مردو آناهید

 

حجاب نشانی از ایمان ِ پسمانده و پلیدی است که، در احکام ِ آن، سرشت ِ انسان لگد مال می شود. زیرا حجاب انگیزه ی خودآرایی را در زنان سرکوب می کند و درنده خویی را در مردان برمی انگیزد. حجاب، یا پوشاک ِ اسلامی، ستمی نیست که تنها زنان را می فرساید وآنکه پندار ِ شومی است که زنان را به پستی و خواری به مردان ِ کوراندیش واگذار می کند.

پوشاک ِ اسلامی ننگ ِ جامعه و سیاهی ی دیدگاه ِ فرومایگانی است بیمار. این فرومایگان از آزردن و رنجاندن ِ زنان سرمست می شوند. مردان ِ مسلمان به بیماری یِ دزدمنشی هم آلوده هستند. آنها هر گوهری را که در دیگران ببینند برای دزدیدن یا شکستن ِ آن گوهر بر انگیخته می شوند.

از این بیماری است که، جهادگران دارایی ی دیگران را، به همراه ِ زیبارویان، می دزدند و نشانه  های هنری و فرهنگی ی مردمان را ویران می سازند. زیرا آنها زنان را هم گوهری از دارایی ی مردان می پندارند و در زیبایی ها زشتی های خود را می بینند.

در لجنزار ِ این دزدان، دیدن ِ زنان تنها برای تن خران (خریداران) و برای تن فروشان ( فروشندگان) آزاد است. خریدار مردی است که برای همخوابگی مزد (مَهریه) می پردازد و فروشنده پدر یا ارباب ِ زنی است که او را برای نکاح واگذار می کند. (فروشندگان بیشتر محرم و خریداران تا پیش از عقد ِ همخوابگی نامحرم هستند)

در شریعت اسلام، حجاب زشت ترین و ننگین ترین نشانه ای است که، در پیوند با زن و مرد، گذارده شده است. گرچه هیچکدام از احکام شریعت با سرشت انسان سازگار نیستند، ولی پوشاک ِ اسلامی به کردار زهری است، از ژرفای نابخردی، که مسلمانان ِ با ایمان را با سرشت ِ انسان بیگانه می سازد.

پذیرفتن ِ حجاب، با هر نام و با هر شیوه ای، چه آن را “اختیاری” و چه آن را ” اجباری” بپوشند، پذیرفتن ِ حاکمیت ِ بندگان ِ نرینه بر زنان است.

در جامعه ی زورمندان، که نیروی زبردستان از نادانی ی زیردستان کارآیی می یابد، “حجاب ِ اختیاری” هم سخنی است فریبنده که، با رنگ ِ آزادی، نیروی خوشباوران و سُست پنداران را در سوی سرکوب کردن ِ سرشت ِ زنانگی می گرداند.  در کاربرد ِ پسوند ِ “اختیاری”، نه بر آزادی ی زنان افزوده و نه از زشتی ی حجاب کاسته می شود.

در این جا نیاز است اندکی به ماهیت آزادی های دروغین، که همسان با “حجاب ِ اختیاری” هستند، اشاره کنم:

جانوران از سرشت ِ خود، در روند ِ هستی، نه در سامان ِ جهانداری، آزاد زاییده شده اند. انسان، هم مانند ِ جانوران ِ دیگر، در چرخه ی آفرینش، از پیوند ِ پدیده های هستی، آزاد زاییده شده است.

آزادی ی انسان پدیده ای نیست که پیشتازانی، دلاورانی یا انساندوستانی، در منشوری مرزبندی و به بشر پیش کش کنند.

انسان زمانی به آزادی نیاز پیدا می کند که آزادی را از او گرفته باشند. از این روی خردمندان و اندیشمندان بیشتر از دیگران برای آزادی تلاش می کنند تا بتواند اندیشه ی خود را بازگو کنند.

انبوه ِ مردمان تنها به اندکی آزادی نیاز دارند. از آنجا که، کم و بیش، خرد و وجدان در سرشت ِ هر کس آمیخته شده است، این است که اندیشمندان ِ خردمند آزادی ی انسان را، در گزندناپذیر بودن ِ جان و ارجمند داشتن ِ خرد ِ انسان، مرزبندی می کنند.

جهانداران از آزمندی، دگرسو با اندیشه ی خردمندان، نیاز به آزردن ِ جان و سرکوب کردن ِ خرد ِ انسان دارند تا بتوانند بر انبوه ِ مردمان سروری کنند.

زیردستان، در تاریکخانه ی ایمان، به زنجیر ِ نادانی بند هستند، آزادی ی آنها به نام ِ تاریکخانه و به درازای زنجیر بستگی ندارد.

به نمونه هایی می پردازم:

زورمندانی، بی مهر و جان ستیز، از آزمندی و خودکامگی یا گاهی هم از نیاز، آزادی ی خود را، در تنگ ساختن یا گرفتن ِ آزادی ی دیگران، گسترش داده اند. از این شمار می توان به سروری ی انسان بر جانوران ِ دیگر اشاره کرد.

در سامان ِ دینداری: بخشی از جانوران، که رام شده اند، آنها را نجیب نامیده  و برای بهره برداری به آدم سپرده اند. بخش دیگری از جانوران، که از آزادگی ی دست بردار نبوده اند، آنها را وحشی شمرده  و برای کشتار به همگان واگذار کرده اند.

انسان آزاد است بر جانوران، که دین پذیر نیستند، حکم براند و نیز آزاد است که جانوران ِ آزاد را، که رام نشده اند، عاقل نشده اند کشتار کند. افزون بر این، انسان آزاد است گوسپند، گاو، اسب، شتر و خر بپرورد و او آزاد است جانورانی را، که می پرورد، بکشد، بفروشد، بخورد و به کارهای سخت ببندد.

از این روی پوست فروشان، در کشورهای جانوردوست، روباه و سمور را هم پرورش می دهند تا، از کشتار ِ آنها، وجدان جانوردوستان آزرده نشود.

دوستداران جانوران با کشتار و پوست کندن ِ ” نخجیری” پیکار می کنند. آنها خواهان کشتار و پوست کندن ِ “پرورشی” از جانوران هستند.

چون جانوران سخنان هیچ  فقیه ی را باور نمی کنند، از این روی رسول الله هم، برای آنها، آیه ی جفت گیری و حجاب نفرستاده است.

زورمندان ِ زبردست، از آزمندی، آزادی را از انبوه مردمان هم گرفته یا میدان ِ آزادی را برای بیشترین مردم تنگ کرده اند. آنها آزادی و توان ِ زیردستان را به اربابان ِ برده دار واگذار کرده و گرفتاران را دارایی و نیروی اربابان شمرده اند. در این احکام فرزندان ِ بردگان، پیوسته برده و فرزندان اربابان، پیوسته  سرور زاده می شوند.

با این وجود، در روند ِزمان، که، شمار بردگان، بر گنجایش زمینه های کار، فزونی می یابد، سامان ِ برده داری در هم در کاستی های خودش فرو می پاشد. شمار ِ بردگان از اندازه ای که بگذرد؛ هزینه ی برده داری افزون بر بهره گیری از بردگان می شود. از این روی برده دارن هم، در ویژگی هایی، خواهان ِ بردگی ی”اختیاری” می شوند.

آنجا که آزادی به میزان ِ دارایی ی انسان بخش بشود، توانمندان آزادند که تهی دستان را سروری کنند. زیردستان، که دارایی ندارند، آنها در زمین و در خانه ی زبردستان زاییده می شوند. از این روی زیردستان هسته ی آزادی را نمی شناسند.

این بود  که، در جنبش ِ سپارتاکوس، بردگان به پیکار با ” برده بودن ِ اجباری” برخاستند و خواهان ِ “برده شدن ِ اختیاری” شدند.

شاید فریاد ِ بردگان ِ هزار و چهارسد سال گرفتار، چنین بوده است: “برده شدن ِ اختیاری حق مسلم ماست”

برآیند ِ پیکار ِ بردگان، در جنبش های هزاره ها، ” برده شدن ِ اختیاری” برای همگان است: که بیشترین کسان تا به امروز، آزادانه در پیمان هایی عمرانه، سالانه، ماهانه، روزانه و ساعتی به کار گرفته می شوند.

روشن است که، در دوران ِ بردگی ی “اختیاری”، زبردستان آزادی داشته اند که خرد و وجدان انبوه ِ مردمان را، مهار شده، در دست داشته باشند. این بود که آنها دین هایی بسان ِ دین های ابراهیمی خلق کرده اند تا خرد و وجدان همگان را در تنگنای “بردگی ی اختیاری” میخکوب کنند و بتوانند مردمان را، در هر زمانی، به هر سویی که خواسته باشند برانند.

به شیوه ای که آزادی ی جانوران به پروردگان ِ گوسپند، گاو، اسب، شتر و خر سپرده شده است تا، جانوران ِ عاقل شده، سرکش و گمراه نشوند، حکمرانان هم آزادی ی مردمان را، از هنگام ِ زادن، به والیان فقیه واگذار کرده اند که مردمان هم “اختیاری” یهودی، مسیحی، هندو، بودایی و مسلمان پرورده بشوند.

در جهان امروز این گونه نادان پروری ها را، که انسان ستیزی در آنها نمایان است، بخشی از حقوق ِ بشر نامیده اند و حقوقدانانی، که آزادی ی اندیشه را از بشر گرفته اند، آن را، به نام دین، در منشور جهانی حقوق بشر، به والیان ِ برده ساز بخشیده اند.

بدین روش حقوقدانان، انسان ستیزی را، با منشور ِ حقوق بشر، پنهان کرده و خواهان مغزشویی و نادان پروری ی “اختیاری” شده اند. تا هر کس به “اختیار”، یعنی آزادانه، خرد و وجدان ِ خودش را، پیش از زاده شدن، به والیانی بسپارد که خرد و وجدان ِ پدران و مادران او را به گروگان گرفته اند.

به کوشش ِ این انساندوستان : نادان پروده شدن ِ “اختیاری” حق مسلم ِ بشر، پیش از زاده شدن است.

شیره ی سخن از “حجاب ِ اختیاری” یا آزادنه پستی و خواری را پذیرفتن است. آزادانه ننگ را پذیرفتن، آزادانه برده بودن، آزادانه نادان پرورده شدن، آزادانه ندیدن و آزادانه نشنیدن هم همان نوشیدن ِ زهر ِ بردگی است که در جامی به نام آزادی ریخته می شود.

این آزادی ی دروغین یا “اختیار” از زشتی و انسان ستیزی ی “حجاب” نمی کاهد.

زنان از سرشت خود، از کودکی تا پیری، آفریننده ی شادمانی در خانه و در شهر هستند. در شهری که زنان زیبایی ی هستی خود را در آن نیافشانند، در و دیوارهای شهر، سایه های بیزای و اندوه را بر مردم می افکنند. در جشنی که تنها مردان به آن وارد بشوند بوی پُرسه و سوگواری از آن برمی خیزد. زیرا زنان با نیروی شکوفایی و زایندگی، که در سرشت خود دارند، آفریننده ی خدایان یسن (جشن) هستند.

شادمانی از نگاه کردن، از خرامیدن، از خندیدن، از سخن گفتن، از چشم، از پیکر، از مو، از لب، از دندان و از پوست ِ زنان می بارد. این زیبایی ها در سرشت زنان و ستودن و سرشار شدن از این زیبایی ها در سرشت مردان است.

سرتاسر نگاشته های جهان لبریز از ستایش ِ زیبایی های شکوهمند ِ زنان هستند:

زین قصّه، هفت گُنبد ِ افلاک، پُر صدا ست

کوته نظر ببین که سخن مختصر گرفت ( آفرین بر حافظ)

تا چه اندازه باید شریعتمداران انسان ستیز و نادان باشند که خواهان پوشاندن شادمانی بر انسان شده اند.

زن گوهری برای کامجویی یا برای خرید و فروش یا برای دستدرازی نیست وآنکه زن و مرد جفت ِ گوناگون ِ یکدیگرند. (در نوشتاری با فرنام ِ >> زن و مرد جفت گوناگون یکدیگرند<< بیشتر اشاره شده است)

اگر مسلمانان، از نادانی، زن را مخلوقی برای تصرف و بردگی می پندارند، این کاستی در عقیده ی آنها نه در خرد ِ زنان است. اگر زنان پیش از خلقت ِ الله به زیبایی آراسته و مردان هم شیفته و دلباخته ی آنان بوده اند، پس کاستی در توانایی ی الله بوده که نتوانسته است آنها را به زشتی و ناسپاسی برگرداند.

کسانی که زنان را به تصرف در آورده اند آنها زنان را می فروشند، می خرند، می دزدند، سرکوب و سنگسار می کنند. چنین فرومایگانی زنان را، در حجاب، به زشتی می پوشانند تا چشم فرومایگانی دیگر، که تنها زن را برای کامجویی می شناسند، بر دارایی آنها نیفتد.

پوشیدن زنان در حجاب، انسان ستیزی ی آشگار و پذیرفتن ِ سروری ی مردان بر زنان است. هیچ زنی، هر چند هم که مسلمانان او را “ناقص العقل” می دانند، هر چند هم که کژچهره یا پیکری ناساز داشته باشد، او آزادانه خود را در کفن های زشت و سیاه پنهان نمی کند. زیرا زن با سرشت خودآرایی و هموندپروری، از پدیده های هستی، آفریده شده است.

هر زنی، دستکم به یک زیبایی آراسته است که او در آزادگی به هنری آمیخته می شود و در انجمن آزادگان گرمی و مهربانی می آفریند. پس از هزار و چهار سد سال زن ستیزی، هنوز، نشانه هایی از سرشت ِ زنانگی در پوشاک ِ زنان ِ کوهستانی، دهستانی یا زنان کشاورز و کوچ کننده برجای مانده اند.

آدمها به ویژه زنان در برهنگی هم بسیار زیبا هستند و با برهنگی سرکشی و گستاخی ی خود را در برابر والیان انسان ستیز نشان می هند. آنها با نمایش ِ پیکر ِ خود، دانسته یا ندانسته، اندکی بر آزادی ی زنان ِ پسمانده می افزایند و اندکی هم از خودکامگی ی مردان کوتاه خرد می کاهند.

در کشور آریایی، که در آن جهادگران ِ بیابانگرد حکومت می کنند، دختر بچه ها را هم ساعتی به اجاره می دهند، زنان را هم با مبلغی معلوم به مردی واگذار می کنند. در آنجا زنانی را، که آزادانه با مردی آمیزش داشته باشند، دستکم می کشند، در آنجا، که روی پرچمِ آنها نعره ی دشمنان ِ آنها نوشته شده است، مردان ِ آنجا هم سرور ِ زنان و ارباب ِ دختران خود هستند( به جز دخترانی که به صیغه شدن بپردازند).

در این حکومت ” تنفروشی هم اختیاری” است.

در کشوری که، زنان مسلمان و دختران ِ خُردسال، می توانند روزانه خود را به چندین مرد واگذار کنند و از آنها مزد و از الله هم پس از مرگ پاداش بگیرند؛ “حجاب اختیاری” هم، از ننگ ِ جامعه ی اسلامزدگان نمی کاهد.

اسلامزدگانی، که تنها از پوشیدن ِ حجاب آزرده هستند، آنها از زشتی و ستمی که حجاب بر مردمان می افکند، ننگ ندارند. پذیرفتن ِ حجاب ننگین است چه آنرا بپوشند و چه آن را پنهان کنند.

مردان هم که خود را در کیسه های سیاه نمی پیچند ولی برخی از آنها برای پوشاندن ِ زنان، در پوشاک ِ اسلامی، پافشاری دارند. حجاب ننگی است که پسماندگی و سیاهی  ی عقیده ی انبوه مردمان را آشگار می کند. آزادگان نمی توانند بپذیرند که کسانی، از فرومایگی، برای سرکوب کردن ِ سرشت ِ زنانگی، پوشش بانوان را پیش نویس کنند.

در “حجاب اختیاری” زنان ِ پسمانده بر زنان ِ بی حجاب رشک خواهند بُرد و با آنها دشمنی می ورزند. چون پسماندگان نمی توانند همدوش ِ پیشگامان گام بردارند. این است که مومنین و مومنات، از نادانی و با کینه توزی، خواهان ِ پسماندگی برای همگان هستند.

مردان ِ خردسوخته هم، در “حجاب” ِ اختیاری، با گسترش ِ ترس، با آزار دادن ِ زنان ِ بی حجاب، زشتی  ی عقیده ی خود را به کردار آشگار می کنند تا ننگ ِ فرومایگی ی خود را بپوشانند.

زنان: دزدان ِ شبرو نیستند، خودآرایی و زیبایی ی زنانگی هم ننگین نیست که زنان بخواهند، گوهر ِ سرشت ِ خود را،”به اختیار” پنهان کنند.

حجاب ننگی است که از بینش ِ مردان ِ خردسوخته و بیماران ِ دزدمنش برآمده و بینش مسلمانان را به زهرآب ِ فرومایگی و انسان ستیزی آلوده کرده است.

 

 

پاسخی بگذارید

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: