دکتر محمد علی سجادیه
واژگان فارسی آن اندازه دیرینگی دارند و برگههایی در این باره نیز در دست، که دیگر جای بحث نمیماند. اما امروزه با این پرسش روبروییم که برای زبان فارسی چه باید کرد؟ چون خیلی بیقانون شده و هر واژهای به آن وارد میشود. این در حالی است که، زبان فارسی به آن اندازه که باید، خودش واژه دارد و نیز میتواند هر اندازه که بخواهد، واژه بسازد.
«استار» به معنای ستاره است. واژۀ «استوره» هم که به کار برده میشود و برای نمونه، «میگویند فلانی استورۀ زمان خود است» از همین واژه است، به این معنا که او ستارۀ زمان خود است. همچنین بیماریی داریم به نام هیستریا، و آن همان ستارهزدگی است.(گونهای صرع) واژهای دیگر هم در انگلیسی داریم که History است به معنای «تاریخ»، و این واژه هم با ستاره (استار) پیوند دارد. بدینگونه که در روزگار باستان، ستارگان نقش مهمی در تاریخ (کین، کیان در زبان ایرانی) داشتهاند؛ و برای نمونه میگفتهاند، «فلان ستاره در فلان برج بود که فلان رویداد رخ داده است».(واژۀ «تاریخ» از واژۀ پهلَوی «ماهروز – روچ» آمده که نخست «مورخ» و سپس «تاریخ» از آن گرفته شده است)
واژۀ «پولیس» به معنای «شهر» است، و نمونۀ آن اینکه «پرسپولیس» به معنای «پارسهشهر» آمده است. به همین روی نیز، واژۀ «شهربانی» برای نامیدن نگهبانهای شهر، رساتر و درستتر از واژۀ بیگانه «پلیس» است. واژۀ پولیس، از واژۀ «پور» در زبانهای ایرانی، به معنای «شهر» گرفته شده است. این واژۀ در سانسکریت به همین گونه برجاست، مانند سنگاپور (شهرِ شیر یا سنگ). واژۀ پُل نیز از همین واژه است، مانند پلآپات در اَنشان باستانی (ایلام) که به معنای «شهر آجری» است. سرانجام این واژه به گونۀ «پولیس» به زبان یونانی نیز راه یافت.
واژۀ دیگری که اینک یونانیها خیلی هم به آن مینازند، «آپولو» است و چنین گمان میکنند که نام یکی از خدایانشان (خدای پزشکی) است. در صورتی که خدایان یونانی، هیچکدام نامشان یونانی نیست و آن نامها از مصر آمده است. اما جالب است که این نامها در سنگنوشتههای مصری نیز دیده نمیشوند، و درست آنست که نام خدایان یونانی، از ایلام باستان و از واژگان ایرانی وام گرفته شدهاند. «ایزد آپولیتی» که امروزه «موشک آپولو» شده، ریشهاش ایرانی است.
واژۀ «نپ» در نام «نپتون» که نام کُره(سیاره)ای در گردونۀ خورشیدیِ ماست، به معنای فروزان در اوستای کهن آمده است. ایرانیان کهن به خدایانشان «نَپیر (Napir)» به معنای «خدا» میگفتند و تابناک نیز معنا میدهد. و نام نپتون نیز که کُرهای درخشان و فروزنده است، در اوستا آمده. در فارسی، واژۀ «نفت» را داریم که از همین ریشه است، زیرا نفت هم به هنگام آتش گرفتن، فروزان میشود و در ریشه به گونۀ «ناپ» بوده که «نفت» شده است. واژگانی مانند «نوه (Nephew، فرزندِ فرزند)» نیز از همین ریشه است، که تبار نیای خود را فروزان نگه میدارد.
واژۀ دیگر، «کَند» است به معنای خانه، که در اصل «دهکده» و «کشور» است. در انگلیسی نیز، «کانتری – country» به معنای کشور و روستا آمده است. اگر نگاه کنیم، میبینیم که واژۀ «کَند» از ریشۀ کندن و کنده شدن است، مانند سمرقند (سمرکند) و تاشکند، به معنای جایی که میکندهاند تا در آن بمانند.
در انگلیسی، به «شهر» میگویند «City»، که از ریشۀ «کَت» فارسی است و در انگلیسی Cy و Ci را «سی» میخوانند، مانند کوروش که آن را «سایروس، سیروس» میگویند.(شکل دیگر واژۀ «کت»، امروزه به گونۀ «خط» نیز در زبان ما به کار میرود که به نادرست گمان میشود عربی است. همچنین این ریشه در عربی به گونۀ «کتب» در آمد و صرف شد، و نیز واژۀ «قصه» هم فارسی است و از «کتَه» میآید) روستا (دِه) در انگلیسی «رستیک (Rustic)» گفته میشود، به معنای «روستایی»، و در زبانهای اسلاوی هم به همین معنا آمده است.
«پرس» به معنای پارس – فارس، که واژگان دیگری نیز از آن ساخته شده است. در زبان آلمانی، به هلو «پرزیش» میگویند، و در ایتالیایی «پرسیکو». چون هلو، میوهای است که از ایران به آنجا رفته و در زبان عبری به آن «فارسک» میگویند. همچنین یکی از قهرمانان افسانهای یونان «پرسئوس» است که از همان واژۀ پرس ایرانی گرفته شده.
در عربی، واژۀ فردوس را داریم، که در زبان پارسی باستان، به باغهای دیواردار «پردیس» میگفتند، و در عبری (تورات) هم پردیس به معنای بهشت وارد شده است. این واژه را در انگلیسی «پارادایز» گویند.
واژۀ «بانک» ایرانی است که در ایتالیایی «لا وانکا» میگویند و «بُن – گاه» نیز واژهای است که ما امروزه به کار میبریم، و نیز آگاهیم که نخستین سکهها و صرافیها در ایران بوده است. «چک» هم یک واژۀ ایرانی است که در نوشتههای کهن به گونۀ صک – زک به معنای «پرداخت» آمده است. این واژه از اَنشان باستان است به معنای پول دادن، و هنگامی که داریوش بزرگ میخواسته به کسی حقوق بدهد، در رسیدش مینوشتهاند «صک – زک».
واژۀ «کُت» همان کُرته بوده که ایرانیها روی شانه میانداختهاند و در نوشتههای کهن ایرانی فراوان به چشم میخورد.(کراوات نیز همان خراواسه است که در نگارههای تخت جمشید هم به چشم میخورد)
«دُن» در زبان ایرانی به معنای «آب» آمده است، که در اروپا نیز رودخانههای دنیپر و دانوب را داریم. «اردن – جردن» هم از همین ریشه است، و یکی از دانشمندانی که به دستور کلیسا سوزانده شد، نامش جردانو برونو بود که واژۀ «دن» به روشنی در آن دیده میشود. واژههایی به مانند ناودان و تُنگِ (دنگ) آب نیز از همین ریشه است. همچنین واژۀ «دنیز» به معنای دریا، که امروزه در ترکیه به کار میرود، ریشه در همین واژۀ ایرانی «دن» دارد.
واژۀ «سواد» هم بر خلاف آنکه گمان میکنند عربی است، اما فارسی سره است. در ایتالیایی واژۀ «ساپیر (Sapire)» را داریم به معنای دانستنی و در فرانسه نیز «ساژ» به معنای دانا. در زبان پراکریت که یکی از شاخههای سانسکریت است، واژۀ «ساود» به معنای دانستن است و با واژههای ایرانی در اوستا از یک ریشه میباشد.
در انگلیسی واژۀ Pen را داریم به معنای قلم، و در فارسی هم «پناق» به معنای قلمزن (منشی) آمده است.(قلم نیز از واژۀ خامه در زبان ایرانی آمده، که نخست به لاتین رفته – Khalamos – و سپس در عربی و آنگاه در فارسی، دوباره به گونۀ قلم در آمده است)
واژۀ «دکتر (Doctrine)» از بنواژۀ ایرانی «داختن – داکتن» به معنای دانش آموختن آمده است.(واژۀ «دستور» هم از همین ریشه است، که به عربی نیز راه یافته و «دساتیر» در عربی به معنای قانون اساسی است) البته روشن است که دانش الگوریتم نیز، از نام «ال – خوارزمی» ریاضیدان برجستۀ ایرانی و بنیانگذار «جبر» گرفته شده است.
شوربختانه، مسئولان و پژوهشگران ما همواره در غفلت به سر میبرند و به این باور نادرست تن دادهاند که زبان فارسی همین است که هست! بنابراین در اینجا بخشی از این موضوع را گسترش دادم، تا دانسته شود چه اندازه با میراث خود بیگانهایم.