مردو آناهید

جای بسی خرسندی است که بانوان ایران در هفتاد سال گذشته با شتابی شگف انگیز در راه گسستن بند های پسماندگی خود در اجتماع پیش می روند. در حکومت اسلامی هم از شتاب این نیروی پیشرونده کاسته نشده حتا اندکی اسلام را هم به دنبال خود پیش برده است. والیان اسلامی در حکومت مجبور شدند کاستی هایی که، ناخواسته از سوی الله، در خلقت زن به وجود آمده با دروغ و فریب پنهان کنند تا جایی برای شرکت زنان در اجتماع داشته باشند. همکاری و همیاری بانوان در گرداندن چرخ های جامعه نه تنها نیاز اجتماع و سودبخش است بلکه برای حکومت اسلامی پوششی است بر زن ستیزی و پسماندگی اسلام.

هنگامی که در اجتماع، آزاداندیشیدن کفر است و مردان هم در یوغ شریعت اسلام گرفتار هستند، گمان نمی رود که از همکاری زنان  به دیوارهای تنگ حصار اسلام خراشی وارد آید. البته برای حکومت اسلامی شرکت زنان در اجتماع همان شرکت آن ها در نماز جمعه، جهاد، زیارت قبرهای مردگان، عزاداری و از همین نمونه ها بوده است. ولایت فقیه برای شرکت زن ها در این سرگرمی ها نجس بودن آن ها را، در روزهای بازسازی زنانگی، ندیده گرفت. البته در حکومت الله، همین اندک بی حرمتی به احکام الهی، پیآیند هولناکی را در بر خواهد داشت. الله کسانی  که، با عقل ناچیز خود، آیه های او را تعبیر و تحریف می کنند به عذابی عظیم وعده می دهد. باشد که الله همین زنان را بر والیان نابکار خود حاکم گرداند.

                                                                 گوییا باور نمی دارند روز داوری

                                                      کاین همه قلب و دغل در کار داور می کنند  (حافظ)

والیان اسلام اگر ایمان به اسلام داشتند، بایستی که همه ی مردم را کافر اعلام کنند و امر به کشتار همگان دهند، پس  کمتر مسلمانی برای اجرای اوامر و کمتر کسی برای بارکشی امیران زنده می ماند. از سویی، دیرگاهی بود که بانوان در راه پیشرفت اجتماعی گام می گذاشتند. برگرداندن آن ها را از این راه نه تنها بسیار دشوار بود بلکه خدعه های دکانداران اسلام فروش را هم آشگار می ساخت و اسلام عزیز در خطر می افتاد. آن ها در این مورد مجبور به تقیه کردن بودند تا اسلام خود را از راه این گریزگاه نجات دهند و در بهای آن جولان زنان مسلمان را تنها در تاریک خانه ی اسلام مجاز دانستند.

زنان ایران با بردباری، در جامعه ی ستمکاران که خود هم از آن ها جدا نبوده اند، از کمترین گشایشی سود برده و به گرداندن چرخ های اجتماع دست  دراز کرده اند. بانوان به کردار توانایی و دانایی  خود را در همان اندک رهایی از شریعت، با همه ی گران باری زنجیرهای مشروع، نشان داده اند. این کردار، بیشتر ناخواسته، نشان دهنده ی نادرستی و نامردمی بودن احکام اسلام است که سال ها زنان را در خانه زندانی می داشته. البته زنان تنها به برداشتن بخشی از کارهای اجتماع رنج نبرده اند بلکه در زمینه ی پژوهش و بررسی پدیده های هستی هم کوشیده اند و گاهی در این راه پیشرو بوده اند. این جهش فرهنگی که در اندیشه ی بانوان، بیشتر از مردان، آفریده شده است تنش و ناهمآهنگی هایی در جامعه ی پسمانده ی (از دیدگاه فرهنگی) ایران ایجاد کرده است. سخن این نوشتار تنها ستایش از پیشرفت بانوان نیست بلکه بیشتر بررسی در مورد پسماندگی جامعه ی زن ستیز اسلامی است.

صحبت از مرگ محبت، مرگ عشق، گفتگو از مرگ انسانیت است ( فریدون مشیری)

در اجتماعی که ترس حاکم باشد، دروغ در هر بخشی از آن گسترش دارد و روند هر پدیده ای از جامعه به ساختار همان اجتماع ترسزده بستگی پیدا می کند. در جامعه ای ایران که با قهر الله میدان گسترش اندیشه ی مردم ویران شده است با آسانی می توان نیروی ترس را در مردم استوار نگه داشت. در هر جامعه ای تنش هایی در برخورد پدیده ها به وجود می آیند که گاهی می توانند با خروش ناگهانی دگرگونی هایی بنیادی به دنبال بیاورند. در جامعه ی زور، به ویژه آن زوری که بر پسماندگی فرهنگی مردم تکیه دارد، همه ی واکنش ها و تنش های اجتماع به سادگی مهار پذیرند. خشم حزب الله، گروهای فشار، کمیته های اسلامی و مجاهدین وارداتی از ابزارهایی هستند که حکومت اسلامی از آن ها نیرو می گیرد. با همآهنگ ساختن فشار این زورآوران، بر ناهمآهنگی های درون پدیده های جامعه، حکمرانی در ایران برای حکومت اسلامی بسیار آرام و پر دوام می باشد. ناهمآهنگی ها و تنش هایی که از برخورد پدیدها در درون مردم بوجود می آیند بیشتر به دشواری های خود مردم می افزایند و کمتر پایه های حکومت را می لرزانند. زیرا که پایه های حکومت زور بر نادانی انبوه مردم نهاده شده اند و تا زمانی که میزان آگاهی اجتماع بر عقیده ی آن ها افزون نگشته است، این پایه ها پابرجا خواهند ماند.

رشد فرهنگی و دانش در بانوان ایران یکی از ناهمآهنگی هایی است که دشواری های اساسی را در پدیده های جامعه ی اسلامی بوجود آورده است و نمی توان، با کاستی و آلودگی ی دیدگاه مردان، آن ها را شناسایی کرد. دیدگاه و اندازه های سنجش بیشتر مردان اجتماع چندان گشوده نگشته است، آن ها ناخودآگاه از پشت  نقاب اسلامی به جهان هستی می نگرند، حتا اگر برخی از آن ها عقیده ی خود را از اسلام جدا کرده باشند.

مردسالاری در جامعه با بی چارگی، بردگی، خفت و سرافکندگی زنان همآهنگی دارد. در این جامعه مرد حاکم و زن محکوم، مرد بینا و زن بی نوا، مرد زورمند و زن ناتوان است، با چنین معیارهای سنجشی بلند پایگی مرد و فرومایگی زن از بدیهی های است که در ذهن همگان نقش بسته است. درست است که، مردان ایران هم به همکاری و همیاری زنان ایران نیارمند هستند، دانش و کوشش زنان بارگران زندگی را بر دوش مردان سبک می کند، لیک این به آن معنی نیست که خرد مردان هم، که در ایمان به اسلامی خشکیده است، به همان نسبت نیرو گرفته و آفریننده ی ارزش های فرهنگی بشود. شرکت زنان در بیشتر کارهای اجتماعی و رشد فرهنگی در اندیشه ی بانوان به ارزش اجتماعی آن های افزوده و از پسمانگی آن ها کاسته است. ولی این پیشرفت چندان کمکی به بلند داشتن ارزش انسانی و زنانگی آن ها در گنجینه ی فکر جامعه نیافزوده، چون معیارهای سنجش این ارزش ها از احکام شریعت در نهاد مردم نقش بسته است.

زنان در اجتماعی که در آلوگی اندیشه فرو رفته است با مردان همگام می شوند، بیشتر مردان همگامی زنان را خوش آمد گفته و از فرآوره ی کار آن ها بهره مند می شوند، برخی یا اندک شماری از مردان هم با نیرنگ یا با درخواست می توانند از زنانگی آن ها کام به جویند. خرده گیری بر این شیوه و کردار نیست، بسان این برخوردها به گونه ای در جامعه ی آزاد هم وجود دارد. خرده گیری در این است که این مردان کامجو، به زنانی که، خود به نیرنگ از آن ها بهره گرفته اند، به خواری می نگرند و آن ها را پلید می شمارند. آن ها راستکاری برخی از بانوان را، در برابر دروغوندی اجتماع، از کم خردی می دانند. از کردار و رفتار چنین مردانی می توان برداشت کرد که در فکر آن ها هرگز زن برابر با مرد و برای آن ها هیچ زنی ” همسر” نخواهد بود. برای این گونه مردان سبک مغز، که شوربختانه در شمار کم نیستند، زن پدیده ای است برای سرگرمی و فرونشاندن خواسته های مرد که در آمیزش با مرد پست، پلید و از گروه انسان ها بریده خواهد شد. این مردان نه تنها از تجاوز به زن ها بلکه از هر گونه ستمکاری به آن ها شرمسار نمی شوند.

سوره ی نساء، آیه ی 24: تجاوز به زنان شوهر دار مجاز نیست، مگر آنکه مالک آنها شده باشید.

ما اگر بخواهیم می توانیم نهاد این آلودگی ها را حتا در کردار کسانی هم ببینیم که از بند حکومت اسلامی گریخته و به اجتماع کافران پناه آورده اند. برخی از این کسان، آنگاه زنی را همسر مردی می دانند که ملایی با جمله های عربی صیغه ی عقد آن ها را جاری کرده باشد. یعنی زن باید همیشه از مالک خود اجازه ی آمیزش شرعی داشته باشد، به جز این آن زن نابکار است. البته این مردان از ” همسر” تنها نامی و کامی و یک گوش به فرمانی را می شناسند نه همیاری و همگامی و در دوگانگی، یگانگی را. همچنین عیال های این موالی ها خود بیشتر از این نیستند و آن ها هم برای زاییدن فرزند پسر دست به دامن ابالفضل یا زاهدان وردنویس می شوند.

بانوان آزاده خود را کمتر از مرد نمی دانند، هرچند که شرع آن ها را پست تر از مردان شمرده است، این بانوان فراتر از احکام اسلام اندیشه کرده اند یعنی اندیشه ی آن ها ورای میدانی، که الله به آن ها امر کرده است، در جولان است لیکن اندیشه ی بیشتر مردان اجتماع در همان تاریک خانه ی اسلام گرفتار مانده است ولی حکمرانی در خانواده تنها در دست همین مردان مانده است.

تن فروشی دختران جوان در ایران تنها پیآیند ناداری، بی کاری، پول پرستی و ساده پنداری آن ها نیست بلکه بیشتر پیآیند افکار کهنه و پسمانده ی جامعه ی ما است. شوربختانه بیشتر روشنفکران هم بدون کمترین پژوهشی به نادرستی در مورد پدیده ی تن فروشی در ایران داوری می کنند.

بیشتر دخترانی که، در رنجکده های زنان یا عشرت خانه های مردان که حکومت آن ها را خانه های فساد می نامد، تن به خواری سپرده اند، آنگاه که آن ها گرفتار پاسدارن حکومت اسلامی و برای زدن حد روانه ی زندان می شوند، به این سان رنجنامه ی خود را بیان می کنند: آن روز خواستم که من هم دوست پسری داشته باشم و اندکی به نیازهای ناگفته ی درون خود پاسخ گویم. به جوانی که مرا در دام انداخت، و من می پنداشتم که او مرا پسندیده یا دستکم انتخاب کرده است، همراه شدم. آنگاه که او و دوستانش به من تجاوز کردند ” دانستم که دیگر راه بازگشت به خانه ندارم” این بود که در خدمت این کسان به کار تن فروشی گماشته شدم. در گوناگونی رنجنامه های این غنچه های پژمرده، برای بررسی فکر اجتماع، یک سخن کوبنده است: دانستم که دیگر راه بازگشت ندارم.

چرا راه بازگشت آن ها بسته شده است؟ شاید این سخن تنها پنداری خام و ترسی بی بنیاد است؟، شاید این دختران از خانواده هایی جدا از مردم ایران هستند؟ شاید هم جامعه ی ما راه را برای بازگشت آن ها بسته است و این دختران را چون میوه ی نارسی به دور می اندازد و لگدمال می کند. به هرروی بسیاری دیده شده که بازگشت آن ها به خانواده با مرگ برابر است. دیده شده که در بازگشت، پدر، برادر یا یکی از بستگان نزدیک حکم غیرت شرعی را در مورد آن ها اجرا کرده است. با هر جهان بینی که به این پدیده نگاه کنیم می بینیم که شکاف بزرگی ، در میان معیارهای پسمانده ی اجتماع و اندازه های سنجش اندیشه های پیشرفته، ایجاد شده است. این شکاف دوزخساز جامعه ی ما  گشته است و بخشی از زنان بند گسیخته ی ایران روزانه در آتش آن می سوزند.

کمتر دختری را، که از آزار خانواده ی خود فرار کرده است، می توان یافت که روزانه بر او تجاوز و ستم از سوی مردم وارد نشده باشد. جای بسی شرمساری است که چنین دخترانی باید برای رهایی از نیش کژدم های جامعه به مار های شریعت پناه ببرند که یعنی ملایان آن ها را به تن فروشی شرعی به گمارند.

البته حکومت اسلامی برای هر مشکلی آیه ی مشکل گشایی هم دارد ولی هر گره گشایی شایسته ی انسان نیست.

در سوره ی نور، آیه 33  نشان داده می شود:

کنیزانتان را که می خواهند عفیف باشند، به ٍطلب مال دنیا به زنا  وادار نکنید، وچون کسی به این کار دست

زند، الله غفور و رحیم است.

درست است که بیشتر زنانی که در دود زهرآگین ترس در خیانان های شهرها تن فروشی می کنند به پول نیازمند هستند، ولی آن ها هنگامی نیازمند نامردمان بیگانه شدند که خویشان ناجوانمردانه آن ها را به دور انداختند. در جامعه ی ما، اگر زن جوانی از خانواده اش رانده شود، در مردمان انساندوست هم کمتر پناهی پیدا می کند، ناگزیر در پناه نامردمان انسان ستیز به تبکاری و حتا به ستمکاری دست می زند. شاید شنیدن یا دیدن حتا سوداگری در این بازار “خرید” و “فروش” برای نابخرادان چندان جانگداز نباشد، که زن جوانی همراه کودک خردسالش با ترس و لرز به دنبال شکارچی می گردد. ولی این ننگ بشر است که  در این نخجیرگاه شکار به بخشایش مجبور و شکارچی در ستم کردن آزاد است. همچنین در محکمه ی الله، این بخشایش در خور نکوهش و این ستم شایسته ی ستایش است.

سوره ی البقره، آیه ی 178:

ای کسانی که ایمان آورده اید، برائ شما مجازات قتل چنین نوشته شده است: آزاد به جای آزاد، برده به جای

برده، زن به جای زن،  و چنانچه برادر مقتول از مجازات قاتل در گذرد، او را مورد احسان قرار دهید (به او پول

بپردازید)، و این تخفیف رحمتی است برای سروران شما و هر کس از این موازین تجاوز کند برای او عذابی

هولناک خواهد بود.

جامعه ی اسلامی و جامعه شناسان اسلام زده درد را بر پیکر جامعه و خود را برون از جامعه می پندارند آن ها سر خود را در تاریکی ایمان فرو کرده اند و ناپاکی، پلیدی و پستی های اجتماع را نمی بینند. این گروه از شیشه ی عقیده ی خود به جهان هستی می نگرند ولی عقیده ی خود را نمی بینند. پس چگونه بپذیرند که بخشی از این آلودگی ها از نادرستی معیارهای عقیده ی همین مردم پاک، یعنی خودشان، تراوش می کند. شاید بهتر باشد که برخی از اندیشمندان زاینده و پرورنده ی آلودگی های اجتماع را بررسی  کنند تا بتوانند چشمه ی آن پلیدی ها را بخشکانند. سر چشمه ی این پلیدها بیشتر در عقیده ها و معیارهای سنجش مردم نهاده شده است.

دروغ، تزویر و ریاکاری در نمایش زهد و تقوا برای فریب دادن مردم ابزارهای گرانکاری هستند که به مسلمان در جامعه ی ایران برتری می بخشند. کاربرد این ابزارها، برای نمایش های پیشرفت دروغین، تنها عقیدهای کهنه و پوسیده را کم رنگ نشان می دهند ولی بنیاد فرهنگی آن ها را دگرگون نمی سازد. انسان می تواند آگاهانه از عقیده ای ببرد تا اندیشه ی خود را آزاد کند یا خود را در بند عقیده ی دیگری گرفتار سازد. تا انسان اندیشه ی خود را از عقیده آزاد نکرده، عقیده بر فکر او حاکم است. چون عقیده پدیده ای است سخت که، دارنده ی آن عقیده، پیشرفت روش های تولید و شیوه ی زندگانی را به آن می چسبانند نه اینکه عقیده ی پسمانده ی خود را با پیشرفت همگام می سازد.

زمینه ی برخورد و پیوند زنان و مردان را می توان در مفهوم کلمه های قانونی و اسلامی زیر روشن ساخت: عقد، مهریه، عده، حیض، نفقه، تمکین، تمرد، وکیل، موکل، صیغه، مدت، مبلغ، طلاق از کلمه هایی هستند حقوقی که من از بررسی مفهوم آن ها خودداری می کنم. اگر خردمندی به احکامی این کلمه ها، که در رساله های والیان فقیه نوشته شده اند، اندکی اندیشه کند از پسماندگی جامعه ی ایران شرمسار می گردد.

زنان را در فرهنگ کهن ایران کم خرد و ناتوان (ناقصالعقل، ضعیفه، نفقه گیر و مملوک مرد) نمی دانستند بلکه آن ها را در ارزشمندی، بن هستی و شکوه زندگی، ستایش می کردند. این ارزش ها را می توان در خود واژه هایی که از آن فرهنگ هنوز بر جای مانده اند بررسی کرد. برای نمونه: واژه ی “بانو” یعنی نور = روشنایی و کدبانو یعنی چراغ خانه، که کلمه ی نور در عربی از این واژه گرفته شده است. از این گذشته واژه هایی به گوش می رسند که، ناجوانمردانه آن ها را زشت ساخته اند، پیش از این در فرهنگ ایران آن واژه ها را خردمندانه می ستودند، امروز گفتن یا شنیدن آن ها برای ما شرم آور شده است. اندام پیکر انسان، حتا جانوران، زیبا و شایسته ی ستایش بوده است، اندام انسان که از هستی ی پدیده های دیگر، خدایان، آفریده شده هرگز زشت و شرم آور نبوده است. نمونه : کمربندی را که موبدان زرتشتی با سرفرازی بر کمر خود می بندند ” کُستی ” می نامند که برخی به نادرستی یا برای رازپوشی آنرا کُشتی گویند. این کمر، که معرب آن قمر شده است، از 33 رشته بافته شده نماد زهدان ماه بوده که خورشید یا، در برخی باورها، ستارگان هم از آن زهدان زاییده می شده اند. گویند حافظ در ستایش زرتشت می گوید:

یاد باد آنکه نگارم چو کمر بر بستی           در رکابش مه نو پیک جهان پیما بود

( گرچه بررسی این کمربند بسیار پر ارزش است لیک در این نوشتار نمی گنجد)

شاید موبدان از آن روی این کمربند، کُستی همسان هستی،  را می بستد که به این گونه  کاستی و ناتوانی خود را در زاییدن بپوشانند و برای خود در برابر زنان برتری بسازند.

سرفرازی در بستن این کمر که از نام آفرینش گاه بانوان گرفته شده، در نزد نیاکان ما بسیار ارجمند بوده است. در شاخه های زبان های لاتین، امروز هم این واژه را، بدون آنکه به ژرف ریشه ی آن اندیشه کنند، به کار می برند. مانند واژه ی کُسموس = بن کیهان = بن آسمان = بن هستی و نیز در روسیه به ” آسمان پرواز” کُسمنات می گویند. میدانیم که، پیش از پیدایش الاهان خالق، در باورهای آزاد، آسمان بن هستی بوده است هنوز هم بیشتر مردمان فرنگ واژه ی آسمان را به جای بهشت و آفریدگار به کار می برند.  بن نهاد نیایش به سوی آسمان، از نیایش ” کسموس” = زاینده ی کیهان، به جای مانده است. آفرینش گاه بانوان نامی بس ارجمند بوده که بسان آسمان با آفرینش و گذرگاه هستی انسان همانی داشته است.

کشش زن و مرد به سوی یک دیگر، در فرهنگ ایران، نیرویی خدایی بوده است که دلداگان، آن نیرو یا آن خدا را، با آمیزش در وجود خود می آفریدند. خدایان هم تنها در مهرورزی و آمیزش با یکدیگر آفریننده بوده اند نه در خشم و زورآزمایی.

به هر روی مردان از دروغوندی ستمگر شده اند و در درازای زمان، برای سرکوبی بانوان و سروری خود، آنچه را که می پرستیدند به دروغ زشت و شرم آور ساخته اند. اگر چه در نهاد خود دست از پرستش آن پدیده ها بر نداشته اند ولی ارزشمندی و سنجش آن ها را فراموش کرده اند.

پاسخی بگذارید

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: