C:UsersAlDesktop4649_541.gif

اوستا، گرای ترین نامه ی ایرانی

«هومر آبرامیان»

C:\Users\Al\Desktop\download (1).jpg

یکی از کهنترین نوشته های ایرانی که از روزگاران بسیار کهن برای ما بجای مانده ، گرامی نامه ی اوستا است. این نامه ی دینی در روزگار باستان ارزش یک دانشنامه کلان را داشته و دارای بیست و یک نسک بوده است.

بسیاری از کارنامه نویسان و اوستا شناسان بر این باورند که در یورش اسکندر، اوستا و بسیاری دیگر از نامه های کهن ایرانی از میان رفتند. پس از فروپاشی شاهنشاهی هخامنشی، شیرازه ی کارهای کشور از هم پاشیده شد.

در روزگار سلوکیان کسی در اندیشه گرد آوری باز مانده های اوستا نبود، ولی با روی کار آمدن اشکانیان که از تبارهای نژاده ی ایران بودند، اندیشه ی رویکرد به ارزشهای فرهنگ ایرانشهری بار دیگر نیرو گرفت.

بلاش یکم شاهنشاه اشکانی فرمان داد نوشته های پراکنده ی اوستا از کران تا کران کشور گرد آوَرند، این آغازی خُجسته بود ولی به فرجام نرسید. دستِ زور آور روزگار، کار باز نویسی اوستا را به ساسانیان واگذاشت.

اردشیر پاپکان بنیاد گذار شاهنشاهی ساسانی « تَنسر Tansar» که «هیربدان هیربد» آن روزگار بود را به سامان بخشی اوستا گمارد، شاپور یکم جانشین اردشیر کار پدر را پی گرفت و هیربدان و فرزانگان ایرانی توانستند در پی کار و کوشش بسیار، این گرامی ترین یادگار نیاکان فَرمَند خود را گرد آوَرَند و به همان شیوه ی کهن در بیست و یک نسک باز نویسند و در سه بخش کلان بدینگونه ازهم جدا کنند:

نسک‌های گاسانیک در دانش و کار مینُوی.

نسک‌های داتیک در دانش و کار جهانی.

نسک‌های هاتک مانسریک در آگاهی از کردارهای میانِ جهانِ مینُوی و جهانِ خاکی

اوستای کنونی در بخش های زیر گرد آوری شده است:

 

1 یسنَه یا یسنا.

این نام از ریشه ی یز Yaz و در زبان اوستایی به چم پرستش و از نامها کهن ایرانی برای دختران است، واژه ی یشتن Yashtan در زبان پهلوی و جشن در زبان پارسی برآمده از همین یسناست.

اَهورَه مَزدای اَشَوَن، رَدِ اَشَوَنی را می ستاییم.

اَمشاسپَندان ، شهریارانِ نیک خواه را می ستاییم.

سراسر هستی اَشَوَنِ مینُوی و اَستومَند را می ستاییم .

آن اندیشه و گفتار و کرداری را می ورزیم که بهترین کُنشهای هر دو جهان است.

از پی پاداش پسین، بهترین کُنش را همی گوییم به دانایان و نا دانان، به شهریاران و شهروندان که جهان را آباد کنند و رامِش بخشند.

براستی شهریاری را از آنِ کسی شمریم و از آن کسی دانیم و برای کسی خواستاریم که بهتر شهریاری کند…

آنچه را که هر مرد یا زنی دانست که درست و نیک است ، بر اوست که خود بکار بندد و دیگران را نیز بیگاهاند تا آن را – آنچنان که هست بکار بندند. (یسنا هات ۳۵)

 

2- گاهان یا گاتها سرودهای وخشوربزگوار ایرانی، اشو زرتشت ورجاوند در دل یسنا جا داده شده اند:

۱/۳۰

اینک سخن می دارم ،

برای شما ای خواستاران،

و برای شما ای دانایان،

از دو نهاده ی بزرگ .

و می ستایم ،

اهورا و اندیشه ی نیک را،

و دانش نیک و آیین راستی را ،

تا فروغ و روشنایی را دریابید،

و به رسایی و شادمانی رسید .

۲/۳۰

پس،

بهترین گفته ها را به گوش بشنوید،

و با اندیشه ی روشن بنگرید،

و هر یک از شما برای خویشتن،

یکی از این دو راه را بر گزینید،

و پیش از رویداد بزرگ،

هر یک بدرستی آگاه شوید،

و این آیین را بیاموزید و بگسترانید .

۳/۳۰

اینک،

آن دو مینوی همزاد که در آغاز،

در اندیشه و انگار پدیدار شدند،

یکی نیکی را می نماید و آن دیگری بدی را،

و از این دو

دانا راستی و درستی را بر می گزیند نه نادان!

۴/۳۰

و آنگاه،

که در آغاز،

آن دو مینو به هم رسیدند،

زندگی و نا زندگی را پدید آوردند.

و تا پایان هستی چنین باشد که،

بدترین منش ها از آن پیروان دروغ ،

و بهترین منش ها از آن پیروان راستی خواهد بود .

۵/۳۰

از این دو مینو،

پیرو دروغ بدترین کردارها را بر می گزیند ،

و آنکه پاکترین اندیشه ها را دارد،

و آراسته به فروغ پایدار است،

و آن که با باور استوار و کردار درست،

مزدا اهورا را خشنود می سازد ، راستی را.

۶/۳۰

از آن دو،

کژ اندیشان راستی را برنمی گزینند،

زیرا هنگامی که دو دلند ،

فریب بر آنها فراز آید،

و از این رو ،

به بدترین اندیشه ها می گرایند ،

و به سوی خشم می شتابند،

و زندگی مردمان را به تباهی می کشانند

۷/۳۰

و به آنکه راه نیک بر می گزیند،

توانایی مینویی و اندیشه ی نیک و راستی فرا رسد .

و پارسایی به کالبد او پایداری و استواری بخشد. ( نمونه ای از سرودهای اشو زرتشت ورجاوند)

 

3 یشت ها

واژه ی یَشت با یَسن هم ریشه، و چم آن نیزهمان پرستش و نیایش است. در این بخش از گرامی نامه ی اوستا ایزدان کهن ایرانی مانند مهر، ناهید، تیشتر و دیگر ایزدان بلند پایه ستوده شده اند:

اهوره مزدا به سپیتمان زَرتُشت گفت:

ای سِیتمان!

بدان هنگام که من مِهر فراخ چراگاه را هستی بخشیدم، او را در شایستگیِ ستایش، و برازندگیِ نیایش، برابر با خود- که اَهورَه مَزدایم – بیافریدم.

ای سِپیتمان!

مبادا که پَیمان بشکنی: نه آن پَیمان که با یک دُروند بسته یی و نه آن پَیمان که با یک اَشَوَن بسته یی، چه، پَیمان با هردوان دُرُست است، خواه با دُروند، خواه با اَشَوَن.

ای مِهر!

از تُست که خانه های سترُگ، از زنان برازنده و بالشهای پهن و بِسترهای گسترده و گردونه های سزاورا بر خوردار است..

ای مِهر!

به ستایش ما گوش فرا ده، و خواهش ما را بر آور…

ای تواناتر!

به پایداری پَیمانی که بسته شد، ما را کامیابی بخش. آنچه را که از تو خواستاریم به ما ارزانی دار:

توانگری، زور، پیروزی، خرمی، بهروزی، دادگری، نیک نامی، آسایش روان، توانِ شناخت، دانش مینُوی، پیروزی اَهورَه آفریده، برتریِ پیروزمندی که بهترین اَشَه باشد..

تویی نگاهبان خانمان.

تویی نگهدار کسی که دروغ نگوید.

تویی پاسدار دودمان و پشتیبان آنان که دروغ کار نبرند.

آری، در پرتو سروری همچون تویی، من بهترین همنشینی و پیروزی اهوره آفریده را بدست آورم.

 

4 ویسپِرَد Visperad

گزارش گاهنبارهای شش گانه و نمازهای وابسته به آن است. این نسک ۲۳ کرده یا بخش دارد. در ویسپرَد از ایزدان جهان مینُوی، از آسمان و هرچه در آن است، و زمین با هر چه که بر اوست نام برده شده و هر یک بزیبایی ستوده شده اند.

افزون بر ستایش ایزدان مینُوی و آفریدگان نیک گیتی، همه ی جشنهای دینی و هنگام ستایش و نماز، از بامداد و نیمروز و شب بر شمرده شده اند:

با این زَور( پیشکشهای آبکی مانند شیر) و بَرسَم ( گونه ای از شاخه ی تازه بریده از درخت) (خواستار ستایشم جهان باروَرِ اَشَوَن، ردِ( سرور- موبد موبدان) اَشَوَنی را که فرزندانی می زاید.

با این زَور و بَرسَم ، خواستار ستایشم همه ی ردان را: آنان که اَهورَه مَزدا به زَرتُشت آگاهی داد که به آین بهترین اَشَه سزاوار ستایش و نیایشند.

با این زَور و بَرسَم، خواستار ستایشم سرزمین اهوراییِ اَشَوَن و زَرَتُشتُومِ اهورایی اَشَوَن، رد ِ اَشَوَنی را.

با این زَور و بَرسَم ، خواستار ستایشم هَدیشِ(خانه-کاخ – خانمان و ایزد نگهبان خانمان) دارنده ی کشتزار را که به چارپای خوب کُنش، چراگاه بخشد و اَشَوَن مرد را که چارپای پَروَرَد

 

5 وندیداد، با گویش درست ترِ وی- دی- داد که از واژه ی اوستایی وی دَئِوَ دات به چم همِستار، یا هماورد دیو پلیدی است. در وندیداد بیشتر به فرمانهای این بکن آن نکن، و جستارهای بهداشتی و آیینی پرداخته شده است:

اَهریمنِ مرگ آفرین، سالار دیوان از سرزمین اَپاختر، از سرزمینهایِ اَپاختر پیش تاخت.

اهریمنِ مرگ آفرینِ نیرنگباز تبهکار چنین گفت:

ای دروج!

به سوی زَرتُشتِ اَشَوَن بتاز و او را تباه کن.

دروج و «بویتی» و «مَرِشَونَ» – آن سجِ نهان روان، آن دوزخ زاده – تاخت کنان بیامدند.

زرتشت « اَهونَ وُیریَه …» را به بانگ بلند برخواند:

پس آنگاه نیایشی دیگر برخواند، آبهای نیک رود «داییتا»ی نیک را بستودو به پیروی از «دادِ» مزدا پرستان خستو شد .

دروج و « بویتی» و «مَرِشَونَ» – آن سج روان، آن دوزخ زاده- هراسان رو در گریز نهادند.

دروج نیرنگ باز ، اهریمن را چنین گفت:

ای اهریمن تباهکار!

«فَرِّ» زرتشت چنان بزرگ است که من کُشتن وی را هیچ راهی نمی یابم.

زَرتُشت در نهاد خویش دیوان و « دُروندان» تبهکار را دید و با خود اندیشید:

آنان کُشتن مرا به هم سخنی نشسته اند.

زَرتُشت از جای برخاست و بی هیچ لرزشی از بیم اهریمن، و دشواری چیستانهای بد خواهانه ی او، سنگی همچند خانه یی – را که از آفریدگار اَهورَه مَزدا گرفته بود، در دستهای خویش به چرخش در آورد..

اهریمن پرسید:

تو که بر فراز کوهی در کرانه ی رود «دَرِجا» در خانه ی «پوروشَسب» ایستاده یی این سنگ را از کجای این زمین پهناور ِگوی سان * دورکرانه بر گرفته و برای چه آن را به چرخش در آورده ای؟

زَرتُشت به اهریمن پاسخ داد:

ای اهریمن تباهکار!

من آفرینش دیو را فرو کوبم.

من « نَسوی» دیو آفریده را فرو کوبم.

من پَری « خَنَثَی تی » دیو آفریده را فرو کوبم.

تا بدان هنگام که سوشیانت پیروز و دیو افکن، از دریای کیانسیه، از سرزمین نیمروز، از سرزمینهای نیمروز، پا به پهنه ی زندگی بگذارد.

اهریمن نیرنگ باز ، آفریدگار جهان بدی دیگر باره بدو گفت:

ای زَرتُشت اَشَوَن

آفریدگان مرا نابود مکن!

تو پسر پوروشَسبی و از مادر خویش زاده شده یی

از دین نیکِ مزدا پرستان روی برتاب تا از آن کامروایی که آن کُشنده ی مردمان- فرمانروای جهان- از آن برخوردار بود بهره مند شوی (فرازی از فرگرد نوزدهم )

* پسوند «گوی سان» برای زمین در خور نگرش است. نویسندگان وندیداد از کجا می دانستند که زمین گوی سان است؟

 

6 – خرده اوستا

این نسک جوانترین بخش اوستا و گُزیده ی بخش هایی از یشت ها و یسنا و نمازها و نیایش های کوتاه روزانه و سرودهای آیینی و سرودهایی در باره ی در گذشتگان است .

کهن ‌ترین دست ‌نویس اوستا، اکنون در کپنهاک پایتخت دانمارک نگهداری می شود که در سال ۱۳۲۵ زایشی نوشته شده است، این دست نویس را وسترگارد Westerguardخاورشناس سرشناس دانمارکی از ایران به اروپا برد.

واژه ی «اوستا» از پیشوند «اَ»، و صفت مفعولی «ویسته» از مصدر «وید» یا « وَید» ( در پهلوی «وینداتَن») به معنی شناختن، دانستن، یافت شدن ، پدیدار آمدن، که با واژه ی « ودا» (=وید) نام کهنترین کتاب دینی هندوان هم ریشه است. « دکتر جلیل دوستخواه »

واژه ی « اوستا» به چم : « سخن سربسته – گوهر نهفته- راز نهانی – سخن آسمانی- راز درونی و بالاتر از فهم نارسای جهانیان است». « دکتر علی اکبر جعفری»

C:\Users\Al\Desktop\4649_541.gif

اوستا در کنار شاهنامه دل ایرانیان را گرم نگهمیدارد

پاسخی بگذارید

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: