مردو آناهید

سران ِ آمریکا و خلافت فقیه، برای چندمین بار، بر یکدیگر رجز می‌ خوانند، انجمن های ایرانی هم، بدون ِ بررسی و ژرفنگری، بدان گونه واکُنش نشان می‌ دهند که رجزخوانان پیش بینی کرده اند. گویا، هم اکنون، آمریکا دریافته است که آخوندها به ساختن ِ بُمب اتمی درکارند. این است که، جهانیان ترسیده اند و زورمندان لرزیده اند، زیرا بیم آن می‌ رود که ناگهان جهان بترکد.

روشن است که نخستین راه پیشگیری از این آشوب ِ جهانی این است : کشورهای عربی، آنها که گنجینه ای پُر گوهر دارند، هر چه بیشتر و زودتر جنگ افزارهای مدرن را، که در انبارهای سازندگان انباشته شده اند، بخرند تا با کمک ِ الله، بلای اسلامی، از سر ِ جهانیان دور بشود.

با وجود این، ترسزدگان باید، پیش از آن که به مارهای ضحاک خوراک برسانند، به برخی از این گونه پرسش ها بیندیشند.

اگر اسراییل بخواهد، جایگاه ِ سازندگی ی این گونه جنگ افزارها را، خراب کند به این هیاهو چه نیازی دارد؟

اسراییل که موشک ِ آماده دارد، می‌ تواند به همان شیوه ای رفتار کند، که با اتم سرای سوریه رفتار کرده است یا بدانگونه که نیروگاه های نیمه ساز را در عراق (در هنگام جنگ ِ آخوندها با صدام) ویران ساخته است.

اگر کشورهای زورمند از بمب های اسلامی ترس دارند، پس چرا از بمب های پاکستان نمی‌ ترسند؟

پاکستان که هم بُمب اتمی دارد و هم مسلمان شهادت خواه. بدانسان که، در یازده ی سپتامبر 2001 دیدیم، جهادگران برای خرابکاری از موشکهای دوربر بی نیاز هستند. یکی از هزاران جهادگری که ، پس یورش سپاهیان ِ ناتو به افغانستان، پرورده شده اند، می‌ تواند با هر هواپیمایی، بُمب را به اسراییل برساند.

دیگر این که باید از خود پرسید: آمریکا و اسراییل، در ویژگی های امروز، از بُمب باران کردن ِایران، چه سودی خواهند برد؟

آیا اسراییل شکست خود را، در جنگ با نصرالله، فراموش کرده است؟

اسراییل به درستی می‌ داند: اگر خلافت فقیه بمب اتمی هم داشته باشد، نیاز به موشکی دوربر دارد که بُمب را به نشانه برساند. از این گذشته، برای خلافت فقیه، اورشلیم مقدس است. اسراییل می‌ داند که آخوند انسان ستیز است، آخوند، برای فلسطین، ایران را می‌ فروشد و ایرانیان سر می‌ برد.

پس خلافت فقیه، هر اندازه هم که در منجلاب نادانی فرو رفته باشد، پذیرای خودکشی نیست.

آخوندها انسان ستیز، آزمند، خودپرست، کوراندیش و فرومایه هستند. از این روی آنها چیزی را، که آسان به دست آورده اند، به آسانی از دست نمی‌ دهند.

اگر اندکی در این باره ژرفتر اندیشه کنیم، خواهیم دانست که آمریکا با سپاهش به ایران وارد نخواهد شد. زیرا نه تنها او از لشگرکشی سودی نمی برد وآنکه بیشتر زیان خواهد دید. بیشتر ِ مردمان، در سرزمین های اسلامی، یا مسلمان هستند یا بی چیز که به هر روی ندانسته با آمریکا دشمنی می‌ ورزند.

در ایران که روشنفکران ِ چپ و کژروان ِ اسلامزده در راه پیکار با آمپریالیسم، ایران را بسته بندی شده و ایرانیان را دست بسته به نمایندگان انگلستان واگذار کرده اند. درست است که بخشی از بازار ِ ایران از دست آمریکا بیرون شده است، ولی بیشتر ِکالای آمریکایی، ساخته شده در کارخانه های کشورهای کره جنوبی، تایوان، برزیل، اروپای باختری به ایران وارد می‌ شوند.

انگلستان نه تنها بر بیشترین کشورهای نفت خیز دست انداخته است وآنکه پیروزمندانه آمریکا را از پیرامون چاههای نفت دور ساخته است. آمریکا با فروش بخش ِ بزرگی از جنگ افزارها شادمان است.

سرکردگان انگلیس که اکنون همکیشان، چاکران و هماندیشانی بسیار نادان، فرومایه، آزمند، دزد و ایران ستیز برای حکمرانی بر ایرانیان دارند. چرا آنها باید با پروردگان ِ خویش وارد جنگ بشوند. پرورده شدگان، چه از شریعت اسلام پیروی کنند و چه از پیشنهادهای انگلیس، به هر روی، مردمان را، در بندهای ایمان، گرفتار دارند. این مردمان پیوسته و کورکورانه، راهی را می‌ روند که BBC نشان می‌ دهد.

آمریکا و انگلیس برآنند، که به کمک اسلامفروشان، اسلامی درست کنند که درآن از کشتار ِ بیگانگان ِ فرنگ چشم بپوشند. پس چرا نباید از همرزمان خود، یعنی آخوندها، که برای ساختن ِ آنها رنج برده اند، بهره برداری کنند؟

برای فریبندگان ِ مردم، همان اندازه بس است: که کسانی ایران ستیز و اسلامزده به خلافت وارد آیند.

مسلمانان ِ ایران، نام و ننگ را نمی‌ شناسند و از حاکمیت ِ دشمنان ِ ایران هم شرمسار نمی شوند.

سازمانهای آمریکایی می‌ دانند که مردمان ایران از خلافت فقیه بیزار هستند و به امید منجی خوابیده اند. این را هم می‌ دانند که، در هر جنبشی، چپروها و آخوندها در یک بستر می‌ لولند. از این روی بیشترین مردم، بدون آن که از آمپریالیسیم آگاهی داشته باشند، با آمریکا دشمنی می‌ ورزند.

از پندارهای آزمون نشده بگذریم، اندکی به سرزمینی بنگریم که ما هنوز آن را ایران می‌ دانیم. سرزمینی که در چنگال ِ دشمنان فرسوده شده و نامش به ننگ آلوده شده است و ما از بمباران شدن اَتُم سرای آن نگران هستیم.

با ایران ستیزان زیستن، با ستمکاران همدوش شدن، به خواب ِ سنگین فرورفتن نشان آن نیست که آنچه بر ما و بر ایران به کردار گذشته است و آنچه که امروز بر ایرانیان می‌ گذرد هیچ و پوچ هستند.

1 – کشور ایران در حاکمِت الله و در دست خلیفه ی اسلام است.

نه الله از اندیشه و فرهنگ ایران برآمده است و نه خلیفه ی او ایرانی است. اگر هم کسی باور ندارد، به عمامه ی سیاه ِ او بنگرد که نشان از عربزادگی و ننگی است که ایرانیان از نادانی بر خود هموار کرده اند.

2 – بیشتر ِ سرکردگان ِ سازمانها، در بخش های حکومت و در بخش های شهروندی، از ایران ستیزانی هستند که از مسلمانان ِ عراق، فلسطین، لبنان، افغانستان، پاکستان وارد شده اند و به کردار بر سرکوب شدگان ِ موالی حکم می‌ رانند.

در کشوری، که گردانندگان ِ سامان آن، سرکوب کنندگان ِ مردم ِ آن کشور باشند، مردمان آن کشور با کیستی و فرهنگ خود بیگانه می‌ شوند و از سروری و حاکمیت ِ بیگانگان شرم نمی‌ کنند.

مردمی که از بردگی، آن هم از بردگی برای کشندگان نیاکان خود، شرمنده نیستند آن مردم خرد و وجدان ِ خود را هم به دشمن بخشیده اند. بردگانی، که نه تنها سرفرازی وآنکه ننگ را هم نمی شناسند، آنها، به جز بندهای خواری، چیزی را دارا نیستند که از دست بدهند.

3 – نشان ِ این کشور، که روی پارچه ای نگاشته شده است، خواری و ننگ ِ هر ایرانی را، بر دار ِ جهان، آویخته است.

به گفته ی ایران ستیزان ِ حاکم: پنج شمشیر، که نشان خونآشامی است، همانی با “لا اله الا الله” دارد.

مسلمان ایرانی، که با شکوه ِ ایرانی بودن بیگانه است، او که سرفرازی را در گور آدمکشان می‌ جوید، چگونه می‌ تواند مرزهای نابخردی را بشناسد؟

او که نشان دشمنان را، که ننگ هر میهن پروری است، بی شرمانه بر سر افراشته، او که برده ی جهادگران شده است، به جز سرافکندگی چه پیوندی با خلافت فقیه دارد؟

مسلمان ِ ایرانی، در ولایت قفیه، موالی است و ایران ستیزان مولای او هستند.

در کناره های این پرچم بارها شعار سرکوب کنندگان ِ ایرانیان نوشته شده است: “الله اکبر”.

افزون بر این که این شعار فریاد ِ ایران ستیزان است، “الله اکبر” نشانی است که خواری و درماندگی و بردگی ی ایرانیان را به نمایش می‌ گذارد.

4    نام ایران هم درهم شکسته و ایرانی هنوز از خواب مرگ آور بیدار نشده است. حکومت یا خلافت ِ فقیه را، به جای نام ایران، چنین می‌ نویسند: ” جمهوری اسلامی ایران” . افزون بر این ننگ: در خلافت ِ ننگین، دزدان ِ فقیه بر هر سازمانی پسوند “اسلامی” را افزوده اند و کمتر ایرانی از این ریشه سوزی اندوهگین شده است. ولی بیشتر آنان از یورش بیگانگان، به اَتم سرایِ اسلامی، نگران هستند.

از شوربختی باید بپذیریم که بیشتر روشنفکران ِ ایران اندیشیدن را فراموش کرده اند و کورکورانه هر چه که رسانه ها بگویند، اگر هم ننگین باشند، بر زبان می‌ رانند و به هر سویی که آنها را برانند، عبدالله وار، بدان سو روانه می‌ شوند.

5 – نام برخی از شهرها، نام دانشگاه ها، بیمارستانها، سازمانهای فرهنگی و هنری، نشانه های تاریخی، پندارهای اندیشمندان ایرانی، داستانها، ارزش های مردمی و هر نشان  ِ همگانی با کلمه ی خفت بارِ اسلامی آلوده شده است.

مسلمانان ِ ایران، که این همه ستم بر آنها رفته است، ننگ خود را بر سر دفتر نوشته اند، این ننگ را نیز روزانه در آموزشگاهها به کودکان و دانشجویان فرو می‌ کنند.

چه چیزی از ایرانی بودن یا از ایران برای، این از خودبیگانگان، مانده است که کسی بتواند آن را از آنها بگیرد؟

کشوری که جهادگران بیابانگرد آن را به غنیمت گرفته و کیستی ی مردمانش را دزدیده اند، همان بهتر که بمب باران بشود تا شاید ایران ستیزان، بدون حچ گردی و گوسپند کشی، یک راست به جنت واریز بشوند.

همه ی همیاران ِ خلافت اسلامی، ایران ستیزند، آنها از فرومایگی و آزمندی، آزادگان و اندیشمندان ایران را برای پایداری ی اسلام کشتار می کنند. هیچ بیگانه ای که نشان از ویژگی های ضحاک، اسکندر یا چنگیز هم داشته باشد نمی‌ تواند بر ایران و ایرانی بدین اندازه ستم وارد کند که ولایت فقیه وارد کرده است.

شوم ترین ستمی، که می‌ تواند بر مردمی وارد آید، این است که خرد و وجدان آنها را به گروگان بگیرند تا آنها در نادانی با خویشتن و کیستی ی خود به ستیز برخیزند.

از خودبیگانگی ی ایرانیان همین بس که آنها همه ی کوشش و دانش خود را به جهادگران پیش کش کرده اند و خود به بردگی ی آنان درآمده اند. شگفتی در این است که این نابخردان نگران آن هستند که بندهای بردگی ی آنها پاره شوند و نتوانند برای فرومایگان عربزاده جانفشانی کنند.

مردمی، که به گفتار ِ فرومایگان، چه به زور و چه از نادانی، ایمان بیاورند، آنها بی ریشه و بی اندیشه می‌ شوند و به بردگی ی دشمنان ِ خردسوز در می‌ آیند.

مردمی که خرد، وجدان، کیستی، فرهنگ و کشور خود را به دشمنانان بشریت سپرده اند و خود در گماشتگی ی آنان جان می‌ سپارند، این مردم، چه پیوندی به جز ننگ با این سامان دارند که بتواند در یورش ِ آمریکایی خراش پیدا کند؟

گفته می‌ شود: شماری از مردم کشته خواهند شد. مگر همه ساله هزاران کس در زیر شکنجه های خلافت فقیه کشته نمی‌ شوند؟

گفته می‌ شود: هرج و مرج خواهد شد. مگر هرج مرجی، زیان بخش تر از این که هم هست ؟

مگر جوانانی، که از آزادی سخن بگویند، آنها را از هستی جدا نمی‌ سازند؟

مگر دزدان حکومت، دارایی ی کشور را، به تاراج نمی‌ برند؟

مگر خودسرانه تاریخ و نشانه های فرهنگ ایران را آلوده و نابود نمی‌ سازند؟

مگر قهرمانان این مردم، عربزادگان ِ ایران ستیز، ویران کنندگان ایران نشده اند؟

 مگر مسلمانان وارداتی دختران ایرانی را نمی‌ دزدند و به نامردمان ِ زن ستیز نمی‌ فروشند؟.

آیا مردم آلمان، ترکیه، ژاپن، برزیل، کره جنوبی، تایوان، آرژانتین و کشورهای دیگر، که روند ِ کشورداری در آنها، کم و بیش در زیر دیدبانی و دستورهای آمریکا و انگلیس می‌ گذرد، شوربخت تر از ایرانیان هستند که باید آدمکشان عرب را، که نیاکان آنها را سر بریده اند، ستایش کنند؟

درد ما بیشتر از کوراندیشانی است که در دل آنان هیچ آذرخشی از مهر، برای میهن، ندرخشیده است.

کسانی که به عقیده ای یا پنداری ایمان بیاورند، آنها بنده ی آن عقیده یا آن پندار می‌ شوند، آنها به سوسیالیسم، به اسلام، به شوروی، به چین، به یک مرده یا یک زنده، که با ایمان آنها همانی دارد، مهر می‌ ورزند.

پاسخی بگذارید

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: