هومر آبرامیان
گستره ی فرهنگی ایران ، برگرفته از بنیاد نیشابور
سرزمینی که از آن با نام «ایران» یاد می کنیم، پُشته ی فراخدامنی است که مرزهای گیتا شناسی آن مانند همه ی دیگر سرزمینهای جهان، در گذر از فراز و فرود رخدادها، جا بجایی های بسیار بخود دیده اند.
نام این سرزمین را در زبان پهلوی «اران Eran» و در روزگار ساسانی « اران شتر Eranshatr » می گفتند.
در روزگارهخامنشی، تبار ایرانی « ایی ریا Airya » نامیده می شد که بگونه های Iron و Ir نیز گفته شده است . واژه های آریا – آریاییان – و ایران که هنوز هم در زبان فارسی بجای مانده برگرفته از همین بُن واژه اند.
در گرامی نامه ی اوستا واژه ی « اریه » Ariya نام تبار ایرانی و آرش آن: آزاده – با آبرو- و والامنش است . این واژه در زبان ایرلندی کهن هم به همین آرش آمده و این خود می رساند که زمانی نژاد ایرلندی با نژاد ایرانی پیوند خویشی داشته اند.
فردوسی بزرگ نیز در شاهنامه ی خود چندین بار برنام «آزاده» را برای ایرانیان بکار برده است، در این بند که در شکست یزدگرد سوم آمده به روشنی پیدا است که « آزاده » فروزه یی برای ایرانیان است:
از آزادگان پاک ببرید مهر دگرگونه شد چرخ گردون سپهر
و این بند در گفتگوی گشتاسب و اسفندیار است در باره ی رستم:
بگیتی نداند کسی هم نبرد به توری و رومی و آزاده مرد
و در جنگ کاوس و شاه مازندران:
به توس و به گودرز و کشوادگان به گیو و به گرگین و آزادگان
بفرمود تا لشکر آراستند سنان و سپر ها بپیراستند
و در جای دیگری:
ز گردان ایران دو آزاده کشت ز تیرش سپهبد بنمود پشت
و باز می گوید:
ز آزادگان این نباشد شگفت ز ترکان چین یاد نتوان گرفت
در میهمانی بهرام گور در خانه ی (ماهیار) دختر میزبان که آرزو نام داشت با چنگ و سرود برای بهرام چنین می خواند:
تویی چون فریدون آزاده خوی منم چون پرستار و نام آرزوی
آرزو پدر خود ماهیار را نیز آزاده می خواند:
چنین گفت با ماهیار آرزوی که ای پیر آزاده ی نیک خوی
در سروده های پس از اسلام نیز بارها به فرنام آزاد و آزاده برای ایرانیان بر می خوریم، این سخن از رودکی سمرکندی است:
شادی بوجعفر، احمد ابن محمد آن مه آزادگان و مفخر ایران
Airyanem vaejo ائیرینم وئجو
در گرامی نامه ی اوستا، خاستگاه ایرانیان ائیرینم وئجو Airyanem vaejo آمده که در پهلوی Eranvej شده است.
ائیرینم وئجو یک واژه ی دو بهری از زبان اوستایی است، بهر نخست آن « ائیرینم = ایران » و بهر دوم آن « وئجو = ویج » و بچم تخمه و نژاد است.
برابر پژوهشهای بسیار ارزشمند زنده یاد دکتر بهرام فروشی واژه ی« بیج» در زبان پارسی امروز از همین ریشه، و واژه ی «بیضه» در زبان تازی نیز از همین بُن برآمده، از اینرو ایرانویج آرش نژاد و تخمه ی ایرانی را دارد.
در اوستا هنگامی که از ایرانویج سخن به میان می رود، از سرزمینی بسیار سرد یاد می شود و دور نیست اگر بگوییم که همین سرمای سخت انگیزه ی جابجایی هایی در آن سرزمین فراهم آورده است.
در فرگرد یکم از گرامی نامه ی وندیداد که سخن در باره ی سرزمین هاست می خوانیم:
نخستین جا و سرزمینی که من اهورا مزدا آفریدم ایرانویج بود که از رود « ونگهی دائیتی» آبیاری می شود، اهریمن پُر مرگ در آنجا مار آبی و زمستان دیو آفریده آفرید . در آنجا ده ماه زمستان و دو ماه تابستان است و در این ماهها برای آب و زمین و گیاه سرد است، آنجا مرکز زمستان است!.. آنجا قلب زمستان است!.
در باره ی جای این سرزمین دو گونه سخن در میان است، برخی از ایرانشناسان مانند دارمستتر بر این باورند که ایرانویج باید در آذرآبادگان و در نزدیکی های قره باغ کنونی بوده باشد که همان « اران » کهن است . خود واژه ی «اران» نامی است که از ریشه ی کهن « ائیریه » در زبان اوستایی برخاسته و همان ایران است .«اران» جای بسیار سردی است و زمستان های بسیار دراز دارد.
ولی گروه دیگری از خاور شناسان، جای ایرانویج را در بخش خاوری ایران بزرگ می دانند. اینها بر نوشته های بخشی از وندیداد تکیه دارند که در آن نام شهرها و سرزمین ها برشمرده می شوند، در آنجا پیش از همه نام ایرانویج آمده و سَند و مَرو و بلخ و نیسا و هرات پس از آن آورده شده است، و می بینیم که در این شهرها و سرزمینهای نامبرده یک سامان گیتا شناسی دیده می شود و چنانچه این سامان گیتا شناسی را بپذیریم، ایرانویج را باید در بالای سر آنها جستجو کنیم، و در این جستجو ناگزیر به خوارزم خواهیم رسید که یکی از آباد ترین سرزمینها در دوران کهن بوده است. و فراموش نکنیم که در وندیداد جای ایرانویج در کنار رود « ونگهو دائیتی » گفته شده است که همان رود « وَهرود » است و در جای دیگری آمده است که وهرود همان جیحون است.
جا دارد که در همین جا به فرا رسیدن سرمای بسیار سختی در کنار رود « ونگهو دائیتی » که چگونگی آن در گرامی نامه ی وندیداد گزارش شده نگاهی داشته باشیم:
بند 21 – بخش یکم از فرگرد دوم
دادار، اهوره مزدا، بر کرانه ی رود دائیتیای نیک در ایرانویجِ نامی، با ایزدان انجمنی فراز برد.
(دائیتیا) نام یکی از رودهای اساتیری در ایران ویج است. برخی از پژوهشگران آن را رود ارس، برخی دیگر رود زرافشان دانسته اند، ولی در دوره ی ساسانی این نام به رود سند داده شده بود.
جمشید خوب رَمّه، بر کرانه ی رود دائیتیای نیک در ایرانویج با برترین مردمان انجمنی فراز برد.
دادار اهوره مزدا بر کرانه ی رود دائیتیای نیک در ایرانویجِ نامی با ایزدان مینوی بدان انجمن در آمد.
جمشید خوب رمه بر کرانه ی رود دائیتیای نیک در ایرانویجِ نامی همگام مردمان گرانمایه بدان انجمن در آمد.
22
آنگاه اهَورَه مزدا به جَم گفت:
ای جَمِ هور چهر، پسر ویونگهان!
بد ترین زمستان بر جهان اَستومَند فرود آید که آن زمستانی سخت مرگ آور است!..
(چگونگی این زمستانِ مرگبار بی هیچ کم و کاست با واپسین چرخه ی یخبندان که ما می شناسیم همانندی بسیار دارد)
آن بدترین زمستان بر جهان اَستومَند فرود آید که پُر برف است. برفها بارد بر بلندترین کوهها به بلندای « اَرِدوی»Aredvi دانسته نیست که « اَرِدوی» اندازه است یا اشاره به رود اساتیری اردویسورَ آناهیتا..
24
ای جَم
پیش از آن زمستان، در پی تازش آب، این سر زمین ها بارور ِ گیاهان باشند، اما در پی زمستان و از آن پس که برفها بگدازند ، اگر ایدر جای پای رَمه ای در جهان استومند دیده شود شگفتی انگیزد!..
(به سخن دیگر: یخبندان آنچنان سخت خواهد بود که در پی آن همه ی زیستمندان از میان خواهند رفت و هیچ جانداری بر زمین بر جای نخواهد ماند)
25
پس تو ای جَم آن « ور» را بساز، هر یک از چهار بَرَش به درازای اسَپریسی، و تخمه های رَمّه ها و ستوران و مردمان و سگان و پرندگان و آتشان سرخ سوزان را بدان جا ببر.
« ور» در اوستا یک پناهگاه زیر زمینی است که چنانچه از داده های وندیداد دانسته می شود، جمشید به رهنمود اهَورَه مزدا برای رهایی مردمان از نابودی در برابر دیو مرگبار یخبندان پدید می آوَرَد.
***
از داده های اوستا چنین می توان دریافت که سرزمین سه پهلویی که در میان درّه های سَند در خاور و رشته کوههای زاگرس در باختر و دریای مازندران و رشته کوههای قفغاز و آمو دریا « رود جیحون» در شمال و خلیج فارس و دریای عمان در جنوب، پشته ی ایران نامیده می شود.
جوانان جوینده ی دانش بیاد داشته باشند که «فلات» یک واژه ی تازی است، بکار بردن این واژه برای سرزمین ایران بسیار نا درست و نا برازنده است. در زبانهای اروپایی واژه ی plateau بچم بلندی بسیار بزرگی بر روی کره ی زمین است. در زبان تازی « فلات» به بیابان بی آب و گیاه گفته می شود. جای اندوه بسیار است که تر زبانان یا مترجمین نامه های اروپایی در برگردان واژه ی « پلاتو» به پارسی، واژه تازی « فلات» را تنها به انگیزه ی همانندی این دو واژه در گفتار بکار برده اند .آرش « پلاتو» در زبان تازی «نَجد» و در پارسی « پُشته » است، از همین رو بکار بردن واژه ی « فلات» برای ایران به هیچ روی شایسته نیست، خوب است که بجای آن واژه « پُشته » را بکار گیریم.
سراشیبی این پُشته از کرانه های نیمروز بسوی شمال است و بلندای آن پیرامون کرمان به 1676 متر – در توس به 1054 متر – در تبریز به 1200 متر و بخشهای کویری آن تا 609 متر فرا تر از رویه ی دریا می رسد.
فراخی این پُشته نزدیک دو میلیون و شش سد هزار کیلومتر چهار پهلو است که کم و بیش نیمی از آن تا نزدیک یک میلیون و شش سد و چهل و هشت هزار کیلومتر در بر گیرنده ی ایران کنونی است که پهنه آن برابر با پهنه ی کشورهای فرانسه- سویس – ایتالیا – اسپانیا – ایتالیا و بریتانیا است.
ایران کنونی بخشی از آن پُشته ی بزرگ است که کرانه هایش با آن کوههای بلند پیرامون و دریا هایش در کرانه های دیگر ،در سرگذشت و رُخدادهای تاریخی این سرزمین هنایش فراوان داشته اند .
داده های باستانشناسی نشان می دهند که این پُشته در چرخه ی سوم زمین شناسی هنوز در زیر آب دریای تتیس بوده است.
« تتیس» یک نام ساختگی برای دریایی است که در چرخه ی سوم زمین شناسی دریای مدیترانه را از راه پُشته ایران به آبخوست های آنتیل پیوسته و گودی های آنرا پوشانیده بود.
در سالهای پایانی چرخه ی سوم زمین شناسی پُشته ی ایران اندک اندک از زیر آب بیرون آمد و دریاچه هایی که امروزه در این بخش از زمین دیده می شوند ( و شماره آنها در چرخه های تاریخی بیش از امروز بوده اند) بازمانده ی همان دریای بزرگ پیش تاریخی اند.
در آن روزگار نَمِ بسنده برای پدید آمدن جنگلهای سر سبز و چراگاههای فراخدامن در کرانه های دریای میانی سراسر آن پُشته را فراگرفته بود .
پس از آن، چرخه ی یخبندان های بزرگ آغاز گشت و در آغاز چرخه ی چهارم با گرم شدن هوا چرخه سیلاب ها و باران ها آغاز گردید و در جاهای پُست این سرزمین دریاچه ها پدید آمدند که هنوز هم برخی از آنان بر جای مانده اند . در روزگار خشکی دو دریای بزرگی که دشت کویر و لوت را پوشانده بودند، و نیز دریاچه های دیگری مانند دریاچه ساوه و نیریز و زره سیستان خشک شدند. سرزمین های پست و کویری نخست به مُرداب و سپس به شوره زار و سپس تر به بیابان های بی آب و گیاه دگرگون شدند.
آب و هوای پشته ی ایران در چرخه های پیشین هیچگونه همانندی با آب و هوای امروز آن نداشته است. از داده های تاریخ و پژوهشهای دیرین شناسی به روشنی می توان دریافت که در دوران هخامنشیان آب و هوای این سرزمین خوش تر، و زمین آن سبز تر و شاداب تر بوده است. بسیاری از جاهایی که امروز خشک و بیابان اند، در آن زمان چمنزار و جنگل و بیشه بوده اند و جنگلهای انبوه که بجا مانده های آنها هنوز دیده می شوند پیرامون کویر را فرا گرفته بودند. این جنگلها که بیشتر بدست هیزم شکنان نابود شدند آب و هوای بخشهای کویری را ملایم تر می کرده است. در پیرامون کویر آنجا که امروز هیچ روستا و آبادانی دیده نمی شود، در روزگاران گذشته روستاهای سر سبز بوده و مردمان بسیار در آنها زندگی می کرده اند. در سال 1347 گروهی از باستانشناسان سازمان میراث فرهنگی ایران شهر باستانی شهداد را که پیشینه ای بیش از شش هزار سال دارد از زیر خاک بیرون کشیدند و آن را «آراتا» نام دادند. انگیزه ی این نام گذاری آن بود که دانسته شد شهداد درست همان جایی است که سومریان در گِل نوشته های خود از آن با نام «آراتا» یاد کرده اند .
شهداد کلان شهر استان «آراتا» و یکی از چند استان جدا سر و سازمان یافته ی امپراتوری ایلام بود.
نمودهایی ازکلوت شهداد
نخستین بومیان ایران
دیرین شناسان آغاز پدیداری آدمی را پیرامون دو میلیون سال پیش، و زمانی را که توانست بر روی دو پای خود بایستد پیرامون 500 هزار سال پیش، و پیشینه ی زیست مردم ایران را پیرامون 800 هزار سال پیش بر آورد کرده و آن را به چرخه های سه گانه ی پارینه سنگی- میان سنگی – و نو سنگی بخش بندی می کنند. چرخه ی پارینه سنگی ایران را باز هم به سه چرخه ی پارینه سنگی آغازین – پارینه سنگی میانی و فرا پارینه سنگی از هم جدا می کنند.
پیشینه ی برخی از ابزارهای بجا مانده از روزگار پارینه سنگی مانند تبر و چکش و دیگر ابزار سنگی ساخته شده از کوارتز را که در کشف رود در خاور توس « مشهد کنونی» یافت شده اند 800 هزار سال پیش برآورد کرده اند.
از چرخه های پارینه سنگی میانی ماندمانهای بیشتری از زاگرس بدست آمده که آغاز زمان ساخته شدن آنها را از 200 تا 150 هزار سال، و پایان آن چرخه را پیرامون چهل هزار سال پیش به شمار می آورند.
چرخه ی نو سنگی در ایران از پیرامون چهل هزار سال پیش آغاز و تا نزدیک به 18 هزار سال پیش دنباله می یابد، پایان این چرخه را می توان با آغاز کوچ مردمِ هوشمند به ایران همزمان دانست ، بجا مانده های این چرخه در پیرامون کرمانشاه – خرم آباد- مرو دشت- و کاشان به فراوانی یافت شده اند.
بجا مانده های چرخه ی فرا پارینه سنگی بیشتر در باختر زاگرس و شمال البرز بدست آمده اند ، باستان شناسان فرهنگ این چرخه را فرهنگ «زرزی» نام داده اند که برگرفته از غار زرزی در کردستان عراق است. چرخه ی این فرهنگ از پیرامون 18 تا 8 هزار سال پیشازایش بر آورد می شود.
از روزگار نو سنگی در ایران تپه های باستانی بسیاری در کران تا کران ایرانشهر بدست آمده اند که نامدار ترین آنها چغامیش – چغا زنبیل – تپه شوش و سیلک هستند.
در این چرخه ی مرد خانواده روزها برای شکار از کُنام بیرون می رفت و زن به کار نگهداری آتش و ساختن سفالینه می پرداخت و بَر و میوه ی درختان را برای خوراک و خشک کردن می چید و نخستین آزمون های خود را در زمین برای کشاورزی انجام می داد. و سر انجام در پی همین آزمون ها بود که زنان ایرانی پرده از راز باروری زمین برداشتند.
داده های دانش دیرین شناسی نشان می دهند که فن تخم پاشی و کِشت و آبیاری زمین از سرزمین ایران به خاکهای رسوبی سند و آمودریا و سیردریا و تیگرا ( Tigra = دجله) و پُرات فرا رفته و دامن گسترانیده است، از این رو بیجا نخواهد بود اگر ایرانیان را نخستین کشاورزان جهان بدانیم.