سی و پنجمی سالگرد یورش به ناوچۀ موشک انداز تبرزین
ژوئن 2015، فرانکفورت
بزرگ امید
هرودوت آتنی (پدر تاریخ جهان)، تاریخ را “گذرگاه روزگاران” میخواند و نگارش آنرا “هنری برای فردائیان” – چراکه روند زندگی را انباشته از رخدادهائی بیمانند میدید و رویدادهائی شگفت، که سرشارند از پند و اندرز برای آیندگان. پدران و مادران ایرانزمین از زبان پژوهشگر سرشناس ژرمن (فردریش هگل، پدر سوسیالیزم)، “بنیانگزاران فرهنگ شهری و شهرمداری” خوانده شده اند – نه تنها از آنرو که نخستین زنان و مردان بیداری بوده اند که نیروی بیتای آتش را به سود زندگی افراخته اند، که روند هستی را تنیده در آرامش و همزیستی و همآهنگی یافته اند تا در پرتو همدمی و هماندیشی و همکاری، فردائی بسازند، شایستۀ فردائیان. فرزندان آگاه آن پدران و مادران فرداساز، امروز برآنند، در سایۀ آموخته هائی ارزنده از پیشینیان ارجمندشان، فردای ماندگاری را پایه ریزند، سزاوار همۀ رستگاران دورانها. هرکه چشمی بینا به میدان سی و شش سالۀ ایرانسوزان ایرانی ستیز داشته، دیده و هرکه گوشی شنوا در این برزخ دردزا داشته، شنیده – تبرزینیان با دستانی تهی، ولی دلهائی انبوه از مهر به کهن بوم و بر، چه کرده و چه از خود به یادگار نهاده اند؟
گروه کوچکی به نام “جوان” با درونی لبریز از خروشی فراگیر به آئین موج، با دریا دریا مهر به فرهنگ ارجمند خانگی و خرمن خرمن باور به درد مردمی جان به لب، روزی به میدانی پا نهاده تا دستان دراز دریدگان درنده را از سر مردم زادگاهش کوتاه کند – هزار افسوس که جان تلاشش هنوز به بار ننشسته –بذر توانائی که آنروز به خاکی شایسته افشانده، در گرمای خورشید همیشه فروزان مهر به نیاخاک آریائی و آب آبرو، امروز سر برافراشته تا پشت به پشت تودۀ آگاه و بیدار، کار را با دیو و دد مردمخوار در خانه و بیرون خانه، یکسره کند.
در روند درگیریهای روزانه چه توفیری دارد چه کسانی بیشتر زده و چه کسانی کمتر خورده اند؟ پرسش و پاسخ راستین را فراسوی آن زد و خوردهای جوانسرانه، در انگیزه ها و چون و چراهای پس درگیریها باید جست. کند و کاو امروزمان شناخت بهتر دیروز و نگاهبانی از فردای والاتر پیش روست.
روز شومی که گروه دلیر جوان به میدان آمد و گریبان دشمن ددسرشت را به مشتش فشرد، به زبان آوردن نام شاه و آئین شاهنشاهی میان تودۀ گمراه، ننگی شرمزا شمرده میشد. آنروز پدافند از آرمان و اندیشۀ شاه را دسته های ویرانگر سرخ و سیاه، نماد پسماندگی میشناختند. اهریمن خردخوار آنروزها، لای درز هر شکافی لانه داشت. جهان تشنۀ نقت مفت و مزدوران ریز و درشت رنگارنگش در درون و برون مرزهای ایران نیمه ویران، جان خورد و کلان را میگرفت و هر سر افراخته ای را به خاک میانداخت تا نام پادشاه و دستآوردهایش، همه از بیخ و بن از هر یادی برود. جوانانی بیدار و انگیزه مند در آن تلخترین روزها، خونی تازه به رگهای ماسیدۀ شاهنشاهی در دانشگاه و کوچه و خیابان و جان رسانه های بیمزده رساندند. آن پاکترین و بی پیرایه ترین زنان و مردان آگاه از جان مایه نهادند تا دنیائیان ببینند و بدانند میان ایرانیان، جوانانی هستند که نه سرخند و نه سیاهند و نه خاکستری – تنها وابستگیشان، نماد فرهنگ خانگیست و تنها آرزویشان آبادی ی ایرانزمین و آزادی ی هممیهنست. سرانجام گزارشگران رسانه های دور و نزدیک دنیا از گامهای استوار همین گروه کوچک نوشتند که در گسترش میدان نبرد، سر از پا نمیشناسد.
چشم و گوشی نیست که آفرینشهای گروه جوان را ندیده و نشنیده باشد. بیست تن از بیست و یک تنی که برنامۀ یورش به ناوچۀ موشک انداز تبرزین را پیاده کردند، دست پروردگان همین گروه کوچک از جان گذشته بودند. کارشناسان جهان، شاهکار تبرزین را یکی از ماندگارترین رویدادهای اپوزیسیون سی و شش ساله میان ایرانیان میشناسند. با نگاهی سرانگشتی به تیتر برخی رسانه های دنیا، راستیها و ناراستیهای فراوانی را امروز میتوان دریافت که از میان هزاران رسانه، تنها به چند دانه بسنده میکنیم:
El Pais, No. 1654, 19 Agust 1981
تلاش تازۀ پارتیزانهای ایرانی برای رهاندن کشورشان
New York Times, Sunday 16 Agust 1981
شیعه های تهران دست C. I. A. را پشت تبرزین میبینند
Bunte, 20 Agust 1981
رستاخیز جوانان ایرانی در برابر خمینی
Washington Post, 18 August 1981
جوانان ایرانی رزمناو خمینی را از دست دریانوردان درآوردند
Financial Times, 15 August 1981
فرشته های آسمانی کشتیهای جنگی ی شیعه ها را با خود بردند. کسی چیزی از سرنشینان کشتیها نمیداند.
Qotidian de Paris, 17 Aout 1981
جنگ خمینی – میتران بر سر ناوچۀ نبرزین
France Soire, 16 Aout 1981
هواپیماهای قذافی یا جنگنده های F14 امریکائی بالای سر ناوچۀ خمینی بودند؟
VSD, 18 Aout 1981
پس از تبرزین، 3000 نیروی جوان در مرزهای ترکیه برای درگیری با نیروهای خمینی مستقر میشوند.
Paris Match, 19 Aout 1981
دوستداران شاه، ناوی جنگی را از دست دریانوردان خمینی درآوردند
International Herald Tribune, No 30634, 16 August 1981
آزادگان و جوان دست در دست هم در برابر نیروی دریائی خمینی، آرایش جنگی گرفتند
Panorama, No 792, 22 June 1981
جوان میگوید: “خمینی، ما میآئیم.”
Courie des Yvlien, March 1981
جوان در کمپ پاریس میگوید: “خمینی، گورت را بکن”
Jerusalem Post, 21 August 1981
گروه کوچکی از جوانان ناسیونالیست ایرانی در برابر نیروی دریائی ی خمینی، همان برنامه ای را پیاده کردند که 154 تن از تفنگداران دریائی ی اسرائیل، سال 1963 در طرح شربورگ انجام داده بودند.
اطلاعات، تهران، شمارۀ 16544، سه شنبه 14 مهر 1359
“فرانسه فراریان ایران را تعلیم نظامی میدهد.”
گروه جوان، امروز سی و شش ساله شده و شاهکارش تبرزین سی و پنج ساله – ایران آبستن رویدادهای ناشناختۀ فردا را وفادارترین فرزندان دلسوخته اش باید تیمار کنند تا بی هیچ چون و چرائی دردش را به جان گیرند. تبرزینیانی که به گواهی ی تاریخ بارها در این راه از جان گذشته اند، یکبار دیگر برمیخیزند آنچه را که در سر و دل دارند به تندیس بلندبالای پیکار پیش رو پیشکش کنند. بر این راستا، بزرگداشت سی و پنجمین سال این یادمانۀ مانا را گام آغازین آئینی نو ببینیم در راه رهاندن مام بیمار میهن از چنگ دشمنان ریز و درشت. از همۀ جوانان هممیهن در سراسر جهان میخواهیم با پیوستن به شاخه های تلاشگر این جنبش، ستونهای رزمندۀ ایران آزاد فردا را هرچه شکوهمندتر سازند.
چکیدۀ دیدار با کورش آریانا سه شنبه 23 ژوئن 2015-06-23
شمارۀ 15 خیابان بروتوی Breutoil کنار آرامگاه انولید جایگاه ناپائون بناپارت چند کارمند فرانسوی و … سربلند بود که با هیچ ایرانی هیچ کاری ندارد… شاه را تنها بخت ایران فردا میشناخت هرچند روزهای گذشته چنین نمیاندیشید…
کورش میگفت: شما نخستین ایرانی هستید که پس از بیست و دو سال به این دفتر پا مینهید. ویشتاسب هم تاکنون نیآمده، شما را پذیرفتم چراکه روزی از من و برنامه هایم پشتیبانی کردی که کسی ما را به بازی نمیگرفت. شما جوانان میهندوستی را آموزش دادید که هریک ستاره ای بودند و هریک دلی شیر داشتند و هرگز چنین گروهی در دوران 36 سالۀ اپوزیسیون به چشمی نیآمده – کار ارزنده تان شایستۀ ستایش بوده و هست و خواهد بود.
بیش از بیست و دو سالست از همه چیز و همه کس کناره پرفته و این کمپانی ی انگلیسی در فرانسه را سرپرستی میکنم هفته ای دو روز پاریس و سه روز لیون هستم. کمپانی ی ساخت لوله های نفتی. فرتورهای آن بالای سرش نشانگر برخی کارهای کمپانی بود.
هیچکس جز مینوسپهر، ویشتاسب و من پیش از آغاز برنامۀ تبرزین چیزی از آن نمیدانست. ویشتاسب همیشه کنار دستم میایستاد و گفتگوهلایمان را در دیدارها دنبال میکرد در آغاز از او خواسته بودم کسی نباید چیزی از گفتگوهایمان بداند. او همیشه رازدار بود و هرگز سر سوزنی گمراه نشد. او را در این بازیاز گفتگوهایمان وفادارترین میشناسم. روزی منصور گفت یکی از وابستگانم همراه گروه بزرگی از افسران و درجه داران نیروی دریائی ی ایران برای برگرداندن سه ناوچه به شربورگ آمده اند. دوست داری یکی از فرماندهان را با شما آشنا کنم؟ پذیرفتم و پس از چند روز ناخدا نریمان آریابان را به دفتر آزادگان آورد و او را با پدرم آشنا کردم. گفته های سربازگونۀ پدرم او را به لرزه انداخت و هنگامیکه از دفتر بیرون آمدیم، میلرزید و اشگش درآمده بود.
سامی یهودی که برای داد و ستد پولاد از افریقای جنوبی با ایران میانجیگری میکرد و به سرمایه ای کلان در این بازی دست یافته بود، مرا با کادر دیپلوماتیک افریقای جنوبی در پاریس گرده زد. برایمان بلیط فرستادند و همراه مینوسپهر و ویشتاسب و موقری و به دییدارشان رفتیم و با معاون رئیس جمهور آشنا شدیم. قرار بود در برابر پشتیبانیهایشان در آینده نفت بدهیم. پیش از آن برای پایه ریزی ی پایگاههای آموزش نیروهای چریک گفتگوهائی انجام داده بودیم.
پدرم از داستان تبرزین چیزی نمیدانست. اسد همایون همیشه میگفت او سرباز بیهمتائیست ولی در سیاست چیز چندانی نمیداند.
در اسپانیا پس از آنکه با دوربین دیدم کارتان سرفرازانه انجام شد، مینوسپهر و موقری را فرستادم رفتند. چهار ماشین پر از ابزار شماها را در پوشه ای رها کردم و با یک هواپیمای اجاره ای به پاریس پریدم. به دفتر بختیار رفتم و 20 هزار دلار یاری کرد. او تنها کسی بود که جز من در تولون به حبیب الهی پافشارانه گفتیم ناوچه را به فرانسویها ندهد. ولی او گفت که شما آمادگی ی پیگیری ی برنامه را ندارید. با فریقای جنوبی برنامه ریزی کرده بودم سوخت و پول و هرچه نیار دارید به شما برساند. ولی کار از کار گذشته بود و حبیب الهی با فرانسویها کنار آمده بود.
روز یکی از اسرائیلییهای فرانسه به دفترم آمد و دوست داشت با اسرائیلیها بیشتر آشنا شویم. برخی از نمایندگان دیپلوماتیک رفت و آمدی پیدا کردیم و آرام آرام کار به آشنائی با کارشناس آموزش بازیهای امنیتی کشید. همراه اسد همایون و مینوسپهر و موقری و چند تن دیگر رفتیم اسرائیل و گفتگوهایمان دربارۀ آموزش گروههای کوچک جوانان ایرانی در اسرائیل بود. با گذرنامه هائی با نامهای ساختگی رفتیم اسرائیل. گروهی را در دسته های چند تنی برای دوره های سه ماهه به اسرائیل فرستادیم. مردم اسرائیل ایرانیان را بسیار دوست دارند و دارای پیشینه ای توانا در جهانند که هیچ دو کشور دیگری این اندازه درهم تنیده نیستند.
در پایان گفتگویمان شمارۀ دکتر اسد همایون را در واشی گتن گرفت و گفتگوی کوتاهی انجام دادیم و گفتم تا چند هفتۀ دیگر به امریکا خواهم آمد تا برای گردآوری ی تازه ای از تبرزین نگارشی تازه داشته باشیم.
چه چشمداشتی از جوانانی میتوان داشت که آنروزها هنوز چشم به جهان نگشوده یا در باختر به دنیا آمده اند؟ آن بیگناهان در سیه روزیهای دمبدمشان بهای گران کیفری را میپردازند که در آفرینش آن دستی نداشته اند. ولی با اینهمه همانانند که سرانجام بر دیوان درنده در خانه خواهند شورید تا نماد زشتی و پلشتی را از بالا به زیر کشند.
نوآوران کدام کشوری در جهان میتوانند با اندازۀ ایرانیان در زمینۀ باورهای دینی با آرمان زیبای پندار و کردار و گفتار نیک اشوزرتشت اسپنتمان، توده ها را از تنش و درگیری پرهیز داده و به آرامش و بردباری و خردگرائی فراخوانده باشند؟ آئینهای آریائی و میترائی و مانوی که پیشینیان همین مردم فرهنگمدار به دنیای کهن پیشکش کرده اند، هرگز جنگ و انگ و ستیزه میان مردم را چون کیش بیگانه با فرهنگ خانگی در ایران نیافروخته اند. هیچیک از آنها پیروزی را در خودکامگی و چپاول و یکه تازی ندیده و چنین روشی را تنها راه پیشرفت باور خویش نپنداشته اند.
ارزشهای پسندیده و گویای کیش زیبای میترائیزم را رومیان در جنگ با پارتیان از روشنستان ایرانزمین به باختر بردند که امروز نمادهایش را از آنسوی چین و هند تا اینسوی دنیای باختر، گسترده میبینیم. هزاران مهرابۀ میترائی در گوشه و کنار جهان امروز، نشانگر رخنۀ اندیشۀ ایرانی میان خداشناسان آنروز دنیا بود و سده های پیاپی، آئین برتر فرهنگمداران جهان شمرده میشد.
25 دسامبر زادروز مهر و یکشنبه خورشیدروز وی بوده که در سال 325 میلادی به دستور کنستانتین (امپراتور روم، نخستین فرمانروای مسیحی در باختر)، زادروز مسیح و روز آسایش و نیایش خوانده شده،
مهر از مادری دوشیزه به نام آناهیتا زاده شد. پریسیلیانوس نخستین کشیشی بود که پرده از پیشینۀ آئین مسیح در مهر و میترائیزم برداشت و هفت سده پیش در آتش انکیزیسیئون سوخت.
ریشه های ساختمانسازی گوتیک و رومانیک هردو به ایران ساسانی میرسد که در دوران بیزانس به باختر رسیده.
هگل ایران را زادگاه نخستین دولت در دنیا خواند. آرنولد توینبی هرودوت زنده، ایران هخامنشی را نخستین سازمان ملل خواند. دارمستتر ایران را یازده سده پل میانجی میان فرهنگهای برتر جهان در هند و چین و روم خواند. ناپلئون در نامه ای به فتحعلیشاه از کورش و شاه نادان از وزیرش پرسید کورش کیست… ویل دورانت کاخ جمشید را زیباترین کاخ دنیای کهن و امروز شناخت.
هنر مینیاتور را مانویان در جادۀ ابریشم به چین بردند و مغولها آنرا به این سرزمین بازگرداندند.
زریاب جهرمی که ملودیهای موزیک پارسی را از یادمانه های باربد و نکیسا و بامشاد و … در دربار ساسانی آموخته بود، در اندلس دانشگاه هنر موزیک گشود و با آموزش هزاران دانشجوی نوازنده در دستگاههای نوبهار و شهناز و دستان و نوا و نهاوند و…، دردانۀ جهان آنروز شد
هرتسفلد از 83 شهر بزرگ در دوران یورش تازی به ایران یاد میکند.
م.شته های ابن خلدون و ارنست رنان…فرمانروایان کیش تازی همیشه با دانش ستیزیده اند…بر دانش مهر مرگ و بیدینی کوفته اند…دانشوران را خوار شمرده اند…تنها در پناه زبان پارسی بود که فرهنگ دیرپای ایرانی زنده ماند… شاهنامه در باختر جای اودیسه و سروده های پیر شیراز گوته و پیر نیشابور فیتزجرالد و… نوشته های پورسینا در دانشگاههای باختر سرمایه شد…شمشیر تازی نتوانست فروغ همیشه جاودانۀ فرهنگ پارسی را خاموش کند…موریانۀ پلشتی به جان فرهنگ خانگی افتاد که سرانجام باید…
شاه اسماعیل که رهبر شیعه را به خواب دیده بود، شیبک شیبانی را در دیگ جوشاند و کاسۀ سرش را قدح شراب خویش کرد تا آسوده نیم میلیون سنی تنها در آذرآبادگان بکشد…از جبل عامل هزاران بیکارۀ دشمن ایران و ایرانی آورد تا شیعه را در سراسر ایران جای سنت بنشانند و وزارت روضه خوانی راه اندخت…آخوند همه کاره شد تا جائیکه شاه طهماسب دلقکی به نام کرکی را خاتم المجتهدین خواند…پسماندپیها و پژمردگیهای رنگارنگ یورش آوردند…ستایش کیش پلشت و امامبازی و امامزاده سازی، توده را دامی خام انگاشت تا با پرورش خرافه جای فرهنگ خانگی بنشیند که خوش نشست و به دیو نوفل شاتو رسید.
میخواهند درخت بارور خرد را در این سرزمین بخشکانند…مردم ایران در چشم پیشوا پیرمردان و پیرزنانی اند که چون کودکانی نارس و ناتوان، نیروی تمیز ندارند و باید… تفلید…باختر کارشناس به ماه میفرستد و این خامان رخ زشت امام سیزدهم را آنجا میبینند. خواستۀ دشمن، بریدن ریشه های تونائیست که دیروز را به فردا گره میزند. در میدان پیکار برای رهاسازی ی کشورمان اگر غولهای اقتصاد و سیاست هزار و یک دام پیش رویمان گشوده و بر دست و پایمان را به بندی سخت بسته، چارۀ کار را به میدان پیکار فرهنگی باید کشاند تا ریشه های ماندگار را آبیاری کرد و آنها را تازه نگاه داشت. در این میدان یک دشمن بیشتر رو در رو نداریم و آنهم همان دیویست که در خانه نشسته و میکشد و میچاپد و بدنامی پشت بدنامی میآفریند.