردم را ندارد. به نکتۀ ظریف و هنر دیگری که حافظ در تمام کار خود به کار برده نیز توجه داشته باشید . هنگامی که این بیت به زبان فارسی خوانده شود، حافظ را فردی نمازخوان شوخ طبع نشان میدهد . شوخ طبعی او در حدی نیست که قاضی شرع، حکم قتل او را صادر نماید . ولی به زبان دری ،اساس نماز و عدالت خدا و همچنین ادعای نظام عالم را به بحث گرفته است .
زلف، طره، گیسو و مو را به معنی مذهب نیز به کار میبرد که بتواند ضمن بیان احساسات عاشقانه ای که به یار زمینی خود دارد به بیان سیه کاریها، پریشانگوئی ها، ابهامها و تضادهای یار آسمانی نیز بپردازد.
هنگامی که میگوید :
حضور مجلس انس است و دوستان جمع اند و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید
معاشران گره از زلف یار باز کنید شبی خوشست بدین قصه اش دراز کنید
درست است که در بیت اول، با مسلمان نشان دادن خود، دستور قرآن درمورد قرآن خواندن با صدای بلند تا پاسی بعد از نیمه شب را اعلام می دارد. ولی در بیت دوم، با نشان دادن شوخ طبعی، به صورت بسیار جدی، به زبان دری، از مردم میخواهد شب را به بازکردن پیچیدگی های مذهب یار آسمانی (زلف یار)، (ابهامها، تضادها و مطالب خلاف دانش قرآن) درازکنند . شوخ طبعی حافظ را باید به زبان دری خواند.
حافظ، لب را به معنی بیانات نیز به کار برده است که بتواند بیانات یار آسمانی را به بحث بگیرد هنگامی که میگوید :
لب چون آتشش آب حیات است ز آبش آتشی در ما گرفتست
ز دریای دو چشمم گوهر اشک جهان در لؤلؤ لالا گرفتست
چرا شیرینی لب یار را به آتش تشبیه میکند ؟ به ما گفته است در مورد قرآن و به زبان دری صحبت میکند . در زبان دری، از لب به معنی بیانات استفاده نموده است . کتاب لغت، آب را رونق، رخشندگی ، رواج و طرز و طریق نیز معنی میکند . با دقت در این نکات، توجه خواهید یافت که آتش گرفتن حافظ ،از راه و روشی میباشد که آدمکشی را وسیلۀ رسیدن به عمر ابدی قرار داده است . چرا اشک خود را گوهر معرفی میکند؟ چون در این اشک ریزی ها است که به تلاش در شکل دادن روابط اجتماعی بر اساس پایدار و انسانی پرداخته است . در همین زمینه ها است که حافظ، خال را به معنی سیه کاریها ،فرورفتگی چانه را به معنی دام بیهوده گوئیها، و قد و قامت یار را در اشاره به قطع کردن دست و پا و به نماز ایستادن به کار برده است .
استفاده از اشاره به بهار و گل و بلبل
آیات قرآن نشان میدهد که خدا از گردش وضعی و انتقالی زمین و وجود چهار فصل، آگاه نمیباشد . دستورات نماز و روزه نیز حاکی از عدم اطلاع خداوند از اختلاف زیاد شب و روز، در نقاط مختلف دنیا میباشد . معیار تقویم قراردادن گردش ماه، برای تنظیم امور معیشت نیز لااقل در امور کشاورزی ،موجه به نظر نمیرسد . این قبیل موارد، موجب شده است متفکرین ایرانی، قرآن را به عنوان کتاب خدا نپذیرند و در اشاره به بهار و گل و بلبل، جعلی بودن قرآن را متذکر سازند و با شوخ طبعی، به پیشنهاد می نوشیدن بپردارند . آنچه باید به آن توجه داشت این است که شوخ طبعی آنها به زبان دری میباشد و می نوشیدن را به معنی شادی آفرینی از طریق محبت و نیکی کردن، به کار میبرند .
استفاده از کتاب لغت
اگر به تنوع معنی لغات فارسی آشنا باشید ملاحظه خواهید نمود که برای درک آثار بزرگان ادب ایران ،باید از کتاب لغت نیز کمک گرفت . معانی مختلف لغت آب را قبلا تذکر دادم . به معانی لغت رعنا نیز توجه نمائید . رعنا به معنی زنی زیبا و بلند اندام و همچنین به معنی زن خودبین خودپسند خودآرای خود رأی محیل احمق . توجه به زیر و زبر و پیش لغات نیز ضروری میباشد چون صفت را تغییر میدهد . لغاتی مانند مشکین و مشکین، منزل و منزل، دل و دل، نمونه ای از این موارد میباشند . در درک غزلها باید معنی ای از لغت را به کار برد که با توجه به راهنمائی های گویندۀ غزل، گفته ای صریح به دست آید .
اشاره ای به شخصیت حافظ
دقت نظر در غزلهای حافظ، او را شخصی شاد، شوخ و واقع بین نشان میدهد که مطالب قرآن را با دقت نظر، به بحث گرفته و در مورد جزئیات آن، نظر اعلام میدارد . به توهمات مذهبی و عرفانی، در مورد خدا، بهشت، جهنم، روح و زندگی پس از مرگ ،اعتقاد ندارد. زندگی را شادی میداند . موجودات را اسیر دامگه حادثه ای می بیند که هیچ موجود زنده ای بدون خوردن موجود زندۀ دیگر نمیتواند به زندگی خود ادامه دهد . تعالیم او درجهت راهنمائی برای راه عبور از این دامگه حادثه، بر اساس نیروئی میباشد که به زندگی موجودات، بقاء داده است . این نیرو را عشق، محبت مادری و روابط پدر فرزندی می بیند با تکیه بر این نیرو است که شادی آفرینی از طریق محبت و نیکی کردن را اساس روابط اجتماعی قرار میدهد . با توجه به مبارزه ای که با خشونت دارد میتوان دید که در بهشت افکار خود زندکی می نموده و زندگی را به فرهیختگی گذرانده است . ارزش دارد که راه او پیگیری شود .
جزئیاتی از طرز تفکر حافظ
این بحث، چون بسیار مفصل میباشد در این نوشته به بیان نمونه هائی از ابهامها و سؤالهای حافظ در مورد مطالب قرآن و نظر او درمورد مواردی که قابل قبول به نظر نمیرسد اکتفا شده است . حافظ صفات بی نیازی، کرامت، مهربانی که قرآن به خداوند نسبت داده است همآهنگ با بیانات و دستورات ناثواب خشن قرآن نمی بیند . و چون به اتکاء این صفات است که مردم، خداوند را بصورت مأمن روحی و تکیه گاه خود پذیرفته اند سؤالها و نظرات خود را به هدف راهنمائی مردم اعلام میدارد . به نمونه ای از این مطالب توجه نمائید:
خداوند بی نیاز از پرستش، چرا تحکم به مدح و ثنا و پرستش مینماید ؟
گوهر پاک تو از مدحت ما مستغنیست فکر مشاطه چه با حسن خداداد کند
اگر کریم است چرا تحکم به نماز میکند ؟
ارباب حاجتیم و زبان سؤال نیست در حضرت کریم تمنا چه حاجتست
اگر مهربان است چرا خشونت میکند ؟
به پای شوق گر این ره بسر شدی حافظ (خدا) بدست هجر(اشاره به هجرت رسول) ندادی کسی عنان فراق (دستور ترک خانه و به کشتار جهاد پرداختن)
اگر دنیا نظام دارد چرا خدا دلبخواه عمل میکند ؟
صاحب دیوان ما گوئی نمیداند حساب کاندرین طغرا نشان حسبت لله نیست
هر که خواهد گو بیا و هرکه خواهد گو برو گیر و دار و حاجب و دربان درین درگاه نیست
چرا خداوند از فرستادن پیغمبران متعدد، تجربه نمیگیرد ؟
پدر تجربه توئی آخر ز چه روی طمع مهر و وفا زین پسران می داری
آیاتی از قرآن حاکی از آن است که مقدر مردم، در ابتدای خلقت، بر اساس مصلحت بینی خدا تعیین شده است . این آیات، با دستورات و تکالیفی که برای مردم تعیین شده و آنها را به نثار جان در راه خدا ملزم میکند و با آیات تذکر به رسول، در مورد این که تا من نخواهم کسی راهنمائی شود راهنمائی نخواهد شد هماهنگی ندارد . این عدم هماهنگی، وسیلۀ لطیفه گوئی در جهت بی اعتبار نشان دادن قرآن به وجود آورده است . به نمونه هائی از آن توجه نمائید :
عاشقان (پرستندگان) را بر سر خود حکم نیست هرچه فرمان تو باشد آن کنند
عید رخسار تو کو تا عاشقان در وفایت جان خود قربان کنند
گر رنج پیشت آید و گر راحت ای حکیم (رسول) نسبت مکن به غیر که اینها خدا کند
حقا که در زمان برسد مژدۀ امان گر سالکی به عهد امانت وفا کند
سرمست در قبای (مذهب) زر افشان (روزی دهنده) چو بگذری یک بوسه (جذبۀ باطن) نذر ( بر خود واجب کن) حافظ پشمینه پوش (رسول) کن…
( به کتاب لغت و به آیات مربوط به وضع روحی رسول به علت ایمان نیاوردن مردم توجه داشته باشید)
چگونه شاد شود اندرون غمگینم به اختیار که از اختیار بیرون است
( به آیات متضاد در مورد در غم آفریدن مردم و وعدۀ شادی دادن به آنها توجه داشته باشید)
برخورد حافظ با مطالبی از قرآن که با علم تجربی همآهنگ نمیباشد
حافظ در قرآن خوانده است ،( زمین را فرش کردم، هر روز خورشید و ماه را از یک طرف بیرون میآورم و در طرف دیگر مخفی مینمایم، آنها را به طرزی در مداری میگردانم که بهم نخورند . گردش ماه را معیار تقویم قرار دهید) . با اینکه ساده ترین زارع ایرانی میفهمد که نمیتواند امور زراعت را بر اساس تقویم قمری نظم دهد، اگر حافظ به اساس تقویم قمری ایراد میگرفت کشته میشد. مجبور میشود در بیان مطلب خود از اشاره استفاده نماید . نظر او را به شرح زیر می بینیم :
گفتا برون شدی به تماشای ماه نو از ماه ابروان منت شرم باد و رو
مفروش عطر عقل به هندوی(راه و روش) زلف (آئین) ما کانجا هزار نافۀ مشکین به نیم جو
توجه داشته باشید که هزار سال قبل از ظهور اسلام، در زمان داریوش بزرگ، منجمین ایرانی، از گردش وضعی و انتقالی زمین آگاه بوده و طول سال شمسی را با تقریب قابل قبول، محاسبه نموده بودند با توجه به این مطلب، میتوان فهمید که گفتا برون شدی به تماشای ماه نو را در اشاره به معیار تقویم قرار دادن گردش ماه، به کار گرفته است . و با توجه به احکام قتل جهاد است که دانش منعکس در قرآن را عقل سیاه مینامد .
حافظ در قرآن میخواند رودخانه ها را به اندازۀ گنجایش آبی که میفرستم ساخته ام . حافظ که شاهد سیل هائی میباشد که مناطق وسیع را میپوشاند،شوخ طبعانه فکر میکند لابد این گونه آیات را خدا در خواب نازل نموده، عکس العمل او را به شرح زیر می بینیم :
بیدار شو ای خواجه (خداوند) که ایمن نتوان بود زین سیل دمادم که درین منزل خواب است
نمونه ای از ابیاتی که بخصوس باید به متن دری آن توجه نمود
جالب این است که حافظ مطالب عمیقی را در ابیاتی بیان نموده که ظاهر شوخ طبعی دارد . بطور مثال هنگامی که میگوید :
ساقی به نور باده بر افروز جام ما مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریدۀ عالم دوام ما
اگر به خواندن این ابیات به زبان فارسی اکتفا نمائید حافظ را به صورت جاهلی ارزیابی خواهید نمود که با آواز کوچه باغی، هوس مشروب خوری و خوشگذرانی خود را اعلام میدارد . باید توجه داشت که حافظ به ما گفته است به زبان دری و در مورد قرآن صحبت میکند . در زبان دری، لغات ساقی و مطرب به معنی اله، باده به معنی شادی آفرینی از طریق محبت و نیکی کردن، و جام به معنی مذهب ،آئین و روش زندگی، و همچنین عشق به معنی جاذبۀ محبت و زیبائی به کار گرفته شده است. حافظ ،ادعای نور آسمان بودن خدا و نور هدایت بودن قرآن را نمی پذیرد . در تحمیل تعبد از طریق آدمکشی ،نور نمی بیند . و چون می بیند که آرزوها و انگیزه های ما زندگی ما را شکل میدهد نکتۀ زیر را به خدا دیکته میکند : برای شکل دادن روش زندگی ما، آرزوها و انگیزه های ما را با نور شادی آفرینی از طریق محبت و نیکی کردن، و جهت دادن به نیروی خلاقیت انسان شکل بده .
نمونه ای دیگر : هنگامی که حافظ میگوید:
مصلحت دید من آنست که یاران همه کار بگذارند و خم طرۀ یاری گیرند
اگر این بیت را به زبان فارسی بخوانید، اگر به این طرز تفکر، اعتراض نکنید آن را شوخی تلقی خواهید نمود . ولی حافظ به ما گفته است به زبان دری و در مورد قرآن صحبت میکند . در زبان دری ،”طره” به معنی مذهب و “یار” در اشاره به آنهائی که خود را پروردگار جهان معرفی مینمایند به کار برده شده است . مصلحت بینی های زیادی که در قرآن، برای مردم، بیان شده توجه حافظ را به خود جلب نموده است . از جمله این که چون خداوند به شیطان وعده داده اند که جهنم را از انس و جن پر نمایند به بعضی ثروت زیاد میدهند که خدا را فراموش کنند که بتوانند طبق وعدۀ خود، جهنم را از انسان پر نمایند . توجه به تجارت سود آور نیز یکی از مصلحت بینی های خداوند میباشد . تجارت سود آور شما این است که به خدا وام نیکو دهید . بکشید در راه خدا، اگر کشته شدید در آن دنیا اجر بیشتر به شما داده خواهد شد . ضمن این گونه مصلحت بینی ها نکتۀ دیکری که توجه حافظ را جلب مینماید دلبخواه عمل نمودن خداوند میباشد . خدای تو هرکه را خواهد روزی وسیع دهد و هرکه را خواهد تنگ روزی گرداند که او به صلاح کار بنده گان کاملا آگاه و بصیر است . در مقابل این گونه مصلحت بینی های قرآن است که حافظ مصلحت می بیند بصورت بیت ذکر شده در بالا از مردم بخواهد روشن کردن انحراف از راه مستقیم مذاهبی )خم طرۀ( که از طرف خدا صحبت میکنند جزء کارهای خود قرار دهند .
نظر حافظ در مورد خداوند
حافظ پس از مطالعۀ کتبی که از طرف پیغمبران مطرح شده نظر خود را در مورد خدا به شرح زیر بیان مینماید .
طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق لیک چو در تو درد نبیند که را دوا بکند
این بیت را ساده نگیرید . طبیب عشق، اشاره به دانای ماهر مورد پرستش میباشد. اشارۀ حافظ در این بیت، این است که پروردگار جهان، اول باید دردی ایجاد بفرمایند تا به مداوای آن بپردازند . بیشتر دقت نمائید . به زبان صریح میگوید پروردگار جهان نمیتواند الرحمان و الرحیم باشد . حافظ دنیای تنازع بقاء را می بیند و به شرح زیر بیان مینماید :
دیدی آن قهقهۀ کبک خرامان حافظ (رسول) که ز سرپنجۀ شاهین قضا (حکم خدا) غافل بود
اگر با متن قرآن آشنا باشید که همۀ موجودات را همیشه در حال پرستش خداوند معرفی مینماید و بعلاوه با توجه به وعده های متعددی که به پرستندگان خدا داده شده است متوجه خواهید شد که حافظ به رسول میگوید مگر نمی بینی که کبک خرامان، در حال پرستش خدا بود که دچار سرپنجۀ شاهین حکم خدا شد . با این دید است که حافظ از آیه ای از قرآن که خدا را دارای کلیۀ اسمای خوب معرفی نموده استفاده می نماید و نام های متعددی از قبیل سپهر، جهان، دهرو زمانه را در اشاره به خداوند به کار برده و در ابیات متعددی عکس العمل خود را نشان داده است.
می گوید :
سپهر برشده پرویزنی (فاتحی) است خون افشان که ریزه اش سر کسری و تاج پرویز است
ز دهر غیر جفا و ستم طلب کردن زهی تصور باطل زهی خیال محال
جهان پیر رعنا را ترحم در جبلت نیست ز مهر او چه میپرسی در او همت چه میداری
(رعنا به معنی زن خود بین خودخواه خود پسند خود آرای خود رأی احمق مکار)
زمانۀ بد هرجا که فتنه ای باشد چو نوعروسش در چشم من بیاراید
در این بیت دقت نمائید، حافظ در مورد چه فتنه هائی صحبت میکند؟!. زمانه که با کسی صحبت نمی کند!. حافظ به ما گفته است به زبان دری و در مورد قرآن صحبت میکند . باید دید در قرآن چه خوانده است . قرآن به مطالب زیادی از تورات اشاره دارد و حضرت موسی را پیغمبر خدا معرفی مینماید . حافظ، احکام قتل آخر هریک از ده فرمان حضرت موسی را حاصل یک فتنه و انقلاب می بیند . نو عروس دیگر خدا چه شخصی میباشد ؟ قرآن توضیحات مفصلی در مورد حضرت عیسی دارد و ایشان را پیغمبر خدا معرفی مینماید . در این امر، اشارۀ حافظ به فتنه و انقلابی میباشد که قتل عام میترائیست ها را در سطح اروپا به وجود آورد . نو عروس دیگر چه شخصی میباشد؟ بنیاد گذار فتنه و انقلاب صدر اسلام در لباس جهاد.
مناظرۀ حافظ با قرآن
حافظ درقرآن میخواند اعراب به محمد بن عبدالله ایراد میگیرند که مطالبی که میگوئی، از طرف خدا نیست محمد بن عبد الله پاسخ میدهند که مطالبی به این زیبائی نمیتواند گفتۀ کسی غیر از خدا باشد . شما اگر می توانید بهتر از آن بگوئید، بگوئید تا من از شما پیروی کنم . این آیات، موجب میشود که بزرگان ادب ایران، به مناظره با مطالب قرآن بپردازند . به نمونه ای از مناظرۀ حافظ توجه نمائید :
گفتی ز سر عهد ازل یک سخن بگو آنگه بگویمت که دو پیمانه سرکشم
من بگویم که سروری چه بود گر توانی ز من نیوشیدن
مملکت را ز غم رهانیدن در مراعات خلق کوشیدن
حافظ (رسول) عروس طبع مرا جلوه آرزوست آئینه ای ندارم از آن آه میکشم
به مژگان سیه کردی هزاران رخنه (فساد) در دینم بیا کز چشم ( الهامها) بیمارت هزاران درد برچینم
(به آیات فرستادن فرشته به جنگهای جهاد توجه داشته باشید)
گر زنده دلی شنو ز مستان (گله مندان) در گلشن جان صدای یا حی (زندگی)
با درد درآ به بوی (بودن) درمان کونین نگر ز عشق لا شیی (ماده پرستی)
به علم است آدمی انسان مطلق چو علمش نیست شد حیوان مطلق
عمل بی علم باشد جهل مطلق به جهل ای جان نشاید یافتن حق
ذره را تا نبود همت عالی حافظ (رسول) طالب چشمۀ خورشید درخشان نشود
چیزی مگو که از تو پریشان شود دلی کاری مکن که از تو به نفسی رسد خلل
در هیچکس بچشم حقارت نظر مکن هستند نیک و زشت و بد و خوب در محل
سگ برآن آدمی شرف دارد که دل مردمان بیازارد
نی دولت دنیا به ستم می ارزد نی راحت هستیش الم می ارزد
نی هفت هزار ساله شادی جهان این محنت هفت روز غم می ارزد
ساقیا (خداوندا) سایۀ ابرست و بهار و لب جوی من نگویم چه کن ار اهل دلی خود تو بگوی
گوش بگشای که بلبل به فغان میگوید خواجه( خداوندا) تقصیر مفرما گل توفیق ببوی
( اینهمه از صفات بدی که در انسان ایجاد کردی صحبت مکن . از موفقیت در کارت صحبت کن)
حافظ شاد و شوخ
دنیای شاد و لطیفه گوئیهای حافظ نیز دنیای وسیعی است که تیزبینی، دقت و قدرت واقع بینی او به وجود آورده است . خشونت طبیعت و برخوردهای زندگی، نه تنها او را افسرده نکرده بلکه به او قدرتی داده که در شدیدترین شرایط ترور فکر و عقیده، به مزاح آمیزترین روش، افسار تعبد دیکته شدۀ مذهبی و اعتقادات عمومی جامعۀ خود را پاره پاره کند و در جهت زندگی مثبت هدایت نماید .
هنگامی که تقدیر معیین خدا را به او دیکته میکنند وسیلۀ شوخی و تفریح به دست او میدهند که هر نظر مخالف دستور قرآن را که اعلام میدارد بگوید، من مقصر نیستم، مقدر من این است که این مطالب را به شما بگویم . گفتۀ قرآن که در خواب، به بعضی افراد، دنیای حقیقی نشان داده میشود وسیلۀ لطیفه گوئی به دست او میدهد که به صورت فردی نظرکرده، در خوابهای شیرین خود، ممنوعه های قرآن را توصیه نماید . هنگامی که قرآن، بادها را بشارت آور رحمت خدا معرفی مینماید وسیله ای به دست حافظ میدهد که بتواند دهها تذکر و لطیفۀ زیبا، از طریق باد صبا برای خدا ارسال دارد . چون اختلاف باکره بودن و همیشه باکره بودن را تشخیص میدهد همیشه باکره بودن فرشته ها وسیلۀ لطیفه گوئی به دست حافظ میدهد . هنگامی که در قرآن میخواند، خدا چون دانست در شبهای ماه رمضان، در مباشرت با زنهای خود، خود را به ورطۀ گناه می افکنید از امشب این کناه شما بخشوده شد، این مطالب، وسیلۀ لطیفه گوئی به دست حافظ میدهد
این گونه مضامین، چون زیاد میباشد در جلسۀ دیگر، با توضیح بیشتر، به آن پرداخته خواهد شد .
عبدالحمید شیبانی
10 -6 – 2015