مردو آناهید
بسیار شماری از روشنفکران، سیاست پیشگان یا آزادیخواهان به سخن خواهان و در تکاپوی پدیدههایی دلخواه هستند که درونمایهی آنها را در پندار ِ خود نگاشتهاند. ولی هرگز به ژرفای آن پدیدهها یا به زمینه یا تنگهی نگرش ِ مردم نیندیشیده اند. این کسان همیشه دیدگاه یا عقیده های مردم را پدیدهای روبنایی و پندارهای آزموده نشدهی خود را زیربنای دگرگونی در سامان ِ شهروندی میدانند. با وجودی، که زاویهی دید و سوی نگرش ِ این گروهها گوناگون هستند، همهی آنها، در سخن، خود را پیام آور ِ آگاهی و دلباختهی دادگری در سامان ِ کشور میپندارند.
روشن است در پندار ِ هر یک از این گروهها، آگاهی یا شناخت، برداشت از رویدادهایی است که در دیدگاه ِ آنها درخشان و پُر ارزش نگاشته شدهاند. درونمایهی دادگری هم در همان سامانی است که در نگرش ِ آنها رنگ گرفته است. این خوشباوران راستی و درستی را تنها در آرمان ِ خود میپندارند، بر آن کوشنده هستند، با هر نیرویی که در دسترس دارند، نگرش و پندار ِ خود را بر همگان فرود آورند.
همهی این کسان ریشهی پسماندگی و کوتاه خردیی مردم را در نداشتن ِ آگاهیهایی میدانند که آنها میشناسند و برآن هستند تا مردم را با دانستنیهای خود به دانایی و بینای راهنمایی کنند. این خوشباوران هیچگاه، در هیچ کجا پندارهای خود را آزمون نکرده و هرگز با رویدادهایی همسان نسنجیدهاند. زیرا آنها، در هیچ زمانی، نه اندیشهای، نه شیوهای برای آزمون و نه ترازویی برای سنجش داشتهاند.
چون هر کدام از این گروهها تنها نگرش و آرمان خود را راست و درست میپندارد، هر نگرش و روند ِ دیگری را کژروی و گمراهی میشمارد. از این روی هر گروه برای رسیدن به آرمانش به ناچار باید از برخورد ِ نگرشهای گوناگون با عقیدههای مردمان پیش گیری کند. در این جاست که هر یک از این گروهها، در هنگام ِ توانایی، برای دست یافتن به فرمانروایی، نیاز به خشم و کشتار برای سرکوب ِ دگراندیشان دارند تا بتوانند پندارهای کژ و سُست ِ خود را، در جایگاه ِ ناب و راستین برای مردم به نمایش بگذارند.
خواه ناخواه بیشترین، پیش از یافتن ِ پیوندی با مردم، میکوشند که کاستیها و زشتیهای دیگر گروهها را رسوا کنند تا مردم به کاستیها و زشتیهایی، که آنها، در پندارهای دیگران، شناسایی کردهاند، آلوده نشوند. اگر بتوانیم خردمندانه به کاستیها و زشتیهایی بنگریم، که هر گروه برای دیگر ِ گروههای سیاست پیشه میشمارد، به این برآیند میرسیم که هر گروه کژی و گمراهیی دیگر گروها را، با سنجهی پندار ِ خود، به درستی بررسی کرده است. هم چنین روشن است که پیروان ِ هر عقیده و هر ایدئولوژی نمیتوانند کژی و کاستیهای پندارهای خود را بررسی کنند.
از این روی میتوان به راستی پذیرفت که همهی این گروها در تاریکی و در کژروی از پای ماندهاند و نمیتوانند کاستیهای سنجهی خود را شناسایی کنند. پس با دوراندیشی میتوان دریافت که هیچ کدام از از این گروههای سیاست پیشه یا روشنفکر به آرمانی، که از آن سخن میگویند، نخواهند رسید. زیرا آرمان ِ خوشتراش این کسان در هیچ نگرشی به چشم دیده نمیشود و هیچ کدام راه رسیدن به چنین سرابی را آزمون نکرده است.
اگر سیاست پیشگانی از یک گروه، در ویژگیهایی، به حاکمیت بر مردم دست یابند، بی گمان ابزارهای حکومت آنها دروغوندی، خشمآوری و ستمورزی خواهند بود.
با این وجود هموندان هر یک از این گروهها، در راه ِ دست یافتن به پدیدههایی، که تنها در پندار ِ آنها هستی بافته است، با یکدیگر همنوا، به سخن همیار، در کردار سُست و با درونمایهی آرمانهای پندار ِ خود بیگانه هستند.
آرمانهای این گونه کسان ، مانند ِ حوریان ِ الله نادیدنی، ولی آن چنان زیبا و دلربا نگاشته شدهاند، که هر یک از آنها آرزومند است، تا روزی بتواند به کردار از هستیی این نگارههای نا شناخته کامیاب شود. کردار ِ این دلباختگان هم، در جایگاه زورمندی، کم و بیش مانند ِ کردار ِ جهادگران خواهد بود.
هر گروهی در درازای زمان، از کوراندیشی، نه تنها سخنان ِ خوش و آرمانهای پندار ِ خود را به فراموشی میسپارد وآنکه سرنیزهی پیکار ِ خود را به سوی گروههای دیگر، که آنها هم پای در گِل ماندهاند، نشانه میرود. به زبانی ساده: همهی این گروههای ندانسته، شاید هم دانسته، از پیکار با مردم ستیزان، به سود ِ حکومت اسلامی، چشم میپوشند و اندک اندک دشمنان خود را در پیکر ِ کسانی میبینند که پندارهای آنها را نمیپذیرند.
نمونهای از کوتاهنگری این سیاست پیشگان در هنگام بیعت گیری در حکومت اسلامی است. آنها از بُن فراموش میکنند که بینش یا خواستههای آنها با بُنیاد ِ ولایت فقیه، که حکومت شبان بر گوسپندان میباشد، ناسازگار بوده است. بیشتر این دار و دستهها، کوراندیش هستند، از ننگین ترین ستمکاران عربزده، که بر ایران حکمران شدهاند، نه تنها شرمنده نیستند وآنکه همراه نابخردان دیگر، گوسپندوار، گوش به فرمان ِ چوبدار، در شوره زارهای شریعت اسلام بع بع کنان میچرند.
روشنفکرانی که از “تحریم انتخابات” یا ” شرکت در انتخابات” سخن میرانند و خود را بیزار از “حکومت ولایت فقیه” میپندارند یا خردخشکیده هستند، یعنی اندیشهای از خرد ِ آنان نمیروید، یا خودفریب و مردم فریبند. زیرا در “ولایت فقیه” چیزی برای برگزیدن نیست، در شریعت اسلام، احکام الهی به مسلمانان امر میشوند، آنها محکومند که اطاعت کنند. در ولایت فقیه، پست ترین احکام اسلامی، بر مردمان فرود میآیند نه این که به رای مردم گذارده میشوند.
اسلامزدگان و گاوهای حکومتی تنها با سگهای گله و چوبدارانی، به امر فقیه، بیعت میکنند تا احکام شریعت ِ گله داری را بر آنان پیاده کنند.
کسانی که “تحریم” میکنند، از اسلامزدگی نه جایگاه خود را میشناسند و نه معنای تحریم را میدانند. این کسان گوسپند بودن ِ خود و مردم را میپذیرند ولی با چراهگاه و چوبداران ِ حاکم ناخشنود هستند.
کسانی که ” شرکت کردن” را سودبخش میدانند، از نادانی به درونمایهی حکومت ” ولایت فقیه” پی نبردهاند. آنها نمیدانند در سامان “ولایت امام زمان” تنها فقیهی ولایت دارد که پایبند به احکام شریعت ِ جهادگران باشد و دیگران همگی محکوم به اطاعت از اوامر ِ او هستند. یعنی چوب بدستان مانند سگهایی هستند که گله را به چراهگاه یا کشتارگاه میرانند. در این سامان همه گوسپند یا بالاترین آنها شتر یا گاو به شمار میآیند.
این کژروی یا گمراهیهای روشنفکری برآیند ِ اسلامزدگی، یا بهتر بگویم برآیند ِ دینزدگی است. زیرا همهی دینداران گوسپندوار خواستههای پیشوایان خود را دنبال میکنند. ولی مسلمانان کوراندیش تر از مسیحیان ِ اروپایی و شیعیان پست ترین اسلامزدگان هستند. از شوربختی حکومت ِ ولایت فقیه هم ننگین ترین حکومت ِ جهان و پیروانش به درستی نابخردترین دینزدگان جهان هستند.
در همین روند دیده میشود که کوتاهنگران، در اندک زمانی، آرمان و انگیرهی آزادگی را فراموش میکنند و هر خواری و سرکوبی را پذیرا میشوند. نمونهی آن پدیدهی انسان ستیزی به نام ِ حجاب است که سرشت ِ آزادگی را در انسان سرکوب و از بروز زیبایی و ایجاد شادمانی در زیست سرای آدم پیشگیری میکند. برخی که مایهی زهر آلود و زشتی را در پوشاک اسلامی فراموش کردهاند یا هرگز نشناختهاند و از ناچاری خواهان ِ “حجاب ِ اختیاری” شدهاند.
برای نشان دادن ِ پستی در پذیرفتن پدیدهی حجاب چه “اجباری” و چه “اختیاری بخشی از جستار ِ مردو آناهید را با فرنام ” زیبایی شادی بخش و حجاب ننگین است” بازگو میکنم:
“حجاب نشانی از ایمان ِ پسمانده و پلیدی است که، در احکام ِ آن، سرشت ِ انسان لگدمال می شود. زیرا حجاب انگیزه ی خودآرایی را در زنان سرکوب می کند و درنده خویی را در مردان برمی انگیزد. حجاب، یا پوشاک ِ اسلامی، ستمی نیست که تنها زنان را می فرساید وآنکه پندار ِ شومی است که زنان را به پستی و خواری به مردان ِ کوراندیش واگذار می کند.
پوشاک ِ اسلامی ننگ ِ جامعه و سیاهی ی دیدگاه ِ فرومایگانی است بیمار. این فرومایگان از آزردن و رنجاندن ِ زنان سرمست می شوند. مردان ِ مسلمان به بیماری یِ دزدمنشی و برده منشی آلوده هستند. آنها هر گوهری را که در دیگران ببینند برای دزدیدن یا شکستن ِ آن گوهر بر انگیخته می شوند.
از این بیماری است که، جهادگران دارایی ی دیگران را، به همراه ِ زیبارویان، می دزدند و نشانه های هنری و فرهنگی ی مردمان را ویران می سازند. زیرا آنها زنان را هم گوهری از دارایی ی مردان می پندارند و در زیبایی ها زشتی های عقیدهی خود را می بینند.
در لجنزار ِ این دزدان، دیدن ِ زنان تنها برای تن خران (خریداران) و برای تن فروشان ( فروشندگان) آزاد است. خریدار مردی است که برای همخوابگی مزد (مَهریه) می پردازد و فروشنده پدر یا ارباب ِ زنی است که او را برای نکاح واگذار می کند. (فروشندگان بیشتر محرم و خریداران تا پیش از عقد ِ همخوابگی نامحرم هستند)
در شریعت اسلام، حجاب زشت ترین و ننگین ترین نشانه ای است که، در پیوند ِ زن و مرد، گذارده شده است. گرچه هیچکدام از احکام شریعت با سرشت انسان سازگار نیست، ولی پوشاک ِ اسلامی به کردار زهری است، از ژرفای نابخردی، که مسلمانان ِ با ایمان را با سرشت ِ انسان بیگانه ساخته است.
پذیرفتن ِ حجاب، با هر نام و با هر شیوه ای، چه آن را “اختیاری” و چه آن را ” اجباری” بپوشند، پذیرفتن ِ حاکمیت ِ بندگان ِ نرینه بر زنان است. “
یکی از بیماریهای دینزدگی، به ویژه اسلامزدگی، ستم پذیر شدن ِ پیروان است. نمونهی روشن ِ این بیماری پیروان ِ اسلام هستند: که آنها الله را عادل، رحمان و غفور میدانند، الهی که خالق ِ جهنم و بالندهی سخت ترین شیوهای از شکنجهها است، که آن شکنجهها در پندار ِ هیچ آدمی نمیگنجند. الله که برای کوچکترین نافرمانی، یا کمترین اندیشهی خردمندانه، شکنجههایی آتشین و جاویدان آماده ساخته است. الله که برای کوتاهی در عبودیت یا اندکی شادمانی شهرها و شهروندانی را شبانه با نیروی زمین لرزه نابود میکند، الله، یک چنین ناموجودی ترسناک، برای مسلمانان رحیم است. الله مزد و پاداشی که بر جهادگران ِ اسلام ارزانی داشته است، آخور و آبشخوری از شیر و عسل و حوریانی نرم و بی رنگ برای جماع ِ پی در پی و بدون ِ انگیزه هستند. (مرز ِ نادانی تا کجاست؟ جهادگران میتوانند در همین جهان با سد دلار از یک لگن ِ شیر و عسل و یک حوریی چند سوراخه برخوردار بشوند تا دیگر نیازی به آدم کشی و خود کشی نداشته باشند)
همهی مسلمانان، بدون ِ کم و کاست، خود را گناهکار و سزاوار ِ عذاب میپندارند. از این روی هر ستم و خشمی که بر آنها وارد آید، آن را، نشانی از رحمت ِ الله میدانند. زیرا هر ستم و بیدادگری در برابر عدالت ِ الله نوازش و بنده پروری شمرده میشود. این پستی و خواری تا جایی است که شیعیان از نابخردی برای مردگان هزار ساله گنبد ِ زرین میسازند و از گورهایی، که خودشان به نام آنها، ساختهاند، یاری میجویند.
اگر بتوانیم برخی از رویدادها یا کژرویها را، ورای ایمانی یا عقیدهای، یعنی خردمندانه، بررسی کنیم به این برداشت میرسیم: سرچشمه یا ریشهی هر گونه رویداد یا دگرگونی که در جهان هستی پیش آمده یا پیش بیآید به یک پدیدهی تنها و بریده از هستی بند نبوده و نیست وآنکه سر نهاد ِ آنها با بسیار پدیدههایی پیوند داشته و دارند و نمیتوان ریشهی آنها را تنها در یک پدیده بررسی یا شناسایی کرد.
برای نمونه: والیان مذهبی یا آخوندهای بی مخ خوبی یا بدی، زشتی یا زیبایی را تنها با معیارهای شریعت اسلام میسنجند. در شریعت اسلام نیکویی یا بدی، راستی یا کژی، زیبایی یا زشتی در خور ِ شناسایی نیستند وآنکه در احکام شریعت از حلال یا حرام، از عبادت یا معصیت، از عذاب یا رحمت سخن رانده شده است. اندیشیدن در پیرامون ِ خوبی یا بدیی احکام شک ورزی شمرده میشود و الله از رحمت و عدالت خود عذابی بسیار دردناک برای شکاک آماده ساخته است. احکام شریعت از پندارهای قبیلههای بیابانگرد و خشمآوران راهزن برداشت شدهاند.
از آنجا که بیشترین مردم هم کوتاهنگر و مذهبی هستند، از ترس ِ عذاب ِ الهی، به آسانی سخنان سُست و بی هستهی والیان ِ فریبنده را می پذیرند. برآینده کوتاه خردی، در بیشترین شمار از مردمان، و دروغوندی، در هر دینی، را میتوان به روشنی در کردار شش یا هفت میلیارد مردمان ِ جهان دید. مسلمانان در منجلاب ِ احکامی از جهادگران ِ انسان ستیز فرو رفتهاند و توان دیدن ِ پسماندگیهای شریعت را ندارند.
اشارهای به چند رویداد: جوانانی خردسوخته و دانش دیده، از سرزمینهای گوناگون، همرای و هم آرمان شدند و کشتار یازده سبتامبر را به انجام رسانند. از این نمونه جوانان، گروه گروه، در هر کجای گیتی به هم پیوستند و شماری آدمهای ناشناس، دگراندیشان، را کشتار کردند. کسانی از پاکستان و از افغانستان در انگستان، در کانادا، در آمریکا بیش از هزار دختربچه را با دلسختی و به زور به تن فروشی به بهره کشی بند کردند. در عراق و سوریه گروههایی به نام دولت اسلامی، کشتار و گردن زدن ِ نامسلمانان را نمایش دادند. دختران و زنهای جوان را در بازارهای عربی به فروش گذاردند.
در این روند جهانداران، حکمرانان، سیاست پیشگان، دینمداران و دیگر ِ نامردمان ِ فرومایه به دروغ زبان به بررسی و ریشه یابی از این رویدادها گشودند، شیوه و راههای گوناگونی را برای پیشگیری از این انسان ستیزیها پیش گرفتند یا تنها پیشنهاد کردند.
از همه زشت تر کردار ِ مردم رانان، یعنی حکمرانان ِ انسان ستیز بود که همه بی شرمانه زبان به دروغوندی و مردمفریبی گشودند و پیوند ِ جهادگران را با شریعت اسلام، از دیدگاه ِ جهانیان پنهادن داشتند.
آیا همهی این گروههای گوناگون، که از سرزمینهای گوناگون، به آدمکشی کوشیدهاند مسلمان نبودند که تنها در راه الله و برای خشنودی الله و به امر الله به جهاد پرداختهاند؟ آیا عقیدهی همهی این جهادگران در احکام شریعت اسلام ریشه ندارد؟ آیا کشته شدگان و ستمدیدگان همگی نامسلمانان نبودهاند؟
آیا دستکم بیشترین ِ مسلمانان به الله و حکم جهاد ایمان ندارند، که خود را، با سخنان ِ رسانههای جهانی، فریب میدهند و دانسته پیوند ِ این کشتارها و انسان ستیزیها با اسلام پنهان میکنند. آیا این مسلمانان تا این اندازه نادان و با ایمان خودشان بیگانه هستند که نمیدانند جهاد یکی از احکام ِ الهی است که به مسلمانان امر شده است تا نامسلمانان را در راه ِ رسیدن به الله گردن بزنند؟
برآیند: اگر مسلمانان براستی نمیدانند که همهی این آدمکشیها از سوی مسلمانان با ایمان و به امر الهی انجام شدهاند و پس از این هم خواهند شد. پس باید بسیار نابخرد باشند که سالهای سال گوسپندوار، بدون ِ شناخت، از امیران ِ جهاد پیروی کردهاند. چنان که این مسلمانان به احکام شریعت اسلام آگاهی دارند و میدانند اسلام به کردار از راه جهاد، آدمکشی و دزدی، گسترش یافته و نیرومند گشته است. پس چرا با رسانهها هم آوایی میکنند و از بن لادنیها، طالبانیها، تروریستها، تندروها، سلفیستها و داعشیها (دولتهای اسلامی) سخن میرانند.
میبینیم که ایمان به دروغ، ایمان به نیستی به همراه ترس انگیزهی جویندگی و توان ِ اندیشیدن را از مسلمانان ِ راستین گرفته و از آنها جاندارانی خود ستیز، خشمآور، برده منش و ستم پذیر ساخته است. روشن است که این ویژگیهای زشت و بیماریهای خردسوز در شیعیان گسترده تر و ژرفتر هستند.
سخن از زشتیهای عقیدههای اسلامی است نه از کژروی و کوتاهنگریی مسلمانان. زیرا پسماندگی و برده منشیی مسلمانان برآیند ِ زهر ِ احکام انسان ستیز ِ شریعت اسلام هستند که شیرهی آنها، از کودکی، در بینش و منش مسلمانان آمیخته شدهاند و آنها را از آزادگی و به بردگی دگرگون ساختهاند.
سخن از این است: آدمی که به زهر ایمان بیمار شده باشد هرگز، از خرد ِ او، اندیشهی روشن و سازنده تراوش نمیکند، زیرا خرد پیروان ِ مذهبی در تاریکخانهی ایمان میخشکد. دینمداران به جای پیروان، همسو و همآهنگ با ایمان ِ آنها، میاندیشند و از نابینایی و نابخردیی آنها بهره برداری میکنند.
سخن از درونمایهی یک سامانه، یک پندار یا یک عقیده است نه از واژگانی که، از سوی دروغوندان، بر آن گندزار پوشاندهاند. سخن از اندیشهی من یا رنجش ِ تو نیست، سخن از یک زهر، از یک ویروس یا از یک اوپیون است که خرد آدمی را به گروگان گرفته و در زندان ِ ایمان به بند کشیده است.
اشاره: آن کس میتواند کژروی و برده منشی را در رفتار و کردار ِ مردمان جهان ببیند که دیدگاه ِ خودش به زهر ِ هیچ دینی تاریک نشده باشد.