مردو آناهید

در ایران ِ امروزه با واژگان هم به مانند میوه های بی هسته رفتار می شود با این تفاوت که شیره ی میوه را می توان گوارید، چون بی هسته است نمی  توان آن را کشت داد و بارور ساخت. ولی از واژگان چیزی به جز پوسته ی آنها به کار نمی روند، هسته یا شیره ی آنها برای همگان ناشناخته است.

روشنفکران و سیاست پیشگان ِ ایران هم، از واژگان ِ زیبا، چیزی به جز پوسته های میان تهی را نمی جویند. آنها از شناسایی یا کاوش در درونمایه ی واژگان پرهیز می کنند. این است که آنها پیوسته همان پوسته های بی مایه را می  خرند، آن چه را که خود دارند در آنها می گنجانند، رنگ می زنند و می فروشند.

این گونه سخن بازی ها، کم و بیش، در بیشتر ِ کشورهای جهان به کار برده می شوند و نگرش ِ همگان را به پرده های دروغ می گردانند. در کشورهای پیشرفته مردمان کمتر از دروغ رنج و روشنفکران کمتر از دروغ سود می برند.

در این نوشتار تنها به سخن بازی های ایرانی برای فرمانروایی در ایران اشاره می شود.

پوسته های پدیده های دموکراسی، سکولاریسم و حقوق ِ بشر را، که برخی از روشنفکران آنها را از فرهنگ ِ بیگانگان برداشته و در بازار ِ سیاست ِ ایران به فروش گذارده اند، بسان پوسته هایی هستند که پیش از این با نام ِ مشروطه، ملی و توده ای برای مردم نمایش می داده اند.

روشنفکران ِ فروشنده و بیشترین خریداران، که در این بازارها داد و ستد دارند، با درون مایه یا با شیره ی این واژگان بیگانه اند. این است که سیاست پیشگان، در بازار ِ دروغ، هر کالای پوسیده ای را، که داشته باشند، می توانند آن را در پوسته ی این واژگان به خریداران فرو کنند.

گاهی هم برای گریز از رسوایی، خواسته های خود را، در یک پیشوند یا پسوند به پوسته هایی خوشرنگ می افزایند تا خریداران، آرزوهای خود را در آن بسته های بپندارند و ندانسته در دام ِ بدبختی بند شوند.

از آن جا که روشنفکران ِ فروشنده و خوشباوران ِ خریدار هسته ی این واژگان را نمی شناسند، این مردمفریبی ها می توانند بارها در نامها و پوسته های گوناگون به کار برده شوند. در بازارهای دروغ فروشی ، کمتر کسی بر این سیاهکاری ها انگشت می گذارد.

زیرا، در این بازار، همگی تنها دروغ در انبار دارند، همه به هم دروغ می گویند، خریداران هم، سدها بار فریب خورده اند، چیزی به جز دروغ نمی شناسند، آنها باز هم برای خودفریبی به بازار می آیند.

در همین بازار شارلاتانهای اسلامفروش می گویند: دموکراسی ی اسلامی. کسی هم نمی پرسد: آیا اسلام را دموکراسی کرده اند؟ یا دموکرات ها مسلمان شده اند؟

زیرا ایرانیان برای فروش یا خرید تنها نامهای زیبا را جستجو می کنند نه زیبایی را.

یا برخی از آنها، که از فرار ِ مسلمانان ِ خواب پریده اندوهگین هستند، از اسلام های راستین و رحمانی سخن می پرانند. هیچ مسلمانی هم نمی پرسد مگر اسلامی که محمد آورده دروغین بوده یا این که محمد از اسلام زجرانی سخن گفته است.

این بردگان، که هم به اسلام بند هستند و هم از پسماندگی های اسلام ننگ دارند، می خواهند پس از هزارو چهارسد سال اسلام تازه ای را با دروغ های تازه ای ببافند. بسیار کسانی هم، که آرامش ِ خود را در خودفریبی می یابند، آن دروغ ها را می خرند.

وجود ِ این ساده پنداران، تا آن اندازه به دروغ آمیخته شده است که آنها، با وجود ِ ترس از جهنم ِ الله، می کوشند الله را هم با دروغ فریب بدهند. اسلامزدگان برآن هستند که نادانی، کاستی  و پسماندگی های اسلام و ننگ ِ بردگی ی خود را با دروغ  بپوشانند.

برای این که نگرش ِ کوتاه ِ برخی از آزادیخواهان را بسنجیم به چند نمونه از واژگانی می پردازیم که در پندارهای روشنفکری برای خودفریبی یا مردمفریبی به کار برده می  شوند.

1 – دموکراسی:

دموکراسی پدیده ا ی شناخته شده نیست که درونمایه  و ویژگانی روشن داشته باشد. هر روشنفکری برای دموکراسی سخنانی را بر زبان می راند و درون ِ این سامان را با پندارهای خود پُر می کند. بیشترین این کسان خودشان نمی توانند ویژگی های دموکراسی را بشمارند وآنکه آنها تنها به مانندهایی اشاره می کنند.

هر کدام از این کسان گمان می برند که شیره ی این پدیده را نوشیده و آن را می شناسند. این است که برای دموکراسی سامان ِ کشوری را می نامند. می گویند دموکراسی حکومتی است: مانند ِ هلند، مانند ِ آمریکا، مانند  ِ سوئد، مانند ِ آلمان و مانندهای دیگر.

با این وجود هیچ یک از این خوشباوران به درستی نمی داند که مردمان ِ این کشورها از چه دیدگاهی به جهان ِ هستی می نگرند و در چه زمانی، تا چه اندازه ای، به این سامان دست یافته اند. بیشتر ِ آنها ساختار ِ سازمانهای این کشورها را نمی شناسند، آنها تنها از برداشتیِ نادرست دموکراسی را در پندار ِ خود می بافند.

چیزی را که بیشتر ِ این روشنفکران ندیده می گیرند این است که در کشورهای پیشرفته عقیده های مذهبی در کشورداری فرمانروا نیستند. درست است که مردم ِ اروپا هم بیشترین مسیحی هستند. ولی کلیسای مسیحی حاکم بر جامعه نیست. این نشان آن است که خرد و اندیشه ی این مردمان می توانند جدا از عقیده ی آنها کارایی داشته باشند.

مردمان ِ کشورهای آزاد، پیش از آن که انبوهی از مسلمانان به این کشورها واریز بشوند، می  توانستند بر پایه ی آگاهی های خود بیندیشند و بدون ترس اندیشه ی خود را بازگو کنند. از این روی، تا پیش از آلودگی ی جامعه ی اروپا به خشم اسلامی، می توانست پذیرفت که در جامعه ی دموکراسی، کشورآرایی تا اندازه ای با خواست مردم سامان می گیرد.

در ویژگی های این گونه دموکراسی، همه چیز هم به خواست و برای نیاز ِ همگان نیست وآنکه مردم تنها در سخن گفتن واندیشیدن آزاد هستند. از این رو دراین کشورها رسانه های فرمانروا، که بیشتر در فرمان ِ سرمایداران ِ جهانی هستند، زمینه ای را فراهم می کند که مردم آنگونه بگویند و بیندیشند که فرمانروایان خواهان ِ آن هستند.

به زبانی ساده گردانه ی پیشرفت، در کشورهای پیشرفته، آگاهانه بدآن گونه می چرخد که مردمان گرداننده ی  چرخ های سازنده در گردانه ی جامعه هستند. میزان و سوی آموزش، تولید و نیازهای مردم همه و همه پیشاپیش برنامه ریزی شده اند.

هر برنامه ای را با جادوی رسانه ها، بدان گونه بر مردم فرو می ریزند، که مردمان شیفته ی روند ِ آن برنامه بشوند.

همیشه دو یا سه حزب، با پشتیبانی ی جهانداران نیرومند می شوند، آنها خواسته های زورمندان ِ جهان را به نام و به رنگ نیازهای همگانی به مردم پیشنهاد می کنند. مردم، در هیاهوی رسانه های پُر زور، پیشنهاد ِ حزبی را گرهگشای نیازهای خود می پندارند. از این روی مردم “فریفته” و ندانسته آن حزب را، برای اجرای آن پیشنهاد، برمی گزینند.

با این وجود، چنان چه مردم، از کارکرد ِ حزب یا فرمانروایان ِ کشور بیزار بشوند، می  توانند حزب یا کسان دیگری برای فرمانروایی برگزینند. ولی به هر روی سویِ کشورآرایی با روند ِ برنامه های جهانداران همدوش و همساز خواهد ماند.

این گونه دموکراسی در هر کشوری، که شریعت اسلام، میزان ِ سنجش گذارده بشود، سامان پذیر نخواهد شد. زیرا معیار سنجش در شریعت اسلام با خرد ِ مردمان پیوندی ندارد و بسیار انسان ستیز است.

در کشورهای مسلمان نشین:

هر کس، هر اندازه هم که ایمان داشته باشد، نمی تواند همه ی انگیزه های خود را در مرزهای شریعت سرکوب کند. این است که مسلمانان ِ با ایمان همیشه خود را گناهکار می پندارند و دگراندیشان در کشورهای اسلامی از کمبود ِ آزادی رنج می  برند.

شاید به سخن، در بیشتر ِ کشورهای اروپایی سامان ِ دموکراسی پایه گذاری شده باشد. ولی به کردار سامان کشورداری در همه ی این کشورها یکسان نیست. مردمان در هر کجا به آن اندازه از آزادی برخوردار هستند که آنها خود را آزاد می دانند. آزادی در هر کشوری به بینش مردم بستگی دارد نه به قانون اساسی که در دفتری نگاشته شده است.

مردمان ِ کشورهای اروپای باختری، که از بندهای شوروی رهایی یافته اند، آنها تنها به قوانین دموکراسی رسیده اند نه به سامان دموکراسی.  مسلمانان ِ واریز شده به کشورهای آزاد هم در همان پستی و فرومایگی ی ایمان خود فرو مانده اند و در پیروی از شریعت ِ اسلام با آزادی و آزادگی  جهاد می کنند.

2 – سکولاریسم:

بیشترین کسانی، که خواهان سامانی سکولار در کشور هستند، کمتر شناختی از درونمایه ی این پدیده دارند. آنها خواهان آن هستند که مردمان، در تاریکخانه ی ایمان خود گرفتار بمانند، تنها عقیده ی خود را، برای حکمرانی در ایران، کنار بگذارند و با دگراندیشان گره های دشوار را برای کشورداری بگشایند.

بیشتر ِ این کسان در پیرامون ِ گستردن و چگونگی ی این سامان در ایران اندیشه ای ندارند، آنها تنها به کشورهای نمونه ای اشاره می کنند که بینش ِ مردمان و هنجار درون آن کشورها را هم نمی شناسند. شگفتی هم نیست، کسانی که نیاز به بررسی و شناسایی  بینش ِ مردمان ایران را نمی بینند، که خواهان ِ دگرگونی در آن جامعه هستند، پس چگونه باید آنها پیوندهای سامان ِ کشورهای بیگانه را بررسی کنند.

این کسان به سامان ِ فرمانروایی در ایران هم مانند دستور ِ پختن ِ یک کیک یا رونوشت از نقشه ی یک ساختمان نگاه می  کنند. زیرا آنها توانسته اند به شایستگی مانندهایی از کیک یا مانندهایی از ساختمانهای بیگانگان را بسازند، پس بر این گمان هستند است که سامان ِ کشورداری را هم می  توان از جایی رونوشت برداشت و بر مردم ایران فرود آورد.

آنها از کوتاهنگری نمی  بینند که پختن کیک با آرد و تخم مرغ، یا ساختن ساختمان با آهن و سنگ، پیوند دارد ولی سکولاریسم از دیدگاه و بینش انسان سامان می یابد. دیدگاه یا بینش ِ کسانی، که 1400 سال در بردگی تاریک و آلوده شده است، نمی توان آن را به آسانی روشن و از پلیدی ها پاک ساخت.

سخن از گشودن ِ دشواری های کشور است. در کشوری که مردم آن در بند ِ ایمان، یا در بند ِ آخوندها، گرفتارند. چگونه باید جدا از ایمان خود، یا جدا از فریب آخوندها، بیندیشند. این پندار به کردار چه روندی و چه درونمایه ای را خواهد داشت؟

آیا مردم ِ اسلامزده تنها کسانی را برمی گزینند که آزاداندیش باشند؟

آیا در جامعه ی اسلامزده اندیشه ای، که آزاد باشد، می تواند بر زبان رانده شود؟

آیا از بینش ِ نمایندگان ِ مردم، پیش از کارکرد، دین زدایی می شود؟

دشواری های جامعه و در کشور ایران کدامند که می توان آنها را بدون برخورد به اسلام گشود؟

دشواری بزرگ ِ کشورداری در ایران همین شریعت اسلام است. والیان اسلام، که نگرش ِ مردم را مهارشده در دست دارند، آنها دگراندیشان را، نجس، ناپاک می دانند. پس چگونه باید دگراندیشان با فرومایگانی که از کشتار دگراندیشان رویگردان نیستند همیار و همکار بشوند؟

در حکومت اسلامی، در جهان امروز، هنوز نامسلمانان نیمه انسان شمرده می شوند. با این وجود نه تنها آزادیخواهان ایرانی، که بیشتر اسلامزده هستند، وآنکه پشتیبانان حقوق بشر هم این نامردمی و انسان ستیزی را ندیده می گیرند و با چشم و گوش ِ بسته از سکولاریسم سخن می رانند.

کسانی که می پندارند، با دفتر ِ قانون و نمایش ِ انتخاباتی، سامانی سکولار به جامعه ی ایران وارد می شود، آنها خوشباورانی هستند کوتاهنگر و تنگ نگرش که عقیده ی مردمان را از کارکرد ِ آنها جدا می پندارند. این کژپنداری از آن روی در خواسته های این کسان روییده است که دیدگاه و بینش آنها هم به اسلامزدگی آلوده هستند و آنها توان شناخت ِ این پلیدی ها را ندارند.

این کسان دانسته یا ندانسته برآوردن ِ آرزوهای خود را به الله یا موجودی ناموجود واگذار می کنند. آنها تنها خواهان ِپدیده ی سکولاریسم هستند ولی هیچ گونه شناختی از روند ِ جامعه ی ایران و آلودگی های فرهنگی، که نگرش ایرانیان را از راستی برگردنده اند، ندارند.

این آزادیخواهان دشواری  های کشور، که در همین عقیده های پسمانده هستند، نمی شناسند و براین گمان که سامانی می تواند، بدون برخورد به عقیده های حاکم بر خرد ِ مردم، مردم ایران را از منجلآب ِ پسماندگی برهانند.

3 – منشور ِ حقوق ِ بشر:

پدیده ی دیگری، که برای آزادیخواهان کشش دارد، منشور ِ جهانی ی حقوق بشر است. شاید برخی آنها بندهایی از این منشور را خوانده یا از کسی شنیده اند ولی بی گمان آنها درون مایه ی این فرمان را بررسی نکرده اند. زیرا آنها تنها سخنانیِ زیبا که آنها را دیگران، در آرزوهای خود، سروده اند، بازگو می کنند.

(باید اشاره کنم “منشور جهانی حقوق بشر” که به فارسی بر گردانده شده است با بُنداده ی آن همسنگ و برابر نیست. زیرا واژگان ِ درون آن از دیدگاهی کژ و آلوده به اسلامزدگی و عربزدگی برگزیده شده اند. از این روی بندهایی، که در این نوشتار آورده ام، برگردانده ی من از “منشور حقوق بشر” به زبان ِ آلمانی هستند)

در نخستین ماده، از منشور حقوق بشر، آزادی و شایستگی-ی انسان نگاشته شده است.

ماده ۱ از منشور جهانی حقوق بشر

>>  همه ی آدمها آزاد و به شایستگی با حقوق یکسان زاییده شده اند. همه به خرد و وجدان آراسته هستند و بایست با منشی برادرانه با یکدیگر برخورد کنند.<<

در این بند از منشور ِ حقوق بشر، و در چندین بند ِ پی آیند ِ این بند، از حقوقی سخن رانده شده است که با انسان زاییده شده اند و نیازی نیست که سازمانی آنها را به انسان پیش کش کند. از شوربختی، جهانداران به ویژه حکمرانان ِ فرومایه، این حقوق را از هر انسانی گرفته اند.

از دیدگاه اسلام تنها مسلمانان هستند که ملت یا اُمت شمرده می شوند و آنها هم عبد یعنی برده ی الله هستند. مخلوق ِ الله هیچ حقی بر خالق ِ خود ندارد. اگر دینمداران ِ پسمانده بر این باور بگروند، که انسان به خرد و وجدان آراسته است، دیگر پیروان مذهبی به دینمداران نیازی ندارند.

پیشوایان دینی انسان را نادان می شمارند. از این روی آنها خرد و وجدان مردمان را، در زندان ِ ایمان، بند می کنند تا بتوانند مردم را برده وار در نادانی بپرورانند.

والیان ِ دینی تا کنون به هر مردمی که دسترسی پیدا کرده اند آنها را به عقیده های پسمانده آلوده ساخته  اند. در جایی می  توان از حقوق بشر سخن گفت که از عقیده  های دینی سخن گفته نشود. یعنی کسانی آزاد زاییده شده اند و به خرد آراسته هستند که به عقیده ای ایمان نداشته باشند. در این ویژگی دیگر مردمان به دستور این منشور هم نیازی ندارند.

آنان که خود را به منشور حقوق بشر پیوند می دهند هوش خود را برای بررسی بند ِ 18 از این منشور به کار نمی بندند. با وجود این که مسلمانان ِ عرب بندهای منشور را با شریعت اسلام همساز کرده اند. برای نمونه: به جای “حقوق ِ برابر” آنها در برگردان آن “وظیفه ی برابر” نوشته اند.

ولی دوستداران ِ حقوق ِ بشر هنوز نتوانسته اند ببینند که در این منشور به بشر حق برده شدن و به والیان ِ دینی حق برده بروردن داده شده است.

ماده-ی  ۱۸ از منشور جهانی حقوق بشر:

< هر کس حق داشتن آزادی در اندیشه، وجدان و مذهب را دارد، این حق در برگیرنده ی آزادی در پذیرفتن هر مذهب یا بینش دیگری هم می  باشد، همچنین آزاد است که، مذهب یا بینش خود را، به تنهایی یا همراه با دیگران، همگانی یا به تنهایی، از راه آموزش، کردار، عبادت و انجام آئین های مذهبی بنمایاند>.

بی گمان بند ِ 18 از این منشور را هم حقوقدانان ِ خردمند نوشته اند، آنها از خودپسندی نتوانسته اند به آشفتگی و ناهنجاری های همین بند پی ببرند.

اگر انسان در داشتن ِ اندیشه  و وجدان آزاد است؟ پس چگونه باید، از عقیده های پسمانده پیروی کند، از عقیده هایی که اندیشه و وجدان انسان را سرکوب می کنند.

اگر هر کس به کردار آزاد است که آموزه و عبادت های مذهبی را انجام دهد؟ پس چرا از جهاد  ِ مسلمانان، که از احکام اسلام است، پیشگیری می  کنند؟ جهاد، یعنی کشتار ِ دگراندیشان، آموزه و حکمی است که در قرآن به هر مسلمانی امر شده است.

به هر روی کدام دینمداری، به ویژه کدام مسلمان ِ با ایمانی، است که بتواند بدون تفسیرهای دروغ بند ِ 19 از این منشور را بپذیرد.

ماده ۱۹

هر کس حق دارد که از آزادی در داشتن ِ پندار و بازگو کردن آن برخوردار باشد؛ در گستره ی این حق آزاد است که به پندارهایی بپیوندد، همچنین از راه ِ هر گونه رسانه ای، بدون ِ سخت گیری در مرزی، آگاهی و شناخت بجوید، دریافت کند و گسترش دهد و  برای دریافت و گسترش آگاهی و برآیند ِ اندیشه بجوید.

والیان همه ی دین ها بر این باورند که تنها آنها هستند که حقیقت را دریافته اند و هر پندار دیگری را رد می کنند. نه تنها در کشورهای اسلامی وآنکه در کشورهای اروپا هم از هر پنداری که پیروان دینی را، به ویژه پیران مسلمان را، آزرده کند پیشگیری می شود.

همه ی کسانی که حقیقت را در ایمان خود گمان می برند از شنیدن راستی آزرده و خشمگین می شوند.

واکنش و آشوبی که مسلمانان، در پیوند با کاریکاتوری از محمد، بر پا کرده اند، آن چنان ترسی در کشورهای آزاد گسترده اند که هر رسانه ای از بررسی و شناسایی پسماندگی های اسلام پرهیز می  کند.

ماده ،۱۶ از منشور جهانی حقوق بشر بنگریم:

(بخش 1) هر زن و مرد همسرپذیر حق دارند بدون هیچ مرزی در زمینه ی نژاد ، ملیت یا مذهب، پیوند همسری ببندند و خانواده ای را بنیان گذارند. آنها در پیوند و هنگام  همسری یا گسستن از یکدیگر دارای حقوق برابر می باشند.

در این نوشتار به بخش (2) و (3) از این ماده برخورد نمی شود.

بیشتر ِ ایرانیان، که خواهان ِ حقوق بشر هستند، آنها نه بر زمینه ی بند ِ 16 از این منشور همسر گرفته اند و نه می دانند که پیوند ِ همسری ی آنها دگرسو با درونمایه ای این منشور است.

از چند زن خریدن یا کرایه کردن، که در اسلام سنت ِ رسول الله است، بگذریم. آیا در کشورهای آزاد پیمان ِِ همسری تنها به دلخواه ِ هر زن و مرد ِ همسر پذیر بسته می شود؟

اگر همسر داشتن و همسر پذیرفتن باید آزادانه باشد، پس کلیسا و کشیش ها در این میان چه کار دارند؟

سخن در این نوشتار این است که این واژگان برای بیشتر روشنفکران و آزادیخواهان بدون ِ درونمایه هستند. آنها این پدیده های بی هسته را ندانسته به بازی می گیرند.

این است که ایرانیان با این بازیگران ِ سخن، به نام روشنفکر، هیچگاه به آزادی نخواهند رسید. زیرا شناسایی  کردن ِ پسماندگی های اسلام نخستین گام برای رسیدن به آزادی است.

پاسخی بگذارید

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: