مردو آناهید

به هر سازمان یا به هر انجمنی که بنگریم، می بینیم: در سامان آن سازمان یا آن انجمن پدیده ی دزدی به سخن نکوهش شده است. مردمان هم از ترس یا از شرم خواهان هستند که با دزدان ِ بیچاره و ناچار سخت و سنگین برخورد بشود.

با وجودی که اسلام بر پایه ی جهاد، یعنی آدمکشی و دزدی، گسترش یافته و ایمان ِ همه ی مسلمانان ِ جهان بر پایه ی جهاد استوار شده است،  ولی جهادگران، که آدمکشان و دزدان ِ مسلمان هستند، دست یا دست و پای هم کیشانی را می برند که به دارایی دزدیده شده ی آنها دست درازی کنند.

جهادگران، بر این کژپنداری و کژکرداری، دارایی ی دزدیده شده ی خود را غنیمت می نامند تا مسلمانان ِ دیگر به آن دست درازی نکنند. در نگرش ِ بیشترین شمار از مردم، دزد آن کسی است که چیزی را پنهانی از دیگری برباید.

از آنجا که همه ی دارمندان نمی توانند دارایی ی خود را از چشم و از دسترس ِ دیگران دور بدارند، این است که در سراسر ِ جهان دزدی را کرداری زشت می نامند و اندک شماری هم از دزدی پرهیز می کنند.

در درازای زمان زورمندانیِ آزمند و ستمکار دزدی های بزرگ و آشگار را با واژگانی تاریک نامگزاری کرده اند. آنها با خشونت ِ بسیار به دارایی و هستی ی دیگر کسان دستبرد زده اند و خود را با پدیده های دزدی شده سرفراز ساخته اند.

این دزدان قهرمانان ِ تاریخ نامیده شده اند و بازماندگان ِ آنها سدها شاید هم هزاران سال نه تنها بر پدران ِ دزد ِ خود بالیده وآنکه، با نامی دیگر، پدیده ی دزدی را ستوده اند.

از این روی هم اکنون دزدان ِ نامدار، دزدان ِ جهانی، گیتی ربایان و دزدیاران بر جهان فرمانروایی می کنند و جهانیان هم ارزش های دزدیده  شده ی آنها را می ستایند و بر آنها رشک می برند. کمتر سرزمینی در جهان یافت می شود که در چنگال ِ دزدان و دزد زادگان گرفتار نباشد. کمتر مردمی در جهان وجود دارد که از دزدی های پیشنیان خود شرمسار شده باشد.

سرزمین های دزدیده شده یک راست، در سازمان های جهانی، یا از راه یک همه پرسی، به دزدیاران و گماشتگان ِ گیتی ربایان واگذار می شوند.

سازمان های جهانی، از سوی گیتی ربایان، برای دستدرازی به هستی ی جهانیان سامان گرفته  اند. این سازمان ها، که تنها از نادانی و بی چارگی ی جهانیان هستی یافته اند، ویژگی هایی را به کژی و واژگون، برای نادان پروردن و بی چاره ساختن ِ مردمان، برای جهانیان پیش نویس می کنند.

سازمان های جهانی، که جبرییل هایی  برای جهانداران هستند، سرزمین های دزدیده شده را کشور و دزدیاران ِ پرورده شده را مردم و شیوه ی فرمانبری از جهانداران را دموکراسی می نامند. این سازمان های برده بودن و برده ساختن را حقوق بشر و خروش و شورش ِ فریبخوردگان را انقلاب می خوانند.

از آن روی، که مردمان ِ با ایمان بیمار هستند و توان ِ اندیشیدن ندارند، دینمداران به جای آنها و برای جهانداران می اندیشند. آنها مردمان را در راهی می رانند که از بازار ِ گیتی ربایان می گذرد.

به زبان آدم: هر مردمی در هر کجای گیتی زمانی پروانه ی هستی و زندگانی دریافت می کند که سروری ی گماشتگان ِ گیتی ربایان را بپذیرد و سر بر آستان ِ جهانخواران بساید. مردمان باید به کردار رایانه ای برنامه ریزی شده، خودکار و کوراندیش باشند. آنها هم نیروی تولید و هم تشنگان ِ خرید هر کالایی می شوند که جهانداران به بازار بیاورند.

آدمها تنها با گواهی از سازمان های جهانی مردم شناخته می شوند. همچنین سرزمینی را می توان کشور نامید که، از این سازمان ها، پروانه داشته باشد.

به زبانی ساده: آدمهایی مردم و سرزمینی کشور می شوند، که دزدان ِ جهانی، سوداگران ِ دارایی و هستی آنها بشوند.

شاید سزاوار نیست که بدین تندی و راستی در پیرامون ِ کردار و رفتار ِ جهانداران سخن بگویم. زیرا بیشترین شمار از مردمان، در همیاری با گیتی ربایان، خود را خوشبخت و سرفراز می پندارند و برای به دست آوردن ِ ابزارهای کاربر و سرگرم کننده به هر رنج و به هر خواری تن در می دهند. آنها از پدیده هایی که برای کژآموزی در دست می گیرند به شگفت می آیند.

با همه ی بینوایی من آگاهانه بر آن هستم که دیدگاه و اندیشه ام را بازگو کنم نه این که آن را به کسی بخورانم یا آن را به بازار بگذارم. زیرا در هر زمانی و در هر جایی یک کس وجود داشته که دگرسو با دیدگاه ِ همگان می نگریسته است. ولی این نشان آن نیست که آن کس بهتر و درست تر از دیگران هستی را می دیده است.

برای نمونه: اگر انبوهی از مردم یک پارچه به زهر افیونی مانند تریاک دچار شده باشند و تریاک را داروی آرامش و شادمانی ی خود بپندارند، آن کس که به زیان های داروی شادی بخش ِ آنها اشاره کند، او را کژبین، خودخواه، بی شرم و نادان خواهند خواند.

برگردیم به رشته  ی سخن:

هر چند که سرگذشت کشورهای اروپا تنها از روند و به شیوه های دزدی رنگ گرفته است. هر چند که فرمانروایان اروپا، در سراسر تاریخ، دزدانی بوده اند که به نمایندگی  ی پاپ با شمشیر و خون، برای سروری ی کلیسای روم، کشور گشایی، به راستی سرزمین دزدی، کرده اند و به نام پاپ دارایی ی مردمان را به گنجخانه ی کلیسا ریخته اند.

ولی من، که به سرزمین و فرهنگ ایران مهر می ورزم، تنها به دزدانی اشاره می کنم که کشور ایران را دزدانه تاراج کرده و ایرانیان و خرد ِ آنها را به گروگان گرفته اند.

درست است که در هر زمانی کسانی از آزمندی یا از تنگی و تنبلی به دارایی دیگران دست درازی می کردند، با این وجود سرزمین و فرهنگ مردمان را نمی دزدیدند. بدانگونه که زرتشت به ستمکاری و خشونت ِ دیو باوران، دیویسنا، اشاره می کند. زیرا دیوباوران با دانش ِ کشاورزی و سامان شهرنشینی بیگانه بودند. از این روی آنها به فراورده های روستاها، به خرمن ِ کشاوران و به دارایی شهرنشینان دستدرازی می کردند.

یا این که اسکندر، پس از یورش بهِ میهن ِ ما، ایرانیانی را به فرمانروایی می گمارد که به یونانیان باج و خراج بپردازند. ولی سرزمین ایران را، برای گسترش دادن ِ یونان، دگرگون نمی سازد. نمونه ای دیگر اردشیر بابکان است که او ناجوانمردانه دودمان ِ اردوان یا اشکانیان را نابود می کند تا به پادشاهی دست یابد.

اردشیر بابکان پادشاهی بر ایران را از پادشاه ِ ایران برای فرمانروایی کردن می دزدد نه برای ویران ساختن. زیرا او خود را به نیکوکاری به مردم می نمایاند تا مردم او را به پادشاهی بپذیرند.

دزدیدن ِ سرزمین ها، در جهان، با اسلام گسترش یافته است. جهاد در اسلام ننگین ترین ستمی است که تا کنون بر جهانیان وارد آمده است. در هر کجا که جهاد پیاده شده نه تنها بی شمار مردمی کشتار و سرزمین ِ آنها، به سود ِ اسلام، دزدیده شده است وآنکه خرد ِ بازماندگان سوخته و آنها برای همیشه به بردگانی نابخرد دگرگون گشته اند.

بیداد ِ جهادگری تنها از عربستان بر مردمان فرود نیامده است وآنکه خانمان و هستی ی بسیاری، از سوی ترکان ِ غزنوی به ویژه با شمشیر ِ جهادگران سلجوقی، به آتش کشیده شده است. سلجوقیان هم مانند عربها، در زیر ِ بیرق اسلام و با حکم جهاد به کشتار ِ مردمان و دزدیدن ِ سرزمین آنها پرداخته اند.

از مرزهای چین تا هسته ی اروپا، در سراسر آسیای کوچک، ترکیه ی امروز، نشانه های خونین ِ دزدان جهادگر پدیدار هستند. آسیای کوچک نشانه ی بزرگ و آشگاری از دزدان سلجوقی و سرکردگان عثمانی است که از سوی دژخانه ها جهانی، یعنی سازمانهای گیتی ربایان، ترکیه خوانده شده است.

غزنویان، سلجوقیان، صفویان، قاچاریان همه ی آنها نو مسلمانانی بوده اند از قبیله های تُرک که، با جنگ ابزار ِ جهاد، ایرانیان مسلمان را برای کشتار ایرانیان سرکش و گستاخ به کار گرفته اند. این دزدان، سرزمین های پیوسته و پاره های ایران را، برای پایدار ساختن ِ اسلام دزدیده و خارستان ِ اسلام را با خون ِ مردم ِ ایران آبیاری کرده اند.

صفویان از همه ی آنها پست تر و فرهنگ ستیز تر بوده اتد. آنها نه تنها سدها هزار ایرانی را کشتار کرده وآنکه عربهای ایران ستیز را، برای شیعه پروری، از عراق وارد کرده و بر ایرانیان حاکم ساخته اند. این ایران دزدان، در بهای ساختن ِ چهل ستون و عالی قاپو، پایگاه هایی را، در خلیج فارس، برای دریادزدی به پرتغالی ها واگذار کرده اند.

هرگز مغولها به پستی و فرومایگی ی حکمرانان ِ ترک تبار، به این ژرفی و پایداری، بر ایران و ایرانی ستم نرانده اند.

پس از پرتغالی ها انگل لیس ها دزدانه بر خلیج فارس دست اندازی کرده و تا به امروز ایرانیان تنها به تماشای دزدی های انگل لیس ها و دزدیاران ِ آنها پرداخته اند. پاره ای، که به نام کشور ایران برجای مانده  است، سرزمینی است که آن را رضا شاه از دزدان و دزدیاران پس گرفته و در سالهای فرمانروایی، برای پاسداری از این کشور، پیوسته با گیتی ربایان و مزدوران ِ نابخرد آنها پیکار کرده است.

شگفتی در این است که رضا شاه با یک مشت از میهن بریده، در راه میهن پروری، بدین سان پیروزمند بوده است. از خودبیگانگی و فرومایگی در این جاست: روشنفکرانی که در زیر ستم ِ ولایت فقیه، ننگین ترین حکومت ِ جهان، از نابخردی پوزه به خاک می مالند، آنها سر بر آستان ِ انگل لیس ها می سایند و رضا شاه را نفرین می کنند.

نمی توان به درستی گفت که انگل لیس ها برای اسلام سرزمین می دزدند تا شریعتمداران جهادگرانی بیشتر بپرورانند یا پیشوایان ِ مسلمانان، برای انگلیس، جهادگر پرورش می دهند تا انگل لیس ها بیشتر سرزمین بدزدند؟

زیرا انگلیس برای این که سرزمین هایی را بدزدد نخست پیشوایی را خلق می کند، تا او جهادگران را به خشمآوری برانگیزد، سپس دیدبانی بر درآمدهای مردم را به شریعتمداران می سپارد و دزدیاران را به حکومت می گمارد.

نشانه های از خودباختگی و خردسوختگی ی مردمان در سرزمین های “مستعمره ی انگل لیس ها ” گواه بر این پندار هستند. به روشنی دیده می شود که سرزمین های خاورمیانه و شمال آفریکا، که همگی مانند مصر غنیمت جهادگری بوده اند، به کمک ِ شریعتمداران، برای دستدرازی، به مستعمره ی انگستان درآمده اند و شاخه های ناهنجار ِ دین اسلام در این دیارها به خواست و به شیوه ی انگلیسی هنجار یافته اند.

سازمان دادن ِ مفتی خانه ی الازهار و سازمان ِ اخوان المسلمین در مصر و شاخه ی آن، فداییان اسلام، در ایران و همچنین بنیان گذاردن سازمان ِ شیعه پروری در نجف و در قم، از نمونه هایی هستند که در روند ِ دزدی، دزد پروری و در برنامه های گیتی ربایی ی انگل لیس ها بارور شده اند.

همانگونه که اشاره شد کمتر سخن از دزدی  و دزدان ِ جهانی است وآنکه بیشتر سخن از دزدی و دزدیاران در میهن ِ خودمان ایران است. از این روی نیازی نیست که به چگونگی ی سرزمین های دزدیده شده ی آسیایی، آفریکایی و آمریکایی اشاره بشود. زیرا این دزدی ها کم و بیش بی شرمانه در پیش چشمان ِ همگان  به انجام رسیده اند و دزدان ِ درازدست، که امروز سروران جهان شده اند، به گیتی ربایی های خود می بالند و با اندوخته های دزدیده شده ی خود بر مردمان ِ دزد زده فرمانروایی می کنند.

انگلستان از زمان ِ صفویه، با برنامه های ایران دزدی، پرتغالی ها را از خلیج فارس بیرون راند، که بتواند در خلیج فارس لنگر بیندازد. او در هیچ زمانی نیازی به مستعمره کردن ایران نداشته است. زیرا ایران در دست دزدان ِ انیرانی بوده، که به جز بهره کشی از سرزمین و از ایرانیان، پیوندی با سرزمین نداشته اند.

دزدان ِ همسرشت و هم آرمان که همیار ِ یکدیگر بشوند از گنچ های دزدیده شده بهتر بهره برداری می کنند. زیرا یک کدام از آنها، که خشمآور است، کالا را می دزدد و دیگری، که سوداگر است، بازار ِ کالا را می سازد.

به هر روی پس از شکست ِ حکومت عثمانی، در جنگ های صلیبی و در نخستین جنگ ِ جهانی، انگلستان، در سرزمین های خاور میانه، یکه تاز شده است. او آمریکا و شوروی (روسیه) را هم با انگیزه های سوسیالیستی و سرمایداری به یکدیگر سرگرم ساخته است.

انگلستان تا رسیدن رضا شاه در روند ِ نابسامان ِ ایران، سرور، سرپرست و دیدبان ِ حکومت قاجار بود. رضا شاه گام به گام پاره های ایران را از دست دزدان و دزدیاران، آن چنان پیروزمندانه، بیرون کشید که کشتی های انگلیس در خلیج فارس به جولان درآمدند.

سرانجام انگلستان و شوروی با انگیزه ی سرزمین دزدی به ایران یورش آوردند، به کمک دزدیاران، رضا شاه را، از پادسرای خودش، دور ساختند و دوباره بر ایران دیده بانی یافتند. این که این گیتی ربایان، ناجوانمردانه و به ستم، ایران را گرفتند از چشمان ِ جهانیان پنهان نماند. از این روی ایران دزدان ناچار شدند، به همراه ِ پر و بال و میدان دادن به ایران ستیزان، فرزند ِ رضا شاه را به پادشاهی بپذیرند.

باید با شرمندگی بگویم : در این ستمی، که بر ایرانیان گذشت، میلیونها ایرانی از گرسنگی مردند و ایران، که تازه راه ِ فرهنگ خود را بازیافته بود، به ویرانگی و بی چارگی فرو نشست.

افزون بر این که، در این بیداد، بی شمار از ایرانیان جان باخته اند، سرزمین ِ آنها پاره پاره شده و پست ترین ایران ستیزان هم بر آنان حاکم شده  اند. شرمندگی در این است که روشنفکران ِ ایران نه تنها این رنج و ننگ را تا کنون پوشانده اند وآنکه نابخردانه در پناه ِ هستی دزدان ِ خردسوز، یعنی شریعتمداران، راه ِ کشور دزدی را برای گیتی ربایان هموار کرده اند.

شگفتی نیست اگر پس از رضا شاه دزدیارانی، که از کارهای کشوری برکنار شده بودند، دوباره بال و پر گرفته و به اسلامفروشی و مزدوری پرداختند تا سرانجام کشور ایران را به جهادگران ِ ایران ستیز واگذار کردند.

بدان گونه که اشاره شد انگل لیس ها از دوران حکومت ِ صفویه تا به امروز هیچگاه از خلیج فارس بیرون نرفته اند و ایرانیان هم، در این دوران، هیچگاه به راستی در اندیشه ی پس گرفتن و فرمانروایی بر سرزمین های کناره های خلیج فارس نبوده اند.

از این روی انگل لیس های درنده خوی، که همیشه از بوی نفت سرمست هستند، اندک اندک قبیله های بیابانگرد را در هر گوشه ای، در کناره های خلیج فارس گرد آورده، از آنها شیخ و امیر و سلطان ساخته اند. سپس این سرزمین ها را، که از دیر باز پاره های پیکر ِ ایران زمین بوده اند، در سازمان های جهانی به نام شیخ الارض، امارات و سلطانات به گماشتگان ِ پابرهنه و  برده منش بخشیده اند.

درست است که پروده شدگان ِ انگل لیس در کناره های خلیج فارس حاکم شده اند ولی 51 درسد ِ نفت، از هر سرزمین ِ دزدیده شده، به گنجخانه ی انگلیس واریز می شود. عربها هم در بهای 49 درسد نفت، که بازهم سوداگران انگلیسی پروانه ی خرید ِ آنها را دارند، زنگوله و زنجیر ِ زرین و کنیزکان نازک پیکر از اروپا وارد می کنند.

روشن است که این عربها دیگر در شن زارها به دنبال ِ شکار سوسمار نمی روند. زیرا نفت آشامان، از استرالیا، سوسمارهای بزرگ تر، پوست کنده، برای آنها می فرستند.

شوربختی در این جاست که برخی ایرانیان، که از نادانی به خواری و ننگ تن در می دهند، دزدیاران ِ سرزمین های خودشان را می ستایند و امیران ِ بُرج السارقین را شاه و شاهزاده می خوانند.

پاسخی بگذارید

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: