بخش دوم : در شناخت تورات

 فرگرد یکم

چنانچه در نخستین بخش این پژوهش گفته شد، شناخت سیُونیزم بدون شناخت سرگذشت خاندان اسراییل و پی گرفتن فراز و فرود رخدادهایی که فرزندان یعقوب در گذرگاه تاریخِ چند هزارساله ی خود پشت سرگذاشته اند، کاری است ناشدنی. ازسوی دیگر پژوهشگری که بخواهد کارنامه ی خاندان اسراییل و سرگذشت تبار یهود را بررسی کند، بدون پژوهش یاری گرفتن از تورات راه بجایی نخواهد برد. چنین کاری یک ماجراجویی ناپخته و دور از خرد  را می مانَد که جز ناکامی ره آورد دیگری نخواهد داشت.

نه تنها کارنامه ی خاندان اسراییل بدون ژرفنگری در تورات دانسته نمی شود، ونکه تا سال 1843 سرگذشت همه ی مردم آسیای باختری {=غربی} مانند مردم سومر– اکد- بابل – آشور.. و از آنسو: مصر و تا اندازه ی زیادی ایرانِ روزگار هخامنشی، تنها از راه تورات دانسته می شد. در سال 1843  یک جوان فرانسویِ بنام پُل اِمیل بُوتا که تا آن زمان  کُنسول فرانسه در مِصر بود، از سوی دولت فرانسه به مَوصِل فرستاده شد. بوتا ازهمان نخستین روزهای درآمدنش به مَوصِل، نتوانست ازآن تپه هایی که از ریگهای سرگردان پدید آمده بودند چشم بردارد، اندیشه ی اینکه شهری کُهن می تواند در زیر این تپه ها رُخ پنهان کرده باشد، شب و روزش را پر کرده بود، تا اینکه  با پول خود کارگرانی بمُزد گرفت و آنها را به کَند و کاو در زمینهای خُرساباد بکار گُماشت، و سرانجام درپی کارو کوشش بسیار، یکی ازشهرها باستانی آشور را از زیر خاک بیرون کشید.

 درسال 1845جوان دیگری  و این بار از انگلستان بنام آستین هنری لایارد که سپس تر ازسوی خاندان پادشاهی انگلیس بَرنام (سِرSir) به او بخشیده شد به این کارپرداخت. لایارد درلندن اموزش دادگذاری (حقوق) را بپایان رساند ولی کاردادگویی (وکالت) با سرشت ماجرا جوی او سرِسازگاری نداشت، از اینرو بجای کار در دادگستری، بجهان گردی پرداخت. نخست به میانرودان (عراق کنونی) رفت که درآن روزگار بخشی از امپراتوری عثمانی بشمار می آمد، ازآنجا راهی ایران شد و زمان درازی را در شهرهای اسپهان و همدان و رشت گذراند، زبان پارسی را بخوبی آموخت و سپس به روسیه رفت، دوباره به ایران آمد و در باز گشت به لندن راه بَصرِه و موصِل را پیش گرفت و سرانجام در موصِل با پُل اِمیل بُوتا برخورد و دلبسته ی کندوکاو در دل زمین شد و با پولی که از کنسول انگلیس وام ستاند، کار کند و کاو را در زیر تپه های شنی پیرامون شهرهای نمرود و نینوا آغاز کرد و درکوتاه زمان کاخ آشوربانیپال را از زیرخاک بیرون کشید.

دستاورد کار و کوشش این دو جوان ماجراجو، شوری بزرگ در اروپا برانگیخت و دوکشور فرانسه و انگلیس به پیشتازی برخاستند وهر یک کوشیدند تا در این زمینه از دیگری پیشی گیرند،  این همچشمی زمانی فراتر رفت که هُرمُز رَسام دستیار سِرآستین هِنری لایارد که جوانی آشوری تبار از مردم  بَصرِه، و دانش آموخته در یکی از دانشگاههای لندن بود،  نامک سرا {=کتابخانه}ی آشوربانیپال را پیدا کرد، و اندکی پس از آن فرمان کوروش بزرگ را که بر روی استوانه یی گلین نوشته شده بود از زیر خاک بیرون کشید و نامی بزرگ از خود در تاریخ باستانشناسی برجای گذاشت، شاید این خواست روزگار بود که فرمان کوروش بزرگ پس از دو هزاروپانسد سال بدست یک ایرانی آشوری تبار از زیر خاک بیرون کشیده شود و سنگ نگاره ی فروهر کوروش بزرگ نیز بدست یک ایرانی آشوری تبار دیگر که منم در برون از مرزهای میهن برپا گردد..

بررسیهای زبان شناسی و دبیره (= خط) شناسی که از نخستین سالهای سده ی نوزدهم آغاز گشته بود در پی دستاوردهای کاوشگران زمین، شتاب بیشتری گرفت و سرانجام توان خواندن زبانهای سومری – آشوری –  بابلی نو-  بابلی کُهَن –  اَکَدی – پارسی باستان -وایلامی فراهم گشت و پرده از روی بسیاری از رازهای سربسته ی تاریخ برداشته شد.

در اینجا باید از یک افسر نیروی دریایی انگلستان بنام جورج اسمیت نیز یاد کنیم، او کسی بود که توانست در پی کار و کوششی پیگیر که مرگ نابهنگام او را در پی آورد، رازِ خواندن دبیره های میخی را پیدا کند.

جورج اسمیت در دسامبر سال 1872 برای یک سخنرانی در انجمن باستانشاسی دینی انگلستان فراخوانده شد و در فرازی از سخنرانی خود گفت که در میان گِل نوشته های آشوری، به جُستاری برخورده است که نشان از یک توفان بزرگ، همانند توفان نوح دارد، ولی چون همه ی بخشهای این داستان از زیر خاک بیرون نیامده نمی توان گفت که این همان توفان، یا خیزآب دیگری است، با شنیدن این سخن، روزنامه دیلی تلگراف پولی کلان (سیسد هزار پاند)  فرا دست او گذاشت تا زمینه ی کاوشهای ژرف تر فراهم آید، و چنین شد که سرانجام بکوشش جورج اسمیت و با پول روزنامه ی دیلی تلگراف، بخش بزرگی از داستان گیل گمش از زیر خاک بیرون کشیده شد و در سال  1876 سامانی بسیجیده یافت.  در همان سال جورج اسمیت، این مرد تَخشا و کوشنده در پی گرسنگیها و بیماریها و رنجهای جانکاه در سن سی و شش سالگی درنزدیکی شهرحَلَب چشم از جهان فرو بست. یادش گرامی باد.

ولی درپی اینهمه ماندمانها و بُنچاک های تاریخی که از زیرخاک بدست آمدند، نه تنها چیزی از ارزش تورات در زمینه شناخت تاریخ کاسته نشد، بلکه دانسته شد که هنوز هم برای شناخت سرگذشت و کارنامه ی مردم آسیای باختری به ژرفنگری بیشتری در تورات نیازمندیم. نویسنگان تورات در گزارش رُخداد های تاریخی آنچنان ژرف نگری کرده اند که ستایش هر پژوهشگری را برمی انگیزد، هیچیک ازدیگر نامه های دینی در نشان دادن زشت و زیبا و شایست و ناشایستِ  بزرگان خود بپای تورات نمی رسند. از کاستیهای ابراهیم گرفته تا تن آمیزی شرم آور لوط با دخترانش- از ناراستکاریهای ها و فریبکاریهای  یعقوب گرفته تا کُناک زشت داود – از زنبارگیها سلیمان تا فرومایگیهای دیگر پادشاهان و بزرگان دین، هیچکدام از دید ژرف بین نویسندگان تورات دور نمانده اند، همین بها دادن به راستی در گزارش شایست و ناشایست است که تورات را در بالاترین جایگاه در میان دیگر نامه های دینی فرا برده است.

از آنجا که ما کار پژوهش در سیونیزم را از تورات آغازیده ایم، پس شایسته است که این گرامی نامه را بشناسیم.

این نامه ی کلان که در زبان پارسی « تورات- توراه – و توریه » و گاه  عهد عتیق و در زبان انگلیسی Bible  یا The old testament  نامیده می شود، تنها نامه یی است که به همه ی زبانهای زنده ی جهان برگردان شده  و در سد سال گذشته همه ساله پر فروش ترین نامه بوده است.

واژه ی تورات برآمده از واژه ی Thora درزبان عبری و چم آن « شریعت- سپارش- و اندرز» است، و این نامی است که بنی اسراییل به فرمانهای موسا داده اند. تورات در آغاز تنها بخشهای پنجگانه ی زیر را در بر می گرفت:

سفر پیدایش  یا     Genesis

سفر خروج  یا Exodus

سفر لاویان  یا Leviticus

سفر اعداد   یا  Numbers

سفر تثنیه    یا Deuteronomy

واژه ی « سِفر» نیز بچِم: نامه ی کلان است و در ادب پارسی پس از اسلام کار بُرد بسیارداشته است مانند:

شه حسام الدین که نورانجُم است   طالب آغاز سِفر پنجم است   (مولوی بلخی)

و آغاز سِفر پنجم که حسام الدین در پی آن بوده، همان آغاز کار شریعت گذاری موسی است .

و یا :

   رفت عیسی در هیکلِ کُنِشت و پند میداد، یهودیان عجب می ماندند و می گفتند این سِفرها از کجا می داند. برگردان دیاتسارون . رویه 170

بخش یکم یا سِفر پیدایش، پنجاه فرگرد یا « باب» دارد که از داستانِ آفرینشِ آسمان و زمین و پُری آنها آغاز می شود و تا ویرانی زمین درپی توفان و افسانه ی نوح  و آن  کشتی شگفت انگیز- کوچ ابراهیم از سرزمین میانرودان و بکُشتارگاه بردن پسرش اسِحق را بفرمان خدا- باران آتش و گوگرد بر شهرِ سدوم و عموره – تن آمیزی دختران لوط با پدر بهنگام سرمستی-  نیرنگ بازیهای یعقوب – به چاه اندختن یوسف بدست برادران، و کوچ خاندان کوچک اسراییل به سرزمین بزرگ مصر دنباله می یابد.

برجسته ترین فرازهای سِفر پیدایش، یکی همین داستان آفرینش است که در بسیاری از زمینه ها همانندی بسیار با داستان آفرینش سومری دارد. پس از آن داستان توفان است که برداشت هنرمندانه یی است از داستان سومری گیل گمش که نخستین رَزمنامه ی سروده شده در ادبسار جهان است.

در پی آن چگونگی کوچ ابراهیم از  اُور کلده به سر زمین کنعان و کاستیهای او:

      «..بعد ازاین وقایع کلام خداوند در رؤیا بابرام رسیده گفت ای ابرام مَتَرس من سپرتوهستم واَجر بسیارعظیم تو…»

با اینهمه ابرام نه تنها می ترسد ونکه همسر خود را نیز به یکی از فرمانروایان فروپایه ی آن سرزمین بزنی می بخشد!:

    « ..پس ابراهیم از آنجا بسوی ارض جنوبی کوچ کرد و درمیان قادِش و شور ساکن شد و در جرار منزل گرفت* و ابراهیم در خصوص زن خود ساره گفت که او خواهر من است* و ابی مَلِک  پادشاه جرار فرستاده ساره را بزنی گرفت..».  باب بیستم آیه 1و2

یکی از فرازهایی که دراین بخش ازتورات پیاپی گفته شده و شالوده های بُنیادینِ سیونیزم را در مغز و روان و اندیشه ی هر یهودی جاسازی کرده است، پیمانی است که میان خدا و ابراهیم بسته می شود:

    « و خداوند بابرام گفت از ولایت خود و از مولد خویش و ازخانۀ پدرخود بسوی زمینی که بتو می دهم بیرون شو.   و از تو امتی عظیم پیدا خواهم کرد، و ترا برکت دهم و نام ترا بزرگ سازم و تو برکت خواهی بود.   و برکت دهم بانانیکه ترا مبارک خوانند و لعنت کنم آنکه ترا ملعون خوانَد و از توجمیع قبایل جهان برکت خواهند یافت… » باب دوازدهم آیه های 1تا 3

« خدا به اَبرام گفت: اکنون تو چشمان خود را برافراز واز مکانیکه درآن هستی بسوی شمال وجنوب ومشرق و مغرب بنگر، زیرا تمام این زمین را که می بینی بتو و ذریت تو تا بابد خواهم بخشید».

و چون اَبرام نود و نُه ساله بود خداوند بر اَبرام ظاهر شده گفت: من هستم خدای قادِر مُطلق، پیش روی من بخرام و کامل شو . وعهد خویش را درمیان خود و تو خواهم بست و ترا بسیار کثیر خواهم گردانید.  آنگاه اَبرام به روی درافتاد وخداوند بوی خطاب کرده گفت: اینک عهد من با تو است و تو پدر اُمَّتهای بسیار خواهی بود.  و نام تو بعد از این اَبرام خوانده نشود بلکه نام تو ابراهیم خواهد بود زیرا که ترا پدر اُمَّتهای بسیار گردانیدم.  و ترا بسیار باروَر نمایم و اُمَّتها از تو پدید آورم و پادشاهان از تو بوجود آیند.  و عهد خویش را درمیان خود و تو و ذریت بعد از تو استوار گردانم که نسلاً بعد نسل عهد جاودانی باشد تا ترا و بعد از تو ذریت ترا خدا باشم.  و زمین غربت تو یعنی تمام زمین کنعان را بتو و بعد از تو به ذُرِیَت تو بِمِلکیتِ ابدی دهم و خدای ایشان خواهم بود…»

از دیدگاه خاندان اسراییل، این خُجسته ترین پیمان تاریخ است. بپاس همین فَرخُنده پیمان است که تورات را عهد عتیق می نامند.

از دیگر رُخدادها و داستانهای تلخ و شیرینی که دراین سِفر آمده، مانند: نیرنگبازیهای  گاه خنده آور و گاه آزار دهنده ی یعقوب – تن آمیزی دختران لوط با پدر بهنگام سر مستی – داستان بچاه انداختن یوسف بدست برادران، و بسیاری از داستانهای دیگر می گذریم و تنها به کُشتی گرفتن یعقوب با فرشته ی خداوند بسنده می کنیم، ارزش این داستان دراین است که بدانیم چرا این مردم بنی اسراییل نامیده می شوند. داستان از  اینجا آغازمی شود که یعقوب با نیرنگبازیهای ویژه ی خود پدرِ نابینایش را فریب می دهد و برکتی را که ازآن برادرش عیسو بود از دست پدر می رباید و ازخشم برادر می گریزد… در درازای چند سال با نیرنگبازیهای پیاپی و کار و کوششِ بسیار، دارایی زیادی بدست می آورد و بهمراه خانواده ی بزرگ و دارایی کلانی که بدست آورده بود به زادگاه خود باز می گردد. شباهنگام درراه بازگشت:

    « یعقوب تنها ماند و مردی با وی تا طلوع فَجر کُشتی می گرفت* (سپس دانسته می شود که این کشتی گیر شکست خورده کسی جز فرشته ی خداوند یا خود خداوند نیست) و چون او دید که بر او غلبه نمی یابد، کف ران یعقوب را لَمس کرد و کف ران یعقوب در کُشتی گرفتن با او فشرده شد.  پس گفت مرا رها کُن که فَجر می شکافد،  گفت تا مرا برکت ندهی ترا رها نکنم.  بوی گفت نام تو چیست؟ گفت یعقوب.  گفت از این پس نام تو یعقوب خوانده نشود بلکه «اسراییل» زیرا که با خدا و با انسان مجاهده کردی و نصرت یافتی..». باب 32 آیه 34 تا 28

بیاد داشته باشیم که خداوند نام اَبرام را نیز به ابراهیم دگرگون کرد. (ییل) در نام اسراییل همان است که در نامواژه های عزراییل – جبراییل – میکاییل – اصرافیل – عمانوییل– و جز اینها آمده، و آرش آن در زبان آرامی (خداوند) است. پس دانسته شد که بنی اسراییل به دوازده پسران یعقوب و زادمانهای آن دوازده پسر گفته می شود.

بخش دوم « سِفرخروج » یا داستان گریز بنی اسراییل از سرزمین مِصراست. از پایان سِفر پیدایش تا آغازِ سِفر خروج یک چرخه ی چهارسد ساله که زمان ماندگاری بنی اسراییل درآن سرزمین باستانی است نا گفته مانده و ما را از فراز و فرود رخدادهای آن چهارسد سال بی بهره گذاشته است. آنچه می دانیم این است که خاندان یعقوب بهنگام رفتن به مِصر بیش از«هفتاد تن» نبودند ولی بهنگام گریز از مصر تنها 000/600 مرد جنگی داشتند، که بهمراه دیگر هموندان خانواده می توان شماره ی سه میلیون تن را به آسانی پذیرفت، با نگاهی به گرایش سیری ناپذیرِ این مردم به زِه و زادِ فراوان، شمار سه میلیون تن گزافه به نگر نمی رسد، بویژه با یاد آوری این نکته که یعقوب خود بجز دختران، دوازده پسر داشت!.

نکته ی دیگری که درهمین جا شایان یاد آوری است اینکه بیخ و بُن بنی اسراییل برآمده از یکی از تبارهای سامی است{ اگرچه این نامگذاری «سامی» نادرست است ولی ما در اینجا به این جُستار نمی پردازیم}. آنچه که این تبار را از دیگرتبارهای سامی جدا کرده و برجستگی ویژه یی به آن می بخشد، سرگذشت و دین  وآرمان این مردم است. همین سرگذشت و آموزه های دینی و آرمانشهر سیاسی است که تبار یَهُود را از آمیختن با دیگر تبارهای پیرامون باز داشته و سرنوشتشان را از سرنوشت مردم دیگرجدا کرده است.

از دید بسیاری از مردمشناسان، چهره ی اسیران عبرانی که درسنگ نگاره های مصری و آشوری دیده می شود با چهره ی یهودیان امروز همانندی بسیار دارد واین خود نشان دیگری است از دلبستگی این مردم به نژاد و تخمه و تبار خود. از این رو باید پذیرفت که در آن چهارسد سال ماندگاری در مصر نیز با مردم آن سرزمین نیامیختد وخود را از هر گونه آمیزش با نژادهای دیگر دور نگهداشتند.

این چیزی است که نا گفته می توان دریافت، آنچه که در سِفر خروج گفته می شود داستان ستمبارگیهای فرعون و به بردگی کشاندن بنی اسراییل –  داستان زاده شدن موسا و به آب انداختن او- سخن گفتن یَهُوَه از درون یک بوته ی سوزان –  برگزیدن موسا به راهبری بنی اسراییل در بیرون بردنشان از مصر- زور آزماییهای یَهُوَه صبایوت با فرعون – گریز شبانه از مصر-  دوپاره شدن دریا و گرفتار شدن سواران  مصری در خیزابه های دریاست.

فرازهایی از گفتگوی خدا با فرعون ما را با جهان بینی و بُنیاد باورهای دینی این مردم آشنا می سازد، باورهایی که شالوده ی سیُونیزم را پایه ریزی کرده و این ایده را پشتیبانی  می کنند:

     « … موسا گله ی پدر زن خود را شبانی می کرد، خداوند در شعله ی آتش ازمیان بوته یی بر  وی ظاهر شد و گفت: ای موسا ای موسا… گفت لبیک، گفت من هستم خدای پدرت، خدای ابراهیم و خدای اِسحَق و خدای یعقوب، هرآینه مُصیبَت قوم خود را که در مصرند دیدم و نزول کردم تا آنها را از دست مصریان خلاصی دهم..  برو به فرعون بگو خداوند چنین می گوید: اسراییل پسر من و نخست زاده ی من است!  بتو می گویم پسر مرا رها کن تا مرا عبادت نماید، و اگر از رها کردنش ابا نمایی همانا پسر تو یعنی نخست زاده ی ترا می کُشم … ولی من دل فرعون را سخت خواهم کرد تا قوم را رها نکند تا من بتوانم قدرتم را به او نشان دهم…

     «… خداوند به موسی گفت عصای خود را بگیر و دست خود را برآبهای مصر دراز کن برنهرهای ایشان و جویهای ایشان و دریاچه های ایشان و همه ی حوضهای آبِ ایشان تا همه خون شوند و در تمامی زمین مصر در ظروف سنگی و چوبی خون خواهد بود.. موسی چنین کرد.. و رودنیل و همه ی رودهای دیگر و همه ی تالاب ها و آبگیرهای مصر پرازخون شدند و ماهیان مردند و رودها گندیدند…»

    «… خداوند به موسی گفت: نزد فرعون برو و به وی بگو خداوند چنین می گوید: اگر از رها کردن قوم من ابا کنی همانا من تمامی حدود ترا به وزغها مبتلا سازم…»

   «… خداوند گفت به هارون بگو که عصای خود را دراز کن و غبار زمین را بزن تا در تمامی زمینِ مصر پشه ها بشود…  هارون دست خود را با عصای خویش دراز کرد و غبار زمین را زد و پشه ها بر انسان و بهایم پدید آمد و سراسر زمین مصر از پشه پُرشد…»

   «… خداوند گفت: به فرعون بگو یهوه خدای عبرانیان چنین می گوید: قوم مرا رها کن تا مراعبادت کنند، اگراز رهایی دادن آنان ابا نمایی همانا دست خداوند بر چارپایان تو که در صحرا اند دراز خواهد شد، بر اسبان و الاغان و شتران و گاوان و گوسپندان با وبایی سخت خواهد آمد… و در فردا همه ی چارپایان در سراسر زمین مصر مُردند…»

   «… و خداوند به موسا گفت بامدادان برخاسته پیش روی فرعون بایست و بوی بگو خداوندِ عبرانیان چنین می گوید: قوم مرا رها کُن تا مرا عبادت نمایند، زیرا دراین دفعه تمامی بلایای خود را بر دل بندگانت و قومَت خواهم فرستاد تا بدانی که در تمامی جهان خدایی مثل من نیست! زیرا اگر تا کنون دست خود را دراز کرده و ترا و قومت را به وبا مبتلا ساخته بودم هرآینه از زمین هلاک می شدی، لکن برای همین ترا بر پا داشته ام تا قدرت خود را بتو نشان دهم و نام من در تمامی جهان شایع شود!… همانا فردا این درهمین وقت تگرگی بسیار سخت خواهم بارانید که مثل آن درمصراز روزآغازش تا کنون نباریده است…»

    «… و خداوند به موسا گفت دست خود را بسوی آسمان دراز کن تا درتمامی زمین مصر تگرگ بشود بر انسان و بر بهایم و بر همه ی نباتات صحرا در کُل ارض مصر…»

    «… پس موسا عصای خود را بسوی آسمان دراز کرد و خداوند رعد و تگرگ داد و آتش بر زمین فرود آمد و خداوند تگرگ آتشین بر زمین مصر بارانید…»

    «… و خداوند به موسا گفت:..آنچه در مصر کردم و آیات خود را که درمیان ایشان ظاهر ساختم بگوش پسرت و پسر پسرت بازگویی تا بدانید که من یهوه هستم…»

   «…و موسا گفت خداوند چنین می گوید: قریب بنصف شب در میان مصر بیرون خواهم آمد، و هر نخست زاده یی که در زمین مصر باشد از نخست زاده ی فرعون که بر تختش نشسته است تا نخست زاده ی کنیزی که در پشت دستاس نشسته باشد و همه ی نخست زادگان بهایم خواهند مُرد…  و نعره ی عظیمی در تمامی زمین مصر خواهد بود که مثل آن نشده و مانند آن دیگر نخواهد شد…  اما بر جمیع بنی اسراییل سگی زبان خود را تیز نکند نه بر انسان و نه بر بهایم تا بدانید که خداوند در میان مصریان و اسراییلیان فرق گذاشته است…»

    «… و خداوند در روز پیش روی قوم درستونِ اَبرمی رفت تا راه را به ایشان نشان دهد و شبانگاه در ستون آتش تا ایشان را روشنایی بخشد و روز و شب راه روند…»

    «… بامدادان به فرعون خبر دادند که بنی اسراییل گریخته اند… فرعون ارابه های خود را بیاراست و سپاه خود را با ششصد عرابه برگزیده برداشت و به تعقیب بنی اسراییل شتافت… هنگامی که بنی اسراییل به دریا رسیدند، موسی بقوم خود گفت مترسید، اینک بایستید و نجات خداوند را ببینید، که امروز آنرا برای شما خواهد کرد… و خداوند بموسی گفت: عصای خود را برافراز و دریا را دو پاره کن، تا بنی اسراییل ازمیان دریا برخشکی روانه شوند… و من دل مصریان را سخت خواهم ساخت تا از عقب ایشان بتازند… پس موسی دست خود را بردریا دراز کرد و خداوند بباد شرقی دریا را خشک ساخت و آب مُنشَق گردید، و بنی اسراییل درمیان دریا بر خشکی می رفتند و آبها برای ایشان بر راست و چپ مانند دیوار بود، و مصریان با تمامی اسبان وعرابها و  سواران فرعون ازعقب ایشان تاخته بمیان دریا درآمدند،  و در پاس سحری واقع شد که خداوند بر اردوی مصریان ازستون آتش و ابر نظر انداخت و اردوی مصریان را آشفته کرد، و چرخهای عرابه های ایشان را بیرون کرد تا آنها را بسنگینی برانند و مصریان گفتند از حضور بنی اسراییل بگریزیم زیرا خداوند برای ایشان با مصریان جنگ می کند… و خداوند بموسا گفت دست خود را بردریا دراز کن تا آبها بر گردد و برعرابه ها و سوارن ایشان،  پس موسا دست خود را بر دریا دراز کرد و بوقت طلوع صبح دریا بجریان خود بر گشت و مصریان بمقابلش گریختند و خداوند مصریان را در میان دریا انداخت، و آبها برگشته عرابه ها و سواران و تمام لشکرفرعون را از عقب ایشان بدریا در آمده بودند پوشانید که یکی از ایشان هم باقی نماند… آنگاه موسا و بنی اسراییل این سرود را برای خداوند سراییده گفتند: یهوه را سرود می خوانم زیرا که با جلال مظفرشده است، اسب و سوارش را بدریا انداخت،  خداوند قوت و تسبیح من است… خداوند مردجنگی است، نام او یهوه است … دست راست تو ای خداوند بقوت جلیل گردیده … کیست مانند تو ای خداوند در میان خدایان…  کیست مانند تو جلیل در قدوسیت، تو مهیب هستی در تسبیح خود و صانِع عجائب،  این قوم خویش را که فدیه دادی به رحمانیت خود رهبری نمودی، ایشان را بقوت خویش بسوی مسکن قدس خود هدایت کردی… ترس و هراس ایشان را فرو گرفت، از بزرگی بازوی تو مثل سنگ ساکت شدند، تا قوم تو ای خداوند عبورکنند، تا این قومیکه تو خریده ای عبور کنند،  ایشان را داخل ساخته در جَبَل میراث خود غرس خواهی کرد، بمکانیکه تو ای خداوند مسکن خود ساخته یی…» (فراز هایی از باب سوم تا چهاردهم.)

آنچه که از این فرازها دانسته می شود این است که فرزندان اسراییل نه تنها قوم برگزیده ونکه پسران و دختران خدایند.. در بخش های آینده خواهیم دید که اسراییل همسر خدا و خداوند شوهر غیرتمند بنی اسراییل است!..

    « خداوند قوم بنی اسراییل را با فدیه ها خریده و آنها را {در میراث خود} همان زمینی که با ابراهیم پیمان بسته بود به ذریت او خواهد بخشید، ایشان را داخل ساخته در جَبَل میراث خود غرس خواهد کرد..

کوتاه سخن اینکه خداوند آماده است که همه ی آبهای روی زمین را بخون  آغشته کند، همه ی ماهیها را بمیراند و رودها را بگنداند، سراسرزمین را با مگس و وزغ و ملخ و تگرگ آتشین ویران کند، همه ی چار پایانِ روی زمین را به وبایی سخت از میان بردارد، نخست زادگان همه ی مردم جهان را بکُشد و سراسر زمین را به یک ماتم سرای بزرگ دگرگون کند، تخم همه ی گاوان وگوسپندان و الاغان و شتران و اسبان را از روی زمین بردارد، سراسر زمین را شبانه روز در تاریکی غلیظ نگهدارد… لیکن: برای جمیع بنی اسراییل در مسکنهای ایشان روشنایی خواهد بود.. چارپایان بنی اسراییل از وبا نخواهند مرد..تگرگ آتشین بر زمین بنی اسراییل نخواهد بارید.. آب رودخانه ها و چشمه ها و تالاب های بنی اسراییل خونین نخواهند شد و سرانجام هرگاه نیازباشد که پسران و دختران خدا پای بر کف دریا نهند، دریا دوپاره خواهد گردید و آبها دیوار گونه در برابرشان خواهند ایستاد…

در اینجا سخن برسر این نیست که این داده ها را بباوریم یا در ترازوی خرد به سنجه بگذاریم، سخن بر سر آن نیروی شگفت انگیز روانی است که از چنین باوری سرچشمه می گیرد و زمینه ساختار یک آرمانشهر سیاسی مانند سیونیزم را فراهم می آورد، و آنچنان نیرویی به راهیان این ایده می بخشد که هیچ سدی در برابرشان توان پایداری ندارد.

    پس از خروج می رسیم  به  سِفرِلاویان که بیست وهفت فرگرد(باب) دارد وبا فرمان خداوند در چگونگی قربانی کردن گاو و گوسپند آغاز می شود و تا پایان، سخن برسرِ کُشتن و پاره کردن و پوست کندن و سوزاندن قربانیها خونی وغیرخونی وپیشکشهای آردی است، آنچه در این بخش از تورات بگونه ی بسیار برجسته خود نمایی می کند، بازداشتن بنی اسراییل از بُت پرستی و پَرَستش خدایان دیگر و نکُشتن فرزندان در راه خدایان پنداری است:

     «.. و خداوند موسا را خطاب کرده گفت، بنی اسراییل را بگو هرکسی از بنی اسراییل یا از غریبانی که در اسراییل مأوا گزینند که از ذریت(= فرزندان) خود به مولَک( داستان مولک را در نوشتاری زیر نام جهنم در همین بخش بخوانید)  بدهد البته کشته شود، قوم، او را سنگسارکنند، و کسیکه بسوی صاحبان اَجِنِه و جادوگران توجه نماید تا در عقب ایشان زنا کند، من روی خود را از آن شخص بر خواهم گرداند و او را از میان قومش منقطع خواهم کرد.  هر کس پدر یا مادر خود را لَعنَت کند البته کُشته شود. کسیکه با زن دیگری زنا کند زانی و زانیه هر دو کُشته شوند.   کسیکه با زن پدر خود بخوابد وعورَت پدر خود را کشف نماید هر دو البته کُشته شوند.  اگر کسی با عروس خود بخوابد هردوی ایشان البته کُشته شوند.  و اگر مردی با مردی بخوابد، هردو فجور کرده اند، هردوی ایشان البته کشته شوند… (فراز هایی از باب بیستم سفر لاویان)

سِفرچهارم « اعداد» نام دارد و این نامگذاری برای این است که دراین بخش از تورات بیشتر از هر چیز با شماره ها سروکار داریم، ولی افزون بر شماره ها، بسیار نکته های دیگر نیز در این بخش جا گرفته اند که ما را با شیوه ی راهبری و جهان بینی موسا و بسیاری از رخدادهای روزگار بیانگردی بنی اسراییل آشنا می سازد:

     «… و خداوند موسی را خطاب کرده گفت: کسان بفرست تا زمین کنعان را که به بنی اسراییل دادم جاسوسی کنند… آن کسان بعد از چهل روز از جاسوسی زمین برگشتند، و برای موسا حکایت کرده گفتند بزمینی که ما را فرستادی رفتیم و بدرستی که به شیروشهد جاری است،  لیکن مردمانی که در زمین ساکنند زور آورند و شهرهایش  حصار دار و بسیار عظیم، و بنی عَناق را در آنجا دیدیم، و عَمالَقَه و در زمین جنوب ساکنند و حِتّیان و یَبُوسیان و اَمُوریان در کوهستان سکونت دارند و کنعانیان نزد دریا و برکناره ی رود اردن ساکنند. کالیب (یکی از سران) گفت فی الفور برویم و آن زمین را در تصرف آوریم زیرا که می توانیم برآن غالب شویم.  اما آن کسان گفتند نمی توانیم با این قوم مقابله نماییم زیرا که ایشان از ما قویترند.  ودر باره زمینی که آنرا جاسوسی کرده بودند خبر بد نزد بنی اسراییل آورده گفتند زمینی که برای جاسوسی از آن گذشتیم زمینی است که ساکنان خود را می خورد، و تمامی آن قومیکه در آن دیدیم مردان بلند قد بودند.  درآنجا جباران بنی عَناق را دیدیم که اولاد جباران اند و ما درنظر خود مثل ملخ بودیم و همچنین در نظر ایشان مینمودیم.». باب 13

« .. و خداوند موسا را خطاب کرده گفت: انتقام اسراییل را از مدیان بگیر و بعد از آن بقوم خود ملحق خواهی شد..{ خواهی مرد}.

  پس موسا قوم را مخاطب ساخته گفت ازمیان خود مردان برای جنگ مهیا سازید تا به مقاتله  مدیان برآیند و انتقام خداوند را از مدیان بگیرند!..

پس، ازجمعیت اسراییل ازهر طایفه یک هزار نفر یعنی دوازده هزار نفر مهیا شده برای جنگ انتخاب شدند و موسا آنان را بجنگ با مدیان فرستاد، و بامدادان بطوریکه خداوند موسا را امر فرموده بود جنگ کرده همه ی ذکوران را کُشتند، و بنی اسراییل زنان مدیان و اطفال ایشان را باسیری بردند و هم، جانداران و جمیع چارپایان ایشان و همه ی املاکشان را غارت کردند… و تمامی شهر ها و خانه ها و قلعه های ایشان را به آتش سوزاندند…

واسیران وغارت وغنیمت را نزد موسا آوردند وموسی باستقبال ایشان شتافت.. موسا بر روسای لشگر یعنی بر سرداران هزاره ها و سرداران صد ها که از خدمت جنگ باز آمده بودند غَضَبناک شد و بایشان گفت آیا همه زنان را زنده نگاهداشتید؟ اینک برگردید و هر پسر بچه یی از ایشان را بکُشید.. هر زنی که مرد را شناخته و با او همبستر شده است بکُشید…  و از زنان هر دختری را که مرد را نشناخته و با او همبستر نشده برای خود نگهدارید… و خداوند موسا را خطاب کرده گفت اینک حساب غنایمی که گرفته شده است چه از انسان و چه از بهایم بگیر و غنیمت را در میان مردان جنگی که به مقاتله بیرون رفته اند و تمامی جماعت نصف نما و از مردان جنگی که بمقاتله رفته اند زکات برای خداوند بگیر،  یعنی یک از پانصد چه از انسان و چه از گاو و چه از الاغ و چه از گوسفند از قسمت ایشان بگیر تا هدیه یی برافراشتنی باشد برای خداوند..» . سفراعداد باب سی و یکم.

و سرانجام می رسیم به سِفر تَثنِیهَ یا سِفر پنجم که {حسام الدین در طلب آن بود!}.

واژه ی تَثنِیه یا تَثنِیهَ که در انگلیسی  Deuteronomy برگردان شده، برآمده از زبان عربی و چم آن: دوتا کردن – یک را دو کردن است. اینکه چرا این بخش را تَثنِیهَ یا دوتا کردن نام داده اند برای این است که آنچه را که یَهُوَه صَبایوت در روزگار بیابانگردی به موسا فرموده و اجرای بی چون و چرای آنها را از مردم خواسته بود، در اینجا با هنجارِ آراسته تری دوباره گویی می شود. به سخن دیگر می توان گفت که سِفر تَثنِیهَ در بر گیرنده ی همه ی فرمانهای دین است که در سه گفتار آراسته گشته اند. این سه گفتار که بنیاد دین یهود را شالوده ریزی می کنند، در یازدهمین ماهِ سالِ چهلمِ بیرون آمدن از مصر، هنگامی که بنی اسراییل در زمین {موآبیان} بسر می بردند، ازسوی موسا به مردم گفته شد.

گفتار یکم گزارش راه پیمایی و سرگردانی چهل ساله ی بیابانگردی است.

گفتار دوم چکیده ی فرمانهای یهوه است که در کوه سینا به موسا داده شد و برجسته ترین آنها ده فرمان است.

گفتارسوم اندرزهای موسا و بزرگان تبار یهود است که چگونه خود را از آلوده شدن به پرستش خدایان دیگر دور نگهدارند و درپاسداری از فرمانهای یَهُوَه بکوشند:

       « .. اگر آواز یَهُوَه خدای خود را بدقت بشنوی تا هُشیار شده تمامی اوامرِ او را  که من امروز بتو اَمرمی فرمایم بجا آوری آنگاه یَهُوَه خدایت ترا برجَمیع اُمَّتهای جهان بلند خواهد گردانید.  و تمامی این برکت ها بتو خواهد رسید و ترا خواهد دریافت اگر آواز یَهُوَه خدای خود را بشنوی. در شهرمُبارک و درصحرا مُبارک خواهی بود.  میوۀ بَطن تو ومیوه ی  زمین تو و میوه ی بهایِمَت و بچه های گاو و بَرّه های گلهی  تو مُبارک خواهند بود. سَبَد و ظَرف خَمیر تو مُبارک خواهد بود. وقت درآمدنت مُبارک و وقت بیرون رفتنت مُبارک خواهی بود.  و خداوند دشمنانت را که با تو مقاومَت نمایند از حضور تو مُنهَزِم خواهد ساخت، از یک راه بر تو خواهند آمد و از هفت راه از پیش تو خواهند گریخت* خداوند در انبارهای تو وبه هر چه دست خود را دراز کنی برتو برکت خواهد فرمود و ترا در زمینی که یَهُوَه خدایت بتو می دهد مُبارک خواهد ساخت.  و اگر اوامر یَهُوَه خدای خود را نگاهداری و درطریقهای او سلوک نمایی خداوند ترا برای خود قوم مقدس خواهد گردانید چنانکه برای تو قَسَم خورده است.  و جمیع اُمتهای زمین خواهند دید که نام خداوند بر تو خوانده شده است و از تو خواهند ترسید.  و خداوند ترا درمیوه ی بَطنَت و ثَمَرِۀ بهایِمَت و محصول زمینَت در زمینی که خداوند برای پدرانت قَسَم خورد که بتو بدهد به نیکویی خواهد افزود. و خداوند خزینۀ نیکوی خود یعنی آسمان را برای توخواهد گشود تا باران زمین ترا در موسِمَش بباراند و ترا در جَمیع اعمال دستت مبارک سازد.  و به اُمَّتهای بسیار قرض خواهی داد و تو قرض نخواهی گرفت.   و خداوند ترا سَر خواهد ساخت نه دُم،  و بلند خواهی بود فقط و نه پَست اگر اوامِر یَهُوَه خدای خود را  که من امروز بتو امر می فرمایم بشنوی و آنها را نگاه داشته بجا آوری، و از همه سخنانی که من امروز بتو امر می کنم بطرف راست یا چپ میل نکنی تا خدایان غیر را پیروی نموده آنها را عبادت کنی…  واما اگر آواز یَهُوَه خدای خود را نشنوی تا هشیار شده همه ی  اوامر و فرایض او را که من امروز بتو امرمی فرمایم بجا آوری، آنگاه جمیع این لَعنت ها بتو خواهد رسید.  در شهر مَلعُون و درصحرا مَلعُون خواهی بود.  سَبَد و ظرف خَمیر تو مَلعُون خواهد بود.  میوه ی بطن تو و میوه ی زمین تو و بچه های گاو و  برّه های گلهی  تو مَلعُون خواهد بود. وقت درآمدنت مَلعُون و وقت بیرون رفتنت مَلعُون خواهی بود. و به هرچه دست خود را برای عمل نمودن دراز می کنی خداوند بر تو لَعنَت واضطراب و سرزنش خواهد فرستاد تا بزودی هلاک و نابود شوی بسبب بدی کارهایت که بانها مرا ترک کردی…  فَلَک تو که بالای سرتو است مس خواهد شد و زمینی که زیر پای تو است آهن.  و خداوند باران زمینت را گَرد و غبار خواهد ساخت که از آسمان برتونازل شود تا هلاک شوی و خداوند ترا پیش روی دشمنانت مُنهَزِم خواهد ساخت از یک راه بر ایشان بیرون خواهی رفت و از هفت راه از حضورایشان خواهی گریخت و در تمامی ممالک جهان بتلاطم خواهی افتاد* و بدن شما برای همۀ پرندگانِ هوا و بَهایِم زمین خوراک خواهد بود..  زنی را نامزد خواهی کرد ولی دیگری با او خواهد خوابید، خانه ای بنا خواهی نمود ولی در آن ساکن نخواهی شد، تاکستانی غَرس خواهی نمود ولی میوه اش را نخواهی خورد*.. پسران و دخترانت به اُمَّت دیگر داده می شوند و چشمانت نگریسته از آرزوی ایشان تمامی روز کاهیده خواهد شد و در دست توهیچ قوۀ نخواهد بود .. پسران و دختران خواهی آورد لیکن از آن تو نخواهند بود چونکه باسیری برده خواهند شد… پس دشمنانت را که خداوند بر تو خواهد فرستاد در گرسنگی و تشنگی و برهنگی و احتیاج همه چیز خدمت خواهی نمود و یوغ آهنین برگردنت خواهد گذاشت تا ترا هلاک سازد * و خداوند از دور یعنی از اقصای زمین اُمَّتی را که مِثل عقاب می پرد بر تو خواهد آورد، اُمَّتی که زبانش را نخواهی فهمید.. و خداوند ترا در میان جمیع اُمَّتها از کران زمین تا کران دیگرش پراکنده سازد.. و در میان این اُمَّتها استراحت نخواهی یافت و برای کف پایت آرامی نخواهد بود.. فرازهایی از باب بیست و هشتم  

بسیاری از پژوهشگران سِفر تثنیه را نوشته ی موسی می دانند، ولی در پاسخ اینکه موسا چگونه می توانست مرگ خود را گزارش کند پاسخی ندارند: « پس موسا بنده ی خداوند در آنجا بزمین موآب بر حسب قول خداوند مُرد…». باب سی و چهارم – آیه 5

در دنباله ی این جستار ،  زمینه را برای دریافت شالوده های بنیادین سیُونیزم آماده خواهیم کرد.

نکته یی که در همین جا  بایسته ی یادآوری است اینکه در دبیره ی پارسی هشت وات  (ث. ح. ص.  ض. ط.  ظ. ذ.  ق)  افزوده  شده اند که چون بر زبان پارسی گویان جاری نمی شوند در نوشتن هم نباید بکار روند، همانگونه که چهار وات: { پ – چ – ژ – گ } در گفتار و نوشتارعرب زبانان بکار نمی روند.

در زبان پارسی {س. ص}  و  {ح. ه}  و {غ . ق}  و  {ت . ط } همه یکسان بر زبان جاری می شوند ولی در تازی هریک آوای ویژه ی خود را دارند .

هرگاه  یکی از این هشت وات در واژه ای دیده شود  نشان تازی بودن آن واژه است . دیگر وات ها در هر دو زبان یکسانند. برای نمونه واژه هایی مانند: ثابت – حیات – ذات صوت – ضرر –  ظلم – قتل – طویله واژه های تازی هستند و تا جاییکه می توان باید از بکاربردنشان در گفتار و نوشتار خود داری نمود و بجای آنها : پایدار –  زندگی – سرشت – سدا – زیان – ستم – کشتار – ستورگاه .. بکار برد.

واژه های پارسی مانند:  سد – سدا – اسپهان – توس –  تبرستان – کیومرس – و تهران را که بیخ و بن ایرانی دارند بهچ روی نباید: صد – صدا – اصفهان – طوس – طبرستان – کیومرث – و طهران نوشت.

واژه های بیگانه که بزبان پارسی راه یافته اند مانند: ارستو.  سُغرات.  اتریش. پرتغال را نباید با وات های  تازی مانند: ارسطو. سقراط.  اطریش. و پرتقال نوشت .

واژه ی صَهیُون  نادرست است و باید سیون نوشته شود، ولی از آنجایی که ما کار پژوهش خود را از تورات آغاز کرده ایم، تا زمانیکه از این بُنمایه بهره می بریم به همان ترتیب که در برگردان پارسی آن نوشته شده است بکار خواهیم برد و پس از پایان کار خود با تورات، این  واژه را سیون خواهیم نوشت.

پاینده ایران – هومر آبرامیان

پاسخی بگذارید

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: