آرمان نامه ی فرهنگستان جهانی کورُش بزرگ
چرا پیکار فرهنگی یک باید ملی است؟
مرگ رسمی حقوق- مطالعات زنان – حقوق بشر- مدیریت – مدیریت فرهنگی و هنری- جامعه شناسی – علوم اجتماعی- فلسفه – روانشناسی – علوم تربیتی و علوم سیاسی اعلام شد.
(کیهان لندن شماره پنجم تیر ماه 1388 )
دیر زمانی است که کوششی فراگیر در راستای زدودن همه ی یادمانهای فرهنگ و تاریخ ایرانِ پیش از اسلام آغاز شده تا زادمانهای آینده ی ایران بی هیچ یادمانی از گذشته به جامه ی اسلامی در آیند. در راستای چنین آرماج ننگینی بود که علی شریعتی در رویه ها ی 417 و 434 نوشته یی زیر نام ” علی و حیات بارورش پس از مرگ” نوشت:
«… وجود فساد و تبعیض های طبقاتی در جامعه و نفرت مردم از رژیم ساسانی و روحانیون زرتشتی باعث شد تا ایرانیان اسلام را با آغوش باز بپذیرند! بطوریکه ایرانی بعد از برخورد با اسلام اولیه احساس کرد که دین اسلام همان گمشده یی است که بدنبالش می گشته است، برای همین مذهب خودش را ول کرد، ملیت خودش را ول کرد، سُنت های خودش را ول کرد، و بطرف اسلام شتافت!..»
در همین راستا بود که عزیز الله عطاردی در نوشته یی زیر نام: “خدمات ایرانیان به اسلام از کی شروع شد” نوشت:
«… علاقه ایرانیان به دین مقدس اسلام از همان آغاز ظهور این دین مقدس شروع شد . قبل از اینکه شریعت مقدس اسلام توسط مجاهدین مسلمان به این سرزمین بیاید، ایرانیان به آیین اسلام گرویدند و با میل و رغبت به احکام قرآن تسلیم شدند و از جان و دل در ترو یج شریعت اسلام کوشش نمودند و حتی در راه اسلام و مبارزه با معاندین نبی اکرم جان سپردند!..»
باز در همین راستا بود که آیت الله مرتضی مطهری در نوشته یی زیر نام: ” خدمات متقابل اسلام و ایران” نوشت:
«… اکنون می خواهیم ببینیم آیا اسلام در ایران پذیرش ملی داشته است یا خیر؟ به عبارت دیگر آیا پیشرفت اسلام در ایران به خاطر محتوای عالی و انسانی و جهانی آن بوده است و ایرانیان آنرا انتخاب کردهاند، یا همان طور که برخی اظهار میدارند آیین مزبور را بر خلاف تمایلات مردم ایران به آنان تحمیل کردهاند؟ .. در اواخر دوره خلافت ابی بکر و تمام دوران خلافت عمر در اثر جنگهایی که میان دولت ایران و مسلمانان پدید آمد تقریبا تمام مملکت ایران به دست مسلمانان افتاد وملیونها نفر ایرانی که در این سرزمین به سر می بردند از نزدیک با مسلمانان تماس گرفتند و گروه گروه دین اسلام را پذیرفتند.. اسلام برای ایران و ایرانی در حکم غذای مطبوعی بود که به حلق گرسنه ای فرو رود یا آب گوارایی که بکام تشنه ای ریخته شود!..»
در باره ی زبان های ایرانی هم در همانجا دانش نمایی کرد که:
«… همه ی سخنان پیرامون کتاب سوزی ها و کوشش تازیان برای اینکه مردم ایران زبان خود را ترک کنند وهم و خیال و غرض و مرض است!.. زیبایی و جاذبه لفظی و معنوی قران و تعلیمات جهان و طنی آن دست به دست هم داد که همه مسلمانان این تحفه آسمانی را با اینهمه لطف، از آن خود بدانند و مجذوب زبان قران گردند و زبان اصلی خویش را به طاق فراموشی بسپارند!..»
و در راستای همین آماج ایران ستزانه بود که در فروردین ماه سال 1349 به ستیز با آیین های نوروزی برخاست و گفت:
«… بخدا ننگ این مردم است که روز سیزده و این ایام را بعنوان جشن سیزده بدر بیرون میرن ! ننگ باشه بر اینها که بعنوان پرورش افکار اینها را به مردم نمی گویند! و شما احمقها هم این حرکات را هر سال انجام می دهید بلکه آنها شما بدبختهای احمق؟ را تمجید می کنند تشویق می کنند.. اینها از اسلام نیست، اینها ضد اسلام است!. نیاکان ما در گذشته جشن می کردند، پس ما هم باید چنین کنیم! چهار شنبه آخر سال می شود، بسیاری از خانواده ها که باید بگویم خانواده احمقها!. آتشی روشن می کنند و هیزمی روشن می کنند و آدمهای سر و مر و گنده دِ یا الّله! با آن هیکلهای نمی دانم چنین و چنین از روی آتش می پرند که ای آتش، زردی من از تو سرخی تو از من! این چقدر حماقت است!؟ خُب چرا چنین می کنید؟ می گویند پدران ما چنین می کردند ما نیز چنین می کنیم! اگر پدران شما چنین می کردند و شما می بینید که آن کار احمقانه است و دلیل خریت پدران شما است! رویش را بپوشید! چرا این سند حماقت را سال به سال تجدید می کنید؟!. این یک سند حماقت است که شما هی می کوشید که این سند حماقت را زنده نگهدارید و بگویید ماییم که چنین پدران خری داشته ایم!..»
در همین راستا بود که شیخ روح الله خمینی در روز هجدهم اَمُرداد ماه سال 1359 در حسینیه جماران رو به مردم ایران گفت:
« ملی گرایی اساس بد بختی ماست!. اینها نقشه هایی است که مستعمرین کشیده اند!. ما چقدر سیلی خوردیم از این ملیت!. اینها بروند گم بشوند!. اینها باید خجل باشند!.»
و در روز نوزدهم بهمن ماه سال 1359 به افسران نیروی هوایی گفت:
« خیلی باید توجه داشته باشید که به اسم ایران و به اسم کشور ایران، شیاطینی نخواهند شما را منصرف کنند از اسلام عزیز!. هر فساد که هست از ملیت و ملی گرایی است!.»
و در روز دهم اسفندماه سال 57 در در مدرسه فیضیه قم، در پاسخ کسانی که خواهان ماندگاری نمادهای ملی ایران بودند گفت:
« ما مطبوعات را اصلاح میکنیم، رادیو را اصلاح میکنیم، تلویزیون را اصلاح می کنیم، سینماها را اصلاح میکنیم. تمام اینها به فرم اسلام باید باشد. تبلیغات، تبلیغات اسلامی، وزارتخانهها، وزارتخانههای اسلامی، احکام، احکام اسلام. حدود اسلام را جاری میکنیم… ما با ملت ایران، با همراهی ملت ایران، با پشتیبانی ملت ایران، تمام آثار فاسده را خواهیم زدایید. ما یک « مملکتِ محمدی» ایجاد میکنیم. بیرق ایران نباید بیرق شاهنشاهی باشد، آرم های ایران نباید آرم های شاهنشاهی باشد، باید آرم های اسلامی باشد. از همه ی وزارتخانهها، از همه ی ادارات، باید این “شیر و خورشید” منحوس قطع بشود!. عَلَم اسلام باید باشد. آثار طاغوت باید برود. اینها آثار طاغوت است!..»
در راستای همین آرمان ایران ستیزانه بود که شیخ صادق خلخالی دژخیم جان ستیز حکومتِ ننگین دامن اسلامی در روزهای پایانی دیماه سال 1358 در چمن دانشگاه مشهد به همشهریان فردوسی گفت:
«… فردوسی از رستم خیالی و پادشاهان تعریف کرده! در حالیکه در کتاب خود حتی یک کلمه هم از انسان و انسانیت و یا خراسانی رنجدیده نامی نبرده است!. شاهنامۀ فردوسی، شاه نامه نیرنگ و دروغ و سرگرم کننده مردم بدبخت ماست!..»
و هنگامی که به امیر نشین دوبی رفت، دریک سخنرانی پُرسر و سدا نامِ شرم آورِ «خلیج اسلامی» را بجای «خلیج پارس» پیشنهاد کرد.
باز در همین راستا بود که یکی از آخوندهای حکومتی بنام «عبد خدایی» در پاییز سال 1361 روی به جوانان ایرانی گفت:
« ملت انقلابی شاهنامه نمی خواهد!. پاسدارنامه می خواهد!. ملت ما انقلاب نامه میخواهد!. فردوسی عوض رستم و اسفندیار چرا ابو ذجاجه ها را ترسیم نکرد؟ چرا حنظل ها را ترسیم نکرد؟ چرا حماسه های بدر و اُحد را باز گو نکرد؟ که برود افسانه ها و خرافات را پیاده کند؟!.»
«آیت الّله سید محمد حسین حسینی تهرانی» در رویه 152 از پوشنه ی چهارم «نور ملکوت قران» در پاسخ علی دشتی که در(مجله ی راهنمای کتاب) یورش تازیان را زیانبارتر از یورش اسکندر و مغول دانسته بود نوشت:
« آخر کدام دشمن ناجوانمردی است که نهضت اسلام را در ردیف حمله ی اسکندر و مغول قرار دهد؟ ایرانیان فکور و اصیل با آغوش باز اسلام را پذیرفتد و با تَدَبُر و تفکر، در طول دو قرن به تدریج بدون هیچ عمل جابرانه ای اسلام آوردند، و تا زمانی که به دین زرتشت بودند در پناه اسلام بودند، و اسلام با آنها معامله اهل کتاب می نمود، از آنها بجای خمس و زکات جزیه می گرفت و آ نها را در امورعبادی خود آزاد گذاشته بود، بدون هیچ ناراحتی در پناه و امن اسلام جان و مال و عِرض و ناموسشان محفوظ بود!.»
و در رویه 144 همانجا نوشت:
« اینهمه سرو صدا برای عظمت فردوسی و جشنواره و هزاره و ساختن مقبره و دعوت خارجیان از تمام کشورها برای احیاء شاهنامه و تجلیل و تکریم از این مرد خاسر زیان برده ی تهیدست برای چیست؟!. برای آن است که در برابر لغت قران و عرب که زبان اسلام و زبان رسول الّله است، سی سال عمر خود را به عشق دینارهای سلطان محمود غزنوی بباد داده و شاهنامه ی افسانه یی را گرد آورده است .
قران فاتحه مباهات فخریه به استخوانهای پوسیده نیاکان را خوانده است و با نزول سوره الهَکُمَ التَّکَاثُرُ، حَتَی زُرتُم المَقَابِرَ دیگر کدام مرد عاقلی است که به اوهام و موهومات بگرود، و بنام اعتبار پدران مرده و عظام (= استخوانهای) پوسیده آنهادر میان قبر ها خوشدل گردد؟! او با گامهای قویم خویشتن خود در راه افتخار و شرف می کوشد. فردوسی با شاهنامه افسانه یی خود که کتاب شعر است خواست باطلی را در مقابل قران علم کند، و موهومی را در برابر یقین بر سر پا دارد، خداوند وی را به جزای خودش در دنیا رسانید، واز عاقبتش در آخرت خبر نداریم، خودش می گوید:
بسی رنج بردم در این سال سی عجم زنده کردم بدین پارسی
ما در زمان خود هر کس را دیدیم که خواست عَجَم را در برابر اسلام عَلَم کند و لغت پارسی را در برابر قران بِنهَد، با ذلت و مِسکنتی عجیب جان داده است!..»
باز در راستای همین آماج ایران ستیزانه بود که علی لاریجانی در روزگاری که سرپرست سدا و سیمای جمهوری ننگین دامنِ اسلامی بود در دانشگاه صنعتی شریف به دانشجویان ایرانی گفت:
«… ایرانیان پیش از اسلام مردمی وحشی و در کل بیسواد بودند و خود نیز می خواستند که بیسواد باشند، این اسلام بود که فرهنگ و تمدن به ایران آورد!.»
سدِ سیوند در را ستای همین آرمانِ دیو پرستانه برپا شد تا همه ی ماندمانهای نیاکان فَرمَند ما را در جاده ی شاهی به زیر آب بَرَد و با نَمی که در پیرامون خود پدید خواهد آورد آنچه را که در پاسارگاد بر جای مانده است در گذرگاه ویرانی بگذارد!.
ایران ستیزانی که امروز بر نیابوم ما فرمان می رانند راهی را پیش گرفته اند که از هزار و چهارسد سال پیش به این سو نیاکان ایرانسوز و جهان ویرانگرشان پیش گرفتند و دامنه ی تبهکاریهای خود را تا به هند فرا بردند، همانان که:
« …بگرفتند و غارت کردند… بسیار غنائم و برده گرفتند … همی کندند و همی سوختند و مال این ولایت بتاراج بردند… لشکر اسلام اندر افتادند و کُشتنی کردند هرچه منکرتر … مالی عظیم حاصل کردند… قریب صد هزار برده از پسرکان و دخترکان فایدت یافتند… چندان خون بریختند که نهر از حکم طهارت بیرون شد و مَشارب آن بر هر شارب حرام گشت… (گردیزی رویه های 67- 68)
« …بی درنگ به نابود کردن ذخایر علمی و فرهنگی ملل مغلوب پرداختند آنچنانکه در حمله به مصر کتابخانه ها را به آتش کشیدند و محصول تمدن و فرهنگ چند هزار ساله ی این ملت باستانی را به آتشدان حمام ها افکندند بطوریکه مدت شش ماه چهارهزار حمام در سرزمین مصر از سوختن این کتابها گرم می شد… کتابخانه های ری و گندی شاپور را هم به آتش کشیدند زیرا عمر نیز معتقد بود که: (.. با وجود قران مسلمین را به هیچ کتاب دیگری احتیاج نیست!..» ( تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی – ذبیح الله صفاپوشینه ی یکم رویه 33 – تاریخ تمدن اسلام جرجی زیدان پوشینه سوم رویه های 434 به بعد – فرهنگ ایرانی پیش از اسلام محمد محمدی رویه های 39 – 64)
«… قتیبه بن مسلم باهلی برای مسلمان سازی مردم خراسان و خوارزم ضمن قتل عام مردم و ویرانی شهرهای این مناطق، مورخین- متفکرین و دانشمندان این نواحی را بکلی فانی و معدوم الاثر کرد و بسیاری را به شهرهای دوردست تبعید نمود و آثار و رسالات آنان را بسوخت آنچنانکه اخبار و و اوضاع ایشان ( مردم خراسان و خوارزم ) مخفی و مستور ماند … و اهل خوارزم امی و بیسواد ماندند و در اموری که مورد نیاز آنان بود تنها به محفوظات خود استناد کردند…» (علی میر فطرس – ملاحظاتی در تاریخ ایران – رویه 27 )
و همه ی این دَد منشی ها برای اینکه: «… رخساره ی اسلام به گلگونه ی نصرت جلا داده شود و ماده ی الحاد و کفر در آن نواحی منقطع گردد…» (تاریخ یمینی رویه 210-280 )
درآن گرماگرم تاراج ضحاک و افراسیابهای زمانه، در آن روزگار بد هنجاری که چراغ ملیت ایرانی می رفت تا برای همیشه به خاموشی نشیند، گرانمایه مردی از تبار مردان بزرگ تاریخ بنام فردوسی از سرزمین فرهنگ خیز خراسان بپا خاست و با سرودن خرد نامه ی کلان خود، انیران ایران سوز را درسِتُردن شناسه ی ملی ایرانیان ناکام گذاشت.
اگر فردوسی بدون بهره گیری از دستاوردهای دانش امروز مانند تلویزیون – رادیو – اینترنت و داده های دانش زمین شناسی– گیتا شناسی- دیرینه شناسی- زبان شناسی- استوره شناسی – مردم شناسی- دین شناسی.. و سدها رشته ی دیگر از دانش، توانست چنین رزم بزرگی را پیروزگر بسازد، چرا ما فرزندان او که آراسته به پیشرفته ترین داده های دانش زمانه هستیم نتوانیم از ارزشهای فرهنگی خود پاسداری کنیم؟
دریغ است ایران که ویران شود کنام پلنگان و شیران شود
همه سر به سر تن به کشتن دهیم از آن به که کشور به دشمن دهیم
امروز چشمان زرتشت و کورُش و فردوسی و بابک خرمدین و مازیار و احمد کسروی و صادق هدایت و میرزا آقاخان کرمانی و همه ی دیگر آزادگانی که در راه سربلندی ایران و ایرانی کوشیدند و بس بسیارانشان جان باختند، بردستان ماست که می خواهیم با ایران شان چه کنیم، آیا تنها در اندیشه ی تخته پاره ی زندگی خود در این دریای بهم ریخته خواهیم بود؟ و یا بی نگر به خیزابه های هراس انگیز این دریا، بادبان بر می کشیم تا در یک همازوری بایسته به پاسداری از ارزشهای فرهنگی و گرامیداشت آیین های شهریگری ایرانی بکوشیم و نامی خوش از خود در کارنامه ی ایران برجای بگذاریم؟
فرهنگستان جهانی کوروش بزرگ، نه تخته پاره، ونکه کشتی پُر پیکری است که خواهد توانست گنجینه های گرانبهای فرهنگ ایرانشهری را به کرانه های سربلندی برساند. آنجا که دشمن می کوشد تا چراغ دانش را از دسترس جوانان ایرانی دور نگهدارد، ما چهلچراغ دانش بر می افروزیم تا مردم خود را به گردن آویز دانش آراسته بگردانیم، و در این پیکار سخن فردوسی بزرگ آویزه گوش خود خواهیم داشت که:
توانا بود هر که دانا بود ز دانش دل پیر برنا بود
شایان یاد آوری است که همه ساله بیش از نیم میلیون تن از جوانان هوشمند ایرانی پس از پایان آموزش دبیرستانی، پشت سد کنکور می مانند، شماری از آنان که از این سدِ ستُرگ گذشته اند از سد آزمونهای دینی نمی توانند بگذرند، و شمار دیگری توان پرداخت هزینه های کمر شکن دانشگاه را ندارند و نا گزیر بجای رفتن به دانشگاه به میدان نبرد زندگی روی می آورند.. و با اندوه بسیار باید گفت که بس بسیارانشان در ژرفای نومیدی، گرفتار داروهای هوش ربا و هزار و یک تباهی دیگر می شوند.
فرهنگستان جهانی کوروش بزرگ آرمانشهر جوانانی است که جویای دانش و زندگانی بهترند، جوانانی که می خواهند در یک کانون دانش پراکنی گرد هم آیند و از سر ریز دانش استادان و دانشبانان در زمینه های گوناگون بهره گیرند، جوانان هوشمندی که هیچ گناهی ندارند جز آنکه در چرخه ی فرمانروایان مسلمان زاده شده اند، این خویشکاری آزادگان است که بیاری فرزندان خود بشتابند و آنان را از این روزگار بد هنجار رهایی بخشند.
مردم سرزمینی که اندیشمند بزرگی مانند زرتشت را به جهان پیشکش کرده اند… مردمی که بدستیاری کورُش بزرگ جایگاه والای آدمی را به جهانیان نمایانده اند… مردمی که آسمان فرهنگ جهان را در پرتو اندیشه های جهان آرای فرهنگ سازان بزرگی مانند فردوسی توسی- رودکی سمرغندی – خیام نیشابوری – زکریای رازی – حافظ شیرازی… و هزاران خورشید تابناک دیگر روشنی بخشیده اند، امروز نیز می توانند بیارمندی یکدیگر چراغ دانش بر افروزند و جهان را به بهترین ارزشها آراسته بگردانند.
کارگزاران فرهنگستان جهانی کوروش بزرگ چشم براه فرزانگان آزاده یی خواهند بود که بپا خیزند و با همه ی دانش و توانش خود این جنبش بزرگ فرهنگی را یاری برسانند.
اگر فراخوان همکاری با فرهنگستان جهانی کوروش بزرگ از پشتیبانی فرهنگیاران برخوردار شود در سالهای آینده می توان آن را بگونه ی یک دانشگاه بزرگ اینترنتی درآورد.
فرهنگستان جهانی کوروش بزرگ خواهد کوشید همه ی رشته هایی را که بتوان از راه ماهواره های تلویزیونی – فرستنده های رادیویی – و شاهراههای اینترنتی آموزش داد در برنامه کار خود جا دهد ولی در آموزش دانش هایی که از دانشگاههای ایران برچیده می شوند کوشش بیشتری بکار خواهد گرفت.
الف – ایرانشناسی
در بینش ایرانی {خود شناسی} سرآغاز هستی شناسی است، از اینرو:
هر ایرانی از زن و مرد و پیرو جوان، باید سرگذشت نیاکان فرمند خود را بداند تا بتواند پلی بسازد میان دیروز و امروز و فردای خود.
هر ایرانی باید شالوده های بُنیادین فرهنگ ایران را بشناسد تا بتواند در پرتو آن آینده ی میهنش را برنامه ریزی کند.
هر ایرانی باید از چند و چون ماندمانهای ورجاوند نیاکان خود آگاهی داشته باشد تا بتواند آنان را از دسترس دشمنان دور بدارد.
هر ایرانی باید کرانه های کشور، دریاها و دریاچه ها و تالاب ها، کوهها و رودخانه ها و آبخوست ها و جنگل ها و چراگاهها و کویرها، کانهای زیر زمینی ، نفت و گاز و توپالها (فلزات)، دَد و دام و پرندگان، و دیگر داشته های بوم زادی سرزمین خود را بشناسد تا بتواند آنها پاس بدارد.
هر ایرانی باید کشورهای همسایه، و چگونگی زیست مردمِ آن سرزمینها، و دین و آیین شان را بشناسد و از سرگذشت آنها در گذرگاه زمان آگاهی داشته باشد تا بتواند آینده ی کشور و پیوند با همسایگان خود را بر پایه ی چنین شناختی برنامه ریزی کند.
ایران در همیشه ی تاریخ، سرزمین فرهنگهای گوناگون، تبارهای گوناگون، و جهان بینی های گوناگون بوده و در پرتو این هم آمیزی فرهنگها درخشیده و بالیده است، از این رو بایسته است که هر ایرانی هم میهنان کرد و بلوچ و ترکمن و لُر و بختیاری و عرب و آشوری و ارمنی و یهودی و دیگر تبار های ایرانی را بشناسد تا بتواند در پرتو مهر و همبستگی، ارزشهای فرهنگ ایرانشهری و داده های بوم زادی را پاس بدارد.
هر ایرانی باید بُنمایه های کلان فرهنگ ایران مانند: گرامی نامه ی اوستا – شاهنامه ی فردوسی- دینها و آیینهای ایران پیش از اسلام – جشنها و شاد روزهای ایرانی را بشناسد تا بتواند آینده ی کشور را بر شالوده های بنیادین فرهنگ جهان آرای خود استوار بگرداند.
فرهنگستان جهانی کوروش بزرگ، بیارمندی دانشبانان و فرزانگان بلند پایه یی که در زمینه های گوناگون ویژه کار هستند، این کانون توانمند دانش افشانی را هر روز پربارتر خواهد کرد.
ب – رامیاری (سیاست)
رامیاری شترنگ سرنوشت سازی است که فراپویی یا فروپویی ملت ها بسته به آگاهی یا نا آگاهی آنان از چند و چون این بازی است!. در چند سده ی گذشته بازیگران این شترنگ توانستند بسیاری از مردم جهان را ببازی بگیرند و چهره ی جهان را بدلخواه خود دگرگون سازند، سرزمین اهورایی ما از زمان روی کار آمدن فتحعلی شاه قاجار تا کنون یکی از میدانهای بزرگ بازیگران شترنگ سیاسی بوده و از باخت های پیاپی در این میدان رنج بسیار برده است. فرهنگستان جهانی کوروش بزرگ آموزش این رشته از دانش را در بالاترین رده ی خویشکاری خود جا خواهد داد و در این راستا تنها به آموزش جوانان بسنده نخواهد کرد، ونکه شیوه یی پیش خواهد گرفت که هر زن و مرد ایرانی بتوانند بدور از « زنده باد و مرده بادهای خانمانسوز » از سر ریز دانش ویژه کاران بهره گیرند و خود را به این دانش والا آراسته بگردانند.
ج – دانش دینی
فرهنگ ایران آگاهی را سر آغاز آزادی، و نا آگاهی را بیخ و بُن گرفتاری مردمان می داند، نا آگاهی دینی در همیشه ی تاریخ زمینه یی فراهم آورده است تا دینکاران سیه دل بتوانند مغز و روان و اندیشه ی مردمان را تباه بگردانند و آنان را از داشتن سرمایه ی گرانبهای راستی و خرد نیک باز دارند. زرتشت بزرگ این کژ اندیشان بد خو را آموزگاران بد! می نامد، آموزگارانی که با گفتار و کردار زشت خود اندیشه ی مردم را چنان پریشان کرده اند که راست از نا راست – شایست از نا شایست – و هوده از بیهوده نمی شناسند. زرتشت تنها راه رهایی از بند این کژ اندیشان بد خو را گسترش دانش در میان توده های مردم، و پیروی از اندیشه و گفتار و کردار نیک می داند، از این دیدگاه، دانش دینی چراغ پر فروغی است که در پرتو آن مردم می توانند راه از چاه و شایست از نا شایست باز شناسند و در دام دینکاران تبهکار گرفتار نشوند، از اینرو بایسته است که:
هر ایرانی دینی را از پدر و مادر خودگرفته بدرستی بشناسد و به آنچه از پدر و مادر و رهبران دینی خود شنیده است بسنده نکند.
فرهنگستان جهانی کوروش بزرگ، با یارمندی استادان گرانمایه یی که در زمینه ی دانش های دینی ویژه کار هستند، خواهد کوشید که چراغ دانش برافروزد تا هر ایرانی بتواند راه زندگی خود را آگاهانه بر گزیند.
کار مایه ها:
برای رسیدن به این آرمانشهر والا، باید خوان دانش را بگونه یی فراگسترد که همگان از کوچک و بزرگ – پیر و جوان – زن و مرد – دانش آموخته و دانش نیاموخته – توانمند و ناتوان بتوانند از سرریز دانشِ استادان و دانشبانان در زمینه های گوناگون، و به زبانی ساده بهره گیرند و خود را به دانش های بایسته آراسته بگردانند، و این نمی شود مگر از راه رسانه های همگانی، به سخن دیگر بجای اینکه دانشجو به دانشگاه برود، فرهنگستان جهانی کوروش بزرگ به خانه – کارخانه – و کشتزارها خواهد رفت تا همگان را بیاموزاند چگونه برابر راستی زندگی کنند.. چگونه از آب و خاک و گیاه و جانور پاسداری کنند… چگونه دستیاران خدا در کار آفرینش باشند و جهان را به بهترین ارزشها بیارایند… بجای یاوه باوری های خانمانسوز و کینه پراکنی ها و سر بُری ها و آدم کشیها، چگونه در پرتو دانش و مهر، زمین را جشنگاهی بسازند برای آب و خاک و گیاه و جانور و همه ی دیگر باشندگان روی آن.
فرهنگستان جهانی کوروش بزرگ، خاک ایران را« تن»- فرهنگ ایرانشهری را«جان» – هستی شناسی ایرانی را «روان» – جشن ها و شاد روزهای ایرانی را « فره ایزدی» – دین ها و آیینهای ایرانی را «آیینه» می داند. از این دیدگاه، ایرانِ بدون شاهنامه ایران نمی شود، ایرانِ بدون اوستا نارساست، ایران بدون زرتشت، ایران بدون کوروش، ایران بدون رستم، ایران بدون آرش کمانگیر، ایران بدون سیاوش، ایران بدون ایرج ، ایران بدون فریدون، ایران بدون گردآفرید، جز یک مشت خاک چیز دیگری نیست. ایران است و رستمش، پس باید در زنده نگهداتشن این ارزشها کوشید.
فرهنگستان جهانی کوروش بزرگ به جدایی دین از دولت – به میهن سالاری – به مردم سالاری – به گرامیداشت جان- به برابری زن و مرد در همه ی میدانهای زندگی باور ژرف دارد و در راستای بکار گرفتن اینگونه باورها از هیچ کوششی دریغ نخواهد ورزید.
فرهنگستان جهانی کوروش بزرگ ایران را یک پیکر با شکوه، و کرد و بلوچ و آذری و ترکمن و لر و فارس و آشوری و ارمنی و گیلک و مازندرانی و دیگر تبارهای ایرانی را اندامهای زیبا و توانمند این پیکر شکوهمند می داند و با هر گونه اندیشه ی جدا سری که خواست ایران ستیزان اهرمن خو است، با همه ی توش و توان خواهد رزمید.
فرهنگستان جهانی کوروش بزرگ با هیچیک از دینها یا ایده های سیاسی نه دشمنی خواهد داشت و نه دوستی، کار این فرهنگستان روشنگری در زمینه دین باوری و دبستان های گوناگون سیاسی است، در اینجا سخن از «دانش دینی» درمیان خواهد بود، نه « دین باوری! یا دین ستیزی»… از این رو، همه ی دینهای ابراهیمی: یهودیت – مسیحیت – اسلام و شاخه های آنها – بابی گری – بهاییگری – و دینهای ایرانی مانند: آیین مهر – آیین زروانی – دین مانی – زرتشتیگری – مزد یسنا – آیین زرتشت – بهدینی – دین مغان… و دینهای هندی مانند: هندوییسم: کریشنا – شیوا – آگنی- بودیسم- و دینهای آسیای خاوری- کنفسیوسیسم – شینتو – تائوئیسم و جز اینها زیر کارد کالبد شکافی دینی خواهند رفت و همه ی کرانه های پیدا و ناپیدایشان بی هیچ رُخک فرا دید جویندگان دانش گذاشته خواهند شد. در زمینه ی دانش رامیاری یا سیاست نیز کار به همین گونه خواهد بود، در اینجا بدور از زنده باد و مرده بادهای دبنگانه، به کالبد شکافی ایده های سیاسی خواهیم پرداخت و دبستانهای گوناگون سیاسی مانند مارکسیزم- کمونیزم- کاپیتالیسم- امپریالیسم- سوسیالیزم- فاشیسم- آنارشیسم- آبسولوتیسم- اتوکراسی- سکولاریسم- پراگماتیسم- پلورالیسم – پلاتونیسم- دموکراسی – لیبرالیسم – دگماتیسم – انترناسیونالیسم – رادیکالیسم- رئالیسم – شوونیسم – بوروکراسی – پارلمانتاریسم و جز اینها را با همیاری استادان ویژه کار به بررسی خواهیم نشست تا جوانان میهن خود را به دانش رامیاری آراسته بگردانند و بازیچه دست شترنگ بازان بزرگ جهانی نشوند.
فرهنگستان جهانی کوروش بزرگ با ایده ی میهن سالاری، خواهان روی کار آمدن یک دولت مردمی سالار است، دولتی که پاسخگو و باز خواست پذیر باشد، دولتی که پا بپای مردم در نو سازی و بهسازی خانمان و روستا و شهر و کشور بکوشد، دولتی که آزادی اندیشه و گفتار و کردار را در چهار چوب پیمانهای جهانی پاس بدارد، دولتی که دست بت شکنان را از سر مردم کوتاه کند و راه بندی در برابر هیچ ایده و دین و باوری پدید نیاورد، دولتی که پیشکار مردم باشد نه سرور و سوار بر آنها، دولتی که بتواند به نیروی مردمِ ایران، دست دولت های بهره کش را از سرمردم ایران کوتاه کند. پیوند ایران با همه ی کشورهای جهان باید بر پایه ی مهر و دوستی و برابری باشد، آنچه که امروز بر مردم ایران می گذرد، به هیچ روی شایسته ی فرزندان زرتشت و پسران و دختران کوروش بزرگ نیست…
فرهنگستان جهانی کوروش بزرگ براین باور است که فرهنگ جهان آرای ایران همه کارمایه های بایسته مانند: آزادی- جدایی دین از دولت- هوده های مردمی- برابری و هم سنگی زن و مرد – نو شوندگی– نوزایی- نو آفرینی – پیشرفت – فراپویی– گرامیداشت جان–هم زیستی مهر آمیز با همسایگان – همازوری در تکاپوی جهانی و بسیاری از فروزه های دیگر را برای رسیدن به خان شادمانی در سرشت خود دارد و نیازی به وام ستاندن دموکراسی- سکولاریسم – مدرنیسم و دیگر فرآورده های فرهنگی باختر زمین و نا سازگار با جهان بینی و هستی شناسی ایرانی ندارد.
پاینده ایران