مردو آناهید

اگر کسی خرد خود را بدان گونه آزاد سازد، که بر اندیشه ی خود فرمانروا باشد، بی گمان او خواهد پذیرفت که انسان نمی تواند در رویدادهای گذشته* کوچکترین دگرگونی را ایجاد کند. از این روی، اندیشه ای که از خِرد روشن برآمده باشد، با واقعیت های امروز، چه زیبا و چه زشت، در برخورد است.

همانگونه که امروز، برآمدی از واقعیت های پیشین است، آینده نیز در آمیختن کردار ِ همگان، با واقعیت های امروز، پدیدار می‌ گردد. انسان روشن اندیش در این پندار است که چگونه روند دگرگونی های امروز را در سوی آینده ای زیبا بگرداند.

*(البته دروغوندان، یعنی آخوندها، رویدادهای گذشته را واژگون می نمایند تا کسی در اندیشه ی دگرگون ساختن آینده نباشد)

فرهنگ ایران به درخت ِ شکوفایی ماند که از بینش نیاکان ما روییده و در همه سو شاخه افکنده و ریشه دوانده است. گوهرهای برآمده از این فرهنگ را می‌ توان، در نگرش آزادگان جهان، باز شناخت. ولی تنها، شناسایی ی بینش پیشینیان، نشان ِ گسترش و روشن ساختن ِ دیدگاه ِ تنگ و تاریک ما نیست.

واقعیتی است، هزار و چهار سد ساله، که زشت کیشان ِ فرومایه، سرآمد ِ این درخت را تا گردن بریده اند و حجرالاسود را (شریعت ِ سیاه سنگ را)، با خشمی ترس گستر، بر تنه ی این فرهنگ نهاده اند.

جانورانی ریز و موذی، نیش زهرآگین خود را در ریشه های این درخت فرو بُرده و آنها را از رویش باز داشته اند. این درخت ِ بی شاخ و برگ، نه سایه دارد، که کسی در سایه ی او بیآساید، نه شکوفه و بَری می‌ آورد، که پرنده ای بر آن آواز بخواند.

شیره ای، که هنوز از تنه این درخت تراوش می‌ کند، یادآور ِ باده ای است نوشین که نیاکان ما از آن شادکام و سرمست بوده اند.

ما امروز با ریشه ی آلوده شده و تنه ی بی شاخ و بر ِ این فرهنگ روبرو هستیم. واقعیت این است: که شاخه های از هم گسسته و فراموش شده ی این فرهنگ هرگز بارآور نخواهند شد. کسانی، که با بینش و آموزه های دیرین سرخوش و سرافرازند، باید بدانند:

هرچند که نشانه های، بینش باستانی، در واقعیت های این زمان هم دیده می‌ شوند، ولی هیچ کدام از آموزه های کهن را نمی‌ توان به این تنه ی بدون سر پیوند زد. فرهنگی که شریعت اسلام جای جوانه های آنرا گرفته است، درختی است که ریشه و زمینه ی آن با زهرهای شوره زار آلوده شده اند.

آموزه های زرتشت یا میترا و مانی، گوهرهای درخشانی هستند که می‌ توان نشانه های دگرگون شده ی آنها را در بُن واژه ها و شیره ی اسطوره ها شناسایی کرد. بافت این شاخه ها، در زیر فرسایش زمان، از هم پاشید و پراکنده شده اند.

هیچگاه این شاخه های خشکیده، در واقعیت این زمان بارور نخواهند شد. شاید بتوان شاخه هایی تازه و روینده را، که همبافت با فرهنگ ایران باشند، به تنه ی این درخت پیوند زد تا باز ریشه و پیکر فرهنگ ایران، در فرشکرد ِ اندیشه، جوانه بزند و بارور بشود.

برای بارور کردن فرهنگ ایران، نخست باید جانوران موذی را، روشنفکران اسلامفروش را، که تخمهای پلید خود را در ریشه ی این درخت می‌ پرورانند، از بُن نهاد این فرهنک دورساخت تا تنه ی این درخت بتواند شاخه های تازه را بپذیرد و آنها را در جان خود بپروراند.

ایرانیان می‌ توانند از گوهر آموزه ها و بینش نیاکان خود بهره برداری کنند و آنها را در واقعیت های امروز بیآمیزند. ولی آموزه های کُهن، که در کاستی های خود، در زیر فشار خشمآوران، یا در پیشرفت زمان به خاموشی  گراییده اند، آنها را نمی‌ توان به درخت این فرهنگ پیوند زد.

درختی که، سنگ شریعت بر سرش نهاده شده است، اسلامفروشان و اسلامزدگان در ریشه اش لانه دارند، توان شکوفایی نخواهد یافت.

بیشتر روشنفکران بر این پندارند که آنها می توانند از ایدآلی، که آن را بیگانگان پرورده و‌ پسنده اند، مانندی بسازند و به ایران وارد کنند، همانگونه که مردمی از یک ماشین لباسشویی مانند می‌ سازند.

آنها فراموش می‌ کنند: ایدآلی که بیگانگان پرورده اند، در زمان و در مکان ویژه ای، در جامعه ای روییده است که با جامعه ی ایران همخوانی ندارد. اکنون زمانی دیگر و ایران مکانی دیگر با مردمانی دیگر است.

افزون براین، کسی که می‌ خواهد کالایی را به مردم بفروشد، باید نخست مردم را برای خرید آن کالا آماده سازد. در نمونه ی بالا، مردمی به ماشین لباسشویی نیازمند می‌ شوند که پوشاک فراوان و دستکم به برق و لوله کشی ی آب دسترسی داشته باشند.

از آنجا که ایدآل های، این گونه روشنفکران، از خرد و اندیشه ی آنها نروییده است، آنها نمی توانند آن پندارها را در فرهنگ و بینش مردمان ایران بگنجانند.

روند برنامه هایِ جهانداران، با پندارهای این روشنفکران، همسو نیستند، آنها از دیرباز، برای پیدایش ِ واقعیت های امروز، سرمایه گذاری کرده اند و اینک برنامه های خود را بر این واقعیت ها می‌ نهند تا در آینده بهره برداری کنند.

جهانداران هیچگاه با مردم ایران هم پیمان نمی‌ شوند، زیرا، نگرش و نیازهای مردم بسیار گوناگون هستند. مردمان آزاده، می‌ توانند، به نیروی خرد و اندیشه ی روشن، نیازهای خود را برآورده کنند. آنها نیازی به دستورهای رسول الله و مردگان هزارساله ندارند.

شاید جهانداران با آزادی ی مردمان در ستیز نباشند، ولی آرمان آنها، خوش زیستن و آزاد بودن ِ مردم ایران هم نیست. آنها خواهان گسترش نیازهای مردم ایران و پیشرفت ِ کشور ایران در راستای گسترش بازار جهانی هستند.

از این روی جهانداران از کسانی پشتیبانی می‌ کنند، یعنی روی کردار ِ کسانی سرمایه گذاری می‌ کنند، که بتوانند آنها را با واقعیت های جامعه ی ایران درآمیزند و نیازهای جامعه را در سوی بازار جهانداران بپرورانند.

به سخنی دیگر، جهانداران به یک مشت روشنفکران از خودبیگانه، با ویژگی ی ایران ستیزی، نیاز دارند که آنها بتوانند از مردم ایران بردگانی خودکار، زنجیر پرست، بسازند تا نیروی کار و سرمایه ی ایرانیان به بازار پول و کالای جهانداران سرازیر شود.

بهترین برده فروشان آخوندها هستند، آنها هزار و چهارسد سال در این کار ورزیده شده اند، آنها با ایجاد ترس، از انسان ِ آزاد، عبد الله می‌ سازند. آخوندها می‌ توانند مسلمانان را، که خودستیزترین بردگان هستند، با زنجیرهای شریعت اسلام ، در زمانی کوتاه، به هر سویی ، که برای آنها سود بخش باشد، برانند.

انگلستان ِ کهتر همیشه ، با تازیانه ی آخوندهای برده پرور، بر آمریکای مهتر پیروز شده و از پیشوایان فرمایه تر، به آسانی و بسیار ارزان، بهره برداری کرده است. آرمان اَنگل  ستان درست در راهی نهاده شده که مکتب آخوندی در آن راه نوشته شده است.

درست است که آخوند، در شریعت اسلام، اَنگل و انسان ستیز می‌ شود. ولی انگلستان بازوی گاوگرد خود را بر پشت همین آخوندها، اَنگل های دینی، می‌ بندد و کشتزار او، با چرخش ِ آخوند، آبیاری، یا نفت یاری، می‌ شود.

از این روی تا زمانی که شریعت اسلام بر مردمی حاکم باشد، آن مردم ، ناخودآگاه، در راهی رانده می‌ شوند که، پیشاپیش، برنامه های سیاست اَنگل  ستان در آن راستا نگاشته شده اند.

سخن از کرمهای زهرآگین و موذی بود که، برای پایدار ساختن شریعت اسلام، ریشه ی درخت فرهنگ ایران را به زهر دروغ آلوده می‌ کنند. از آنجا که هر فرهنگی، با ریشه ی زهرآگین، خشکیده و نازا خواهد شد، این است که، برای پس گرفتن ایران، باید نخست کرمهای پلید و موذی را از بُن نهاد ِ بینش این مردم دور ساخت تا جوانه های برآمده از خرد آنها، بر پیکر این فرهنگ، روینده و شکوفا بشوند.

اسلامفروشان که، در بازار شعبده بازان، اسلام راستین و دروغین و رحمانی به نمایش می‌ گذارند، همگی شیادانی انسان ستیز هستند که برای نجات اسلام از فروزش خرد و رویش اندیشه ی انسان جلوگیری می‌ کنند.

بیشتر این کرمهای زهرآگین، که فریاد ایران ستیزی از پیشوند ِ نام آنها بلند است، پیوسته به ساختن اسلامهای فریبنده و ننگینی برای ایرانیان درکار هستند. فرمایگی و انسان ستیزی را می‌ توان از پیشوند “سید”، که بر نام این نادان پروران افزوده شده است، شناسایی کرد.

نمونه ای از نامهای(کرمهای پلید) که اسلامفروشان، با افتخار زشتخویی خود را، نشان می‌ دهند: سید عبد الکریم، سید ابوالحسن، سید میرحسین، سید علی کلب، سید غلامحسین، سید فضل الحمار، سید نصرالخزعل، سید ابوالفضله و …

پلیدتر از این ایران ستیزان، اسلامزدگانی هستند که از فضل این کرمها بار گرفته اند. این پادوهای دوره گرد، که در منجلاب شریعت، در زندان خلافت، پروده شده اند، برای جهانداران ابزارهای بی خرد و ارزانی هستند، که همه ی وجودشان از کینه توزی لبریز است و با میهن یا کشور ایران هیچ پیوندی، به جز بهره کشی برای اسلام، ندارند.

این است که آزمندان جهاندار، این پادوهای عبادی نژاد را با جایزه های نوبل و نو پالان مفت خر می‌ کنند تا بتوانند، از خودفروشان، برای مردم ایران قهرمانان ننگ نشان بسازند.

مردمی که قهرمانان آنها، میهن فروشان و فرهنگ ستیزان ِ عرب پرست، باشند سزاوار بردگی و خواری خواهند بود. چنین مردمی از بردگی و گدایی ننگ ندارند و شایسته ی آزادگی نیستند.

از این روی، در رسانه های جهانی، برای بستن ِ راههای آزادی، این اسلامزدگان را، به نام آزادیخواه، می‌ ستایند‌ تا در نگرش مردم هسته ی آزادیخواهی با ایران ستیزی همانی داشته باشد. آنها به بادبادک‌ها جایزه ی نوبل و خودکار سبز و مداد زرین می‌ دهند تا مردم شهیدپرور و گورپرست، این ایران ستیزان را، ستایش کنند.

این عبد العبادها، که پرورده ی کرمهای اَنگل هستند، آن چنان در مرداب اسلام فرو رفته اند که گویی جهان بدون اسلام از گردش باز می‌ ماند. آنها پیوسته از کردار آخوندها، نه از شریعت اسلام، ایراد می‌ گیرند تا زشتی های اسلام، بر مردم اسلامزده، پوشیده بماند. آنها پیوسته واژگان ارزشمند را به دُم اسلام می‌ بندند که مردم را از دیدن سیمای زشت اسلام باز دارند.

برای خردمند روشن است که در اسلام سنگ شده، مانند حجرالاسود، هیچ گوهری آمیخته نمی‌ شود. بستن واژگان زیبا به دُم اسلام، از زشتی ی شریعت اسلام نمی‌ کاهد، ولی هسته ی واژگان را به گند می‌ کشد. از پسوندهایی بسان دموکراسی، مردمسالاری، ایرانی، نرم، سکولار و از این نمونه، نه تنها اسلام بهبود نمی‌ یابد وآنکه هسته ی این پسوندها می‌ گندند و نازا می‌ شود.

از فرومایگی ی اسلامفروشان و پستی ی اسلامزدگان روشنفکر و خرده فروشان پادو همین بس که آنها هرگز به کیستی ی ایرانی ارج نمی‌ گذارند. افزون بر این، آنها بر عربزادگی و عرب پرستی ی خود افتخار می‌ کنند. کسی که عربزاده را “سید” و برتر می‌ پندارد او شایسته ی ایرانی بودن نیست، او آگاهانه یا نابخردانه با سرشت هر انسانی در ستیز است.

آن که پیشوند “سید” را به نامش می چسپاند، یا شیاد است، که برای سودجویی و سرکوب ایرانی این ننگ را درخشان می‌ سازد یا، از نادانی و فرمایگی، خود را در پس این “کلمه” پنهان می‌ کند.

آن ایرانی که دزدان و خشمآوران جهادگر را ارجمند می‌ پندارد یا نادان است، که از این ننگ شرمسار نمی‌ شود، یا از خودبیگانه، که کیستی ی ایرانی در درون او خشکیده است.

بر هر روی هرکس با هر نگرشی، چه از نادانی و چه از انگیزه ی سودجویی، پیشوند “سید” را به کار می‌ برد یا کاربرد آن را می‌ پذیرد، او به کردار تبهکار است. زیرا او انسان را خوار و عربزاده را برتر می‌ شمارد.

هر ایرانی، که از کلمه ی “سید”، از وجود عمامه سیاهان، ننگ ندارد، او با شیره ی آزادگی، که با هر انسانی زاییده می‌ شود، بیگانه است. او از انسان ستیزی و از ایران ستیزی بیزار نیست، در درون او، انگیزه ی خود بودن و سرفراز بودن، خاموش شده است.

تا زمانی که مردمی دشمنان فرهنگ و کشور خود را ارجمند می‌ پندارند و، از حکومت دشمنان بر خود، شرمسار نمی‌ شوند، آن مردم در سوی آرمان آزادگی گام نمی نهند. زیرا آنها از خرد خود بریده شده اند و اندیشه ای از خود ندارند که برای گسترش آن به آزادی نیاز داشته باشند.

تا زمانی که یک آخوند عربزاده با گذاشتن عمامه ی سیاه، خود را جانداری برتر و ایرانیان را انسانی پست می‌ نماید و مردم ایران، از دیدن این ننگ، نمی‌ خروشند، این مردم بار بردگی را بخشی از زندگی می‌ پندارند.

روشنفکرانی که مهر ایران را در دل می‌ پرورانند، میهن پروری را نیک می‌ دانند، از فرهنگ باشکوه ایران سخن می‌ رانند، آرمان آزادی و آزادگی را به سخن می‌ آرایند، ولی از کاربرد نام “سید” آزرده نمی‌ شوند، آنها ساده پندارانی هستند اسلامزده که درون مایه ی آزادی را نمی‌ شناسند.

این کسان بردگانی هستند “آزاد” که، بدون ریسمان، کوشش و دانش خود را، به شریعتمداران ِ برده فروش، پیش کش می‌ کنند.

خوشباورانی که، از کوتاه نگری، بر این گمان هستند، که شارلاتان های اسلامفروش، آنهایی که به احکام پوسیده ی عربها می‌ بالند، برای رویش و شکوفایی فرهنگ ایرانی گام خواهند گذاشت. این کژپنداران، شتابزدگانی هستند خود فریب که به امید ِ کباب، با کفتار به شکار می‌ روند.

اسلامفروشان، سیمای زشت اسلام را در پوشش دروغ زیبا می‌ نگارند، در این راه، فرهنگ و تاریخ ایران را به زشتی نفرین می‌ کنند. تا ایرانیان، مهر به زیبایی را، به سوی دشمن خود، اسلام، برگردانند و بیزاری ی  خود را بر بُندادگان خویشتن فرود آورند. اسلامفروشان ایران را برای گسترش اسلام، بسان گوسپندان قربانی، سرمی‌ برند تا الله از آنها خشنود گردد.

این از تاریک اندیشی ی برخی از ایرانیان است، که آنها با کسانی همیار و هم پیمان شده اند که آن کسان تنها از اسلام راستین و رحمانی و صلح جو سخن می‌ گویند. در گفتار آنها، کشور ایران و فرهنگ ایرانیان، تنها آرایشگاه و زیوری برای بزک کردن اسلام است.

تاریک اندیشی ی این ایرانیان در پرسش های زیر روشن می‌ شود.

مگر آرمان ایرانی این است که لجنزار اسلام را پاکسازی کند؟

مگر زندگانی ایرانی باید با احکام پسمانده ی چادرنشینان عرب سامان بگیرد؟

مگر ایرانیان، که روزگاری در یورش مجاهدین شکست خورده اند، باید برای همیشه باجگزار جهادگران باشند؟

مگر نباید ایران را به ایرانی سپرد تا کشور ایران با فرهنگ و بینش ایرانی سامان یابد؟

مگر سپردن کشور ایران به عربزادگان ِ جهادگر دشمنی با ایرانی و ایران نیست؟

مگر تا کنون شریعتمداران، کشور ایران و دانش ایرانی تنها در راه ِ پایدار ساختن اسلام به کار نبرده اند؟

این از نادانی یا از خواب هزاره ای است که ایرانیان پس از این همه خواری و ستمی، که از شریعت اسلام دیده اند، باز هم، اسلام رحمانی و رمالی خریداری می‌ کنند.

درست است که خرد مسلمان در تاریکخانه ی اسلام میخکوب شده است و یک مسلمان نمی‌ تواند برون از شریعت اسلام اندیشه کند. ولی دستکم یک مسلمان می‌ تواند در همان تاریکخانه ی اسلام کورمالی کند.

آیا رسول الله نتوانسته است که اوامر الله را به درستی بشناسد و آنها را به راستی بازگو برساند؟

آیا تاکنون شریعتمداران اسلام همگی نادان و از شناخت آیات قرآن درمانده بوده اند؟

آیا کردار رسول الله و اصحابش همگی بر ضد الله و اسلام بوده است؟

آیا اکنون ، پس از هزار و چهار سد سال، برای اسلامفروشان مردمفریب، ناگهان وحی نازل شده است؟

که آنها می‌ خواهند از اسلام خشن اسلام نرم بسازند. آگر هم چنین باشد، پس چرا این اَنگل ها به همان گورستان نمی‌ روند که رسول الله اسلام سازی می‌ کرده است؟ چرا باید، با گندآب اسلام، فرهنگ ایران را آلوده کنند؟

این دوره گردهایی، که در پسدادههای اَنگل  ستان ها می‌ لولند، برآنند که ایران را به زورمندان ِ جهان پیش کش کنند، تا آنها، ذهن مردم را، برای گسترش اسلام، آماده سازند.

مردم ایران، به راستی، به اسلام و فلسفه ی کرمهای پلید اسلامی نیازی ندارند. آنها می‌ توانند، با خرد و با بینشی، که از اندیشه ی آزاد خودشان باشد، کشور ایران را، بدون ویروس اسلام، سامان دهند.

با این وجود باید بی پرده به این واقعیت ِ تلخ اشاره کنم: تا زمانی که این اَنگل های موذی، چه اسلامزدگان و چه اسلامفروشان، خرد انسان را از اندیشه باز می‌ دارند و مردمان را به زنجیر شریعت گره می‌ زنند، مردم از گُسستن زنجیر ِ ِبردگی پرهیز می‌ کنند.

مردم ایران، در بردگی، در شریعت اسلام، کیستی ی خود را فراموش کرده اند. عباد الله کوراندیش است، مسلمانان نمی‌ توانند با اندیشه ی خود زیبایی و زشتی را شناسایی کنند، آنها چشم خود را از دیدن واقعیت می‌ بندند.

زیرا در نگرش ِ پیروان تنها رویه ی پدیده ها دیده می‌ شود، آنها نمی‌ توانند به ژرفای پدیده ای بنگرند.

نمونه ی روشن در این پندار، کوتاه بینی ی مسلمانان ِ جهان است: مسلمانان با عقد اسلامی زنی را، برای تصرف، به مردی می‌ سپارند. ولی بیشتر آنها درنده خویی را در سنگسار نکوهش می‌ کنند.

زنانی که، در شریعت اسلام، با مبلغی معلوم  و مدتی معلوم، برای تصرف، به مردی واگذار شده اند، آگاهی ندارند که آنها در این عقد، سروری ی آن مرد را بر خود پذیرفته اند. آنها با این عقد خود را برای همخوابی با آن مرد فروخته اند. شوهر آنها، در هر زمان و از هر راهی، که بخواهد، می‌ تواند به کشتزار خریداری شده ی خود وارد شود.

افزون بر این ننگ، زنان به همراه عقد اسلامی پذیرفته اند که آمیزش ِ ناساز با این عقد، سزاوار سنگسار است.

مَهریه (مُزد همخوابگی)، تمکین، نکاح، تنبیه، نفقه و سنگسار از ننگ های پیوسته به عقد اسلامی هستند که زنان از ناچاری یا از نادانی به آنها تن درمی‌ دهند. زنی، که، در شریعت اسلام، تن خود را برای مَهریه به مردی واگذار می‌ کند، او دیگر برده ی آن شوهر است، او باید خرد و انگیزه های انسانی در خویشتن نابود کند، او دیگر یک انسان آزاد نیست که بخواهد آزادانه بیندیشد.

کسانی که به کردار عقد اسلامی را می‌ پذیرند، بدون برخورد به درون مایه ی احکام ِ شریعت، تنها بیزاری خود را از سنگسار نشان می‌ دهند، آنها ساده پندارانی هستند که می‌ خواهند پیکر انسانی را با نیش مارهای زهرآگین نوازش‌ دهند.

پاسخی بگذارید

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: