پاسداران زبان پارسی در تاجیکستان
«هومر آبرامیان»
بوستان رودکی در شهر دوشنبه
تاجیکستان نام یک سرزمین باستانی با مردمی ایرانی تبار در آسیای میانه است. این کشور از جنوب با افغانستان، از باختر با ازبکستان، از شمال با قرقیزستان، و از خاور با چین همسایه است.
شمار مردم تاجیکستان درسرشماری سال 1387 خورشیدی هفت میلیون و دویست و پانزده هزار و هفت سد تن برآورد شد.
نزدیک به هشتاد درسد از مردم تاجیکستان ایرانی تبارند و بزبان پارسی سخن می گویند، پانزده درسد ازبک، و پنج در سد دیگر روس، اوکراینی، چینی ، کره یی و تاتار هستند.
رودکی سمرکندی(1) و برخی دیگر از سخنپردازان پارسی گوی از همین سرزمین برخاسته اند. در روزگار پس از اسلام نیزخراسان و فرارود خاستگاه فرهنگ و دانش بود و بزرگانی مانند فارابی و پورسینا در همان بخش از ایران بزرگ زاده شدند و بالیدند.
پایتخت تاجیکستان شهر دوشنبه، و پول آن سامانی نام دارد.
تاجیکستان در بستر زمان
تاجیکستان امروز در برگیرنده ی سرزمینهای تاریخی خُجند(2) – فرغانه(3)– زرافشان(4) و پامیر(5)
است. تاجیکان امروز خود را بازماندگان فرهنگی سُغدیان(6)- بلخیان (7)- خوارزمیان(8) و سکاییان(9) می
دانند.
در چرخه های گوناگون تا هنگام تازش مسلمانان، تاجیکستان بخشی از فرمانرو دولت های بلخ در جنوب، و سُغد در شمال بود، رشته کوههایی که امروزه ترکستان نامیده می شوند، آنها را از هم جدا می کردند.
بخشی از رشته کوهای ترکستان
در روزگار هخامنشیان این دو سرزمین در شمار ساتراپ های ایران جا داشتند.
پس از فروپاشی شاهنشاهی هخامنشی درسال 329 پیشازایش، اسکندرگجستک به آنسوی آمودریا و سیردریا (جیحون و سیحون) لشکرکشید، اسپندمان جنگ سالار سُغد به نبرد با سپاهیان اسکندر برخاست و در راه پاسداری از مرزهای میهن اهورایی جان باخت، مردم فرارود او را یکی از قهرمانان ملی خود می دانند و با گرامیداشت بسیار از او نام می برند، از اسپندمان دختری بنام آپاما برجای ماند که سلوکس یکم جانشین اسکندر او را به همسری گرفت، از آپاما فرزندی بنام آنتیوخس زاده شد و پس از سلوکس بر تخت پادشاهی ایران و سوریه نشست.
پس از اسکندر، تاجیکستان بزیر فرمان دولت یونانی بلخ (10) درآمد. در سده ی یکم زایشی کوشانیان(11) بربلخ چیره گشتند و تا سده ی چهارم برآن سرزمین فرمان راندند. در فرمانرو کوشانیان افزون بر آیین مزدیسنا که از دیرزمان در آن مرزوبوم روایی داشت آیین های بودایی و مانوی هم جای ویژه یی برای خود دست و پا کردند. راه پُررفت و آمد ابریشم از میان این سرزمین می گذشت وزمینه ی فراپویی و بهروزگاری مردم آن سامان را فراهم می آورد.
در نیمه های سده ی ششم ترسایی تُرکان بیابانگرد به آسیای میانی آمدند و با دولت ساسانی درگیر شدند. سرزمین های کنونی تاجیکستان جنوبی و ازبکستان(12) و ترکمنستان (13) در فرمانرو شاهنشاهان ساسانی ماندند و بخشهای شمالی بدست ترکان کوچور افتادند.
در نیمه های سده ی ششم، شاهنشاهان ساسانی، هپتالیان(14) را شکست دادند و سرزمینهای فرارود و شهرهای سُغد را بزیر فرمان خود درآوردند.
در آستانه ی یورش تازیان بیابانگرد، سُغد و بلخ دو کانون بزرگ فرهنگ ایرانشهری بودند. مردم سُغد بیشتر به بازرگانی و فناوری گرایش داشتند و مردم بلخ بیشتر به کشاورزی می پرداختند، این گرایش دوگانه تا به امروز نیز در شمال و جنوب تاجیکستان دیده می شود.
در روزگار سامانیان (261- 395 ماهشیدی= 245 تا 384 خورشیدی) خراسان و فرارود و تخارستان(15)
نیز بزیر فرمان این دودمان ایرانی تبار در آمدند. امیر اسماعیل سامانی بنیادگذار دودمان سامانی شهر بخارا را به پایتختی برگزید و در زنده کردن زبان پارسی و بازگشت به فرهنگ ایرانشهری بسیار کوشید.
تندیس امیر اسماعیل سامانی در شهر دوشنبه
تاجیکستان پس از اسلام
از پیرامون سال پنجاه تا آغاز دهه ی 130 کوچی ماهشیدی، تازشگران مسلمان کلان ترین استانهای این سرزمین را یکی پس از دیگری میدان تاخت و تاز خود کردند و مانند همه ی دیگر بخشهای ایرانِ بزرگ، در نابود سازی فرهنگ و آییینهای ایرانشهری کوشیدند.
با روی کار آمدن سامانیان (سده های سوم و چهارم) فرهنگ ایران در خوارزم و خراسان و فرارود دو باره بالیدن گرفت، زبان پارسیِ دری برزبان عربی چیره گشت، دیوان ها بزبان پارسی آراسته شدند، پنچ شاهنامه پیش از شاهنامه ی فردوسی بدست ابوالمؤید بلخی – ابوعلی بلخی – مسعودی مروزی – شاهنامه ی ابومنصوری و گشتاسب نامه ی دقیقی پدید آمدند، ایران باستان از میان رزمنامه ها ی ملی سر بر آورد و چهره ی این ایران در پشت زنگار سختی های روزگار بسی زیباتر و پرشکوه تر رُخ نشان داد. خراسان کانون این نوزایی فرهنگی، و زبان پارسی شیرازه بند ملیت تاجیکان آسیای میانی شد. با فراگیر شدن زبان پارسیِ دری که زبان پیوندی ایرانی تباران بود، دیگر گویشهای ایرانی مانند: سُغدی- بلخی- و خوارزمی رفته رفته رنگ باختند و خرده فرهنگهای بومی نیز در فرهنگ کلان ایران که ادب پارسی گرانیگاه آن بود آمیختند و یکسره از میان رفتند. همزمان با رویکرد به فرهنگ ایرانشهری و گسترش و بالش این فرهنگ جهان آرا، بازرگانی و فناوری نیز روبه فراپویی گذاشتند و زیست مردم این سرزمینها راسامان بهتری بخشیدند، بگونه یی که گیتا شناسان آن روزگار از فراورد بنام یکی از آبادترین سرزمینهای ایرانی یادکرده اند. در کاوش های باستان شناسی نیز نشانه های فراوان از گسترش شهرها و افزایش روز افزون مردم در روزگار سامانیان دیده می شود.
زیبارویان تاجیک در کنار سبزه ی نوروزی زیباترهم شده اند.
در سال 389 ماهشیدی ترکان قراخانی(16) پس از چیره شدن بر بخارا، دولت سامانی را سرنگون کردند و سرزمینهای آسیای میانه را بزیر فرمان خود در آوردند.
در نیمه ی دوم سده ی پنجم کوچی ترکان سلجوقی به آسیای میانی آمدند و ترکان قراخانی را باژگزار خود کردند. در پی کوچ ترک تباران از سوی مرزهای شمالی، بویژه پس از یورش مغول، همه ی سرزمینهای فرارود بزیر فرمان ترکان درآمدند.
در سال 771 ماهشیدی تیمورلنگ برتاجیکستان دست یافت. در آغازسده ی دهم ماهشیدی ( شانزدهم زایشی) ازبکهای شیبانی(17) دولت تیموریان را از میان برداشتند.
بهنگام فرمانروایی خانات شیبانی(18) و هشترخانی(19) در بخارا، بسیاری از زمینهای جمهوری ازبکستان کنونی به چنگ تبارهای ازبک افتاد و زبان ترکی جغتایی(20) در روستاهای پارسی زبان رو به پیشرفت گذاشت و بسیاری از پارسی زبانان آن سرزمین یکسره ترک زبان شدند.
درسال 1153 نادرشاه افشار بخارا را گرفت و همه ی ترک تبارانِ آن سرزمین را بزیر فرمان خود درآورد.
تاجیکستان در امپراتوری روسیه
درسال (1866 زایش) روسها خُجند و اوراتپه (21) و قلعه بلند(22)، و در پی آن بخش بالای رود زرافشان و پنجکنت(23) را گرفتند.
درسال1869 امیربخارا، بر حصار و کولاب (24) چنگ انداخت، شمال تاجیکستان به فرمانرو روسیه تزاری و جنوب آن به امارت بخارا پیوست. درسال 1892 نیروهای روسی سراسر پامیر خاوری را گرفتند.
تاجیکستان شوروی
در پی جنبش بلشویکی روسیه درسال 1917، شمال تاجیکستان که پیش تر باژگزار امپراتور روسیه بود،
بخشی از جمهوری خود مختار شوروی ترکستان شمرده شد. در دوم سپتامبر 1920 ارتش شوروی بخارا را گرفت و دستگاه فرمانروایی امیران را یکسره برچید. عالمخان واپسین امیر بخارا به بخارای خاوری گریخت و برای رویارویی با ارتش سرخ به گردآوری سپاه پرداخت.
عالم خان واپسین امیر بخارا در سال 1911
در روز بیست و یکم فوریه سال 1921 نیروهای شوروی به روستای دوشنبه رسیدند وآنجا را کانون فرمانروایی خود در بخارای خاوری ساختند.
در سال 1924 پس از شکست عالم خان و فروپاشی دستگاه فرمانروایی او جمهوری شوروی سوسیالیستی بخارا پایه ریزی شد و به اتحاد جماهیر شوروی پیوست، ولی از آنجا که جمهوریهای شوروی بنام تبارهایی که درآن می زیستند نامگذاری می شدند، دراکتبر همان سال (جمهوری شوروی سوسیالیستی بخارا) ، جمهوری سوسیالیستی ازبکستان شوری نام گرفت و بخش بخارای خاوری به پایتختی دوشنبه (جمهوری اجتماعی شوروی خود مختار تاجیکستان) نامیده شد .
جمهوری نو بنیاد تاجیکستان که دربرگیرنده ی دوازده بخش از جمهوری خودمختار ترکستان، و پنج استان بخارای خاوری بود، در گستره ی جمهوری شوروی سوسیالیستی ازبکستان جا گرفته بود. در این بخش بندی، تاجیکان ازسرزمینهای پارسیزبان فرارود و کانونهای کلانِ فرهنگی مانند سمرکند و بخارا بیبهره ماندند، و از دیدگاه کشورداری هم فرمانبردارازبکستان شدند، پدیده یی که برای تاجیکان بسیار ناگوار بود.
میدان داری پان ترکیستها، نویسندگان و سخن پردازان انگشت شمار تاجیک را از میدان بدر کردند. ولی دلبستگی مردم بخارا به فرهنگ ایرانشهری و کوشش در شناخت کارنامه ی نیاکان از یکسو، و آغاز سرکوب اندیشه ی پانترکیسم از سوی دولت شوروی از سوی دیگر، زمینه یی فراهم آورد که تاجیکان بالا برافرازند و
برای بدست آوردن هوده های مردمی بکوشند.
در دیماه سال 1304 خورشیدی (ژانویه ی 1925 زایش) استان پامیر به جمهوری خودمختار تاجیکستان پیوست.
خیزش باسماچیان (25) در ستیز با چیرگی شوروی ها تا سال 1305 خورشیدی (1926) با نیروی هرچه
بیشتر پی گرفته شد.
در روز بیست و چهارم مهرماه سال 1308 خورشیدی شانزدهم اکتبر 1929 استان خُجند که پیش از آن بخشی از ازبکستان بود به جمهوری شوروی سوسیالیستی تاجیکستان پیوست، ولی سمرکند و بخارا و برخی از بارورترین جلگههای تاجیک نشین همچنان در جمهوری ازبکستان بجا ماندند.
نخستین داد بنیاد(قانون اساسی) جمهوری شوروی سوسیالیستی تاجیکستان در سال 1310 خورشیدی 1931 با رای بیشترینه ی مردم نهادینه شد.
در روزگار فرمانروایی شوروی، زمینهای تاجیکستان ملی شدند و برخی از فناوریهای سبک وسنگین در تاجیکستان پدید آمدند، با اینهه مردم همچنان درتنگدستی و فشار بسر می بردند. مسجدها و آموزشگاههای اسلامی بسته شدند.
ازسال 1306 خورشیدی 1927 دبیره پارسی کنار گذاشته شد و دبیره لاتین، و سپس تر دبیره سیرلیک برجای آن نشست.
در نخستین دهه ی فرمانروایی شوروی بسیاری از کسانی که از چیرگی شوروی بر تاجیکستان ناخرسندی نشان داده و یا به جنبش شوروی ستیز باسماچیان پیوسته بودند، به شمال افغانستان گریختند.
در سالهای 1306 تا 1310 خورشیدی (927 تا 1931) استالین رهبران کمونیست تاجیکستان را ملی گرا و بازیچه ی دست بریتانیا خواند و دست به سرکوب آنها دراز کرد، تا سال 1935 نزدیک به 66% از رهبران برجسته ی کمونیستِ تاجیکستان بگناه دشمنیاری و همکاری با کارگزاران دولت بریتانیا از کار برکنار، گروهی زندانی و شماری به دار آویخته شدند.
در دهه ی 1930 همه ی بلند پایگان و دولتمردان تاجیک جای خود را به روسها دادند.
از دهه ی 1970 رفته رفته اسلام گرایی در میان تاجیکان بالا گرفت، مردم برای بازگشایی مسجدها به دولت کمونیست فشار آوردند.
جدا سری و خود گردانی تاجیکستان
درسپتامبر 1990 شورای عالی تاجیکستان خواهان جداسری شد، و در سال 1991 به گروه کشورهای
خودگردان پیوست.
در سال 1992 شهردار دوشنبه تندیس لنین را از میدان شهر برداشت و تندیس فردوسی را بر جای آن گذاشت.
دولت کمونیست تاجیکستان، اکرام اف شهردار دوشنبه را بپاس این گستاخی! بزندان افکند، مردم به
هواداری شهردار به خیابانها آمدند، راهپیمایی ها و شورش مردم در نشان دادن بیزاری خود از دولت کمونیستی هر روز فزونی گرفت، ولی دولت کمونیست هم هواداران خود را از کولاب و خجند به دوشنبه آورد تا در برابر ملی گرایان به خیابانها بیایند. در پی این در گیری ها که در 51 روز، یک سد و پنجاه تن کشته برجای گذاشتند دولتی با وزیران کمونیست و ملی گرا بر سر کار آمد.
تندیس لنین در شهر دوشنبه تندیس فردوسی در شهر دوشنبه
جنگ درونی تاجیکستان
از ماه مه سال 1992 درگیریهای خونین میان رزمندگان جبهه ی خلق تاجیک که بیشترینه ی آنها از کولاب و فرغانه بودند از یکسو و نیروهای اسلام گرا از سوی دیگرآغاز شد. کولابی های کمونیست می گفتند اسلام گرایان تاجیک از گروههای اسلامی افغانستان، بویژه حزب اسلامی گلبدین حکمتیار(26) جنگ ابزار دریافت می کنند و در پایگاههای اسلامی افغانستان آموزش میبینند.
(اتحاد دموکراتیک ـ اسلامی) هم می گفتند دولت روسیه جنگ ابزار به رزمندگان کمونیست می رساند « به سخن دیگر مردم تاجیکستان در بازی شترنگ میان مسکو و لندن بخاک و خون کشیده می شدند! مسکو بیاری کمونیست ها برخاسته ومهره های خود را جابجا می کرد، و لندن هم که همواره سود خود را در گسترش اسلامِ ناب محمدی می دید از راه افغانستان بیاری تاجیکان مسلمان شتافته بود تا بنیروی دین باوری مسکو را شه مات کند».
در روزهای پایانی ماه اوت 1992 کولابی های کمونیست سدها تن از مسلمانان و ملی گرایان را در قرغان تپه(27) کشتند و در روزهای پایانی ماه سپتامبر بر قرغان تپه چیره شدند، نزدیک به 130 هزار تن از مردم قرغان تپه از دست کولابی های کمونیست به شهر دوشنبه گریختند. از آنسو مسلمانان به کاخ ریاست جمهوری یورش بردند و 35 تن از بلندپایگان کمونیست را گروگان گرفتند.
اسکندراف رهبر جمهوری تاجیکستان که در پایان بخشیدن به جنگ درونی شکست خورده بود در دهم نوامبر 1992 به همراه دولت خود از کار کناره گرفت. شورای عالی تاجیکستان{که کمونیستها کرسی های بیشتری را در آن داشتند} امامعلی رحمانف (28) از مردم کولاب را به رهبری کشور، وعبدالملک عبداللّه جانف را به نخستوزیری برگزیدند.
امامعلی رحمان بزرگمرد فرزانه یی که از سال 1992 با دلبستگی به فرهنگ ایرانشهری،
به رهبری سرزمین پارسی زبان تاجیکستان برگزیده شد.
در گزینش ریاست جمهوری که در ششم نوامبر 1994 انجام گرفت، امامعلی رحمانف بر تنها هماورد خود پیروز شد. در همین گزینش داد بنیاد(قانون اساسی) تاجیکستان نیز با90% از رای مردم نهادینه شد.
در دسامبر 1992 نیروهای هوادار دولت، شهر دوشنبه را گرفتند، سدها تن از رزمندگان اسلام گرا کشته شدند. تا ژانویه ی سال 1993، نزدیک به شست هزار تن از تاجیکان مسلمان به افغانستان پناه بردند و بسیاری از آنها به رزمندگان مسلمان افغانی پیوستند. در این درگیریها نزدیک به پنجاه هزار، و برابر برخی گزارش ها تا یک سد هزار تن کشته شدند. شمار زیادی از روسها و کسانی که ریشه ی تاجیکی نداشتند از تاجیکستان بیرون رفتند، نزدیک به 800 هزار تن از مردم در شهرهای گوناگون تاجیکستان جابجا شدند، این بزرگترین جابجایی مردم در آسیای میانه از زمان همگانی شدن زمینهای کشاورزی در دهه ی 1930 بود. در این جابجایی بزرگ، چند شهر کوچک و بزرگ و شمار فراوانی روستا و کشتزار و کارخانه از میان رفتند.
کاخ ریاست جمهوری تاجیکستان
درفش تاجیکستان
نشان تاجیکستان
سرخ نشان خورشید- جانبازی- پیروزی – همبستگی و سپید نشان پاکی، پالودگی و نابی، سبز نشان سر سبزی و شادابی است. تاج نشان شکوه و سربلندی، هفت ستاره نشان رازوارگی و جاودانگی فرهنگ ایرانشهری
پورسینا بر اسکناس بیست سامانی
همایش بین المللی زرتشت شناسی در تاجیکستان
در سال 2002 امامعلی رحمان رهبرخردمند تاجیکستان از سازمان یونسکو خواست که سال 2003 بنام سومین هزاره ی آموزه های زرتشت، در دفتر آن سازمان آگاشته شود، این درخواست از سوی سازمان یونسکو پذیرفته شد. شوربختانه نه تنها جمهوری اسلامی (که همواره با ارزشهای فرهنگ ایرانشهری درستیز است)، ونکه سازمانها و کانونهای فرهنگی ایرانیان برونمرزی هم بی کمترین واکنش کنار نشستند و کمترین کاری که نشان دهنده ی گرایش آنها به فرهنگ نیاکانشان باشد از خود نشان ندادند، تنها بیناد فرهنگ ایران در استرالیا به سرپرستی نویسند(هومرآبرامیان) با برگزاری یک همایش با شکوه در دانشگاه مکواری سیدنی Macquarie University به سپاس گویی از کار بسیار خجسته ی رهبر گرانمایه ی تاجیکستان و سازمان یونسکو برخاست و بیست و دو تن از اوستا شناسانی را که نامهای بزرگ دارند از سراسر جهان به سیدنی استرالیا فراخواند. کار این همایش سه روز به درازا کشید. یکی از سخنرانان بانوی گرانمایه یی بود بنام:
Professor Alison Betts ,Senior Lecturer in West Asian archaeology at the University of Sydney.
این بانوی فرزانه که همان روزها از کندوکاوهای باستانشناسی از تاجیکستان بازگشته بود، با نشان دادن بنمایه های گوناگون از ماندمانهای کهن نشان داد که وارون آنچه که برخی از زرتشت شناسان می گمانند، زادگاه اشو زرتشت ورجاوند کرانه های دریاچه ی آرال است نه باختر ایران کنونی.
«همایش بین المللی آیین زرتشت و چایگاه آن در تمدن جهانی
پنجم سپتامبر 2003 – شهر دوشنه پایتخت تاجیکستان
گزارشگر: خورشید همدم از دوشنبه
همایش بین المللی ” آئین زرتشت و جایگاه آن در تمدن جهانی” که در شهر دوشنبه پایتخت تاجیکستان برپا شده بود با تدوین چند سند و کارپایه یی جهت گسترش این آیین به کار خود پایان داد.
سازمان یونسکو (سازمان علمی، آموزشی و فرهنگی سازمان ملل متحد) در برپایی این همایش نقش نخست را ایفا کرد و دولت تاجیکستان نیز امکانات ضروری برای برپایی آن را فراهم ساخت تا رهبران و سخنگویان انجمن ها و کانون های زرتشتیان سراسر جهان بتوانند از اقصی نقاط جهان در دوشنبه جمع شده و در این همآیش شرکت کنند.
با آنکه ایران کانون اصلی آیین زرتشت است و تا دوره ساسانیان مذهب و آئین رسمی مردم ایران زرتشت بوده است، نه تنها جمهوری اسلامی، بلکه سفارت آن در تاجیکستان نیز کوچکترین همکاری با این همایش نکردند. این درحالی است که تصور می شد اکنون که با برپایی چنین همایشی در ایران موافقت نمی شود و حکومت با آن موافق نیست، دستکم رهبران و پیشوایان زرتشیان ایران بتوانند در این همایش شرکت کنند. هنوز در بخش هایی از فلات مرکزی ایران نه تنها آثار آتشکده های زرتشت برپاست، بلکه در شهرهای مرکزی ایران نظیر یزد، کرمان، کاشان و فارس زرتشیان ایران بعنوان یک اقلیت دینی زندگی می کنند و آیین آنان رسمیت دارد.
در همایش تاجیکستان، شرکت کنندگان نه تنها بر حفظ و گسترش آئین زرتشت در جهان تاکید کردند، بلکه حفظ فرهنگ و تمدن آریایی و پژوهش روی نکات ناروشن این تمدن نیز وظیفه زرتشتیان اعلام داشتند. در همین زمینه، برخی محققان حاضر در همایش از نحوه پژوهش آئین زرتشت در جهان طی چند دهه اخیر اعلام نارضایی کردند. آنها تاکید کردند که در صورت غفلت و بوجود نیآمدن یک همت آیینی این خطر روز به روز بیشتر می شود که این آیین باستانی و کهن از میان برود.
در این همایش، هیات هایی از کشورهای آمریکا، کانادا، فرانسه، بلژیک و بویژه هندوستان که شمار بسیاری زرتشتی در آن زندگی می کنند و طرفداران آیین بودا نیز به نوعی با این آیین نزدیک است و همچنین چند کشور دیگر جهان شرکت داشتند. “کردار نیک- گفتار نیک- رفتار نیک” سه اصل پایه ای آیین زرتشت است که تا پیش انقلاب اسلامی سال ها کتاب های دبستانی ایران با این شعار شروع می شد، پس از انقلاب این آثار بکلی از کتاب
های درسی ایران حذف شد و تبلیغ شعارهای اسلامی جای آن را گرفت.
خانک عشقی صنعتی، محققی که از کانادا در همایش تاجیکستان شرکت کرده بود بر همین شعار انگشت نهاد و گفت: آموزش آیین و فرهنگ زرتشتی راهی برای پاک زیستن و سعادت خواهی انسان است. آیین زرتشت همان رفتار و کردار و اندیشه نیک است. اگر جهان بر بنیاد گفته های زرتشت رفتار کند، ازجنگ، شکنجه و تبعیضی اثری در جهان باقی نخواهد ماند.
در همین حال، مسعود سپند، از آمریکا از نحوه و شیوه پژوهش افکار فرهنگ زرتشتی در جهان ابراز نارضایتی کرد و گفت: “تحقیقات به این سادگی تمام نمی شود، دلیلش این است که سالهای دراز آریاییها زیر فشار و ظلم قرار داشتند و نمی توانستند فرهنگ زرتشتی را به جهانیان اعلام کنند، به خاطر اینکه تعدادی از دانشمندان هنوز هراس دارند و از واقعیت می ترسند ولی واقعیت این است که زرتشت انسان خردگراییی بود و او نگفته که من پیامبرم، او نگفته که من از آسمان آمدم. او گفته که من انسان زمینی ام و زرتشت را نباید به عنوان وسیله استفاده کرد.”
بیش از نود و پنج درصد جمعیت تاجیکستان مسلمانند و به گفته کارشناسان، پژوهش در فرهنگ، آیین و تمدن زرتشتی در میان علما و محققان دوران شوروی کمتر بازتاب داشته است.
پس از استقلال تاجیکستان برای بار نخست در سده بیستم میلادی پژوهش و تحقیق در آیین زرتشتی وسعت گرفت و حتی برخی از تاجیکان به دین زرتشتی گرویدند.
دو سال پیش با حمایت یونسکو در تاجیکستان جشن بزرگداشت دو هزار و هفتصدمین سالگرد تألیف اوستا، کتاب زرتشتیان تجلیل شد.
کارشناسان، اقدامات دولت تاجیکستان در جهت بزرگداشت فرهنگ زرتشتی را نوعی بازنگری به هویت ملی مردم این کشور ارزیابی می کنند، زیرا به گفته این کارشناسان، برخی از کشورهای منطقه در چند سال اخیر مدعی وراثت این میراث فرهنگی شده اند.
بانوان پیشتاز و سخنپرداز تاجیک
فرزانه ی خُجندی
بانو فرزانه خجندی سخنپرداز و نویسنده ی تاجیک، همانگونه که از نام او پیدا است از مردم خُجند است.
درسروده های فرزانه نشانه های بسیار پررنگ از کارهای فروغ فرخزاد – مولوی بلخی و شاهنامه ی فرودسی را به روشنی می توان دید. او را فروغ تاجیکستان هم می نامند. تا کنون دفترهایی زیر از او بچاپ رسیده اند:
طلوع خنده ریز، دوشنبه ، 1987
شبیخون برق، دوشنبه 1989
برگهای زرین، (به زبان پارسی و روسی) مسکو 1990
آیت عشق، دوشنبه ، 1994
تا بیکرانهها، 1997
پیام نیاکان، تهران 1376
قطرهیی از مولیان (درسه پوشنه) خجند 2003
سوز ناتمام، تهران 1385
گلرخسار صفی اِوا
گُلرُخسار صفی اِوا
گُلرُخسار صفی اِوا را مادر ملت تاجیک نام دادهاند. گلرخسار از دوازده سالگی به سرودن پرداخت، نخستین سروده ی او خانه ی پدری نام داشت، سروده یی که در پانزده سالگی او در روزنامه ها بچاپ رسید و آغازگر دفترهای فراوانی شد که تا کنون از اوبچاپ رسیده اند.
گلرخسار میگوید: خویشکاری ما پاسداری از ماندمانهای کلانی است که بزرگانمان برجای گذاردهاند.
اندوهنمدانه در دو سد سال گذشته، ما از همدیگر جدا بودهایم. میخواهم پافشاری کنم که ما ملتی آریایی هستیم که اگرچه به زور ما را از هم جدا کرده اند، ولی اندیشه و زبان ما، ما را به هم می پیوندد.
پیوند
عطر «جوی مولیان» و نکهتش
ما ز شعر رودکی بوییدهایم
ما همه از آب رودک خوردهایم
ما ز درد رودکی روییدهایم!
ایران
ای میهن سبز مهر
ای شهرگ نبض شعر
ای دور به جان نزدیک
ای نور دل و دیده
در هر ورق سنگت
شعری است اهورایی.
از هر وجب خاکت،
یک نابغه روییده،
ایران عزیز من،
ای جان عزیز من!
کارون تو انشا کرد،
قانون سعادت را.
جمشید تو بینا کرد،
کاخ فر ملت را.
منصور تو بالا کرد،
قدر سر بی مرگی.
خیام تو افشا کرد،
اسرار محبت را.
ایران عزیز من،
ای جان عزیز من!
تیر نظر آرش،
در سینه نهان دارم.
«شهنامه»ی عالمساز،
از فضل کیان دارم.
بر قصد کمانبازان،
بر رغم کمانسازان،
چون ماه نو تهران،
ابروی کمان دارم.
ایران عزیز من،
ای جان عزیز من!
با عشق خدادادت،
پیمان وفا باقی است.
از دخت «صفی» بهرت،
پیکی ز صفا باقی است.
از میر بخارایی،1
ناداریِ دارایی.
از پیر سمرقندی،
پیغام سخا باقی است.
ایران عزیز من،
ای جان عزیز من!
ما را به دل تنگت،
ای یار به هم آور.
سد بار تو را میرم،
یک بار به هم آور.
بر گلشن گلخندت،
بر فرق دماوندت،
گلخار نمیزیبد،
گلنار به همآور،
ایران عزیز من،
ای جان عزیز من!
پیوند نیاکانی،
پیوند دل و جانی،
پرورده ی شیرِ شعر،
پروده ی عرفانی،
ای عشق فلک پیچم،
بهر تو اگر هیچم،
بهر من ناقابل،
جایزه یزدانم
ایران عزیز من،
ای جان عزیز من!
چرا تاجیکستان دفاتر سفارت ایران را بست؟!
روز نوزدهم ژوئن سال 2017 دولت تاجیکستان، دو دفتر سفارت ایران در شهر خُجَند را که زیر نام:
نمایندگی تجاری سفارت جمهوری اسلامی ایران و رایزنی فرهنگی سفارت ایران در تاجیکستان کار می کردند بست.
کارگزاران جمهوری اسلامی ایران، در راستای شیعه گستری می کوشیدند تا با رساندن برخی یارانه های ناچیز به مردم تنگدست تاجیکستان، آنها را بفریبند و به دشمنی با دولت ملی گرای تاجیک بشورانند.
از دیگر زشتکاریهای این دو دفتر، فریفتن برخی از دانشجویان و استادان دانشگاه از راه رساندن یارمندیهای مالی بود تا با فراگفت های اسلامی از گونه ی شیعه باوری، مغز و روان دیگر دانشجوایان تاجیک را تباه کنند و آنان را در کنار بسیجیان خرد باخته ی خود جا دهند.
از دیگر انگیزه های ناسازگاری دولت تاجیکستان با دستگاه ملاکراسی ایران این بود که جمهوری اسلامی از نهضت اسلامی تاجیکستان که برابر داد بنیاد آن کشور پروانه ی کارکردن ندارد، پشتیبانی می کند و با سرمایه های کلان آن را یاری می رساند.
در دی ماه سال 1396 خورشیدی محی الدین کبیری رهبر نهضت اسلامی تاجیکستان مهمان ویژه ی علی خامنه یی رهبر جمهوری اسلامی ایران بود، دستگاه ولایت فقیه ایران به جای فراخواندن بلندپایگان کشور تاجیکستان، دو تن از رهبران دینی و ستیزنده با دولت مردمی تاجیکستان ( سید مکرم عبدالقادرزاده، سرپرست کانون اسلامی و محی الدین کبیری، رهبر نهضت اسلامی) را که زیر پیگرد دولت تاجیکستان هستند به بیستونهمین کنفرانس بینالمللی وحدت اسلامی در تهران که در روزهای ششم تا نهم دی ماه 1394 برگزار گردید، فراخواند.
در پی اینگونه کنش های بدهنجارِ ملایان، دولت تاجیکستان نیز از دامنه ی پیوندهای خود با جمهوری اسلامی کاست و بر فشارهای رامیاری و بازرگانی بر حکومت ملایان افزود.
چندی پیش رسانههای روسیه گزارش دادند که به شوندِ نا همدلی تاجیکستان، کوشش جمهوری اسلامی برای
پیوستن به سازمان همکاری شانگهای تا کنون به جایی نرسیده است. تاجیکستان از بنیادگذاران این سازمان و دارای حق وتو است.
کشورتاجیکستان در دی ماه سال 1394 خورشیدی در یک آگاهینامه ی همگانی به آگاهی همگان رساند که از این پس دانشجو به ایران نخواهد فرستاد.
نورالدین سعیداف، وزیر معارف و علوم تاجیکستان در سخنرانی خود در روز دوشنبه بیست و یکم دیماه 1394 گفت: تاجیکستان جوانانش را بزرگ نمی کند تا این درختان تنومند با گرایش به گروههای افراطی بریده شوند.
درپی برگزاری کنفرانس وحدت اسلامی در تهران، دولت تاجیکستان دامنه ی همکاریهای فرهنگی و بازرگانی با عربستان سعودی را گسترش داد و دفترهای کمیته امداد جمعیت هلال احمر و بیمارستان های همبهره ی ایران و تاجیکستان که وابسته به سازمان هلال احمر هستند با فشار دولت تاجیکستان بسته شدند.
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ، جمهوری اسلامی ایران با بهره گیری ازنابسامانیها و گرفتاریهای درونی کشورهای خودسالار، کوشید تا با دهش های مالی مردم ستم کشیده ی آن سرزمین ها را بسوی خود کشاند و در راستای شیعه گستری و دیگرآرمانهای پلید خود بکارگیرد. ولی با نیرو گرفتن توان مالی این کشورها دست ایران از همه ی آن سرزمینها کوتاه گردید و برنامه ی شیعه گستری ملایان با شکست روبرو گردید.
پانوشت
سمرقند تازی شده ی واژه ی پهلوی «سَمَرکند»، و چم آن «سنگ دژ» است. ریشه ی بخش یکم «سَمَر»
ازپارسی باستان «اسمرا» به چم سنگ وخاره، و بهرِ دوم «کند» از پارسی باستانی «کنتا» در زبان «سُغدی
«کنت» به چم «دژ» یا شهر است. واژه ی یونانی آن « مَرَکنده (Maracanda) می باشد»
خُجند نام شهری در تاجیکستان، و کانون استان سُغد، و دومین کلان شهر پس از دوشنبه است. در زمان شوروی لنین آباد گفته می شد. برخی از واژه شناسان چم آن را « مردم بالانشین » و برخی دیگر آفتاب شهر یا شهر آفتابی نوشته اند.
فرغانه نام شهری است در خاور ازبکستان و در 400 کیلومتری تاشکند. مولوی بلخی در چامه ی بسیار زیبایی از این شهر نام برده است:
از خانه برون رفتم مستیم به پیش آمد
در هر نظرش مُضمر سد گلشن و کاشانه
چون کشتی بی لنگر کژ می شد و مَژ می شد
وز حسرت او مُرده سد عاقل و فرزانه
گفتم زکجایی تو، تَسخَر زد و گفت ای جان
نیمیم ز ترکستان، نیمیم ز فرغانه
نیمیم ز آب و گل، نیمیم ز جان و دل
نیمیم لب دریا، نیمی همه دردانه
زرافشان نام شهرکی در شمال باختری تاجیکستان و در بخش عینی استان سُغد است.
پامیر نام رشته کوههایی وابسته به هیمالیا است که بر فراز کوهستانهای تیان شان- قراقروم- کونلون – هندوکش و در میان بلند ترین سرزمینهای جهان جا گرفته است. از روزگار باستان تا کنون این سرزمین را «بام جهان» گفته اند. بخش بزرگی از پامیر وابسته به تاجیکستان و قرقیزستان، و بخشهای دیگر وابسته به افغانستان و پاکستان هستند. پامیراز خاوربه دشتها و ریگزارهای ترکستان چین می رسد، در شمال به فرغانه، و از سوی باختر در راستای تند آبه هایی که آمودریا را پدید می آورند فرو می نشیند. کوه قره قروم در جنوب پامیر بالا برافراشته است.
بلندای این سرزمین نزدیک به چهارهزار متر بالاتر از دریاست. بادهای سردِ[زمستانِ هفت ماهه] زندگی را بر زیستمدان بسیار سخت و ناگوار می سازند. دریاچه های کوچک و بزرگ بسیار در پامیر هستند ولی شوربختانه بیشتینه ی آنها یا خشکیده اند و یارو به خشکیدن اند.
سُغد یا سُغد باستان که گاه سُغدیانا هم گفته می شود، سرزمینی است دربرگیرنده تاجیکستان کنونی و بخش
خاوری ازبکستان، میان کوه های تیان شان و آمودریا. کانون آن سمرکند و کلان شهرآن بخارا است. مردم آن که نیاکان تاجیکان شمرده می شوند، به زبان سُغدی( یکی از زبانهای ایرانی میانه) سخن می گفتند، شهرگانی سغدیان در پی یورش تازیان بیابانگرد فروپاشید. برخی از آیین های ایرانی مانند سوگ سیاوش یا سووشون ریشه در سرزمین سُغد دارد. در کشور ما سوگ حسین در ماه محرم بر جای سوگ سیاوش نشسته است.
شهر بَلخ که با نامهای :{باختر- باکتریا- باکترا و زری اسپهZariaspa «دارنده ی اسب زرین» }نیز آمده است، از کلان شهرهای خراسان بزرگ و ازکهن ترین شهرهای افغانستان کنونی است که امروزه دربازه ی بیست کیلومتری از شهر مزار شریف [کانون استان بلخ] جا گرفته است. بلخ با پیشینه یی بیش از شش هزار سال، یکی از کهن ترین شهرها در کارنامه ی جهان شناخته می شود. بسیاری از زرتشت شناسان بر این باورند که اشوزرتشت ورجاوند در بلخ چشم به جهان گشود و در همانجا بالید، و گرشاسب کیانی را به آیین خود فراخواند. در روزگار پیش از اسلام بلخ کانون زبان اوستایی و آیین شکوهمند زرتشتی بود.
خوارَزم که با نامهای دیگر مانند: خیوه- خوراسمیه، خوراسمیا نیز شناخته می شود، سرزمینی است فراخدامن در ازبکستان و ترکمنستان کنونی که در دلتای رود آموی و در کنار دریاچه ی خوارزم جا گرفته و کارنامه یی بسیار کهن دارد. خوارزم پس از یورش مغولان خیوه نامیده شد. برخی از واژه شناسان چم واژه ی خوارزم را «رزمگاه پایین» و برخی دیگر آن را برآمده از خورشید دانسته و به سرزمینی که خورشید از بالای آن می آید گزارش کرده اند. خوارزم به شوند همسایگی با رود آمودریا و باروری زمین و آمد و شد کاروانهای بازرگانی، مردمان بسیاراز تبارهای گوناگون را به سوی خود کشیده است.
سَکاها گروهی از مردمان کوچنشین ایرانی تبار بودند که پیشینه ی آنها به پیش از هخامنشیان برمیگردد. این
مردم ایرانی تبار از درون آسیای میانه [از ترکستان چین تا دریای آرال و خود ایران] با نامهای گوناگون مانند: آلانها، سکیتها، ماساژتها شناخته می شدند.
فرانمایی از سربازان سکایی که از روی یک پیاله کشیده شدهاست.
دولت یونانیِ بلخ یا دولت یونانی باختر (250 تا 125 پیشا زایش) دولتی از بازماندگان دودمان سلوکی بود که بر بخشهای باختری سُغد که امروزه در برگیرنده ی شمالی و شمال باختری افغانستان و بخشهایی از آسیای میانه می شود فرمان می راند. گسترش دولت یونانی بلخ تا سرزمنیهای شمالی هند در سال 180 پیشازایش انگیزه ی پیدایی دولت هند و یونانی را فراهم آورد و تا پیرامون سال دهم زایش دنباله یافت .
امپراتوری کوشانی نام امپراتوریِ همسایه ی خاوری اشکانیان است که از سال 60 تا 375 زایشی برآسیای میانه و شمال هند فرمان می راند. فرمانرو کوشانیان در سده ی سوم زایش به دست ساسانیان افتاد. کوشانیان را با تخاریان خویشاوند می دانند. در امپراتوری کوشانیان، آیین بودایی روایی داشت. تندیس های بودای بامیان یادگاری از روزگار کوشانیان هستند.
ازبکستان کشوری است در آسیای میانه با مرزهای همبهره با کشورهای افغانستان – تاجیکستان- ترکمنستان – قرقیزستان و قزاقستان. پایتخت ازبکستان شهر تاشکند و گستره ی خاک آن 447٬400 کیلومتر چهارپهلوست. زبان مردم آن ازبکی از خانواده ی زبانهای ترکی است.
ترکمنستان کشوری است در آسیای میانه که تا سال 1991 با نام جمهوری شورایی ترکمنستان یکی از
جمهوریهای پدید آورنده ی اتحاد جماهیر شوروی بود. ترکمنستان از جنوب با افغانستان و ایران، از شمال با ازبکستان و قزاقستان، و از باختر با دریای مازندران همسایه است، و از راه این دریا به کشورهای جمهوری آذربایجان و روسیه می رسد. بیشتر مردم این کشور از تبار ترکمن هستند و زبانشان ترکمنی است.
هپتالیان یا هفتالیان یا هونهای سپید مردمان کوچوری بودند که از سرزمین گانسوی چین به پیرامون تخارستان یورش آوردند. از سال 420 زایشی هر روز نیرومندتر شدند و سرانجام در سال 567 با همازوری نیروهای ارتش شاهنشاهی خسرو انوشیروان و ترکان از میان رفتند.
تخارستان نام یک سرزین فراخدامن باستانی است که در بخش خاوری ایران بزرگ دامن گسترانیده بود. تخارستان را باختر- باختریش – باکتریا- و باکتریانا نیز گفته اند. تخارستان از شمال با سُغد و آمودریا و از خاور با چین، و از جنوب با هندوستان و رشته کوههای هندوکش همسایه بود. پایتخت آن شهر باختر یا زری اسپا که اکنون بلخ می گویند، و کانون آن شهر مزار شریف در شمال افغانستان است.
بفرمان ارشبد عطا محمد نور استاندار ورجاوند بلخ، دیواری بنام دیوار فرهیختگان در شهرمزار شریف ساخته
شد و چهره ی فرزانگان خراسان مانند اشوزرتشت ورجاوند- فردوسی توسی- رودکی سمرغندی – مولوی بلخی
– پورسینا و بسیاری فرزانگان دیگر آرایه بخش آن شدند.
دیوار فرهیختگان
کمی آنسوی تر یک برج سه پایه به نشان پیوندهای همکاری میان فرهنگیاران ایران و تاجیکستان و افغانستان بر پا شد و یک تاج زیبا بنام تاج آریانا بر فرازآن، و نگاره ی بزرگ فردوسی توسی درپایین آن جا گرفتند.
نگارنده(هومرآبرامیان) در سال 1389 خورشیدی در نامه یی از ارتشبد عطا محمد نور استاندار ورجاوند بلخ بامی در خواست نمودم : میدانی را در که نزدیکی دیوار فرهیختگان و برج پیوند است میدان کوروش بنامند و تندیس کوروش بزرگ را هم در آن برپا کنند، این درخواست از سوی استاندار گرانمایه ی بلخ پذیرفته شد.
برج پیوند
قراخانیان یا ایلک خانیان یا آل افراسیاب دودمان ترک نژادی بودند که از سال 840 تا 1211 زایشی بر بخشهایی از آسیای میانه، و بخش های شمالی و جنوبی کوههای تیانشان فرمان راندند.
ازبکها یکی ازتبارهای ترک در آسیای میانه هستند که افزون بر ازبکستان در دره ی فرغانه که در برگیرنده شمال و باختر تاجیکستان و جنوب قرقیزستان میشود و همچنین کرانه های آمودریا در خاور ترکمنستان و شمال افغانستان نیز پراکنده هستند و هرگروه با نام ویژه یی مانند شیبانی و… شناخته می شوند.
خانات بخارا یک سرزمین خان خانی بود که از آغاز سده شانزدهم زایشی تا پایان سده ی هجدهم بر بخشهایی ازآسیای میانه [از جنوب ازبکستان و جنوب تاجیکستان کنونی] فرمان می راند. بنیاد گذار این سامانه ی فرمانروایی محمد شیبانی سردودمان شیبانیان بود که با گرفتن سمرکند در سال 1500 و گرفتن بخارا در سال 1506، این دستگاه فرمانروایی را پی گذاشت و بخارا را به پایتختی برگزید. توانش و گسترش خان نشین بخارا در روزگار عبدالله خان دوم 1577- 1598 به بالاترین گامه رسید. در سده های هفدهم و هجدهم زایشی، دودمان جانی (هشترخانی) بر این امیرنشین فرمان روایی داشتند، در سال 1740 نادرشاه افشار آن را گرفت ولی درسال 1747 با مرگ نادر، فرزندان امیرخان بار دیگر برسرکار آمدند. به سال 1785 شاه مراد از نوادگان امیرخان، خانات بخارا را به امارات بخارا دگرگون ساخت. در سال 1868 امارات بخارا از امپراتوری روسیه شکست خورد و با واگذاری بخشی از فرمانرو خود[ازآن میان سمرکند] زیر فرمان تزارروس جا گرفت. پس
از انقلاب بلشویکی روسیه ، ارتش سرخ بخارا را گرفت و جمهوری شوروی خلق بخارا را بنیاد گذاشت.
قاسم هشترخانی پیرامون سال 1466 زایشی فرمانروایی خانات هشترخان را بنیاد گذاشت. قاسم هشترخانی سرورخاندان اردا شاخه یی از تبار سیراردو بود. فرزندان او تا سال 1554زایشی برسرکار بودند.
ترکان جُغتایی مردمانی از دودمان جغتای خان پسر چنگیزخان مغول بودند.
اوراتپه یا اوراتیوبه که اِستَروشَن هم گفته می شود نام یکی از شهرهای باستانی استان سُغد در کشور تاجیکستان نزدیک شهرخجند و سیردریاست. کوروش بزرگ شهرکوروش کده را برای پیشگیری از یورش بیابانگردان در آنجا بساخت.
قلعه بلند نام شهرکی در شمال باختری تاجیکستان در بخش اِستَروشَن در استان سُغد است .
پَنجَکَنت یا پنجکند یا پنجیکت شهری است درنزدیکیهای استان سُغد در کشور تاجیکستان. نام «پنج کند» به چم پنج شهراست. در آغاز «پنج ده» نامیده می شده است. رودکی سمرکندی دراین شهر زاده شد.
کولاب چهارمین شهر بزرگ در جنوب تاجیکستان است. بسیاری از بلندپایگان تاجیکستان از آن میان فرزانه امام علی رحمان رهبر ورجاوند کشورتاجیکستان از این شهر برخاسته اند. پیشینه ی این شهر به 2700 سال پیش میرسد. باستانشناسان در این شهر دژی بازمانده از روزگار هخامنشیان یافتهاند که آن را دژکولاب یا قلعه کولاب می گویند. نام ایرانی این شهرکُتّل، و روزگاری یکی از پایگاههای فرمانروایی شاهنشاهان ساسانی بود و زبان پارسی میانه در آن روایی داشت، پس از یورش تازیان و گسترش زبان عربی در ایران، مردم کولاب پیش از دیگرتبارهای ایرانی بزبان پارسی باز گشتند. کولان تا سال 1750 ختلان گفته می شد، پس از آن کولاب نام گرفت.
باسماچی در زبان روسی به چم یاغی و شورشگر است، ریشه ی آن « باسماق» در زبان ترکی و به چم یورش آوردن و آشوب کردن است. باسماچیان گروهی از مسلمانان ترکستان بودند که از سال 1918 تا 1930 در ستیز با دولت شوروی بپاخاستند.
گلبدین حکمتیار جنگ سالار و نخست وزیر پیشین افغانستان بود، بسیاری از مردم افغانستان او را قصاب افغانستان می نامند. هزاران تن از مردم افغانستان بفرمان او کشته شدند و شهر کابل در پی زشتکاریهای او به ویرانی کشیده شد. جنگ های کابل در دهه ی 1990 در پی زشتکاریهای او رُخ داد. گلبدین شهر کابل را زیر باران راکت گرفت و سپاهیانش دست به چپاول و دستیازی به زنان شهر گشودند. گلبدین حکمتیار هم اکنون رهبر گروه بزرگی ار مسلمانان افغانستان است.
قُرغانتَپه کانون استان ختلان و سومین شهر بزرگ درجمهوری تاجیکستان و در 100 کیلومتری شهر دوشنبه است.
امامعلی شریفوویچ رحمان رهبر فرزانه و خردمند تاجیکستان در سال 1952 در شهر دانگارا Dangara در استان کولاب دیده به جهان گشود. دانشنامه ی خود را در رشته ی ترازداری(اقتصاد) از دانشگاه دولتی تاجیکستان بدست آورد. در سال 1971 در کارخانه ی فرآورده های شیری در شهر قرغان تپه بکار پرداخت. در سالهای 1973 و 74 در ارتش جماهیر شوری زاوری (خدمت) کرد. پس از پایان سربازی دوباره به همان کارخانه ی فرآورده های شیری باز گشت. در سال 1976 تا 1988 به دبیری و سرپرستی کمیته ی اتحادیه تجاری تعاونی های کشاورزی بخش دانگارا برگزیده شد، و همزمان به کار رامیاری (سیاست) پرداخت. در سال1992 سرپرست کمیته اجرایی شورای نمایندگان مردم کولاب شد، در نوزدهم نوامبر همان سال سرپرستی شورای عالی جمهوری تاجیکستان به او سپرده شد، و سرانجام در نوامبرسال 1994 بنامِ سومین رئیس جمهور تاجیکستان از سوی مردم برگزیده شد و تاکنون ( سال2018) با خردمندی و مهر ویژه به فرهنگ ایرانشهری مردم تاجیکستان را بسوی زندگانی بهتر پیش می برد.
زیبا رویان تاجیک در کاروان نوروزی نیویورک
نشان پیوند فرهنگی میان ایرانی تباران
در گرماگرم تاراج ضحاک و افراسیابهای زمانه، و ستیز آشتی ناپذیر حکومت ایرانسوز اسلامی با فرهنگ و آیین های ایرانشهری، بویژه کوشش ملایان در خوار شمردن نوروز و آیین های شادی بخش آن، چهار خانواده ایرانی: دکتر مهشید و دکتر سیروس اسدی- دکتر شبنم و دکتر رودی رضا زاده – بانو ناهید و دکتر شاهرخ احکامی – بانو نینا و دکتر ضیاء قوامی در شهر نیویورک بپا خاستند تا به نیروی دانش و توانش خود، نوروز و آیین های ورجاوند آن را که جانمایه و شیرازه بند فرهنگ ایرانشهری است پاس بدارند.
نخستین کاروان شادی بخش نوروزی در ماه مارچ سال 2004 در خیابان Madison در بخش Manhattan در شهر زیبای نیویورک براه افتاد و نزدیک به چهار هزارتن ازهم میهنان ما افزون بر شماری بزرگ از شهروندان آمریکایی در آن هوای سرد نیویورک، به تماشا آمدند.
هم زبانان تاجیک که از گرامی ترین اندامهای پیکر باشکوه ایران بزرگ اند، از همان آغاز به همازوری با کارگزاران این جنبش بزرگ فرهنگی برخاستند و به کاروان شکوهمند نوروزی پیوستند.
کاروان شادی بخش نوروزی آتش شورآفرینی بود که فروزه های آسمان سایش در آن هوای سرد نیویورک شور و گرمای امید در دل ایران پرستان آفرید و یکبار دیگر نشان داد که اهرمن زادگان را توان رزمیدن با نوروز نیست! نوروز همان فَرّ کیانیِ نیرومندِ مزدا آفریده است، فَرّی که برتر از دیگر آفریدگان است، فَرّی که از آن اهورا مزدا است، فَرّی که اهورا مزدا بدان آفریدگان را پدید آورد، فراوان و خوب، فراوان و زیبا، فراوان و دلپذیر، فراوان و کار آمد، فراوان و درخشان…
اهورا مزدا بیاری نوروز گیتی را نو می کند، گیتی پیر ناشدنی ، نا میرا ، تباهی ناپذیر ، نا پژمردنی، جاودان زنده، جاودان بالنده و کامروا را … جهان زنده به نوروز است، اگر نوروز نبود، جهان پیر و فرسودنی و تباهی پذیر می گردید.
کاروان نوروزی نیویورک اخگر فرهنگ ایران را در دل نیویورک فروزان کرد و فرزندان ایران بوم از راههای دور و نزدیک خود را به نیویورک رساندند تا پیرامون این آتش اهواریی با سرانگشتان مهر دلهای یکدگر را نوازش کنند، ارمنی ها- کردها – بلوچ ها -آذربایجانی ها- یهودیها – زرتشتی ها – همدانی ها- گیلانی ها – لرها- اسپهانی ها- مازندرانی ها… همه وهمه آمدند، ولی آنچه که بیش از هرچیز کاروان نوروزی را شکوه و شادمانی بخشید، بودن ایرانی تباران از سرزمینهای دیگربود که به این کاروان شادی بخش پیوستند و نشان دادند که جدایی سرزمینها نخواهد توانست فرزندان نیابوم اهورایی را از هم جدا کند، اگر چه دست زورآوران زمانه آن نیابوم بزرگ را پاره پاره کردند و از میان آن سرزمین فراخدامنِ تاریخی کشورهای کوچکی مانند افغانستان و تاجیکستان و آذربایجان و گرجستان و… پدید آوردند، ولی هرگز نتوانستند و نخواهند توانست فَرّکیانی مزدا آفریده را از میان بردارند، این همان فَرّکیانی، و همان گوهر فرهنگ ایرانشهری است که در هنگامه های بایسته دست ایرانی و افغانی و تاجیک و ارمنی و یهودی و کرد و لُر و ترک زبان و گرجی و… را در دست هم می گذارد تا شانه به شانه ی هم پای بکوبند و دست بیفشانند و زمین را جشنگاهی بسازند برای خود و برای دیگر مردم جهان.
هنگامی که کاروان نوروزی نیویورک در سال 2004 به پایان راه رسید، مردم با نگرانی از هم می پرسیدند: آیا نوروز آینده هم این کاروان را خواهیم دید؟ آیا کارگزاران این جُنبش بزرگ فرهنگی می توانند در برابر فشارها و سختی روزگار پایداری کنند؟ آیا اخگر این کاروان هم مانند بسیاری از دیگر جنبش های فرهنگی که در اینجا و آنجای جهان درخشیدند و پس از چندی خموشیدند، فروکش خواهد کرد؟.
آن روز کمتر کسی می توانست بباورد که این اخگر فروزان، در پی کوشش نستوه کارگزاران و پشتیبانیهای بیدریغ فرهنگیاران نه تنها فرو نخواهد نشست، ونکه فروزه های شادی بخش آن در کران تا کران جهان پرتو افکن خواهند شد.
تاجیکستان از نگاه دوربین
آرامگاه امیر اسماعیل سامانی(بنیادگذار دودمان سامانی) در بخارا
آرامگاه رودکی
نوروزدر تاجیکستان
زنان زیبای تاجیک در جامه های بومی
امامعلی رحمان هفت دختر با نامهای «فیروزه»، «آزاده»، «رخشانه»، «تهمینه»، «پروینه»، «زرینه» و «فرزانه» و دو پسر به نامهای «رستم» و «سامان» دارد.
بنمایه ها :
میراث باستانی ایران: ریچارد فرای – برگردان مسعود رجب نیا
تاجیکان : باباجان غفوروف
دانشنامه تاریخ: محمود طلوعی
افغانستان در مسیر تاریخ: میرغلام محمد «غبار»
دانشنامه ویکی پدیا