بیست و چهارم اسفند جشن سوری

پیشوازینه ی گل سرخ

»هومر آبرامیان«

پیشکش به مردم خوب بلخ و بامیان و هرات و بدخشان، پیشکش به همه ی آزاده زنان و مردانی که در گستره ی ایران بزرگ در گرامیداشت ماندمانهای فرهنگ ایرانشهری می کوشند

related-image-4.jpeg

در هستی شناسی ایرانی، جهانِ هستی آوردگاه نیک و بد، و میدان جنگ اهورا و اهریمن است، آدمی برای این آفریده شد، تا در سپاه اهورا با دیوان و همه ی دیگر آفریده های اهریمن برزمد و با کار و کوشش در پرتو خرد و اندیشه نیک زمین را جشنگاهی بسازد برای خود و برای آب و خاک و گیاه و جانور:

«… او {اهورَه مزدا} نخست آسمان را آفرید برای باز داشتن اهریمن و دیوان، دیگر آب را آفرید برای از میان بردن دیو تشنگی، سدیگر زمین همه مادی را آفرید، چهارم گیاه را آفرید برای یاری گوسپندِ سودمند، پنجم گوسپند را برای یاری مردِ پرهیزگار آفرید. ششم مرد پرهیزگار را آفرید برای از میان بردن و از کار افکندن اهریمن و همه دیوان. (اساتیر ایران – مهرداد بهار- رویه 45)

« هُرمَزد به جَم گفت: ای جَم! جهانِ مرا فراخ کن، جهانِ مرا ببالان، پاسدار و سالار و نگهدار جهانیان باش. (رویه 217 همان)

اینگونه سخنانِ اندیشه انگیز و بسیاری سخنان دیگر از این دست که در بُنمایه های بجا مانده از ایران باستان دیده می شوند نشان دهنده ی این نکته اند که والاترین خویشکاری آدمی در جهان گیتی، نبرد همیشگی با دیوان و اهریمنان است، از این دیدگاه: کشاورزی که سینه ی زمین را می شکافد و تخم بر زمین می پاشد، در نبردی پیروزگر با دیو گرسنگی است!.. پزشک و پرستاری که در بیمارستان در کار درمان و تیمار دردمندان اند در نبردی آشتی نا پذیر با دیو بیماری اند!.. خُنیاگری که با آهنگهای شادی بخش، امید و شور زندگی در دل ها می آفریند در نبرد با دیوِ اندوه و فرسودگی است… دلدادگانی که به یکدگر مهر می ورزند در کار تاراندن دیو خشم و کینه ورزی اند!..

آدمی برای پیروزی در این آوردگاه نیک و بد، به دو چیز نیاز دارد:

نخست: تندرستی و توانمندی:

ز نیرو بود مرد را راستی       زسُستی کژی زاید وکاستی

دوم: شادابی و شور زندگی

در گستره ی این جهان بینی است که نیاکان فرمَند ما جشن در پی جشن می آراستند تا روان مردمان را خرم و شاداب نگهدارند.

جشن های ماهانه در روزهای همنام با دوازده ماه:

فروردینگان- اردیبهشتگان – خردادگان – تیرگان – اَمُردادگان – شهریورگان – مهرگان – آبانگان- آذرگان – دی گان – بهمنگان و اسفندگان.

جشن های سالانه:

جشن سوری – جشن نوروز – جشن سده – جشن یلدا – سیزده بدر – جشن سروش (در روز هفدهم فرودین ماه)

گاهنبارهای شش گانه:

گاهنبار میدیوزرم: (روز آفریدن آسمان) در ماه اردیبهشت، «از خور روز تا دی به مهر» پنج روز.

گاهنبارمیدیوشم: (روز آفریدن آب) در ماه تیر، «از روز خرداد تا دی به مهر» پنج روز.

گاهنبار پتیه شهیم: ( روز آفریدن زمین) در ماه شهریور « از روز اشتاد تا روز انیران» پنج روز.

گاهنبار ایاسرم: ( روز آفریدن گیاه) در ماه مهر «از اشتاد روز تا روز انیران»، پنج روز

گاهنبار میدیاریم: ( روز آفریدن جانوران) در ماه دی «از روز مهر تا روز بهرام».

گاهنبار همسپثمیده: (روز آفریدن آدم ) در ماه اسفند از روز اهنودگاه تا روز وهیشتو ایشت گاه در پایان دوازده ماه و واپسین روز پنجه ی دزدیده پنج روز

جشنهای آب: جشن تیرگان و آبانگان.

جشن های آتش: سده – آذرگان – اردیبهشتگان –شهریورگان.

جشنهای دیگر: سروش روز (هفدهم فروردین ماه) – خرم روز (در روز یکم از ماه دی).

جشن خزان: جشن خزان دو بار بر گزار می شد، نخستین بار در روز هشتم شهریور ماه و دومین بار در روز هرمزد از ماه مهر ( یکم مهرماه)

جشن سیر سور: در روز چهاردهم دی ماه

جشن بتیکان: در روز دی به مهر (پانزدهم دیماه) که جشن دیبگان نیز گفته می شود.

جشن گاوگیل: در روز مهر از ماه دی (شانزدهم دیماه)

نوروز رودها: در روز نوزدهم از ماه اسفند مردم به دشت و دمن، بویژه کنار رودها و چشمه سارها می رفتند و گلاب بر آب رود و چشمه می افشاندند.

جشن آبسالان – جشن آفریچگان –جشن اَبْسال‌وَهار – جشن اسفندی- جشن انار- جشن انگور –جشن اوشیدَرجشن- جشن اول تابستان- جشن بابای دهگان- جشن باد روزی- جشن بادوَرَه- جشن بُتیکان- جشن برزگران- جشن بَرف- جشن بِمو- جشن بهاربُد- جشن بیل‌گردانی- جشن پایان بهار- جشن پایان پاییز- جشن پایان تابستان- جشن پایان زمستان- جشن پیر شالیار- جشن پیر شهریار – جشن پیکرتراشی – جشن چله تابستان – جشن چله نوروز – جشن چوپانان – جشن چهارشنبه‌آخران – جشن چهلم نوروز – جشن چیری‌روز – جشن خام‌خواری- جشن خِرپَچار – جشن خرم ‌روز- جشن خَرمَن – جشن خُروس- جشن خَزان- جشن درختکاری – جشن دَی‌جشن – جشن رام ‌روزی -جشن روباه – جشن سَدَه ‌سوزی – جشن سُروشگان – جشن سَرِه – جشن سَرِه ‌سوزی – جشن سیرسور – جشن سیزده ‌بدر و دهها جشن دیگر….

جشن سوری که با نامهای [چهارشنبه‌ سوری] – [جشن چهارشنبه ی پایان سال] – و [شب چهارشنبه ی سرخ]  نیز گفته می‌شود از جشنهای آتش است که همزمان با فرو نشستن خورشید در واپسین چهارشنبه ی سال برگزار می گردد.

واژه ی سوری بچم سرخ است و هنوز هم در «گل سوری» (بچم گل سرخ) و « می سوری» (بچم می سرخ) و «جشن سوری» (بچم آتش سرخ) دیده می شود:

باغبان برگرفته دل بماه دی ز گل          پر کند هر بامدادی از گل سوری کنار

                                                                                                                   (فرخی سیستانی)

آمده نوروز ماه با گل سوری بهم          باده ی سوری بگیر بر گل سوری بچم

                                                                                                                         (منوچهری)

نرگس بر پشت رود باربدی زد سرود         وز می سوری درود سوی بنفشه رسید

                                                                                                                             (کسایی)

لعل است می سوری و ساغر کان است          جسم است پیاله و شرابش جان است

                                                                                                             (کمال الدین اسماعیل)

چرا (سوری) (چهارشنبه سوری) نام گرفت

نگاهی به گاهشمار ایرانی

پیشینه ی گاهشماری‌ در ایران از چهار هزار سال نیز فراتر می رود، ابوریحان بیرونی در (آثار الباقیه عن القرون الخالیه) پیشینه ی گاهشمار ایرانی را تا به روزگار پیشدادیان فرا می برد.

گاهشمار ایرانی پیش از هخامنشیان

ایرانیانی که در سرزمینهای های باختری می زیستند از گاهشمار ۳۶۰ روزه بابلی بهره می گرفتند و نام روزها و ماه های ایرانی را برجای نامهای بابلی می نشاندند.

گاهشمار ایرانی در چرخه ی هخامنشی

سنگ نبشته های بجا مانده از شاهنشاه داریوش بزرگ در بیستون، و دیگر فرمان‌های شاهان هخامنشی ما را با گاهشمار آیین مند شاهنشاهی، و چگونگی زمان ‌سنجی درآن روزگار آشنا می‌سازد. نوشته اند که داریوش بزرگ دوتن از ستاره‌شناسان نامدار کلدانی به نامهای « نبوریمنو Nebu rimnu» و «کیدینوس Kidinus» را برای بهسازی گاهشمار شاهنشاهی به ایران فرا خواند، آنها سال خورشیدی را به ۳۶۵ روز و ۶ ساعت و ۱۵ دقیقه و ۴۱ ثانیه زمان بندی کردند.

گاه‌شمار زرتشتی )یا اوستایی کهن(

پس از پادشاهی داریوش بزرگ، «گاهشماردینی مزدیسنا» که آن را «گاه ‌شمار اوستایی کهن» نیز می گویندجای گاهشمار بابلی را گرفت. یگان های این گاه‌ شمار مانند روز، ماه، ورشیم [فصل] و سال، با آیین‌ها و استوره‌های دینی زرتشتی سازگاری داده شد و برابر نیازهای دینی و انجام آیین ها و برگزاری جشن ها سامان پذیرفت. در این گاهشمار سال به شش ورشیم [ فصل] نا برابر: ۴۵ روزه – ۶۰ روزه – ۷۵ روزه – ۳۰ روزه – ۸۰ روزه و باز ۷۵ روزه که رویهمرفته ۳۶۵ روز می‌شود، بخش بندی شد. و آن ورشیم ها را در زبانزد آن روز «گاه» نام دادند و پنج روز پایان هر یک از آنها جشنی بنام «گاهنبار» نهادینه کردند.

چرخه ی اشکانی و ساسانی

پس از یورش اسکندر، سلوکیان برسرکار آمدندو گاه ‌شمار یونانی را بجای گاهشمار اوستایی کهن روایی بخشیدند، در روزگار اشکانی مردم دو باره به گاهشمار اوستایی روی آوردند و با همه ی کاستیها و نا رساییهایی که داشت آن را بکار بردند. در چرخه ی ساسانی بسیاری از کاستیها از میان برداشته شد. در این چرخه بسیاری از آیین های فراموش شده دو باره جان گرفتند و برگزاری آیین ها و جشن ها و شاد روزها به سامان شایسته تری آراسته گشتند. سرآغاز این گاهشمار، بنیاد گذاری شاهنشاهی ساسانی در سال ۲۲۴ پس از زایش همزمان با پادشاهی اردشیر پاپکان بود. این گاه ‌شمار دو گونه کاربُرد داشت:

یکی گاه‌شمار همگانی که دارای کاستیهای بسیار بود و تنها برای کاربرد مردم به کار گرفته می شد. دراین گاه‌ شمار، یک سال دارای ۳۶۵ روز و ۱۲ ماه سی‌ روزه و ۵ روز افزوده بود. این پنج روز افزوده را [اندرگاه] می گفتند. کاستی برابر یک‌ چهارم روز بشمار نمی آمد، از این رو هر چهار سال یک روز پس می ماند.

دوم گاه‌شماری بهیزکی یا وهیزکی بود که نزد ستاره‌ شناسان و موبدان و نهادها و سازمانهای دولتی بکار گرفته می شد. گاهشمار بهیزکی بسیار باریک بینانه تر از گاه شمار همگانی بود.

گاهشمار یزدگردی

واپسین دگرگونیها در گاهشمار اوستایی، در روزگار یزدگرد سوم پدید آمد و بنام او ماندگار شد، این گاهشمار هنوز هم از سوی هم میهنان زرتشتی و پارسیان هند و پاکستان بکار گرفته می شود.

نام روزها در گاهشمار زرتشتی:

  1. اهورا مزدا (هرمزد- خداوند جان و خرد)
  2. وُهومَنَه ( بهمن:منش نیک، نیک نهادی، بهمنشی)
  3. اَشَه و هیشتَه (اردیبهشت:هنجارهستی، سامان آفرینش، ریتم کیهانی)
  4. خشترهَ وَئیریه (شهریور: شهریاری پسندیده، شهریاری آرمانی، توانایی مینُوی، نیروی فرمانروایی برخویشتن)
  5. سپنتَ اَرمَیتی (سپندارمذ- اسفند:اندیشه ی هماهنگ، خرد رسا، از خود گذشتگی، بردباری، سازگاری)
  6. هَوروَتات ( خرداد یا هُرداد: رسایی، کمال ایزدی)
  7. اَمُرتات ( اَمِرهِ تاتَ: بی مرگی، نامیرندگی، ورجاوندی)
  8. دی (- دی به آذر- یکی دیگر از نام های دادار آفریدگار)
  9. آتر( آذر- آتش)
  10. آیُوُ (آبان: آب)
  11. خورشید
  12. ماه
  13. تیشتریَه (تِشتَر: تیر- ستاره ی تیر، ایزد بانوی باران)
  14. گِو ( گِوش، گُوش، گاو: آفریدگار جهان زنده)
  15. دی ( دی بمهر، آفریدگار)
  16. میثرهَ ( مهر، میترا، پرتو خورشید، ایزد پیمان و دوستی)
  17. سرَوشَ (سروش: شنیدن، شنوایی و فرمانبرداری،پیک ایزدی، سخن خداوندی)
  18. رشنو (رشن- ایزد دادگری)
  19. فرَوَشی (فَروَرتی، فرَوَهَر، فَروَر، فَروَرد، فروردین: نیروی پیش برنده، پشتیبانی کردن، پوشاندن، در بر گرفتن)
  20. وِرِثرَغنَ (وَرَهران، وَرَهرام، بهرام : ایزدِ رزم و پیروزی)
  21. رامَ (رامَن، رامش، آرامش، آشتی)
  22. واتَ (وات: ایزد باد)
  23. دی (دی بدین- آفریدگار)
  24. دَئِنا (دِن، دین، دینک: اندیشیدن و شناختن، چشم خورشید گونه ی درون بین- بینش درون – وجدان)
  25. اَشَی ( اَرد، ارت، ایزدبانوی توانگری، گنجور اهورامزدا)
  26. اَرشتاد(اَرشتات،ارشتی، اشتاد: ایزد بانوی راستی)
  27. اَسمَن(اَسَن، آسمان: ایزد نگاهبان سپهر)
  28. زَم (زمی، زمیک، زامیاد- ایزد بانوی زمین)
  29. مَنثَرسپِنتَ (ماراسِپَند، مهر اسپند، مارِسپَند: گفتار نیک، سخن ورجاوند اهورایی)
  30. اَنَغرَ رَرُچاو (اَنَغرَرَوچه، اَنَغرام، اَنارام یا انیران: روشنایی ازلی، فروغ بی پایان)

نام روزها در آیین مهری

کیوان شید= ( کیوان+شید) برگرفته از نام گردونه ی کیوان Saturn کیوان پس از مشتری بزرگترین گردونه در هنداد خورشیدی است. [ شنبه]

مهر شید = (مهر+شید)، خورشید، پرتو خورشید Sun  مهر در اوستایی « میثرَ» و در پهلوی «میتر یا میهر» در اوستای نو ایزد فروغ و روشنایی و پیمانداری و یکی از بزرگترین ایزدان و مینویان در اساتیر کهن هند و ایرانی است که پیشینه یی بیش از هفت هزار سال دارد. در آیین میترایی خورشید و ماه نشان نیرومندی و پویایی جهان هستی دانسته می شوند. Sunday در زبان انگلیسی از همین ریشه برآمده است.

مه شید = (مه + شید) ماه پُر فروغ (Moon) Monday درزبان انگلیسی از همبن واژه است.

بهرام شید = (بهرام + شید) . بهرام Teiwas=>Mars>Tuss در اوستا وِرِثرَغنَ و در پهلوی « وَرَهران» یا «وَرَهرام» به چم زننده یا کشنده ی« وِرِثرَ –اژدها» نام ایزد رزم و پیروزی، و یکی از ایزدان بلند پایه در آیین مزدیسناست که در پایگاه مینُوی همتای ایزد سروش به شمار می رود. در مهریشت ایزد بهرام یار و همکار ایزد مهر، ودربهرام یشت، ایزدان مهر و رشن یاوران و همراهان ایزد بهرام هستند و با « مهردورجان» (پیمان شکنان) می ستیزند. در میدان نبرد، جنگاوران برای دست یابی به پیروزی و چیرگی بر هماوردان، ایزد بهرام را به یاری می خوانند و هر یک از دو رده رزم آوران که ایزد بهرام را ستایش و نیایش بیشتر کنند و نیاز زیادتری نزد او بَرَند و او را خشنود سازند!، رستگار و کامیاب خواهند شد.

در آغاز «بهرام یشت،»اهورامزدا در پاسخ زرتشت، ایزد بهرام را ایزدی می خواند که در میان ایزدان مینوی زیناوند تر از همه است . در اساتیر کهن هندوان «ورترَهَن» بچم « زننده و کشنده ی «وِرَتر» ( اژدهای بازدارنده باران است).

تیرشید= (تیر+شید)  Wōdanaz => Mercury> Wednes برگرفته از نام « تِشتَر Teshtar» ستاره ی رایومند ِ فَرّهمَند و« سَتَویسِ» آب رسانِ توانای مزدا آفریده. ستاره ی رایومَند ِ فَرّهمَندی که خانه ی آرام و خوش بخشد.. ستاره ای که فروغ سپیدِ افشان ِ درخشان ِ درمان بخش ِ تیز پرواز ِ بلند ِ از دور تابان که روشنایی پاک افشاند… ستاره ای که تخمه ی آب در اوست ، آن توانای ِ بزرگ ِ نیرومندِ تیزبین ِ بلند پایه ی ِ زبر دست، آن بزرگواری که از او نیکنامی آید و نژادش از اپام نیات است ( تیریشت )

اورمزد شید= (اورمزد+شید) Thunor => Jupiter> Thurs اورمزد نام دیگری از ده ها نام اَهورَه مزدا است که همه نشان دهنده ی توانش و نیرومندی گوهر هستی بخش خدا هستند. پنجمین روز هفته به نام (روز روشنایی خداوند) نام گذاری شده است. هنوز هم باور مردمان این است که شبهای آدینه بهترین هنگام برای نزدیک شدن به خداوند و درگذشتگان، و تن آمیزی زنان و شوهران است.

ناهید شید= (ناهید+ شید) Frige => Venus>Fri ناهید نام دیگری برای اَردَویسورَه آناهیتا ایزد بانوی آبها است که در پیکر دوشیزه بسیار زیبا، بالا بلند با اندامی تراشیده و پستانهایی برجسته و زیبا نمایانده می شود. «آبان یشت» که یکی از بلند ترین یشتهای اوستا است در ستایش و نیایش اوست. نام این ایزد بانوی بالا بلند و خوش پیکر از سه بهر فراهم گشته است: بهر نخست « اَردوی» که نام رودی است اساتیری، شادروان مهرداد بهار چم آن را ( پُربرکت و حاصل خیز) نوشته است. بهر دوم « سورا» یا « سورَ» به چم نیرومند، و بهر سوم « آناهیتا» به چم پاک و بی آلایش، همان است که در پهلوی آناهید، در ارمنی آناهیت و در پارسی ناهید شده و نام ستاره ی زُهره نیز هست، آرش این سه بهر بر روی هم می شود «رود نیرومند بی آلایش».

در دینهای ابراهیمی ( یهودیت- مسیحیت- اسلام و شاخه و زیر شاخه های آنها)، خالق، آسمان وزمین و پُری آنها را در شش روز خلق کرد و روز هفتم به آسودگی پرداخت! از همین رو روز هفتم را شَنبِد یا شنبه می گویند که در زبان عبری به چم آسودگی است. این شیوه ی شمارش روزها از یهود به اسلام رسید و از اسلام به ایران آمد. پیش از آن (چهارشنبه) یی در کار نبود که ایرانیان بخواهند « جشن سوری» را در روز ( چهارشنیه) برگزار کنند.

جشن سوری و باز گشت فرَوَرَها

در هستی شناسی ایرانی، آدمی با نیروهای پنجگانه ی زیر کالبد هستی می پذیرد:

  • اهو a-hu ( = جان) . خویشکاری آن هماهنگی و سامان بخشیدن به هستی آدمی است، این نیرو همراه با تن به هستی می آید و با آن نیز از میان می رود .
  • دَئنا daena ( دین – وجدان- بینش دورن- چشم خورشید گونه ی درون بین- نیروی شناخت شایست و ناشایست… این دین هیچ پیوندی با آن دین که از زبان آرامی به عربی رفته و از آنجا با اسلام به ایران رسیده است ندارد!.)

بئوذه baooza که در پارسی امروز « بو» می گوییم، یکی دیگر از نیروهای دریافت آدمی است. آدمی با چشمان بسته می تواند تا ده هزار چیزهای گوناگون را بشناسد، در زبان پارسی (بو بردن) و (بو کشیدن) هنوز هم نشان پی بردن به چیزی است. این نیرو نیز پس از مرگ تن زنده می ماند و به روان می پیوندد.

اورون urvan در پارسی امروز « روان» پاسخگوی کردار نیک و بد است، پس از مرگ همین بخش از هستی آدمی است که پاداش بهشت یا پادافره دوزخ خواهد گرفت. روان مردم پرهیزگار به فرَوَهَر او می پیوندد و در سرای درخشان مینو جاودانه میماند، ولی روان مردم ناراستکار بتنهایی روانه ی دوزخ می شود.

فرَوَشی fravashay ( فروهر) پنجمین نیروی آدمی است . در نوشته های پهلوی از فرَوَشی مردم بد کردار سخنی در میان نیست، تنها زنان و مردان دلاور و پرهیز گار و اَشَوَن دارای فرَوَهَر هستند. «بسیاری از پژوهندگان و دانشوران « ایده» (=مثال) را در فلسفه ی افلاتون، صورتی از فرَوَشی در اندیشه های دینی و هستی نگری ایرانیان می دانند… نه تنها مردمان و مینویان آفریده ی اهوره مزدا ، بلکه همه آفریدگان آسمانی و زمینی و آتش و آب و گیاه و جانور نیز دارای فروشی ویژه ی خودند که از آنها نگاهبانی و پاسداری می کند. از همه برتر خود آفریدگار جهان – اهوره مزدا نیز دارای فرَوَشی است چنانکه در وندیداد (فر.2بند14) آفریدگار از زَرتُشت می خواهد که فروشی وی را بزرگترین، بهترین، زیباترین، استوارترین، هوشیارترین و در اَشَه بلند پایگاه ترین ( مینویان) است بستاید. (جلیل دوستخواه- اوستا- پوشنه دوم – رویه 1024)

پیش از آنکه اهورامزدا گیتی را به کالبد هستی درآورد، فرَوَهَر هر یک از آفریدگان نیک این گیتی پهناور را در جهان مینوی بیافرید و هر یک از آنها را برای نگاهداری یکی از آفریده های جهان خاکی فرو فرستاد، پس از مرگ آن آفریده ، فرَوَهَر او بار دیگر بسوی بالا می گراید و به همان پاکی نخستین می ماند، ولی هرگز کسی را که نگاهبان او بوده است از یاد نمی برد و همه ساله به دیدن او و بازماندگانش بزمین می آید ، ماه فروردین زمان فرود آمدن فروهرها است!. در فروردین یشت که از بخش های کهن اوستایی است آمده است:

« فروهر های نیک توانای مقدسین را می ستاییم که پیش از هنگام « هَمَس پت میدیم » ( واپسین گاهنبار از گاهنبارهای شش گانه) از جایگاه خود فرود آیند و در مدت ده شب و روز پی در پی، در اینجا برای آگاهی یافتن بسر برند.»

برای اینکه فروهرها راه خانه ی خود را پیدا کنند در پنج روز پایان سال بر بام خانه ها آتش می افروخنتد و در گرداگرد آتش شادی می کردند و شادمانه به پیشباز فروهرها می رفتند.

« این آتش را در شب سوری که هم‌زمان با روزهای «بهیژک» یا «پنچهٔ دزدیده» بود برای گریزاندن سرما و فراخوانی گرما، آن هم بیشتر بر روی بامها می‌افروختند که هم شگون داشته و هم به باور پیشینیان، تنوره ی آتش و دود بر بامها، فروهر درگذشتگان را به خانه‌های خود رهنمون می‌کرده است. به دیگر سخن، این آتش‌افروزی بر بام خانه‌ها، آخرین گام از آیین‌های «گاهنبار پنجه» یا ده روز پایان سال است. این ده روز را ده روز فروردیان یا فروردیگان می‌گویند که دربرگیرندهٔ پنجه کوچک (پنج روز نخست -اشتاد روز تا اناران- از ماه اسفند درگاهشماری زرتشتی، برابر با بیست و پنجم اسفند ماه بنا به گاهشمار رسمی کشور) و پنجه بزرگ (پنجه دزدیه، پنج روز پایان سال) می‌باشد . (دانشنامه ی ویکی پدیا)

پس از اسلام از آنجا که بیخ و بن آیین ها از یادها برفت، آتش نیز از بام خانه ها به خیابانها آمد و مردمی که تا پیش از یورش تازیان مسلمان آتش را گرامی ترین پدیده ی هستی وجهان مادی و پسر اهورا مزدا می شمردند، از روی آن پریدند و هر چیز ناپاک را هم به آتش انداختند، کاری که نیاکان فرمندشان هرگز نمی کردند و آن را گناهی بزرگ می شمردند.

تازیان مسلمان که در پی یک یورش ناجوانمردانه بر سرنوشت مردم ایران چیره گشتند و زهراب اندیشه های جهان ویرانگرانه ی خود را در چشمه ساران فرهنگ ایران فرو ریختند، برخی از روزهای ماه بویژه چهارشنبه را « نحس مستمر» می شمردند:

  • از امام حسن عسکری(ع) روایت شده است:« در هر ماه عربى، روز نحسى است که هیچ‌کار را نشاید جز خلوت و عبادت و روزه و این روزها عبارت‌اند از: بیست و دوم محرم، دهم ماه صفر، چهارم ربیع الاول، بیست و هشتم ربیع الثانی و جمادى الأولی، دوازدهم جمادى الثانی و رجب، شانزدهم شعبان، بیست و چهارم ماه مبارک رمضان، دوم شوّال، بیست و هشتم ذى قعده، و هشتم ذیحجه.» (بحار الأنوار، ج 56، ص 54؛  محدث نوری، حسین، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج 8، ص 205)
  • در ذیل آیه شریفه «إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً صَرْصَراً فِی یَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ»، نقل شده است که این روز نحس مستمرّ، آخرین چهار شنبه ماه صفر بود. (کاشفی سبزواری حسین بن علی، مواهب علیه، تحقیق: جلالی نائینی‏، سید محمد رضا، ص 1194، سازمان چاپ و انتشارات اقبال، تهران، 1369ش؛ کاشانی، ملا فتح الله، تفسیر منهج الصادقین فی الزام المخالفین، ج 9، ص 100، کتابفروشی محمد حسن علمی، تهران، 1336ش؛ ملاحویش آل غازی، عبدالقادر، بیان المعانی، ج 1، ص 286، مطبعه الترقی، دمشق، چاپ اول، 1382ق)
  • امام علی(ع) فرمود: « روز چهارشنبه، روز نحس مستمرّ است و در این روز جهنّم آفریده شد. (شیخ صدوق، الخصال، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، ج 2، ص 387 – 388، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ اول، 1362ش.)
  • امام صادق(ع) فرمود: «چهارشنبه، روزى است که نحوستش مستمرّ می‌باشد، زیرا اوّلین و آخرین روز از ایّامى است که حق تعالى فرموده است: این تندباد بنیان‏کن را هفت شب و هشت روز پى در پى بر آنها مسلّط ساخت.ابن ابی حاتم از زر بن حبیش نقل کرده که مقصود از «فِی یَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ»، روز چهارشنبه است… (شیخ صدوق، علل الشرائع، کتاب فروشی داوری، قم، چاپ اول، 1385ش).
  • طبق روایاتی از ابن عباس، آخرین چهارشنبه همه ماه‌ها نحس است. (بیان المعانی، ج 1، ص 286.)
  • علامه مجلسی درباره نحوست آخرین چهارشنبه ماه صفر که میان عوام مردم مشهور است، می‌گوید: ما به روایتی که بر آن دلالت کند، نیافتیم. مگر روایاتی که به صورت عمومی بر نحوست آخرین چهارشنبه از هر ماه دلالت دارند که از این جهت شامل ماه صفر می‌شوند. (مجلسی، محمد باقر، زاد المعاد، محقق و مصحح: اعلمی، علاء الدین، ص 250، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات‏، بیروت، چاپ اول، 1423ق)
  • از امیرمؤمنان درباره روز «چهارشنبه» و فال بدی که به آن می‌زند و سنگینی آن، و این‌که منظور کدام چهار‌شنبه است، سؤال شد حضرت فرمود: چهارشنبه آخر ماه است که در محاق اتفاق افتد، و در همین روز «قابیل» برادرش «هابیل» را کُشت… و خداوند در این روز چهارشنبه تندباد را بر قوم عاد فرستاد. (تفسیر نورالثقلین، ج ۵، ص ۱۸۳، حدیث ۲۵، به نقل از تفسیر نمونه (پیشین) ج ۲۳، ص ۴۳)
  • از امیرمومنان علی “ع” علت نحسی چهارشنبه چنین نقل شده: در آن شب بود که قابیل برادرش هابیل راکشت و درآ ن روز بود که ابراهیم را در منجنیق قرار دادند و به آتش افکندند و در آن روز خدا فرعون را غرق نمود و در روز  چهارشنبه خدا سرزمین لوط را زیر و رو کرد و در این روز خدا باد را بر قوم عاد فرستادو روز چهارشنبه مانند زمین شخم زده شد. در روز چهارشنبه خدا پشه را بر نمرود مسلط کرد. روز چهارشنبه فرعون موسی را طلب کرد تا بکشد و در این روز سقف بر سرشان فروریخت و روز چهارشنبه فرعون امر به سربریدن پسران کرد و در  این روز بیت المقدس تخریب شد و در این روز در استان خراسان شهر اصطخر مسجد سلیمان بن داوود به آتش کشیده شد روز چهارشنبه حضرت یحیی کُشته شد و در این روز اولین عذاب قوم فرعون اغاز شد و در این روز قارون را زمین فروبرد و در این روز ایوب مال و خانواده خود را از دست داد ، روز چهارشنبه یوسف داخل زندان شد، روز چهارشنبه خداوند عزوجل فرمود”همه ی آنها را با قومشان نابود کردیم”و روز چهارشنبه آن فریاد مهلک آنان را فراگرفت. در این روز ناقه ی صالح را پی زدندو در این روز خدا بر سر قوم ابرهه باران سنگریزه از سجیل فروریخت.در این روز صورت نبی اکرم”ص” شکافته شد و دندان پیشین ایشان شکافت.در این روز عمالقه تابوت را از بنی اسراییل گرفتند. (تحفه الاثار”تلخیص و ترجمه بحارالانوار)

مردم ایران که هرگز به چنین یاوه های خرد سوز دل نمی بستند، در زیر تیغ و تازیانه های خونریز تازیان مسلمان ناگزیر گشتندکه کوله بار سنگنین اینهمه سخنان دل آشوب را بر دوش کِشَند، از این رو جشن سوری را که پیشتر در روزهای پایانی زمستان هنگامی که زمین رو بگرمی می رفت برگزار می کردند به واپسین چهار شنبه ی سال انداختند تا نشان دهند که خریدار یاوه های بر آمده از آیین بیابانگردان بی فرهنگ نیستند. از آن هنگام جشن سوری را (چهارشنبه سوری) نام دادند تا هم نا خُجستگی چهارشنبه را در آتش فرهنگ ایران بسوزانند وهم به تازیان مسلمان دهن کجی کنند!.

منوچهری دامغانی برای اینکه این سخنان علی و دیگر امامان شیعه را به ریشخند بگیرد می گوید:

به فال نیک و به روز مبارک شَنبَد           نبیذ گیر و مده روزگار نیک به بد

به دین موسی امروز خوشترست نبیذ        بخور موافقتش را نبیذ نو شنبَد

اگر توانی یکشنبد از صبوحی کن        کجا صبوحی نیکو بود به یک شنبَد

طریق و مذهب عیسی به باده ی خوش ناب       نگاهدار و مزن بخت خویش را به لگد!

به روزگار دوشنبد نبیذ خور به نشاط        به رسم موبد پیشین و موبدان موبد!

بگیر روز سه ‌شنبد به دست باده ی ناب بخور        که خوب بود عیش روز سه شنبد

چهارشنبه که روز بلاست باده بخور به ساتگینی        می‌خور به عافیت گذر ساتگین

به پنجشنبه که روز خمار می زدگیست        چو تلخ باده خوری راحتت فزاید خود

پس از نماز دگر روزگار آدینه نبیذ خور      که گناهان عفو کند ایزد

شنبد = شنبه

نبیذ = می

ساتگین= قدح – سبو

آیین های جشن سوری

چند روز مانده به نوروز کسانی به نام آتش ‌افروزان که پیام ‌آوران این جشن اهورایی بودند به شهرها و روستاها می‌رفتند و مردم را برای برگزاری این آیین شادی بخش آماده می ساختند. آتش‌افروزان زنان و مردانی هنرمند بودند که با برگزاری نمایش های خیابانی، دست‌افشانی‌ها، سرودها و آوازهای شورانگیز خود به سرگرم کردن و خشنود ساختن مردمان می‌پرداختند، آنها از دو هفته پیش از نوروز تا دو هفته پس از نوروز، هنگام فرا رسیدن تاریکی ، در گوشه کنار شهر و روستا آتش می ‌افروختند و آن را تا برآمدن خورشید روشن نگاه می‌داشتند. این آتش، نماد نیروی مهر و فروغ و دوستی بود. آماج از این کار دمیدن نیروی فزاینده ی اهورایی به مردمان برای چیره شدن بر افسردگی و اندوه بود تا نیروی از دست رفته را باز یابند و به نبرد با پتیارگیهای اهریمن بر خیزند.

آتش افروزان، سه کوپه ی آتش به نشان{ اندیشه نیک- گفتار نیک و کردار نیک}، و یا هفت کوپه به نشان هفت امشاسپند فراهم می آوردند.

چمچه (قاشق) ‌زنی

دختران و پسران جوان، برای اینکه شناخته نشوند، سر و روی خود را با پارچه یی می پوشانند و به در خانه دوستان و همسایگان می رفتند. کسانی که در خانه بودند از سدای چمچه‌هایی که به کاسه‌ها می‌خورد به در خانه می رفتند و به اندازه ی توانایی و دست و دلبازی خود در کاسه‌های آنها شیرینی یا پول می‌ریختند. آیین چمچه ‌زنی یادگاری از باور به بازگشت فروهرهاست که آنها نیز با رویهای پوشیده به خانه های خود باز خواهند گشت.

فال ‌گوش

دختران جوان، پشت دیواری می‌ایستند و به سخن رهگذران گوش فرا می‌دهند و با شنیدن برخی از سخنان یا برخی واژه ها پاسخ آروزی خود را در می یابند.

آجیل گره ‌گشا

پس از پایان آتش‌افروزی، دوستان و خویشاوندان گرد هم می‌آمدند و واپسین دانه‌های گیاهی مانند: تخم هندوانه،تخم کدو، پسته، فندُک، بادام، نخود، تخم خربُزه، گندم وشاهدانه را که از ذخیره زمستانی برجای ‌مانده بود، روی آتش بو می دادند و نمک می زدند و می‌خوردند، باور همگان بر این بود که هر کس از این آمیخته بخورد، نسبت به دیگران مهربان‌تر می‌شود و کینه و رشک از او می گریزد. زبانزد نمک‌ گیر شدن و نان و نمک کسی را خوردن و به او بدی نرساندن، از همین باور سرچشمه گرفته‌است.

پاسخی بگذارید

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: