ماسیمو کالابرس

گزارش آرون کلاین

تایم، 7 ژوئن 2010

برگردان به پارسی

بزرگ امید

 

مردانی با دیدی گوناگون و نگاهی دوگانه به تاریخ، چگونه پلی میان ژرفترین ناسازگاریها میزنند؟

پیچیدگی در بده بستانهای پرزیدنت اوباما و بینیامین نتانیاهو (نخست وزیر اسرائیل)، با تلفن هیلری کلینتون (وزیر خارجۀ امریکا) در واکنش به برنامۀ شهرکسازی ی اسرائیل در خاور اورشلیم، به اوج خود رسید (آدینه 12 مارچ 2010) – هرچند سه روز پیش از آن، جو بایدن (دستیار اوباما)، برای دیداری سازنده، با خوشبینی به اسرائیل آمده بود. هیلری با درخواست از بی بی در زمینۀ کاستن از شتاب در برنامۀ شهرکسازی، برخورد تند اوباما را با نخست وزیر اسرائیل در میان نهاد و او را به برداشتن گامی سازنده در پیشگیری از آسیب فراوان در داد و ستدهای دوسویه فراخواند. نیر برکات (شهردار اورشلیم)، این شیوۀ گفتگو را “یک سیلی ی جانانه” نامید و کارشناسی اسرائیلی آنرا “پائینترین ردۀ کار دیپلوماتیک میان دو کشور” ارزیابی کرد.

بی بی و اوباما دو چهرۀ گوناگون با دو پیشینۀ ناهمساز و دو بینش دور از همند. چکیدۀ این نادمسازی و ناخوانی ی ژرف، در روند برخوردهای سه ساله، شش دیدار چهره در چهره و گفتگوهای پیاپی تلفنی، زیان خود را نشان داده – هفتمین دیدار که پیرو فراخوان اوباما در واشینگتن انجام شد (ژوئن 2010)، هریک را به آرایش دیدگاههای ناسازگار خویش در برابر همآورد واداشت. از میان بردن پیشزمینه های ناهمآهنگ در بینش دوگانۀ آنان، نیازمند کاری دراز و ریشه یابیهائی دامنه دارست. اوباما، استاد پیشین دانشگاه، مردی آرام و خردمدار و برآمده از همآوردیهائی سخت و بی بی، فرماندۀ ارتش، رزمنده، مرد میدان و سرآمد – هریک با برنامه و سرشت استوار خویش در برابر دیگری ایستاده اند. نگاه تیز دستیاران اوباما به نتانیاهو با رخنۀ وی در چهارچوب کادر دیپلوماتیک امریکا از سوئی – و انگ آشکار برادر همسر نامبرده به اوباما که او را مسلمانزاده ای یهودستیز میشناسد و پیام کشیش جرمیا رایت آنرا چهارمیخ میکند از دیگر سو، بر بدگمانیها دامن میزند.

فرآیند سربرکشیده از این ناهمآهنگی و دستآورد ناخوانای اینگونه داد و ستد استراتژیک، میتواند کاهندۀ آرامش و فزایندۀ تنش در امریکا، خاورمیانه و جهان شود. میخائیل اورن (سفیر اسرائیل در امریکا)، پیرو گفتگوی تلفنی ی کلینتون – نتانیاهو (12 مارچ 2010) همکاریها و همراهیهای اسرائیل – امریکا را در سی سال گذشته، در پائینترین رده ارزیابی کرد. فرمانروای اردن (ملک عبداله) گفت: “اگر امریکا نتواند اسرائیل و فلستین را در پیگیری ی گفتگوهای تنشزدائی و گسترش آرامش، همراهی کند، تابستان پیش رو، گواه جنگی سراسری در خاورمیانه خواهیم بود.” برنامۀ اتمی در ایران میتواند آتش بیار این میدان آمادۀ درگیری شود. چراکه نتانیاهو گفته: “اگر نیازی پیش آید، نیروهای رزمیمان بیدرنگ در میدان خواهند بود.” نکته ای که خواه ناخواه امریکا را به آوردگاهی فراختر از برخی ناسازگاریهای خورد و کلان خواهد کشاند.

بی بی و اوباما، هردو ویژگیهای گزندزای روز را میشناسند و میکوشند در پس ناسازگاریهای ژرف پنهان و در آرایش روند جهان، به پدافند از چهارچوب خواسته های خویش پردازند. امریکا به نیاز سرنوشتساز اسرائیل (امور امنیتی) به خوبی آگاهست. اوباما آنرا “نیایشگاه Sacrosanct” میخواند که نیروهای رزمنده را در کشورهای وابسته سختتر از گذشته درهم میتند. ولی گفتگوهای پیاپی سرشناسترین رسانه ها با نزدیکترین رایزنان آندو، نشان از چنین و چنانهائی گنگ دارد یا گواه گفتگوناپذیری در پدیدۀ اورشلیم سوا ناشدنیست. برخی آگاهان، نشانه هائی از گسترش پاره ای پیچیدگیهای زیانبار را در پس اینگونه برخوردهای سرد میبینند. دانیل کورتزر (رایزن اوباما و همکار پیشین نتانیاهو، سفیر امریکا در اسرائیل 2001-2005)، باور دارد، ایندو میکوشند دشواریها را همآنگونه برشمارند که در سختترین رخدادهای گذشته پشت سر نهاده ایم.

برخورد دو جهانبینی

نتانیاهو مردیست با وابستگیهای گویای خانوادگی – برادر بزرگترش در نقش فرمانده رویداد انتبه (1976)، کشته شده و اسرائیل او را قهرمان ملی شناخته – پدرش (بن صیون) از رزمندگان دگراندیشی بوده که در جنبش صیونیستهای ریویزیونیست ]ژابوتینسکی، 1930 [ برپائی ی دولت یهود در دوران فرمانروایان انگلیسی را پی ریخته – دشمن را تا کرانۀ باختر رود اردن و آنسوی اورشلیم پس رانده و زیربنای آنچه را که امروز “حزب لیکود” میشناسیم، بنیان نهاده – بینیامین یکسال پس از برپائی ی نخستین دولت اسرائیل، در تل آویو و در فرود و فراز پیدایش لیکود، چشم به جهان گشوده – او با چنین پیشینه ای خود را بازمانده ای از موسای پیامبر میشناسد که باید پاسدار سود تبار یهود باشد. آوراهام بورگ (نمایندۀ حزب کارگر و رئیس پیشین کنست، پارلمان اسرائیل) و همآورد سختکوش وی، پذیرای این نکته است. اویشای مارگالیت (استاد دانشگاه پرینستون)، میگوید: “ریویزیونیستها نامی ماندگار در تاریخ اسرائیل از خود بر جای نهاده اند. نتانیاهو میاندیشد اگر آهنگ سخن خویش را دگرگون کند، اسرائیل آسیب خواهد دید.”

خورده ای که بر خانوادۀ اوباما میگیرند، نکته ای نیست که خود وی آنرا پنهان کند. مسیحی زاده ای آتئیست (خداستیز)، پرورش یافته در خانواده ای مسلمان که دوران کودکی را در جاکارتا با پدرخوانده و مادری از شهروندان اندونزی گذرانده – تا شش سالگی در خانه ای بی یخچال و توالت فرنگی زیسته (1967) – در خیابانها دنبال کودکان نادار کشاورز و کارگر و دوزنده و بیکاره دویده – جای یک بریدگی ی ژرف روی بازوی وی، نشان از آن روزگاران در بیمارستان جاکارتا دارد. پیرو آنچه که از نوشته های اوباما در زندگی میان توده های مسلمان برمیآید، دو نکتۀ کارا سرک میکشد:

1 – خودکامگیها، زورگوئیها و رخدادهای پیشبینی نشده در زندگی فراوانند و ایستادگی در برابر آنها نه تنها نیازمند ارزشمداری، که در هنر کنار آمدن با آنهاست.

2 – اوباما در همسایگی و میان خانواده هائی زیسته و پرورش یافته که زادگاه تروریسم بوده و هست. بنابراین باور دارد که پیشگیری از این پدیده، نیازمند خشکاندن ریشۀ تندروی در سرزمینهائی چون اندونزی و خاورمیانه است.

اکنون نتانیاهو و اوباما در بلندای پیشینه ها، به دیوار ناهمگنیهائی برخورده اند که هریک میکوشد برتریهای بینش خویش را بالاتر از دیگری بنشاند. رایزن برجستۀ اوباما میگوید: “بی بی میخواهد خود را نماد میهندوستی ی اسرائیلی نشان دهد.” آنسوئیان، اوباما را “ماشین خونسرد سودشمار” میخوانند که زمانی برای شنیدن واژگان میهندوستی ندارد. نتانیاهو در دورۀ پیشین نخست وزیری (1996-1999)، در روند گفتگوهای آشتی، هرازگاه چوب لای چرخ بیل کلینتون نهاده – آن بدگمانی به کاخ سپیدنشینان تازه رخنه کرده که رام ایمانوئل و هیلری کلینتون در آن میان سرشناستر از دیگرانند. بیش از همه، باور خود اوباماست که بدگمانی را میافزاید. بورگ میگوید: “آنانکه در برخورد با دشواریها، به خودشان بیش از دیگران بها میدهند، میپندارند توانای انجام کارهائی هستند که از دست دیگران برنمیآید.” بورگ باور دارد ایندو، رهبرانی آشتی ناپذیرند و میافزاید: “بینش ایندو با هیچ ابزاری پیوند نمیخورد. این یک برخورد بنیادین روانیست.”

از نخستین دیدار (فرودگاه واشینگتن، مارچ 2007)، هردو تن کوشیده اند پلی توانا بر ناسازگاریهای همآورد بزنند. برخورد گرم نتانیاهو، اوباما را در کاشتن بذر کارای فردا انگیزه مند کرده – در دیداری دیگر هردو با مانوری فروتنانه تر به میدان آمدنده اند (ژوئیۀ 2008، اورشلیم). اوباما از سوئی نگران نام خویش (حسین) و داستان کشیش رایت بوده و از دیگر سو، به آرای سرنوشت ساز یهودیانی در امریکا میاندیشیده که پیوندی تنیده با اسرائیل دارند. نتانیاهو به گفتۀ یکی از نزدیکانش نمیتوانسته یکبار دیگر به چالش در برابر کاخ سپید پردازد. اوباما پیرو آنچه که در نشست پیشین از زبان نتانیاهو شنیده، به آگاهی رسانده که خواهان ایرانی بی جنگ افزار اتمیست و افزوده: “بار سنگین آرمانی که مردم بر دوشمان مینهند، گاهی از گنجایشمان فراتر میرود.” نتانیاهو نکته را پذیرفته و در پاسخ گفته: “داستان آشتی با همسایگانمان به گفتۀ کورتزر، بیش از اندازه رویه کارانه و بی ژرفا بود.”

هنگامیکه هردو تن در جایگاهی نو (نخست وزیر اسرائیل و رئیس جمهور امریکا) به دیداری تازه نشستند (واشینگتن، 18 می 2009)، اوباما گفت: “برای خشکاندن ریشه های اسلام تندرو، کار را باید با پیمان آشتی میان اسرائیل و فلستین بیآغازیم. گفتگوها باید سرچشمۀ جوشان امید، کاهندۀ انگیزه های تندروی در یورش به اسرائیل و ناتوانتر شدن ریشۀ بنیادگرائی نزد مسلمانان بیرون از مرزهای این کشور شود.” نامبرده همچنین پیشنهاد کرد: “کاری کنید که شایستۀ یک نخست وزیر اسرائیلیست. برنامۀ شهرکسازی در آنسوی اورشلیم را برچینید و پاسخی سزاوار به آنانی داشته باشید که اورشلیم خاوری را پایتخت کشور خویش میشناسند!” ولی نتانیاهو شش هفته پیش از آن، در واکنش به مانور دست راستیهای کشورش به روشنی گفته بود: “زمان برپائی ی دولت فلستین هنوز فرا نرسیده – اورشلیم پایتخت جاودانۀ یهودست. شهریست یگانه که پس از سالها ستم و سرکوب، یکپارچه شده و هرگز ازهم سوا نخواهد شد.”

گسست پیوندهای دیرین به سود کسی نیست. آنروز کمتر کسی در امریکا میتوانست از اینگونه برخورد خشنود باشد. جرج میچل فرستادۀ ویژۀ اوباما در این زمینه میگوید: “سخن دربارۀ دشوارترین بخش گفتگوها (اورشلیم)، پیش از آغاز نشستهای کارا، نه به پایانی شایسته میرسد و نه نتانیاهوی میهندوست را در پذیرش برخی خواسته ها به فروتنی وامیدارد.” ولی رام ایمانوئل (افسر یکان مهندسی ی ارتش پدافندی ی اسرائیل در نخستین جنگ خلیج فارس)، باور دارد اگر امریکا نتانیاهو را به شیوه ای سخت و روشن و گویا به همکاری برنیانگیزد، او هرگز تن به گفتگو دربارۀ اورشلیم نخواهد داد. رایزن برجستۀ اوباما میافزاید: “ناهمآهنگی ی ریشه دار میان بینش بی بی با همآورد وی، بسیار روشنست.” به دنبال نشست 18 می، اوباما دوجینی از برجسته ترین رایزنان را با خواستۀ تازه ترین ارزیابیها از فرایند رخدادهای اسرائیل – فلستین، زیر نام (تیم آشتی) فراخواند تا ارزنده ترین راهکارها را برگزیند. پس از شنیدن همۀ داد و فریادهای چندسویه، پیشنهاد ایمانوئل را پذیرفت.

نخستین آزمون، روز 2 ژوئیۀ 2009، با دستور شهرداری ی اورشلیم بر راستای فروریختن ساختمانی هشتاد ساله آغازید (هتل شپرد). این ساختمان روزی خانه ای از خانه های یکی از سران مسلمان این شهر بوده – پانزده سال پیش، میلیونری فلوریدانشین (ایروینگ مسکویچ) سازمانی زیر نام (نوخوانان) در اورشلیم برپا کرده – خانۀ یادشده را خریده و با پروانۀ هتل به کار خویش پرداخته – امروز میخواهد آنرا نوسازی کند و بیست خانۀ تازه از آن درآورد. دستگاه وابسته به اوباما، این پدیدۀ ساده در اسرائیل را مانند بسیاری دیگر نکته ها از پنجره ای ناخوشآیند مینگرد. انگ بده بستان در سرزمین بیگانه “اشغالی” بر آن میکوبد که پس از پیروزیهای جنگی ی اسرائیل در سال 1967 پدید آمده و هرگونه داد و ستد یا فروریزی و نوسازی در این تکه از خاک اسرائیل را همشانۀ پیمان ژنو میبیند (قانون بلاد مفتوحه). گمراهی آنگاه آزارنده تر میشود که اوباما در پشتیبانی از مسلمانان امریکا، این نکته را چهار هفته پیش از انجام، در بخشی از سخنرانی اش در قاهره میگنجاند. چراغ سبز اوباما، هیلری کلینتون را برمیانگیزد تا در دیداری با اورن (سفیر اسرائیل در امریکا)، او را به پاسخگوئی در این زمینه وادارد (17 و 18 ژوئیه).

واکنش اسرائیل بیدرنگ بود. پس از اینکه بی بی گزارش اورن را دریافت کرد، به یکی از رایزنان نزدیکش گفت: “از من خواسته خواهد شد تا از آنان بپرسم: آیا میتوانم در خاور اورشلیم، ساختمانی بسازم یا نه؟ – و فردای آنروز افزود: “سازندگی ی قانونی در سراسر شهر اورشلیم، هیچگونه بازدارنده ای ندارد. تنها از آن گاهی درشگفتم که روزی کسی بگوید یهودی نمیتواند در همسایگی ی شهرهائی چون نیویورک، لندن، پاریس یا رم زندگی کند. آنروز، زور گریۀ همگان در دنیا خواهد بود.” هشدارهای بیدارکنندۀ اسرائیل در برابر گفته های یهودستیزانۀ اوباما، دستگاه وابسته به وی را گیج کرده – بن رودس (رایزن امنیت ملی در ارتباطات استراتژیک امریکا) میگوید: “گوئی همه منگند و او را درنمییابند.” خانواده های نیرومند یهودی ی شیکاگو، به ویژه راو میخائیل (عموزادۀ اوباما، از رهبران سرشناس یهودیان امریکائی – افریقائی) که او را در پا نهادن به کاخ سپید یاری داده اند، همه از برخورد وی درشگفتند. هیچیک از این بدگمانیها، به اندازۀ پرده دریهای بی پیرایۀ نتانیاهو، دست اوباما را نگشوده – موج ناسازگاری با او در اسرائیل به اوج خود رسیده – تا جائیکه اسرائیلیان سراسر جهان از امریکائیان میپرسند: اوباما، به راستی یهودستیز نیست؟

پسلرزه های این موج گسترده، به اینسوی اتلانتیک نیز رسیده و دوستداران اسرائیل در امریکا را به واکنش واداشته – تبار یهودی – امریکائی، جنگ اوباما – نتانیاهو را به کنگره کشانده و گلایه ها و خورده گیریهای نمایندگان از رفتار اوباما را افزوده – مایک هکابی (کاندیدای جمهوریخواه برای ریاست جمهوری)، در میهمانی ی شام (هتل شپرد، اوت 2009)، به سختی بر اوباما تاخت. در واکنش به دستور تازۀ نتانیاهو بر راستای فروریختن ساختمانی نیمه ویران و نوسازی ی آن در کرانۀ خاوری، اوباما به نیکی دریافت که کار چندانی از دستش برنمیآید. میچل و همکارانش در زمستان گذشته کوشیدند در پس دیدارهائی پیدا و پنهان، بر انگیزه های سازنده بیافزایند و هردو سو را به گفتگوهائی کارا فراخوانند. دیدار جرج بایدن بر این راستا از اسرائیل (مارچ)، همراه بود با جشن بزرگی که برنامۀ ساختن 1600 یکان تازۀ ساختمانی در آنسوی اورشلیم را به آگاهی ی همگان میرساند. بازتاب این مانور نزد فلستینیها، خودداری از گفتگوهای چهره به چهره بود. اوباما بیگمان نمیتوانست از این برخورد خشنود باشد. اسرائیل نیز در پاسخ به نیازهای روز شهروندانش باید آمادگی میداشت. گفتگوی تلفنی ی هیلری با نتانیاهو (نیمروزان آدینه 12 مارچ 2010)، گویای ناامیدی یا دلسردی ی اوباما، همراه با درخواست وی بر راستای خودداری از پیگیری ی پروژۀ نوین ساختمانی در اورشلیم خاوری بود. از آنروز به اینسو، برخی نمایندگان و سران امریکا، دم از ناخرسندی از روش کار کلینتون میزنند. بن رودس میگوید: “روشنست که اوباما باید از برنامۀ تازۀ خانه سازی ی نتانیاهو ناخرسند باشد و از هیلری بخواهد در این زمینه به او هشدار دهد!” فیلیپ راینس (سخنگوی هیلری) در واکنش به جنگ واژگان میگوید: “هیلری نگفت …، میگوید.”

یافتن شیوۀ کارائی که سرانجام بتواند همۀ بازدارنده ها را از پیش پا بردارد، همچنان پیگیری میشود. نتانیاهو و اوباما در دیداری چهره در چهره، بدون دستیاران و رایزنان، در دفتر اووال کاخ سپید به گفتگو پرداختند (23 مارچ). این دیدار نیم ساعته، که به یکساعت و نیم کشید، درازترین نشست اوباما با سران کشورها بود و بیشتر پیرامون برنامه های ایران و دور از پیمان آشتی، دور میزد. نتانیاهو در پایان این گفتگو، در گذر از سود دوسویۀ اسرائیل و امریکا، پیشنهادی در زمینۀ شهر اورشلیم روی میز نهاد. ارزیابی ی پسندیدۀ اوباما از این پیشنهاد خردگرا، نشست را به رایزنی و هماندیشی با دیگر کارشناسان در دفتر روزولت کاخ سپید کشاند.

اوباما برای شام خانوادگی، سالن را ترک کرد و نتانیاهو با زبان ویژۀ خویش به پیگیری ی برنامۀ پیشنهادی با کارشناسان امریکائی – اسرائیلی پرداخت. اوباما در پوشاکی ساده (غیررسمی) به دفتر روزولت بازگشت و دو رهبر، سی و پنج دقیقۀ دیگر به تنهائی به گفتگو در زمینۀ پیشنهاد نتانیاهو پرداختند. پیشنهاد یادشده چند روز پس از آن نشست، از سوی دستیاران ویژۀ نتانیاهو نیز پذیرفته شد. پیرو گفته های کارشناسان اسرائیلی – امریکائی، نتانیاهو بی آنکه زیر بار خودداری از فروریزی ی ساختمانهای نیمه ویران و نوسازی ی آنها در اورشلیم خاوری رود، پذیرفت که سران فلستین بتوانند دفتری برای انجام برنامه های خود در آنسوی اورشلیم برپا کنند. هرچند نخست وزیران پیشین اسرائیل، پذیرای آن نبوده و درخوست فلستینیان را در این زمینه رد کرده اند. این هماندیشی میان نتانیاهو و اوباما برای نخستین بار، خشنودی ی دوسویه را همراه داشت و گویای همکاری میان دو رهبری بود که همواره ناسازگار بوده اند.

بختی تازه

هردو سو با آنچه که در سال نخست برخوردها آفریدند، میلرزیدند و پیوندشان هر روز شکننده تر میشد. از سه هفته پیش تاکنون گفتگوهای دوسویه میان نمایندگان اسرائیل و فلستین (غیرمستقیم و باواسطه) در اورشلیم آغازیده که نمیتوان چشمداشتی چندان چشمگیر به آنها داشت. اوباما در بهار پیش رو میکوشد با همکاری ی گروههای یهودی – امریکائی، به ویژه فرستادن یاریهائی به نمایندگی ی دیوید اکسلرود، ژنرال جیمز جونز و دیگران یا گفتگوهای رخ به رخ با نمایندگان یهودی در کنگره، دربارۀ نیاز به گسترش پیوندها با اسرائیل، امید و خوشبینی را میان آنان بیافزاید. افزایش شمار بایکوتهای رنگارنگ در برابر برنامه های اتمی ی ایران از سوی اوباما (تحریمها)، گویای پایبندی ی وی به پیمانهاست. این مانور نشان میدهد که گامی نمایشی نیست و شاید بتواند دم و بازدمی آرامتر به اسرائیل بخشد.

رام ایمانوئل در دیداری خانوادگی از اورشلیم و نشستی با نتانیاهو، میزبان را برای گفتگوئی دیگر در زمینۀ مانورهای روز ایران و تنشزدائی از خاورمیانه، برای روز یکم ژوئن در پایان دیدارش از کانادا، به کاخ سپید فراخواند (26 می). این فراخوان، گشایندۀ بختی تازه شد برای هردو رهبر در کاهش تنشهای ناسازگار پیشین و مایۀ پیشرفت در گفتگوهای دوسویه در افزایش همکاری و کاستن از دشواریهای پیش رو. رایزن برجستۀ نتانیاهو در این زمینه میگوید: “بختی تازه برای نوسازی ی گذشته و گشایش برگی نو.” ولی هیچیک از کارشناسان، چشمی به پرشی ناگهانی ندوخته اند.

نتانیاهو برنامۀ شهرکسازی را در سراسر اورشلیم، بی چون و چرا پیگیری میکند. آگاهان امریکائی میگویند: “اوباما بی اگر و مگری باور دارد که پیشینیانش در این زمینه کوتاه آمده اند.” در نیمۀ ماه می، اوباما تلفنی به نتانیاهو گفت: “برای پیشبرد تنشزدائی و گسترش آرامش در خاورمیانه، هردو سو باید در برابر آنچه که دوست ندارند، فروتن شوند.”

***

پیام ایرانی:

بیداران جهان، سرنوشتشان را نه به دست کاخ سپیدنشینان میسپارند و نه به دست هیچ ناپختۀ دیگری. به ویژه ایرانیان دردمندی که هنوز از دام دردآور 31 ساله نرسته و گناه خامان بیدرد روزگار را وانرسیده اند.

پاسخی بگذارید

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: