بزرگ امید
فوریه 2018
نام پلید رهبران بیدادگری که خانه ی آبایی را به آتش کشیده و مردم را به روز سیاه نشانده اند، در تاریخ این آب و خاک هرگز از هیچ یادی نخواهد رفت. نام ناجای مزدکی، میان این بدنامان، بالای همه ی نامها نشسته – رهبر ایرانسوز ایرانستیزی که دسته ای بیابانی را 14 سده پیش به ایرانمان سرازیر کرده تا زیر و روی ریشه ی دین و فرهنگ خانگی را از بیخ و بن بسوزاند و خاندان ساسانی را براندازد – دشمن کیش مزدیسنا، افسر برجسته ی گارد شاهنشاهی و مهندس بیتای ارتش ایران در دوران خسرو پرویز، سربازی بوده هشیار و کارکشته، آگاه و چیزدان، ولی دژم و کینجو که هرگز نتوانسته کشتار مزدکیان را به انوشه روان بیدادگر ببخشاید (پدربزرگش “آساویرا”، ساتراپ پارس بوده و مانند شهنشه قباد پدر انوشه روان، کیش نوین مزدک را پذیرفته و بهای گرانش را همه پرداخته و هنوز پس لرزه های آن پذیرش شوم را میپردازیم).
ناجا به نامانی گوناگون چون (مهیار، مایا، خشنودان، خشفوذان، مازیار، پسر روزبه رامهرمزی) خوانده شده که تازی او را “سلمان الفارسی” میشناسد. در واکنش به کار زشت شاه گمراه، دسته ی بیابانیان را در پرتو دینی پلشت، همدست کرده و شورانده تا ایران را ویران و زنان و مردان پیر و جوان را از دم تیغ بگذراند. ستون پنجم همدست این افسر ورزیده ی شورشی در درون مرزهای آریابوم، در ستیز با ایران و ایرانی همان شیوه ای را پی ریخته اند که 40 سال پیش، نمونه ی بسیار کوچکش را از دیو نوفل شاتو و همکیشان سرخ و سیاهش دیده و میبینیم. سپاه پیروز ناجا پا به پای ستونهای ورزیده ای که دانه دانه شان را در درازای سالها پرورده و آموزش ویژه ی رزمی داده (سعد وقاص، خالد ولید، ابوذر غفاری و …)، با پوشش جنگ ابزار رومی، نیمه جانهای شهرها و روستهای فرو ریخته در آتش تازی را به بردگی و کنیزی کشانده تا بدنامی ی ملی را 1400 ساله کند (چرا باختیم؟ بزرگ امید، مارچ 2013).
کم نبوده اند بیداران دلسوزی که در این دوران تلخ کوشیده اند دستان ناپاک دینبازان ایرانسوز را بگشایند و پرده از بزرگترین دروغ تاریخ این مرز و بوم بردارند تا شهروند ایرانی اژدهای خردخوار را بشناسد. ولی ترس بی پیری که دشمن خانگی زیر نام “ارتداد” یا “کفرگویی” پراکنده، جان هر بیدار سرزنده ای را گرفته، مالش را برده و دودمانش را به باد داده، تا هرگونه دگراندیشی و نوگرایی، با انگ مرگ، مهر و موم شود. چنینست که اوج فاشگوییهای خردگرا از مرزهای آشنای آخوندزاده، طالبوف تبریزی، آقاخان کرمانی، سپهسالار و سرانجام از چهارچوب نوشته های زنده یاد کسروی فراتر نرفته تا یاوه های روانپریشانی چون آل احمد و شریعتی و نصر و سروش و گنجی و مخملباف و سازگارا و نوری زاده و همپالکیهای ایرانسوزشان میداندار شوند (بازی ی شومی که “انقلاب اسلامی” خوانده شد).
جادوی جانگیر ترس از ردا و دستار زیر نام نماد دین، چنان در ته روان توده ی روانپاره ریشه دوانده که هرگز نتوانسته دفتر تاریخ را بگشاید و ببیند دستآورد شکست دردآور ارتش ساسانی، چگونه مشتی هار خانگی را بر سرنوشت مردمی نگونبخت چیره کرده تا آرمان زورگوی بیابانی 1400 ساله شود. چرا؟ فرشته ی آزادی و آگاهی را بدکیش در زندان خرافه پوسانده تا هرگز میان توده رخنه نکند. ناله های جسته و گریخته در این دوره، سرکوب شده تا هرگز کسی بویی جز زهر همیشگی که به آن خو کرده، درنیابد (مزگت و منبر و تازینامه) – روند 40 ساله در سایه ی تکنولوژی ی نوین، بازی را به هم ریخته تا سررشته ی کارها از چنگ خدای دستار و ردا به در رود. برای نخستین بار در تاریخ این مردم، میبینیم بی پرده و پیرایه ای بر مزگت و منبر و ردا و دستار میشورند، تازینامه را به آتش میکشند و روانه ی آبریزگاهها میکنند. ناخواسته آنچه که از دشمن دریده در کتابسوزان دوران یورش ناجای مزدکی شنیده با خوانده اند، به چشم شیفتگانش فرو میکنند.
چه شده که کار دین اینگونه به رسوایی کشیده و سر از اینهمه سواسری درآورده؟ شهروند بیدار ایرانی پس از 14 سده خواب آلودگی و پذیرش ستم و سرکوب از کله پوکان دستاربند ردابردوش، چشمی گشوده و دشمن خانگی را به درستی شناخته – نه تنها پذیرای آن دین ساختگی نیست و زیر و بالایش را از چهارچوب رفتار و گفتار و پندار شب و روزش زدوده – که از ستایش بت پلیدی در بتخانه ای آنسوی مرزهای زادگاهش که مشتی جادوگر جای خدای یکتا نشانده اند، بیزارست و خواهان مهر بی پایان خدای راستین که جز مهر و دوستی نیست. جوان بیدار ایرانی امروز میگوید:
“بر ما نیآمده به کیش و آرمان و باور دیگران خورده ای گیریم – خود به خود کسی هم نباید بر نگاه نوین ما به بازی ی شومی که 14 سده خود را به نادرستی “دین” خوانده – زور گفته، کشته، سوخته، دگراندیش را بر دار کرده، مالش را برده و دودمانش را به باد داده و جز بدی و پلیدی و پلشتی و دروغ و ناپاکی و هرزگی از آن ندیده ایم (تقلید و تقیه)، خورده ای گیرد و ما را“دینستیز” بخواند.”
رژیم تهران که به دست مردم ایران برود، کورش دوباره سربرخواهد آورد (نتانیاهو، ایپک، 7 مارچ 2018). رژیم تهران از نخستین روز با اسراییل درگیر بوده، درگیریهای تندتر آینده شیوه ی برخوردها و روش داد و ستدها را دگرگون خواهد کرد.
پایگاههای موشکسازی ی رژیم دیو و دد در مرزهای اسراییل، ناشی از هراس رژیم از روزیست که دالان تهران – بیروت بسته شود و دژخیمان رژیم نتوانند حزب الله را پیاپی پشتیبانی کند. نه باختر و نه اسراییل هرگز با این سیاست بیمار که در سوریه و یمن و لبنان و دیگر گوشه کناره های دنیا کنار نخواهند آمد. سران کره شمالی بهتر از روسها به حساسیتهای دنیای باختر پی برده اند. پیشینه ی پایگاههای هوایی روسها درلازقیه به دوران حافظ اسد میرسد. بنابراین لات و لوتهای پاسدار، کارشان در این کشور به جایی نخواهد رسید. همآنگونه که در لبنان و یمن و عراق نیز به جایی نرسیده و توده های میهندوست این کشورها در برابر سیاستهای ددمنشانه ی شیعه ها سر برافراشته اند. کارگران خوزستانی فریاد میزدند:
“مرگ برکارگر، درود بر ستمگر”
دولت تدبیر و امید که با دروغهای شاخ و دمدار آخوند روحانی، پیروز شد، در نخستین دو سال آغاز کار میگفت: “برجام اگر راه بیافتد، مشکلاتمان حل خواهد شد!” شش سال گذشته و همه به ته خط رسیده اند – نه تنها چیزی از فشارها کاسته نشده و بحرانهای ایرانسوز فروکش نکرده، که کلاف سردرگم پیچیده تر شده – فساد فراگیر دارد گلوی دانه دانه ی ردا بر دوشان دستتاربند را میفشارد. مردم به میدان آمده اند سفره ی چپاول سرمایه های کشور را ببندند. تنها نادانها باور میکردند که این دروغگوی کارکشته را ستاره ای برافراشته ببینند در برابر سپاه قداره بندان قمه کش(یاوه هایی که در در پایان احمدی نژاد از دهان گنده اش بیرون میریخت). همان نادانهایی که در برابر ولایت سفیه تا کمر خم میشدند، تازگیها زبان درآورده و دیو آدمخوار را “فرعون زمان” میخوانند(شیرازی، 5 مارچ 2018).
کسی از خود پرسیده: چرا بازیگران رفراندوم با مردم و روند دیروز و امروز ایران روراست نیستند و مردم آنها را باور ندارند؟ رژیم گذشته را توانای دگرگونی نمیدانند و انقلاب را تنها راه جابجایی میخوانند. بنابراین نمیخواهند بپذیرند که دیروز اگر شمار کوچکی گرفتار و درگیر بازیهای سیاسی بودند، امروز هر شهروندی در زمینه های گوناگون با رژیم درگیرست. از لچک و پوشک و پوشش و خوراک گرفته تا بانک و کار و شهرداری و هوا و آب و دیگر زمینه های روز و شب زندگی. بازیگرانی چون تاجزاده فرو ریختن دستگاه بدکیش و خورد شدن استخوان بازیگران کیش بد را در ایران میبیند و میشنود – ولی هنوز به آن پختگی نرسیده که از رفتار شوم خویش، نخست از مردم پوزش بخواهد، سپس به این و آن همدست پیشین شاخ و شانه بکشد و رهبر کلاهبرداران را بکوبد (سرورشان روانپریشی به نام “بنی صدر” است که تاجزاده به بی سر و پای آدمخواری به نام “بهزاد نبوی” مینازد و چنین و چنان میبافد).
نگارندگان قانون اساسی در امریکا به اندیشه ی زیبای شاهنشاه کورش هخامنشی سربلند بودند که با آغاز فرمانفرمایان قجر همزمان بوده – چرا امریکا به امروز رسیده و ما در بن بست کیش بد گیر کرده ایم؟ ارزنده ترین دستآورد پختگانمان بیرون از دوران57 ساله ی پهلویها، کی از ننگ دستار و ردا و تحت الحنک و نعلین و سنگسار و … فراتر رفته؟ اوج آزادیخواهیمان از دهان روانپریشان بیگانه ستایی چون “اسدآبادی” و “طباطبایی” و “بهبهانی” و “مدرس” و “کاشانی” و بی سر و پاهای یاوه سرایی از ایندست بیرون ریخته – همین ویران اندیشی ی کور بوده که انگل هستیسوز نوفل شاتو را بردوش مردم نشانده – روند 40 ساله، زادگاهمان را دچار خشکسالی ی آدمگرایی کرده تا گرایش به جانورگرایی و اخلاقستیزی جای باورهای زیبای خانگی را گام به گام از میان بردارد.
کیش بد بیگانه این خشکسالی ی فرداسوز را دامن زده تا باورهای پسندیده، دمبدم پس بنشینند و پلیدی و پلشتی جای پاکی و نیکی را بگیرد. ساخته و پرداخته ی این دوره ی شوم، جز پسماندگی و پژمردگی چه بوده؟ ریشه ی هرگونه برازندگی و شکوفایی و زیبایی را سوزانده تا در خارستان بدکیشی، مار و کژدم و نکوهیدگی و تباهی همه جا بلولد. نوجوانان بیزار از دوران زیانبار 40 ساله به میدان آمده اند بازی را برآشوبند و آدم ایرانی را به باورهای خانگی ی خویش بازگردانند. چنینست که دسته ی دستپاچگان با پیش کشیدن بازی ی رفراندوم زیر سایه ی دیو و دد را پیش میکشند تا از سفره ی چپاول توده ها پس نمانند. نگران فرو ریختن رژیم ننگین خویشند. گزمگان رهبر، رستاخیز مردم را “کانون شورش” میخوانند.
دولت تدبیر و امید که با دروغهای شاخ و دمدار آخوند روحانی روی کار آمد در نخستین دو سال آغاز کار میگفت: “برجام اگر راه بیافتد، مشکلاتمان حل خواهد شد!” شش سال گذشته و همه به ته خط رسیده اند – نه تنها چیزی از فشارها کاسته نشده و بحرانهای ایرانسوز فروکش نکرده، که کلاف سردرگم پیچیده تر شده – فساد فراگیر دارد گلوی دانه دانه ی ردا بر دوشان دستتاربند را میفشارد. مردم به میدان آمده اند سفره ی چپاول سرمایه های کشور را ببندند. تنها نادانها باور میکردند که این دروغگوی کارکشته را ستاره ای برافراشته ببینند در برابر سپاه قداره بندان قمه کش (یاوه هایی که در در پایان احمدی نژاد از دهان گنده اش بیرون میریخت). همان نادانهایی که در برابر ولایت سفیه تا کمر خم میشدند، تازگیها زبان درآورده و دیو آدمخوار را “فرعون زمان” میخوانند (شیرازی، 5 مارچ 2018).