بخش دوم: در شناخت تورات
فرگرد سوم
در فرگرد دوم از بخش دوم این پژوهش، از صحیفه ی یوشع تا غزلِ غزلهای سلیمان را نگاهی گذرا کردیم و بررسی کتب انبیاء را به این بخش وا نهادیم، و گفتیم که بدون ژرف نگری در کتب انبیاء نه کارنامه ی فرزندان اسراییل را آنگونه که هست خواهیم شناخت، نه جایگاه تورات را در فرهنگ سیاسی یهود خواهیم یافت و نه به دانش بسنده برای شناخت آرمانشهر سیاسی سیُونیزم آراسته خواهیم گشت، از اینرو شایسته است که بخش جداگانه یی را ویژه ی این جُستار کنیم.
نخستین بخش از این نامه های هفده گانه « کتاب اشعیاء نبی» است. بسیاری از کارشناسان این نامه را نوشته ی دو، و برخی بیش از دو تن دانسته اند. ولی آنچه که از پذیرش همگان برخوردار است اینکه از باب اول تا باب سی و نهم نوشته ی اشعیاء یکم و باب های 40 تا 66 نوشته کسان دیگر است.
بهنگام پیرامون بندی اورشلیم ازسوی سپاهیان آشور، اشعیاء نبی در چهره ی یکی از بزرگترین مردان یهود بالا بر افراشت و نشان داد که بهنگام سختی، تنها خِردِ کارساز، و پایداری در برابر سختی هاست که می تواند گره از کار بگشاید. اشعیاء نبی را می توان همانند عاموس نبی از زمینه سازان مسیحیت و سوسیالیسم بشمار آورد، کتاب او نیز مانند دیگر کُتب انبیاء سرشار از بیم و امید است، بیم از سخنان هراس انگیز خداوند یهوه صبایوت:
«.. ای آسمان بشنو و ای زمین گوش بگیر، زیرا خداوند سخن می گوید: پسران پروردم و بر افراشتم اما ایشان برمن عصیان ورزیدند. گاو مالک خویش را و الاغ آخور صاحب خود را می شناسد، اما اسراییل نمی شناسند و قوم من فَهم ندارند. وای براُمت خطا کار و قومی که زیر بار گناه می باشند، و بر ذُریت شریران و پسران مُفسِد. خداوند را ترک کردند و قدوس اسراییل را اهانت نمودند… تمامی سَر بیمار است و تمامی دل مریض. از کف پا تا بسر در آن تندرستی نیست، بلکه جِراحت و کوفتگی و زَخم مُتِعَفِن که نه بَخیه شده و نه بَسته گشته و نه با روغن التیام شده است. وِلایت شما ویران و شهرهای شما بآتش سوخته شده است، غَریبان، زمین شما را در برابر چشمان شما می خورند و دختر صهیون مانند سایه بان در تاکستان و مثل کَپَر در بوستانِ خیار، و مثل شهرِ محاصره شده متروک است … (باب اول)
«… اینک خداوند یَهُوَه صَبایوت پایه و رُکن را از اورشلیم و یهودا، یعنی تمامی پایه ی نان و پایه ی آب را دور خواهد کرد. و برقوم او سِتَم خواهد آمد… وای برجانهای ایشان، زیرا بجهه خویشتن شرارت را بعمل آورده اند» (باب سوم)
وامید اینکه :
« خداوند می گوید: چنانچه اوامِر مرا اطاعت کنید، گناهان شما اگر مثل ارغوان باشد مثل برف سفید خواهد شد و اگر مِثل قِرمِز سُرخ باشد مانند پَشم خواهد شد. آنگاه نیکوییِ زمین را خواهید خورد. اما اگر اِبا نموده تَمّرد کنید شمشیر شما را خواهد خورد زیرا که دهان خداوند چنین می گوید. بنا بر این خداوند یهوه صبایوت قَدیر اسراییل می گوید: هان، من از خَصمان خود استراحت خواهم یافت و از دُشمنان خویش انتقام خواهم کشید. و دست خود را برتو کشیده ناپاکی ترا بالکلّ پاک خواهم کرد، و پلیدی را از تو دور خواهم نمود. و داوران ترا مثل ابتدا خواهم برگردانید، و بعد از آن بشهر عدالت و قریه ی امین مُسَمی خواهی شد. صَهیُون به انصاف فدیه داده خواهد شد و انابت کنندگانش بعدالت…» (باب اول)
«.. درآن روز خواهی گفت که ای خداوند ترا حَمد می گویم زیرا بمن غَضبناک بودی اما غَضَبَت بر گردانیده شده مرا تَسلی می دهی. اینک خداوند نجات من است بر او توکل نموده نخواهم ترسید. زیرا یَهُوَه قوت و تسبیح من است و نجات من گردیده است. بنا بر این با شادمانی از چشمه های نجات آب خواهد کشید. و درآن روز خواهید گفت خداوند را حَمد گوئید و نام او را بخوانید و اعمال او را میان قوم اعلام کنید و ذکرنمائید که اسم او متعال می باشد. برای خداوند بسرائید زیرا کارهای عظیم کرده است و این در تمام ی زمین معروف است. ای ساکنان صَهیُون صدا را برافراشته بسرائید زیرا قدوس اسرائیل در میان تو عَظیم است…» (باب دوازدهم)
« و نهالی از تنه ی یسی (پدرداود) بیرون آمده… و روح خداوند بر او قرار خواهد گرفت (مسیحیان این نهال را همان عیسای مسیح می دانند) یعنی روح حِکمت و فهم و روح مَشورت و قوت و روح معرفت و ترس خداوند… مسکینان را به عدالت داوری خواهد کرد، و به جهت مظلومان به راستی حکم خواهد نمود، و جهان را به عَصای دهان خویش زده، شریران را به نَفخِه ی لبهای خود خواهد کُشت… و کمربند کَمَرش عدالت خواهد بود و کمربند میانش امانت. و گرگ با بره سکونت خواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید و گوساله و شیر و پرواری با هم، وطفل کوچک آنها را خواهد راند. و گاو با خرس خواهد چرید، و بچه های آنها باهم خواهند خوابید. و در تمامی کوه مقدس من (کوه مقدس همان سیون است) ضرر و فسادی نخواهند کرد زیرا جهان از معرفت خداوند پر خواهد بود مثل آبهاییکه دریا را می پوشاند. و ایشان شمشیرهای خود را برای گاو آهن، و نیزه های خویش را برای ارّه ها خواهند شکست، و اُمتی بر اُمتی شمشیر نخواهد کشید و بار دیگر جنگ نخواهد آموخت …» (باب یازدهم)
« زیرا خداوند بر یعقوب ترحم فرموده اسرائیل را بار دیگر برخواهد گُزید و ایشان را در زمینشان آرامی خواهد داد و غُرَبا با ایشان مُحلق شده با خاندان یعقوب مُلصَق خواهند گردید. و قومها ایشان را برداشته به مکان خودشان خواهند آورد و خاندان اسرائیل ایشان را در زمین خداوند برای بندگی و کنیزی مملوک خواهند ساخت، و اسیر کنندگان خود را اسیر کرده بر ستمکاران خویش حکمرانی خواهند نمود…» (باب چهاردهم)
«… اینک خداوند بر اَبرِ تیز سوار شده به مِصر می آید و بُتهای مِصر از حضور وی خواهند لرزید و دلهای مِصریان در اندرون ایشان گداخته خواهد شد. و مِصریان را بر مِصریان بر خواهم انگیخت، برادر با برادر و همسایه با همسایه ی خویش و شهر با شهر و کشور با کشور جنگ خواهند نمود و روح مصر در اندرونش افسرده شده مشورتش را باطل خواهم گردانید. و مصریان را بدست آقای ستم کیش تسلیم خواهم نمود و پادشاه زور آور بر ایشان حکمرانی خواهد کرد…» ( باب نوزدهم)
دومین بخش از این کتابهای هفده گانه، کتاب ارمیاء نبی است. ارمیاء در چرخه یی می زیست که پادشاهانی مانند یوشیا و یهویاقیم و صَدقیا و جَدلیا بر سر کار بودند. یوشیا در سن 8 سالگی بجای پدرش آمون برتخت نشست و 31 سال با داد و خردمندی برمردم خود فرمان راند. در جنگ با فرعون مصر دلاوریهای بسیار ازخود نشان داد و سرانجام در سن سی و نه سالگی بزخمهای سنگین از پای درآمد و مردم خود را در سوگی سنگین فرو نشاند.
پس از درگذشت یوشیا پسرش یَهُو آحاز در سن بیست و سه سالگی از سوی مرم به پادشاهی برگزیده شد، ولی در پی کردارهای زشت و ناپسند خود نتوانست بیش از سه ماه بر آن کرسی بنشیند و بفرمان فرعون ببند کشیده شد و یکی از برادرانش بنام الیاقیم که از زن دیگری بود از سوی فرعون به پادشاهی برگزیده شد و نامش از الیاقیم به یهویاقیم برگردانده شد. یهویاقیم بیست و پنجساله بود که پادشاه شد و تا سی و شش سالگی با بدترین آیین بر مردم یهود فرمان راند و زمین اورشلیم را با خون مردم بیگناه خود رنگین نمود، و سرانجام در بند اسارت و بندگی نبوکد نَصَر (بخت النصر) پادشاه بابل رَخت از جهان بر کشید و پسر 18 ساله اش بنام یهویاکین برجای او نشست و تنها سه ماه و ده روز پادشاهی کرد و سی و هفت سال در اسارت بابل بسر برد.
پس از یهویاکین کاکو (عمو)ی او که پسر یوشیا و نامش ناتانیا بود، در سن بیست و یکسالگی از سوی نبوکد نَصَر پادشاه بابل برکرسی پادشاهی یهودا نشانده و نامش از ناتانیا به صَدقیا برگردانده شد.
صَدقیا با همه ی نابخردیها و زشتکاریهایی که داشت توانست از سال 598 تا 588 پیشازایش بر بنی اسراییل پادشاهی کند و مردم خود را بسوی پرتگاه سیه روزگاری بکشاند. در سال 588 نبوکد نَصَر پادشاه بابل بر یَهودیِه لشکر کشید و اورشلیم را گُشود – صَدقیا با تنی چند از بزرگان گریخت ولی سرانجام گرفتار شد و نبوکد نَصَر فرمان داد که نخست فرزندانش را در برابر چشمان او بکُشند و سپس چشمان خودش را بکِنَند و با غُل و زنجیر به بابل بِبَرند.
در گیرودار این روزگار بدهنجار، ارمیاء نبی بپا خاست و با زبانی بسیار تلخ و گزنده به نکوهش این شاهانِ بزهکار پرداخت. سخن ارمیاء با همه ی تلخی و گزندگی از شیوایی بسیار دلچسبی برخوردار است. این نبی بلند پایه ی یهود، یورش تباه کننده ی نبوکد نَصَر به سرزمین یهودا را پیش بینی می کرد و بابل را تازیانه یی در دست خدا می دانست که برای گوشمالی بنی اسراییل بر پیکر آن مردم فرود خواهد آمد و مردم را اندرز می داد که بی هیچ پایداری تن به تازیانه های خدا بسپارند و بند اسارت و بندگی ننگین بابل را بپذیرند:
« و کلام خداوند برمن نازل شده گفت: برو و بگوش اورشلیم ندا کرده بگو خداوند چنین می گوید: غیرت جوانی تو و محبت نامزد شدن ترا حِینیکه از عقب من در بیابان میخرامیدی بیادت می آورم (یادآوری می کند برگزیدگی تبار اسراییل از سوی یهوه را) اسراییل برای خداوند مقدس و نوبر محصول او بود…» ( باب دوم )
«..ای خاندان یعقوب و جمیع قبایل و خانواده ی اسراییل کلام خداوند را بشنوید. خداوند می گوید: من شما را بزمین بُستانها (سرزمین اسراییل) در آوردم تا میوه ها و طَیبات آن را بخورید اما چون داخل شدید زمین مرا نَجس ساختید و میراث مرا مکروه داشتید* خداوند می گوید چون بر من عاصی شده اید و تأدیب را نمی پذیرید، شمشیر مثل شیرِ درنده، شما را هلاک خواهد کرد. در کوچه های اورشلیم گردش کرده ببینید و بفهمید و در چهار سوهایش تفتیش نمایید که آیا کسیرا که بانصاف عمل نماید و طالب راستی باشد توانید یافت تا من آنرا بیامرزم… خداوند می گوید: ای خاندان اسراییل اینک من اُمتی را از دور بر شما خواهم آورد اُمتی که زور آورند و اُمتی که قدیمند و اُمتی که زبان ایشان را نمی دانی و گفتار ایشان را نمی فهمی» ( باب پنجم)
« کاشکی سر من آب می بود و چشمانم چشمه ی اشک ، تا روز و شب برای کُشتگان دختر قوم خود گریه می کردم. کاشکی در بیابان منزل می داشتم تا قوم خود را ترک کرده از نزد ایشان می رفتم چونکه همگی ایشان زناکار و جماعت خیانت پیشه گانند. زبان خویش را مثل کمان خود بدروغ می کشند، در زمین قوی شده اند اما نه برای راستی… زیرا خداوند می گوید شرارت می کنند و مرا نمی شناسند…»
«… کلامیکه ازجانب خداوند به ارمیاء نازل شده گفت: بدروازه ی خانه ی خداوند بایست و این کلام را در آنجا ندا کرده بگو: ای تمامی یهودا که باین دروازها داخل شده خداوند را سجده مینمائید کلام خداوند را بشنوید. یهوه صبایوت خدای اسرائیل چنین می گوید: طریقها و اعمال خود را اصلاح کنید و من شما را دراین مکان ساکن خواهم گردانید. زیرا اگر بتحقیق طریقها و اعمال خود را اصلاح کنید و خدایان غیر را بجهه ضرر خویش پیروی ننمائید. آنگاه شما را در این مکان در زمینی که بپدران شما از ازل تا بابد داده ام ساکن خواهم گردانید…» (باب هفتم)
پس از کتاب ارمیاء نبی نوشته ی دیگری از همین نبی آمده که سوگنامه یا «مراثی ارمیا» نام دارد. باب اول و دوم این سوگنامه گزارش چگونگی شکست و ویرانی اورشلیم است:
« ..چگونه شهری که پُر از مردم بود مُنفرد نشسته است. چگونه آنکه میان اُمتها بزرگ بود مثل بیوه زن گشته است. چگونه آنکه در میان کشورها ملکه بود خراجگزار گردیده است. شبانگاه زار زار می گرید و اشکهایش بر رخساره هایش فرو می غلطند. از جمیع دوستانش برای وی تسلی دهنده ای نیست. تمامی زیبایی دختر صهیون (اورشلیم) از او زایل شده سرورانش مثل غزالهایی که مَرتعی پیدا نمی کنند گردیده اند… اورشلیم بشدت گناه ورزیده و از این سبب مکروه گردیده است. نِجاست او در دامنش می باشد و آخرت خویش را بیاد نمی آورد. صَهیُون دستهای خود را دراز می کند اما برایش تسلی دهنده ای نیست…» (باب اول)
«… چگونه خداوند از غَضَبِ خود دختر صَهیُون را بظلمت پوشانده و جلال اسرائیل را بزمین افکنده است… خداوند تمامی مسکنهای یعقوب را هلاک کرده و شَفِقَت ننموده است. قلعه های دختر یهودا را درغضب خویش مُنهَدِم ساخته است. و سلطنت سرورانش را بزمین انداخته بی عِصمَت ساخته است. در حِدَت خَشم خود تمامی شاخ {شاخ نماد نیرومندی است} های اسرائیل را منقطع ساخته، دست راست خود را از پیش روی دشمن برگردانده است. همه آنانیکه در دختر صَهیُون نیکو منظر بودند بقتل رسانده غَضَب خویش را مثل آتش فرو ریخته است. خداوند مثل دشمن شده اسرائیل را هلاک کرده و تمامی قلعه هایش را منهدم ساخته است. یَهُوَه قصد نموده است که حصارهای دختر صَهیُون را مُنهَدِم سازد. دروازه هایش برزمین فرو افتاده، پشت بندهایش راخورد و خراب کرده است. مشایخ دختر صهیون { بلند پایگان اورشلیم} بر زمین نشسته خاموش می باشند و خاک بر سر افشانده و پلاس می پوشند… یَهُوَه آنچه را که قصد نموده است بجا آورده و کلامی را که از ایام قدیم فرموده بود به انجام رسانده و شَفِقَت ننموده است. دُشمَنت را بر تو مسرور گردانیده شاخ خَصمت {نیروی دشمنت} را بر افراشته است. دل ایشان نزد خداوند فریاد برآورده می گوید: ای دختر صَهیُون شبانه روز مثل رود اشک بریز و خود را آرامی مَده و مردُمَک چَشمَت راحت نبیند. شبانگاه برخاسته فریادی از دل بر آور و دل خود را مثل آب پیش روی خداوند بریز، دستهای خود را بخاطر جانِ اطفالت که از گرسنگی بسر هر کوچه می میرند نزد او بر افراز و بگو: ای یهوه بنگر و ملاحظه فرما که چنین عمل را به چه کس نموده ای. آیا میشود که زنان میوه ی رَحِم خود و اطفالیرا که بناز پرورده بودند بخورند؟ وآیا می شود که کاهنان و انبیاء در مَقدَس خداوند {خانه ی خدا} کُشته شوند؟ جوانان و پیران در کوچه ها بر زمین می خوابند. دوشیزگان و جوانان من بشمشیر کُشته می شوند. در روز غَضَب خود ایشان را بقتل رسانده و شَفِقَت ننمودی… ( باب دوم )
چگونه طلا زنگ گرفته و زَرِخالص منقلب گردید است ( نمارش به فر و شکوه از میان رفته ی اسراییل) سنگهای قُدس بسر هر کوچه ریخته شده است ( قدس، همان خانه یی است که سلیمان با دسترنج بیش از یک سد و هشتاد و سه هزارتن برای خداوند ساخت و اکنون بدست سپاهیان نبوکد نَصَر ویران و سنگهایش پراکنده گشته اند) چگونه پسران گرانبهای صَهیُون {بنی اسراییل} که با زرِناب برابر بودند مثل ظروف سُفالین که عمل دست کوزه گر باشد خوار گشته اند. شُغالها نیز بچه های خود را شیرمی دهند. اما دختر قوم من مانند شُتُر مرغ بیابانی بیرحم گردیده است. زبان اطفال شیرخواره از تشنگی بکام ایشان میچسبَد. کودکان نان می خواهند و نان دهنده ای نیست. آنانکه خوراکهای خوشمزه می خوردند در کوچه ها بینوا گشته خاکروبه ها را جستجو می کنند. آنانیکه در جامه های فاخر تربیت یافته اند مَذبله ها را در آغوش می کشند. زیرا که عصیان دختر قوم من {بنی اسراییل} از گناه سدوم {شهری که خداوند آن را باتش کشید} زیاده تر است * بدن ایشان از لَعل سُرخ تَر و جلوه ی ایشان مثل یاقوت بود* اما اینک صورت ایشان از هر سیاهی سیاه تر شده است که در کوچه ها شناخته نمی شوند. کُشتگان شمشیر از کُشتگان گرسنگی بهترند. زنان بدستهای خویش، اولاد خود را می پزند ومی خورند. خداوند غَضَب خود را به اتمام رسانیده، حِدَت خشم خود را فرو ریخته و آتشی در صَهیُون افروخته که اساس آن را سوزانیده است… (باب چهارم)
هیچ سخنی نمی توانست شوربختی مردمی از اسب فروافتاده را تلخ تر از این فرادید مردم جهان بگذارد، شیوایی در سُخن، آرمانگرایی، ژرف نگری در انگیزه های پدید آورنده ی این سیه روزگاری – دوری گزیدن از چاپلوسی و پرهیز از پنهانکاری، آدمی را به ستایش از این مردان بزرگ بر می انگیزد. اینگونه مردان در همیشه ی روزگار، چشمِ خورشید گونه ی ملتها بوده اند تا دینکاران فرومایه و شهریاران ناراستکار بتوانند زشتی گفتار و کردار خود را ببینند و بدانند که با خود و با مردم خود چه می کنند.
در پی این سوگ نامه ی جگرسوز می رسیم به کتاب حِزقیال نبی .
حزقیل یا حزقیال در یک خانواده ی دینکار در یهودیه زاده شد. پدرش یکی از کاهنان بلند پایگاه یهودیه بود. دوران کودکی را در همانجا بسر برد. در سال 598 پیشازایش درست 60 سال پیش از اینکه کوروش بزرگ ببابل در آید، همراه با دیگر یهودیان به اسارتِ سپاهیان بابل در آمد و همراه باگروه بزرگی از اسیران یهودی در کنار رود خابور در سرزمین بابل مانِش گزید. او از دوستان نزدیک ارمیاء نبی بود و بپاس راستکاری – دلیری – خردمندی – و شیوایی در سخن، از گرامیداشت ویژه یی در نزد مردم خود برخوردار گردید و به جایگاه والایی در فرهنگ یهود فراز آمد.
حزقیال نیز مانند همه ی دیگر انبیاء یهود دچار بیم و امیدی بود که از یک باور دیرینه برمی خاست . باور به اینکه یهوه صَبایوت ابراهیم را از میان همه ی مردم جهان برای دل خود برگزید و با او پیمان بست که: « این زمین را از نهر مصر تا بنهر عظیم یعنی نهر فرات بنسل تو بخشیدم …(سفرپیدایش باب 15 آیه 18 )
این پیمان، بار دیگر از سوی یَهُوَه صَبایوت با یعقوب نوه ی ابراهیم و پدر بنی اسراییل استوار گردید:
« یعقوب یکی از سنگهای آنجا را گرفته زیرسرِخود نهاد و در همانجا بِخُسبید* و خوابی دید که ناگاه نردبانی بر زمین برپا شده که سرش بآسمان می رِسَد و اینک فرشتگان خدا بر آن صعود و نزول می کنند * در حال خداوند بر سرِ آن ایستاده می گوید: من هستم یَهُوه خدای پدرت ابراهیم و خدای اِسحَق، این زمینی را که تو بر آن خفته ای بتو و ذُریتِ تو می بخشم * و ذُریتِ تو مثل غُبارِ زمین خواهند شد و بمغرب و مشرق و شمال و جنوب مُنتشر خواهی شد و از تو و از نسل تو جمیع قبایل زمین برکت خواهند یافت* و اینک من با تو هستم و ترا در هر جایی که روی محافظت فرمایم تا ترا بدین زمین باز آورم زیرا که تا آنچه بتو گفته ام بجا نیاورم ترا رها نخواهم کرد..». (پیدایش آیه 12های تا 15 )
این پیمان بارها از سوی خداوند به فرزندان یعقوب یاد آوری گردید. در برابرِ این داد و دَهِش خداوندی، بنی اسراییل می بایست هیچ خدای دیگری بجز یَهُوَه صبایوت را پیروی نکنند و برابر آیینی که به موسا آموزش داده بود تنها او راعبادت کنند، ولی بنی اسراییل این پیمان را شکستند و بارها و بارها فرمانهای دین را زیر پا گذاشتند و خشم خداوند را برانگیختند، این همان {وای} و هراسِ استخوانسوزی است که در سُخن همه ی انبیاء یهود شنیده می شود، ولی در برابراین هراسِ نفس گیر، امید ورجاوندی هست و آن اینکه: « خداوند نیکو است و رحمت او تا ابدالاباد». (مزامیر داود)
با این پیشگفتار کوتاه نگاه می کنیم به کتاب حزقیال نبی که از والاترین بخشهای تورات بشمار می رود و از دیگاه ادبی هم بسیار پُرمایه و دل نشین است :
«.. و کلام خداوند بر من نازل شده گفت* ای پسرِ انسان، اورشلیم را از رِجاساتش (پلیدیهایش) آگاه بگردان* و بگو خداوند یَهُوَه باورشلیم چنین می فرماید: در روزیکه متولد شدی نافَت را نبُریدند، و با آب پاکیزه ات نکردند، وبه قُنداقه نپیچیدند* چشمی برتو شَفِثَقت ننمود و بر تو رَحمَت نفرمود تا یکی از این کارها را برای تو بعمل آورد. بلکه در روز ولادتت جان ترا خوار شمُرده ترا بر روی صحرا افکندند { نمارش می کند به روزگار بردگی و رنج بیخانمانی در مصر} ومن از نزد تو گذر کردم و ترا درخونت غلطان دیدم ، پس ترا گفتم: ای که در خونت آلوده هستی زنده شو* آری گفتم ای که بخونت آلوده هستی زنده شو* و ترا مثل نباتات صحرا بسیار افزودم تا نمو کرده بزرگ شدی و بزیبایی کامل رسیدی( آغاز چرخه ی فراپویی در اورشلیم) پستانهایت برخاسته و موهایت بلند شد لیکن برهنه و عُریان بودی* و چون از نزد تو گذر کردم برتو نگریستم و اینک زمان تو زمان محبت بود ( چرخه ی بلوغ جنسی) پس دامن خود را بر تو بگشوده وعُریانی ترا مَستور ساختم* و خداوند یَهُوَه می گوید که با تو قَسَم خوردم، و با توعهد بستم و از آنِ من شدی ( یادآوری پیمان میان خداوند و ابراهیم و اسحق و یعقوب و موسا) و ترا بآب غُسل داده ترا از خونت طاهر ساختم و ترا به روغن تدهین کردم* و ترا بلباس قلابدوزی مُلّبَس ساختم* و ترا بزیورها زینت داده دستبند ها بر دستت و گردن بندی برگردنت نهادم * و حلقه ای در بینی و گوشواره ها در گوشهایت و تاج جمالی بر سرت نهادم* پس با طلا و نقره آرایش یافتی و لباست از کتان نازک و ابریشم قلابدوزی بود و آرد گندم وعَسَل و روغن خوردی و بینهایت جَمیل شده بدرجه ی ملوکانه مُمتاز گشتی (روزگاری که اسراییل توانست در میان ملتهای بزرگ سر برافرازد} و آوازه ی تو بسبب زیبائیت درمیان اُمتها شایع شد زیرا خداوند یَهُوَه می گوید که آن زیبایی از جمال من که بر تو نهادم کامل شد*.. ( باب شانزدهم آیه های 1 تا 14)
این بخش از گفتار حزقیال یاد آور آن پیمان خُجسته یی است که شالوده های بنیادین فرهنگ دینی و آرمانشهر سیاسی مردم یهود را فراهم آورده است، ولی شوربختانه این پیمان از سوی بنی اسراییل شکسته شد:
« اما تو بزیبایی خود توکل نمودی و بسبب آوازه ی خویش زناکار گردیدی و زنای خویش را بر هر رهگذر ریختی و از آن او شدی (نمارش به پیروی از خدایان بیگانه) و از لباسها خود گرفتی و مکانهای بلند رنگارنگ {زارتگاهها} برای خود ساخته برآنها زنا نمودی * زیورهای زینت خود را از طلا و نقره یی که من بتو داده بودم گرفته تمثالهای مردان را ساخته {تندیسهای خدایان} با آنها زنا نمودی* و لباس قلابدوزی خود را گرفته به آنها پوشاندی و روغن و بخور مرا پیش آنها گذاشتی (روغن و بخور با آیینهای ویژه باید به یهوه صبایوت ارمغان شوند} * و نان مرا که بتو داده بودم و آرد گندم و عَسَل و روغن را که رِزق تو کرده بودم برای هدیه ی خوشبو پیش آنها نهادی* و پسران و دخترانت را که برای من زاییده بودی گرفته بجهت خوراک آنها ذِبح نمودی* آیا زنا کاری تو کم بود که پسران مرا نیز کُشتی{ نمارش می کندبه فرزندانی که بنی اسراییل برای بتی بنام مولَک می کشتند، برای آگاهی بیشتر نگاه کنید به «جهنم» از همین نویسنده و در همین تارنما ) آیا زناکاری تو کم بود که پسران مرا نیز کُشتی و ایشان را تسلیم نمودی که برای آنها از آتش گذرانیده شوند ( نکته ی بسیار شایان ژرف نگری اینجاست که خداوند پسران اسراییل را «پسران من» می نامد) و در تمامی رجاسات و زنای خود ایام جوانی خود را در زمانی که عریان و برهنه بودی و درخون خود می غلطیدی بیاد نیاوردی* وخداوند می گوید وای برتو، وای برتو، زیرا بعد از تمامی شرارت خود* خراباتها برای خود بنا نمودی و عمارات بلند {بت کده ها} درهر کوچه برای خود ساختی * بر سر هر راه عمارتهای بلند خود را بنا نموده زیبایی خود را مکروه ساختی و برای هر راهگذاری { پیروان خدایان دیگر} پایهای خویش را گشوده زناکاریهای خود را افزودی* و با همسایگان خود پسران مصرکه بزرگ گوشت می باشند زنا نمودی و زناکاری خود را افزوده خشم مرا بهیجان آوردی* لهذا من اینک دست خود را برتو دراز کرده وظیفۀ ترا قطع نمودم و ترا بآرزوی دشمنانت یعنی دختر فلسطینیان که از رفتار قبیح تو خِجل بودند تسلیم نمودم * چونکه سیر نشدی با بنی آشور نیز زنا نمودی و با ایشان زنا نموده سیر نگشتی* و زناکاریها خود را از زمین کنعان تا زمین کلدانیان {بابل} زیاد نمودی و از این هم سیرنشدی{ نارش می کند به پرستش خدایان ملتهای گوناگون، واژه ی زنا را برای اینگونه پرستش ها بکار می برد} خداوند یَهُوَه می گوید دل تو چقدر ضَعیف است که تمامی این اعمال را که کار زن زانیۀ سلیطه می باشد بعمل آوردی* که بسر هر راه خرابات {بتکده ها} خود را بنا نمودی و در هر کوچه عمارات بلند{ نیایشگاه برای بتها} خود را ساختی و مثل فاحشه های دیگر نبودی چونکه اُجرت را خوار شمردی * ای زن زانیه { بنی اسراییل} که غریبان را بجای شوهر می گیری {خدایان دیگر را بجای یهوه می گیری. در اینجا یهوه خود را شوهر بنی اسراییل می نامد} بجمیع فاحشه ها اُجرت می دهند ، اما تو بتمامی عاشقانت اُجرت می دهی و ایشان را اَجیرمی سازی که از هر طرف بجهه زناکاریهایت نزد تو بیایند* وعادت تو در زناکاریت برعکس زنان است چونکه کسی بجهه زناکاری بدنبال تو نمی آید، این تویی که اُجرت می دهی* بنا بر این ای زن زانیه کلام خداوند را بشنو: {این آن هراس استخوانسوزی است که گفتیم در سخن همه ی انبیاء یهود شنیده می شود} خداوند یهوه چنین می گوید: چونکه نَقد تو ریخته شد {دارایی تو از دست رفت} و عریانی تو از زنا کاریت با عاشقانت و با همۀ بُتهای رجاساتت و از خون پسرانت که بآنها دادی مکشوف گردید* لهذا، من جمیع عاشقانت را که بایشان مُتِلذِذ بودی و همۀ آنانیرا که دوست داشتی با همۀ کسانیکه از ایشان نفرت داشتی جمع خواهم کرد و ایشان را از هر طرف نزد تو خواهم آورد و برهنگی ترا بایشان مکشوف خواهم ساخت تا تمامی برهنگی ات را ببینند * و بر تو فتوای زنانی را که زنا می کنند و خونریز می باشند خواهم داد، و خونِ غَضَب و غیرت را بر تو وارد خواهم آورد* و ترا بدست ایشان تسلیم خواهم نمود* خراباتیهای ترا خراب و عمارات بلند ترا مُنهَدِم خواهند ساخت و لباست را خواهند کند* و زیورهای زیبای ترا خواهند گرفت و ترا عریان و برهنه خواهند گذاشت * و گروهی برتو آورده ترا بسنگها سنگسار خواهند نمود { یورش نبوکد نَصَر و روزگار اسارت بابل} و بشمشیرها ی خود ترا پاره پاره خواهند نمود* و خانه ی ترا بآتش سوزانده {ویرانی اورشلیم} در نظر زنان بسیار بر تو عقوبت خواهند رسانید پس من ترا از زناکاری باز خواهم داشت و باردیگر اُجرت نخواهی داد* و شدت خشم خود را بر تو فرو خواهم نشاند و غیرت من از تو خواهد برگشت و آرام گرفته بار دیگرغَضب نخواهم نمود* خداوند یهوه چنین می گوید: تو قسم خود را خوار شمرده عهد را با من شکستی* لیکن من عهد خود را با تو استوار خواهم داشت* وخواهی دانست که من یهوه هستم (باب شانزدهم آیه های 15 تا 63 )
کتاب حزقیال نبی 48 باب دارد و از پرمایه ترین کُتب انبیاء بشمار می رود. کسانیکه خواهان پژوهش در فرهنگ و آیین یهود هستند بی نیاز از بررسی این کتاب نخواهند بود.
پس از آن می رسیم به کتاب دانیال نبی.
دانیال از خاندان پادشاهی داود بود که در سال 606 پیشازایش به اسارت بابل بُرده شد. از آنجا که جوان دانش آموخته و پرورش یافته یی بود، به همراه تنی چند از یاران همدل بنام حَننیا و میشاییل و عَزرا با گرامیداشت ویژه به دربار بابل برده شد و در کوتاه زمان فرهنگ و زبان اسیر کنندگان خود را آموخت ولی از خوردن خوراک و نوشاک آنان خود داری کرد و بیشتر به گیاهخواری پرداخت و خود را از آلوده شدن به آیینهای بُت پرستی دور نگهداشت. پس از سه سال به پیشکاری پادشاه بابل برگزیده شد و خوابگزار ویژه ی پادشاه گردید.
پس از آزادی یهود از بند اسارت بابلیها بفرمان کوروش بزرگ، از داد و دهِش شاهنشاه ایران نیز برخوردار شد.
کتاب دانیال نبی را می توان به دو پاره بخش کرد . پاره ی یکم از باب اول تا باب ششم گزارش رخدادهای تاریخی است، و باب های دیگر پیشگوییهای اوست که از دیدگاه مسیحیت ارزش بسیار والایی دارند بگونه یی که کتاب دانیال نبی یکی از استوارترین تکیه گاهها ی کلیسای مسیح است. بسیاری از پژوهندگان بر این باورند که کتاب دانیال نبی نوشته ی خود او نیست ونکه نوشتاری است که در 168 سال پیش از زاده شدن عیسا بدست دیگر نویسندگان یهودی نوشته شده است. ولی کلیسا بسختی با این سخن در ستیز است چرا که اگر چنین سخنی پذیرفته شود بسیاری از ستونهای کلیسا از بیخ و بن تکانی سخت خواهند خورد. از آنجا که چنین جُستاری بیرون از پژوهش ما است، از آن چشم می پوشیم و تنها به چند آیه از باب نهم این نامه که در پیوند با گفتار ماست بسنده می کنیم:
« .. در سال اول سلطنت داریوش، من دانیال عدد سالهائیرا که کلام خداوند در بارۀ آنها به ارمیای نبی نازل شده بود از کُتُب فهیمدم که هفتاد سال در خرابی اورشلیم خواهد شد* پس روی خود را بسوی خداوند خدا متوجه ساختم تا با دعا و تَضَرُعات و روزه و پلاس و خاکستر مسئلت نمایم* و نزد یَهُوَه خدای خود دعا کردم و اعتراف نموده گفتم ای خداوند خدای عَظیم و مهیب که عهد و رَحمت را با مُحبان خویش و آنانیکه فرایض ترا حفظ می نمایند نگاه می داری* ما گناه و عصیان و شرارت ورزیده و تمرد نموده و از احکام تو تجاوز کرده ایم* و ببندگانت انبیائی که باسم تو به پادشاهان و سروران و پدران ما و بتمامی قوم سخن گفتند گوش نگرفته ایم* ای خداوند عدالت از آن تو است و رسوایی از آن ماست چنانکه امروز شده است از مردان یهودا و ساکنان اورشلیم و همۀ اسرائیلیان چه نزدیک و چه دور در همۀ زمینهایی که ایشان را بسبب خیانتی که بتو ورزیده اند در آنها پراکنده ای* ای خداوند، رسوایی از آن ما و پادشاهان و سروران و پدران ما است زیرا که بتو گناه ورزیده ایم * و کلام یَهُوَه خدای خود را نشنیده ایم تا در شریعت او که بوسیلۀ بندگانش انبیاء پیش روی ما گذارده شد سلوک نماییم* تمامی اسرائیل از شریعت تو تجاوز نموده و روگردان شده به آواز تو گوش نگرفته اند* بنا براین لَعنت و سوگندی که در تورات موسی بندۀ خدا مکتوب است بر ما مستولی گردیده چونکه باو گناه ورزیده ایم * و او کلام خود را بِضِد ما و بِضِد داوران ما که بر ما داوری مینمودند گفته بود استوار نموده وبلای عظیمی بر ما وارد آورده است زیرا که زیر تمامی آسمان حادثۀ واقع نشده مانند آنکه بر اورشلیم واقع شده است* تمامی این بلا بر وفق آنچه در تورات موسی مکتوب است بر ما وارد شده است * معهذا نزد یهوه خدای خود مسئلت ننمودیم تا از مَعصیت خود باز گشت نموده راستی ترا بفهمیم* زیرا که یهوه خدای ما در همه کارهایی که می کند عادل است* پس الان ای خداوند خدای ما که قوم خود را بدست قوی از زمین مصر بیرون آورده اسمی برای خود پیدا کرده یی، ما گناه ورزیده و شرارت نموده ایم* ای خداوند مسئلت اینکه برحَسب تمامی عدالت خود خَشم و غَضَب خویش را از شهر خود اورشلیم و از کوه مقدس خود{ سیُون} برگردانی زیرا بسبب گناهان ما و معصیت های پدران ما اورشلیم و قوم تو نزد همۀ مجاوران ما رسوا شده است* پس حال ای خداوند دعا و تضرعات بندۀ خود را اجابت فرما و روی خود را بر مَقدَس خویش {اورشلیم} که خراب شده است بخاطر خداوندیت مُتجلی فرما* ای خداوند گوش خود را فراگیر و بشنو و چشمان خود را باز کن و بخرابیهای ما و شهریکه نام ترا دارد نظر فرما زیرا که ما تضرعات خود را نه برای عدالت خویش بلکه برای رَحمتهای عظیم تو بحضور تو مینمائیم * ای خداوند بشنو و بیامرز و برای خاطر خودت تأخیر منما زیرا که شهر تو و قوم تو باسم تو مسمی می باشند*
لابه ها و پیشگوییهای دانیال نبی از آغاز گُسترش مسیحیت تا به امروز، تکیه گاه استواری بوده اند برای مبلغین مسیحی، و امروزه مبلغین بهایی نیز بهره های بسیار از آن می برند، از این رو پیش از اینکه خود را با این دو گروه درگیر کرده باشیم، خوب است که با شتاب از اینگونه دردسرها و سنگسارها که ما را از بِستَر پژوهش خود دور خواهند کرد بگذریم!
در پی این گریز! می رسیم به هوشع نبی که با برخی از انبیاء بلند پایه ی یهود مانند اشعیا و میکا و عاموس هم روزگار بود. نامه ی او چهارده فرگرد یا (باب ) دارد و از آغاز تا پایان، سخن از خیانت اسرائیل به یهوه صبایوت در میان است، و هیچ سخن نو ندارد که تا کنون نیاورده باشیم، پس از آنهم می گذریم و می رسیم به کتاب یوئیل که در بلندی پایگاه به اشعیاء و ارمیاء و حزقیال نمی رسد وکتاب او نیز باز گفت همان سخنان پیشین است.
ولی کتاب عاموس نبی که در پی آن آمده زبانی آنچنان گزنده و با شکوه دارد که نمی توان بآسانی از آن گذشت، جا دارد که اندکی از شتاب خود بکاهیم و سخنان این شبان شیوا سخن را با گوش جان بشنویم.
عاموس مانند اشعیاء و حزقیال و دانیال، یک مرد دانش آموخته و پرورش یافته نبود، او شبان ساده دلی بود که با نگاه ژرف خود، روزگار بدهنجاری را که دینکاران سیه دل و برخی از پادشاهان بدسرشت برای مردم او فراهم آورده بودند می دید و جانش آزرده می شد، سرانجام کار شبانی را رها کرد و زبان تند و تیز و دراز خود را همانند تازیانه یی بر پیکر ستم پیشگانِ سیه دل فرود آورد تا آنجا که بسیاری برآن شدند تا او را از شهر برانند:
«..ای گاوان باشان ( جایی در کنعان و نام کوهی است در آن سرزمین) که بر کوههای سامره می باشید و بر مِسکینان ظُلم نموده فقیران را ستم می کنید* این کلام را بشنوید: خداوند یهوه به قدوسیت خود سوگند خورده است که اینک ایامی بر شما فرا خواهند رسید که شما را با غُلها و زنجیرها خواهند کشید، و باقی ماندگانتان را باقلابهای ماهی…» (باب چهارم)
« ای خاندان اسرائیل این کلام را که برای مرثیۀ شما می خوانم بشنوید* دختر باکرۀ اسرائیل افتاده است و دیگر برنخواهد خاست* بر زمین خود انداخته شده و احدی نیست تا او را برخیزانَد…»
«… خداوند بضد شما ای بنی اسرائیل و بضد تمامی خاندانی که از مصر بیرون آورده سخن می گوید: من تنها شما را از تمامی قبایل زمین برای خود برگزیدم، پس عقوبت تمام گناهان را بر شما خواهم رساند.. خداوند یهوه به ذات خود قسم خورده و فرموده است که من از حِشمَتِ یعقوب نفرت دارم، قصرهایش نزد من مکروه است، پس شهرها را با هر چه که در آن است تسلیم خواهم نمود و اگر ده نفر در یک شهر باشند خواهند مُرد… خداوند می گوید: مکانها ی بلندِ اِسحَق ویران و مَقدَسهای اسرائیل خراب خواهند شد و بضد خاندان یَرُبعانم { پادشاه اسراییل} با شمشیر بر خواهم خاست * یَرُبعام بشمشیر خواهد مُرد و اسرائیل از زمین خود به اسیری خواهد رفت…»
«… خداوند مرا از عقب گوسفندان گرفت و مرا گفت برو و بر قوم من اسراییل نبوت کن* خداوند می گوید: پسران و دخترانت بشمشیر خواهند افتاد و زمینت به ریسمان تقسیم خواهد گردید و تو در زمینِ نَجِس{ سرزمین بیگانه} خواهی مُرد و اسراییل از زمین خود البته به اسیری خواهد رفت…» (باب هفتم)
«… و خداوند را دیدم که نزد مذبح ایستاده بود و گفت: تاجهای ستونها را بزن تا آستانه ها بلرزد و آنها را بر سرهمۀ مردم بیانداز، باقی ماندگان را بشمشیر خواهم کُشت و کسی از ایشان نتواند گریخت، و باقی مانده یی از ایشان نخواهد رَست* اگر به هاویه{ ژرفای زمین} فرو روند دست من ایشان را از آنجا خواهد گرفت، و اگر بآسمان صعود کنند ایشان را از آنجا فرود خواهم آورد * و اگر به قلعۀ کرمل{کوهی در حیفا} پنهان شوند ایشان را تفتیش نموده از آنجا خواهم گرفت، و اگر در قعر دریا خویشتن را مخفی بسازند، مارها را خواهم فرمود که ایشان را بگزند، و اگرپیش دشمنان خود به اسیری روند شمشیر را درآنجا امر خواهم فرمود تا ایشان را بکُشد، و نظر خود را برای بدی خواهم داشت و نه برای نیکویی… خداوند یهوه می گوید که خاندان یعقوب را بالکُل هلاک نخواهم کرد* زیرا اینک من امر فرموده خاندان اسرائیل را در میان همۀ امتها خواهم بیخت چنانکه غَله در غَربال بیخته می شود و دانه یی بر زمین نخواهد افتاد* جمیع گناهکارانِ قوم من که می گویند بلا بما نخواهد رسید و ما را در نخواهد گرفت بشمشیر خواهند مُرد…)
در پی اینگونه سخنان هراس انگیز که درهشت فرگرد پیاپی لرزه بر اندام هر باورمند می اندازد، در پایان بخش نهم، آهنگ سخن بناگهان دگرگون می شود و بوی امیدی خوش، جانهای کوفته را آرامشی جانفزا می بخشد:
«.. در آن روز خیمه ی داود را که افتاده است بر پا خواهم نمود و شکافهایش را مَرمِت خواهم کرد و خرابیهایش را برپا نموده و آنرا مانند روزهای پیشین بنا خواهم کرد* تا ایشان بقیه اَدُوم و همه ی اُمتها را که اسم من بر ایشان نهاده شده است بتصرف آورند خداوند که این را بجا می آورد تکلم نموده است* اینک خداوند می گوید ایامی می آید که کوهها عصیر انگور را خواهند چکاند و تمامی تَل ها بسیلان خواهند آمد* و اسیری قوم خود اسرائیل را بر خواهیم گردانید و شهرهای ویران شده را بنا خواهم کرد تا در آنها ساکن شوند، و تاکستانها غَرس کرده شراب آنها را خواهند نوشید و باغها ساخته و میوۀ آنها را خواهند خورد* و یهوه خدایت می گوید من ایشان را در زمین ایشان غرس خواهم نمود و بار دیگر از زمینکه بایشان داده ام کنده نخواهند شد… (با ب نهم )
این آن اُمید ورجاوندی است که به درازای دوهزار و پانسد سال اسراییل را بر سرپا نگهداشته و برگشت به سیُون را بزرگترین آرمانشهر سیاسی این مردم باستانی کرده است.
دربخش سوم بر می گردیم تا انگیزه های فروپویی و شکست اسراییل را بازنگری کنیم.
پاینده ایران – هومر آبرامیان