بزرگ امید
چندی پیش روزنامه نگار سرشناس آلمانی (رالف یوردنو) نامۀ سرگشاده ای به سران کشورش نوشت که سایتھای ریز و درشت اینترنتی آنرا به نمایش ھمگان نھادند و بیدرنگ به زبانھای گوناگون برگردانده شد. رالف در بخشی از آن نامه نوشته بود:
“… یورش سی سالۀ پیروان کیش ناآرامی به نام “اسلام” به باختر، به ویژه به آلمان، بیشتر ریشۀ فرھنگستیزی دارد تا خواستۀ ھمزیستی. آئین یھودی – مسیحی، بخشی روشن و گویا از فرھنگ مردم باخترست. یورشگران نوپای تازه از راه رسیده، خواھان درگیری با نھادھای جاافتادۀ این دین و فرھنگند. آنھا به نام پناھنده یا زیر پوشش دانشجو، گردشگر، بازرگان و…به خانۀ ما میآیند، بی آنکه قوانین ما را بپذیرند – آنانکه در ھمۀ زندگیشان با آزادی ستیزیده و آنرا زھر کشندۀ دینشان شناخته اند، ناگھان آزادیخواه میشوند و میخواھند پرچمشان را در زادگاه ما بالاتر بنشانند و ما را مانند خودشان کنند. بارھا دیده ایم ھرکه میان ما شگفتزدگان انگشت به دھان، زبانی گشوده و چون و چرائی به میان آورده، با انگ “بی احترامی به اسلام“، روز روشن در خیابانھای آمستردام و لندن و پاریس و رم و مادرید و برلین و…جانش را گرفته و سرش را کف دستش نھاده اند. ایندست آدمکشان کارکشته، زندانھایمان را بر ھتلھای پنح ستاره مان برتر میبینند – چراکه در برابر کاری ساده و پیش پاافتاده، خود و خانواده شان به نان و آبی میرسند و ھریک نام و نشانی مییابند. بسیاری از رسانه ھای بیمزدۀ ما در ھراس از چاقوکشان و قداره بندان این گنگ اھریمنی، خود را باخته و دلی برای نوشتن و گفتن و رازگشائی ندارند. دست اندرکاران اینگونه رسانه ھا، ترسشان را پشت واژۀ کشدار “دموکراسی“ پنھان میکنند. دموکراسی با ھمۀ زیبائیھای ستودنی اش در باختر، اگر سوراخی گشاد نداشت، مشتی روانپریش زورگو را در دل خود جا نمیداد تا لانۀ انگل و مایۀ بدنامی ی فرھنگ مردم شوند. ما نمیخواھیم در برابر مشتی درنده، به سادگی کیش و مات شویم. سران دولتمدار باختر اگر ھرچه زودتر به درمان این بیماری ی ھزاران بار بدتر از ایدز نپردازند، کلیسای آزاد، برخواھد خاست تا موی دماغ باختر را از خانۀ آزادی بروبد. ما نمیخواھیم ببینیم ھمان بلائی را که اینان 1400 سال پیش بر سر ایرانیان زرتشتی آوردند، سر دموکراسی ی باختر بیآورند… “(ستارۀ شرق، سمارۀ 17، زمستان 2011)
در چشم شھروند نگونبخت ایرانی که درد بدکیش و بدکیشی را با پوست و خون و استخوان خود چشیده، آغاز تا پایان درد این روزنامه نگار دلیر، بی چون و چرا پذیرفتنی است. ولی گوئی از یاد میبرد که نخستین شرارۀ این آتش فراگیر را سران باختر در نشست گوادلوپ (1978) به جان مردم دنیا انداختند. فرنکشتین ساخته و پرداختۀ آزمایشگاھھای سیاسی ی باختر، نخست گلوی ایرانی را درید و پس از سه دھه میبینیم آرام آرام میرود تا دامن باختر را بیآلاید. داستان کمربند سبز در برابر داس سرخ، دستمایۀ کار روانپریشی به نام “زبیگنیو برژینسکی”، رایزن آن بادامفروش شد که ھمتایانی چون آندرو یانگ، ریچارد کاتم، رمزی کلارک، اریک رولو و…آنرا در پیکرۀ دیو نوفل شاتو پروردند و با برچسب “قدیس”، روانۀ ایران کردند. برنامه سازانی چون ھلموت شمیت، والری ژیسکاردستن، جیمز کالاھان، سایروس ونس و…باید پیام دیو را از زیر درخت سیب شنیده باشند که گفته بود: “قرن بیست و یکم، قرن اسلامست.” افزون بر آن، کیست که نداند باندھای آدمخواری به نامان “اخوان المسلمین”، “بعث”، “القاعده”، “جھاد”، “طالبان”، “حزب اله”، “حماس” و…ھمه دستپروردگان ھمین کارشناسان کار نادیده اند. تا بازیگران پنھان پشت پرده را به درستی نشناسیم و دست آزمندان ناپاک را نگشائیم، این فریادھا از چھارچوب ناله ھائی از سر ناتوانی فراتر نخواھد رفت و به گوشی شنوا نخواھد رسید تا بازتابی کارا یابد.
باختر نه مانند شھروند دردکشیدۀ ایرانی ھنوز با سرشت دریده و خوی درندۀ یورشگر آشنا شده و نه ریشه ھای برانگیزندۀ وی را آنگونه که باید، شناخته – ھرچند بانگ شوم11 سپتامبر2001، تن و پیکرش را کمی لرزانده و به خود آورده – دستکم از پنج سده پیش به اینسو، نقش باختر در خاور، افزون بر نوآوری در اندیشه، بر راستای نیروی برتر آتش (توپ و تانک و موشک و…) در آب و زمین و ھوا بوده – پیآمد اینگونه برتری، سودی بی اگر و مگر برای بازرگانی و سیاست باختر داشته و انگیزۀ زیانی روانی در درون شھروند خاور شده که ھنوز از بند آزارنده اش نرسته -کارشناس باختر (کاردهای دیپلوماتیک) تا چند دھه پیش برای نمایندگی و پیگیری ی برنامه ھای دولت خویش در سرزمینھای خاور، پولی ویژه زیر نام “حق توحش” میگرفت که دنبالۀ سیاستھای برتریجویانه (کلونیالیزم) بود. کسی چه میداند، شاید ھنوز ھم با نامی دیگر ھمان پول را میدھند و میگیرند!
یورشگر خام زیاده خواھی که نمیتواند آن برتریھای سربرکشیده از آزادی ی اندیشه را بپذیرد و خرد را داور راستگوی این میانه کند، کیسۀ انباشته از خشمش را با ابزار ھمیشه آشنای زور میخواھد بر سر باختر بکوبد و ھمه را در آتش کین کھنه بسوزد. کینۀ سرکشی که دوراندیشی را در درون کشته، چشم و گوش را بسته تا کینجو، کور و کر بار آید و جز یاوه ھای جادوگر منبرنشین، پذیرای سخنی دیگر نگردد. گذشته ای چنین تلخ را تنھا با داروی بیداری و خودآئی و امید به نوسازی و ساختن فردائی بھتر میتوان درمان کرد – نه با گریبانگیری و شاخ و شانه کشیدنھای کودکانه در سایۀ بازیچه ھای دردافزون ھسته ای. روانپارۀ شیرینسری که به دنبال زد و بندی آخوندی، میداندار شده (محمود احمدی نژاد)، از تبار ھمان کر و کورانیست که در آشفته بازار 33 ساله، سینه به چاھھای نفت چسبانده و نانخواران فراوان پرورده – ھمکار آن روزنامه نگار گله مند (کلودیا روت، نمایندۀ سبزھای آلمان، گرونرھا)، با شیرینسر در تھران دیدار میکند تا از روزگار دردآور زندانیان با دویچه وله سخن گوید. از رفتار بد دژخیمان رژیم با دگراندیشان و پیروان دیگر دینھا، به ویژه برخورد ددمنشانۀ آنھا با بھائیان گزارشھا دھد. ولی نه او و نه دویچه وله از بالای چھار میلیارد دلار کالائی که آلمانھا در سال2005 به بازار تھران رسانده و میلیاردھای بیشتری که پیش و پس از آن سال داده و ستانده اند، نه چیزی میگویند و نه نکته ای مینویسند. نگاھی چنین نوک بینی بینانه است که باختر را دیر یا زود، در برابر یورشگر و دنبالچه ھایش در 54 کشور جھان (کشورهای مسلمان عضو سازمان ملل)، به واکنش واخواھد داشت. کسی نمیتواند از پایان آن واکنش دشوار، گمانه ای روشن در سر بپرورد. ولی میان بیداران ایرانی فراوانند که میدانند، باختر برای پیشگیری از فراگیرتر شدن درد بیدرمان پیش رو، چشمۀ زهرین را نخست در تھران باید بخشکاند، سپس به میکرب زدائیھای بومی در گوشه و کنار خانه پردازد. شگفت از کار رایزنان بوشھای پدر و پسر که کلان سرچشمه را رھا کرده و به بازی در باریکه جویبارۀ عراق و افغانستان دل بستند تا مردم خاورمیانه انگ بدنامی بر پرونده شان کوبند.
بیخ و بن ریشه ھا:
روزنامه نگار گله مند از یورش بیگانۀ زورگو به باختر، اگر جویای روشی کارا در گشایش گرۀ پیش روست، باید بیخ و بن باور یورشگر را بشکافد و از نقش سازندۀ بیداران ایرانی در این بازی آگاه گردد، تا دست در دست ھم بتوانند فردائی بھتر بیآفرینند – وگرنه کار از برخی درگیریھای بومی، به زد و خوردھای زیانبار در میدانی فراخ خواھد کشید که جائی را روی کرۀ زمین بیرون از پردۀ خون و آتش نخواھیم یافت. گواینکه دستپخت ناگوار باختر در ایران، گزند بسیار بار آورده و مایۀ رودل ھیزم بیاران ریز و درشت اجاق خودی و بیگانه شده – ولی به کام بندبازان درون و برون مرزھا، خوش آمده و ھریک سودی کلان برده اند. بازندۀ سرشناس بازی، آدم ساده دل ایرانی شده که تاوان سده ھا دیوستائی و گنگیھای ناخواسته را پرداخته و میپردازد – امروز کمتر کسی در جھان میتواند مانند آدم بیدار ایرانی، با چند و چون کار یورشگر آشنا باشد. چراکه میان زیاندیدگان از یورش، نه کسی چون او دارای پشتوانۀ فرھنگی گویاست و نه کسی مانند پدران وی، کیش یورشگر را از میان به دو پاره کرده (آفرینش شیعه) – بیداران ایرانی برآنند پارۀ کھنه را از دامن فرھنگ خانگی بزدایند و دنیائی تازه در ایرانزمین بیآفرینند تا ریشۀ کشتار شاهینها را بخشکانند. این ھمان خواستۀ ریشه دار توانائیست که بینش روزنامه نگار گله مند را به تاریخ بیداران کھن دیار پارس گره میزند تا دست در دست هم برگی تازه در دفتر تاریخ آریابوم و باختر بنویسند.
در ایران چه میگذرد؟
تا کسی در گندابی ھستیسوز دست و پا نزند و روزگار تباه مردم را به چشم خود نبیند، نمیتواند به راستی دریابد در آغاز ھزارۀ سوم چگونه میتوان رژیمی چنین خونخوار را رو در روی مردم دید و خاموش ماند؟ شب و روز تلخی که در ایران نیمه ویران بر مردمی دردمند میگذرد، تاریخ این سرزمین را دمبدم به پایان بن بست سرنوشت نزدیکتر میکند تا تودۀ جان به لب، در پرتو خرد سرشتی، گریزگاھی تازه جوید. روزگار تباه مردم را از لابلای گفته ھای سران رژیم، بھتر میتوان دریافت تا نوشته ھای بلندبالای اپوزیسیون آسوده جان. وزیر بھداشت و درمان کشوری که روی اقیانوس نفت و گاز نشسته و دنیا آنرا دومین کشور فروشندۀ این دو کالای گرانبھا در اوپک میشناسد (وحید دستجردی)، بی ھیچگونه شرمی میگوید: “روزی 300 نفر در ایران به علت فقر میمیرند” (سایت آفتاب). ناداری و بیماری از سوئی و گرفتاریھای دست و پاگیر قانونھای زورمدار از دیگر سو، گلوی مردم بینوا را میفشارد. شھا ب الدین صدر(رئیس نظام پزشکی) میگوید: “ھزینه ھای درمانی در دولت 60% افزایش یافته – سلامت مردم در مضیقه است. مسؤلان باید چاره جوئی کنند” (Parsdailynews.com 73303). سیروس سازدار (عضو کمیتۀ انرژی در مجلس شیعه ھا) مینویسد: “بنزین داخلی استاندارد نیست – روزانه 20 میلیون بشکه بنزین وارداتی برای مصرف داخلی کافی نیست. اختلاط آن با بنزین داخلی، ایجاد سکته در کار سوخت میکند و ضرر چند برابر میشود .(www.roozonline.com)
پیش از رخداد شوم1979 ، ریشۀ بسیاری از بیماریھا مانند پاره ای نیازھای بنیادین در ایران خشکیده بود. نیرنگ دیو نوفل شاتو و دستیاران سرخ و سیاھش، توده ھای گیج آزمند را به خیابانھا ریخت تا بخت نیمه جان را لگدمال کنند و از سرکردگان آن نگونبختی بشنوند که “آب آشامیدنی ی تھران آلوده است” (سایت آفتاب). اگر تا پیش از آن رویداد، شھروندان کشورھای ھمسایه برای یافتن کار به ایران میآمدند و با چمدانھای پر به خانه بازمیگشتند، امروز میشنویم که نرخ بیکاری دیریست از مرز 15% گذشته و در برخی شھرھا به 45% رسیده (سایت آفتاب). علی یوسف نژاد (سخنگوی کمسیون صنایع ھمان مجلس)، میگوید: “تا چندی پیش، از قبض 200 ھزار تومانی ی برق تعجب میکردیم و امروز از قبض 8 میلیون تومانی ی گاز. سرمای سختی پیش رو داریم. 40% افزایش بھای گاز، سرما را سردتر میکند. بالا رفتن بھای خانه، ناشی از افزایش قیمت بنزین است. با شوک تورمی درگیریم” (سایت کلمه). فراوانند بینوایان پریشانی که در شھرھای دور و نزدیک کشور گل و بلبل نان شب ندارند، در خیابان میخوابند، درھم میلولند و دسته دسته از گرسنگی میمیرند. گزارشگر نیویورک تایمز در شناخت ریشه ھای تروریزم مینویسد:”ایران افزون بر کمک 300 میلیون دلاری به لبنان، میلیونھا یورو پول نقد ھر ماه به افغانستان میفرستد تا در برنامه ھای امریکا در این کشور موشدوانی کند” میکولوش مارشال سخنگوی سازمان (International Transparency شفافیت جھانی) در گزارشی بلندبالا مینویسد:”کارزای (رئیس جمھور افغانستان) میلیونھا یورو از احمدی نژاد دریافت کرده – رژیم شیعه در ایران فاسدترین رژیم جهانست” .(www.roozonline.com) بخش بزرگی از ھزینۀ جنگ لبنان را که افزون بر یک میلیارد دلار ارزیابی شده، رژیم شیعه از گلوی مردم ایران بریده و پرداخته و دستکم 350 میلیون دلار به کیسۀ حسن نصراله و آدمخواران پیرامون رفته – چنینست که کسی نمیداند 800میلیارد دلار پولی که از سال 1979 درآمد نفتی ی ایران بوده و تنھا در دو سال پایانی 97 میلیارد دلار شده، به کجا رفته؟ کارشناسان خودی میگویند 35 میلیارد دلار ھزینه شده –7 میلیارد دلار در بانک مرکزیست،40 میلیارد دلار در دو سال گذشته گم شده – چه کسی پاسخگوست؟ گوشه ای از پاسخ را شاید بتوان از گفتۀ آندره تریخوف (کارشناس اموراتمی روسیه) دریافت که به گزارشگر نیزاویسیما گازیتا Independent Paper میگوید: “در داستان نخستین بارگیری سوخت اتمی به نیروگاه بوشھر، چند مورد ارتشا دیده شده که حمیدرضا سجادی سفیر کشور شیعه در آن دست داشته – آلکسی آرباتوف از دانشگاه مسکو میتواند آنرا تایید کند .(Parsdailynews.com 73303) حیدر مصلحی (وزیر اطلاعات) در پاسخ به این پرسش که سکاندار راستین رژیم کیست – خامنه ای، احمدی نژاد یا سپاه؟ میگوید: “مقام رھبری، دولتھای نھم و دھم را سر کار آوردند” حجت الاسلام اشکوری در پاسخ به ھمین پرسش، میگوید: “رژیم، شرکت سھامیست و ھرکه سھم خود را دارد. احمدی نژاد وزنه ای نیست، ھرچند ھرازگاه نیم لگدی ھم به رھبر میزند. چنانچه بارھا گفته و باور دارد که رئیس جمھور امام زمانست”.(www.roozonline.com) آیت اله مھدی کروبی (رئیس پیشین مجلس شیعه)، به گزارشگر سایت آفتاب میگوید: “ایران امروز در اختیار چند مزدورست” ھفته نامۀ نیمروز، شمارۀ 1088 شھریور 1389.
آنانکه تا دیروز جھانگردان باختر را در افریقای سیاه، زنده زنده میجویدند، دگرگون شده اند – به دنیای نو پیوسته و در شیوه ھای کشورمداری، به پوشاک و رفتار و روش زندگی ی مردمشان پیله نمیکنند. بدکیش در ایران، چپ و راست گریبان جوانان را میگیرد که چرا چنین پوشیده و چنان خورده و بھمان نوشیده و…علیرضا افشار(معاون اجتماعی – فرھنگی وزارت کشور)، در این زمینه میگوید: “دولت احمدی نژاد 27 طرح برای ترویج حجاب در سالھای 1388 تا 1389 در سطح جامعه و به ویژه محیطھای آموزشی پیاده و اجرا کرد” (تلویزون دولتی، تھران 23 مرداد 1389). سنگسار و دست و پا بریدن و کر و کور کردن و پرتاب بزھکار از کوه (حد و رجم و قصاص و دیه و تعزیر و امر به معروف و نھی از منکر) و…مانند دیگر نمادھای بربری، یادگار زشت بیابانگردان دوران سنگست که بدکیش زورمدار در ایران ویران پیاده کرده و ھر روز و شب، رنگی تازه از آنرا در گزارشھا میبینیم و میشنویم و میخوانیم. حمیدرضا حاجی بابائی (وزیر آموزش و پرورش)، در پیگیری ی بدآموزیھای رژیم روانپریشان میگوید: “نھضت قرآن و شھادت را از مھد کودک باید شروع کنیم” (سایت آفتاب). آنچه که در ایران میگذرد، در سخنی کوتاه نمیگنجد – آیندگان آنرا بھتر از ما خواھند نگاشت. ولی آنچه که امروز گفتنیست، اینکه بدکیشی در ایران مرده و تنھا نامی از آن بر سر زبانھاست. ھیاھوی نیرنگبازان، دیگر کسی را رنگ نمیکند. بیداران این مرز و بوم آگاھترین زنان و مردان درمانگر در واکنش به گله های ھراس انگیز آن روزنامه نگار سرشناسند.
واکنشھا:
رھبر کشوری که آرزو داشت ھممیھنانش را در آسیا ھمشانۀ مردم ژاپن ببیند، بازی را باخت و در بسیاری زمینه ھا مردم زودباور آن کشور از بنگلادش و بیافرا و سومالی ھم پستر افتادند. ایران امروز، روزی دو میلیون بشکه نفت میفروشد که 550 ھراز بشکه به اروپا و بقیه به آسیا میرود. در این باخت بزرگ، از ھیچکس به اندازۀ خودمان نباید گله مند باشیم، ھرچند باختر پا به پای دیگران، کم بد نکرد. بدکیش بدآموز در این بازی، دست اھرمن را از پشت بست. بلوک چپ در گسترش داستانھای خام خوشبینان، جوانانمان را پوکاند و ھمه از خود تھی و پر از بیگانه شدند. اگر شمار بیداران بر خفتگان میچربید، نه باختر و نه سرخ و نه سیاه، ھیچکدام نمیتوانستند به این آسانی به روز سیاھمان بنشانند. از آنچه که رفته باید پند گرفت و در اندیشۀ ساختن فردائی بھتر، کاراترین نیروھا را پرورد. اینھمه زیان، به یک سود میارزد و آن، زنگ زدن دین بیگانه با فرھنگ خانگی در خانۀ ایرانست که بانگ بلندش را ھزاران ھزار دانشجو از دل زندانھا فریاد میزنند. شمار بالائی از پنجاه میلیون تن جوانان بیداری که دیر یا زود رژیم را چون کرم شبتاب زیر پا له خواھند کرد، خواھان برچیدن سفرۀ دین بیگانه در خانه اند. واکنش ارزندۀ آنانرا با ابزار توانای“آزادی ی اندیشه“ در ساختن فردائی بھتر از دیروز باید دید.
بیدارانی که کلاه گشاد بیگانه و خودی ی بیگانه تر از ھر بیگانه ای روی سرشان سنگینی میکند، میبینند که بند الف – طا -در زندان اوین، جای بازداشتگاه کھریزک را گرفته – آنان میدانند این داستان دنبالۀ برنامۀ بیدادگرانیست که دیوکی از تبار بدکیش ایرانستیز”خاتمی” آنرا “قتلھای زنجیره ای” خوانده – کنار پشته ھا از کشته ھای بیشمار در درازای بیداد 33 ساله، صدھا ھزار تن دانشجوی دگراندیش، پیشوایان و پیروان دیگر دینھا، روزنامه نگاران، رھبران گروھھا، وکلای دادگستری، کارگران، نمایندگان توده ھا و…سالھاست در زندانھای رژیم دیو و دد سرکوب میشوند. نامھائی چون ژیلا بنی یعقوب، مھسا امرآبادی، علی جمالی، نسرین ستوده، ناصر زرافشان، مسعود باستانی، حشمت طبرزدی، کوھیار گودرزی، مینا جعفری، بالای ستونھای ھزاره ای به گناه آزادیخواھی و میھندوستی در سیاھچالھا میپوسند. جوانانی چون ناھید قدیری، ارژنگ داودی، شیرین قدیری، سیما رجبیان، رزیتا ثقفی و صدھا نام دیگر به گناه بھائی بودن در زندان وکیل آباد مشھد و دیگر بازداشتگاھھا میسوزند و میسازند. داستانھای کشدار دینستیزی، رانتخواریھای میلیاردی، دزدیهای سه هزار میلیاردی و… بازیچه بودن دستگاه دادگستری ی رژیم شیعه را ھمه شنیده اند. بستن رسانه ھای نیمه جان، پس از 33 سال نبرد بی ایستا، ھمچنان پیگیری میشود و زندانھا انباشته اند از روزنامه نگاران دلیری که کمتر کسی سخنی از گام ستودنیشان، اعتصاب غذا و… به میان میآورد. مھدی کروبی، بدکیش رده بالای رژیم که تازگی نقشی نوین یافته و به پوستی تازه افتاده، میگوید: “این فجایع که شده موجب ننگ جمھوری اسلامیست” (کیھان لندن، شمارۀ 1275، 29 سپتامبر2009).
واکنش ھممیھن آزادیخواه در بزرگترین زندان تاریخ، او را به زندان کوچکتر بومی کشانده و کم و بیش ھفت میلیون تن را آوارۀ گوشه و کنار دنیا کرده – پیشوای شیعه با بستن مرزھای کشور، زندانی به پھنای سراسر ایرانزمین ساخته که تاریخ جھان نمونه ای برایش ندارد. بینوای جان به لبی که با فروش ھست و نیست ناچیزش و پرداخت رشوه به دژخیم مرزبان توانسته از زندان بزرگ بگریزد، در اینسوی مرز به کارگزاری آزمند برمیخورد و نمیتواند گامی فراتر از دوزخ مرزنشین ھمدست رژیم بردارد. به دیگر سخن، بدکیش، مردم ایران را گروگان گرفته و بخش بزرگی از باختر خواسته ناخواسته از ھمکاری با شھروند گریزنده از چنگ گروگانگیر، خودداری میکند. بسیار دیده شده که دادگاھھا، کمسیونھای رسیدگی کننده به پروندۀ پناھجویان یا پلیس مرزی، شوربختان پریشان را به زندان بزرگ بازگردانده اند تا چون پرنده ای پر و بال سوخته به نارواترین شیوه در دست دژخیم خون آشام، جان سپارند. چند تن از سران آزادیخواه باختر، فریاد شورانگیز این ھستی سوختگان را شنیده و واکنشی شایسته با روند روز نشان داده اند؟
از دیرباز شنیده ایم پدیدۀ پیدا و پنھان در بازیھای سیاسی، روندی ھمیشگی دارد. واکنش سران باختر در برابر بدکیش بازیگر را برخوردی دیپلوماتیک با گروھی راھزن نابکار میبینیم. چراکه نیرنگ ھمآورد را میبینند و باید بازتابی فراخور آنچه که دریافت میکنند، نشان دھند. دھه ھا به درازا خواھد کشید تا آنچه که امروز در پنھان میانشان میگذرد، آشکار شود. ھیلری کلینتون (وزیر خارجۀ امریکا) در زمینۀ بازیھای ھسته ای میگوید: “مشکل ما نیروگار بوشھر نیست. آنچه را که رژیم شیعه در قم و نطنز و دیگر جاھا پنھان کرده، پرسش برانگیزست” – و میخائیل شپیندلگر (سخنگوی وزارت خارجۀ امریکا) بی پرده تر میگوید: “شیعه ھا در نیروگاھھای پنھانشان، جنگ افزار اتمی میسازند” (کیھان لندن، شمارۀ 1275، 29 سپتامبر2009).
فرانک والتر اشتاین مایر(وزیر خارجۀ آلمان، آدینه 18 سپتامبر 2009، در نشست برلین گفت: “احمدی نژاد مایۀ ننگ ایرانست” دیوید میلیبند (وزیر خارجۀ انگلیس)، به گزارشگر ھرالد تریبیون گفت: “دو ایران وجود دارد، ایران فرھیختگان و ایران افسارگیسختگان” گزارشگر ھفته نامۀ کیھان در آبروریزی ی روانپارۀ بی سر و پائی به نام “احمدی نژاد” مینویسد: “رسانه ھای امریکا گزارشی از واکنش خشم آمیز جامعۀ جھانی در برابر سخنان احمدی نژاد و تحقیر وی در سفر امریکا داشتند.” (کیھان لندن، شمارۀ 1275سپتامبر 2009). دیمیتری مدویدوف (رئیس جمھور پیشین روسیه، روز 20 سپتامبر 2009 به گزارشگر سی ان ان گفته بود: “اسرائیل طرحی برای حمله به ایران ندارد. شیمون پرز در سفری که در ماه اوت به مسکو داشته این تضمین را به ما سپرده…” (کیھان لندن، شمارۀ 1275سپتامبر 2009).
واکنش مردم بیدار در برابر دستۀ بدکیش، در ھر رده ای دیدنی و شنیدنیست. نه تنھا گروه بزرگی از پیشوایان شیعه در ایران، علی خامنه ای را به پیشوائی نپذیرفته و نمیپذیرند، که رھبران ھمکیش در دیگر کشورھا مانند سیستانی در عراق و محمدحسین فضل اله در لبنان نیز میانۀ چندان خوشی با او ندارند و حسن نصراله را مزدور دست نشاندۀ وی میشناسند. مردم بیشماری از او و ھمدستانش بیزارند و میدانند پل پوت و ھیتلر و چنگیز و دیگر بدنامان تاریخ ھم پشتیبانانی داشته و آن رھبران را در درندگیھایشان ستوده اند.
خبرگزاری ی مھر در دیدار تازۀ وی از قم مینویسد: “…خامنه ای در قم، بسیج را یکی از آیات الھی خواند و از مردم لبنان در استقبالی که از احمدی نژاد کرده اند، سپاسگزاری کرد” (خبرگزاری مھر، 25 اکتبر 2010) – رھبر خودخوانده، چاره ای ندارد جز اینکه بازتاب تند بیزاران لبنانی از میھمان ناخوانده را که در برنامۀ دوزخی کردنش به دشواری برخوردند، نادیده گیرد و خاموش بماند. واکنشھا شیوه ھای گوناگون دارند و ھمیشه با رنگ و روئی ھمسان پدیدار نمیشوند. روزنامۀ شرق الاوسط به دنبال گزارشی بلندبالا از پروندۀ بن لادن (القاعده) و ھمکاران وی مینویسد: ” %85از سران القاعده در ایرانند و برنامۀ حمله به عربستان یا اردن را در دست مطالعه دارند. الریاض الشھری، بدرالشھری، و صالح القرعاوی رابطین این سازمان در ایران با دیگر ھمکارانند.” پا به پای بایکوتھای پیاپی ی دنیای باختر در واکنش به برنامه ھای ھسته ای ی بدکیش، بازتابھائی گزنده که به زیان بی اگر و مگر ایرانست، مایۀ نگرانیھای بیشتر شده – کنسرسیوم نابوکو (لولۀ گاز خزر – اروپا)، ایران را از دایرۀ ھمکاران کنار گذاشته و کار لوله کشی را بیرون از مرزھای ایران برنامه ریزی کرده -ھرچند کمی پرھزینه تر خواھد شد، ولی ھمینکه سرچشمۀ بزرگترین ذخیرۀ گاز جھان (حوزۀ دریای مازندران) به ھوسمندیھای بازیگوشانۀ پیشوای شیعه نیآلاید، سود برنامه سازان به دست انداز نخواھد افتاد. لوله کشی از روسیه، گرجستان و ترکیه میگذرد که خود به خود ھمآوردیست برای گازپروم –سود سرشار آن میتواند پاسخگوی ھرگونه ھمآوردی باشد. تا پایان سال 2015 این برنامه به بازدھی خواھد رسید و لوله ھا، نفت و گاز پیرامون این دریا را به اروپا خواھند رساند. شگفتی ندارد اگر بگوئیم: ایران امروز با 5 ھزار کیلومتر راه آھن و بلژیک با یک پانزدھم خاک ما، 15 برابر ما راه آھن دارد. رھبر شیعه 500 میلیون دلار برای ساختمان راه آھن در نیکاراگوا به چاوز پیشکش کرد و…عادل آذر(رئیس ادارۀ آمار ایران)، گفت: “اعلام آمار با صلاحدید دولتست و ما از خود اختیاری نداریم”(www.roozonline.com) . در سرزمینی که بدکیش فرمان میراند، نه تنھا آمارگر در کار خود آزاد نیست، که ھیچکس نمیتواند سر سوزنی از جای خود بجنبد. بدکیش، چه بخواھد و چه نخواھد سرشتی بد دارد و ھرگز با نیکی و پاکی و راستی دمساز نشده و نخواھد شد. دستکم به گواھی ی تاریخ 1400 ساله، جز پلشتی و پلیدی و ناپاکی از او چیزی ندیده ایم. پیر بزرگ قبادیان (ناصرخسرو) در شناخت آن سرشت بد و ریشۀ بدآموزیھای بیشمارش میگوید:
درختی که تلخست وی را سرشت گرش بر نشانی به باغ بھشت
ور از جوی خلدش به ھنگام آب به بیخ انگبین ریزی و شھد ناب
سرانجام گوھر به بار آورد همان میوۀ تلخ بار آورد
***