کتاب سبز

کارنامه زنده یاد دکتر مسعود انصاری

به کوشش دکتر روزبه آذربرزین

به پاس سه دهه همکاری فرهنگی

با سپاس فراوان از ایرانیان نژاده و پاک گوهری که

مرا در نوشتن این یادواره یاری رساندند .

پیشکش به جوانان دلاور و بیدار سرزمینم که سازندگان فردای ایرانی پاک از آلودگی آب و خاک و فکرشان از مذهب واپسگرا ، ضد انسانی ، خون ریز ، دروغگو ، دزد و گدا پرور و فاسد اسلام هستند .

حححئنوت.png

پروفسور مسعود انصاری ، یکی از بنیانگذاران فرزانه حرکت روشنگری عصر جدید ایران بود که درتاریخ یازده سپتامبر 2014 میلادی در واشینگتن دی سی بعلت ایست قلبی در گذشت.

زنده یاد دکتر مسعود انصاری ، همراه با سردار کورش آریا منش، زنده یاد ستار سلیمی (آله دالفک ) ودکتر روزبه آذربرزین (دکتر لطف اله روزبهانی پیشین ) ، مشعل روشنگری را در یکی از تاریکترین و مصیبت بار ترین دوران سرزمین ما تحت فرنام پیام آزادگان افروخته و در پیشاپیش کاروان روشنگری به حرکت در آوردند.

دکتر کوروش آریا منش

پیوستن انبوه کثیری از ایرانیان به حرکت روشنگری را میتوان نتیجه تلاش یک عمر زنده یاد دکترانصاری و دیگر پیشتازان راه روشنگری دانست . ملتی که می خواهد با آگاهی های کسب شده ، دست به یک خانه تکانی فرهنگی ( نوزایی عقلایی ) بزند که بیش از یکهزار سال اجدادش از انجام آن غفلت کرده بودند.

دکتر مسعود انصاری ، در 1935 میلادی در تهران بدنیا آمد . پس از گذاراندن دوران دبیرستان ودریافت دیپلم ادبی در سال 1329 خورشیدی به دانشکده پلیس که در آن زمان آموزشگاه عالی پلیس خوانده میشد رفت دکتر مسعود انصاری ، پس از اتمام تحصیل ، افسر موتور سوار پلیس شد.

ستوان انصاری ، افسری بود دلیر و درستکار و خواهان علم و دانش .او برای ورود به دانشکده حقوق دانشگاه تهران بدون اجازه کارگزینی شهربانی ثبت نام می کند ، غافل از آنکه دکتر صفدری رئیس دانشکده حقوق با سرهنگ رجائی رئیس کار گزینی شهربانی دوستی دارد . سرهنگ رجائی از ستوان انصاری می خواهد که از رفتن به دانشکده حقوق چشم پوشی کند که انصاری نمی پذیرد . ستوان انصاری به بندر گناوه تبعید میشود . پس از مراجعت به تهران ، سروان انصاری در مقابل فساد حاکم درشهربانی که تعدادی با گرفتن پول ، گواهینامه به افراد می دادند ، می ایستد و این بار همراه با 23 افسربه اتهام مخالف رژیم محکوم شده، او را به خارک تبعید و مابقی را در اختیار وزارت کار قرار میدهند.

word-image-10.jpeg

در سال 1347 خورشیدی ، سر گرد مسعود انصاری برنده جایزه سلطنتی بهترین کتاب سال تحت فرنام ناسیونالیسم و مبارزات ضد استعماری کشورهای آفریقائ شمالی شده و جایزه خود را از دست شاه فقید دریافت میکند .

ححح.png

اطاقی که دکتر انصاری بیماران خود را در آن می دید

در سال 1343 خورشیدی ، سرگرد انصاری به ریاست اداره روابط عمومی شهربانی کل کشورمنصوب میشود که پستی همطراز با سرتیپی بود . دکتر انصاری ، پس از گرفتن دکترای حقوق وعلوم سیاسی در مو سئسات آموزش عالی به تدریس پرداخته و تا باز نشستگی زود رس خود ، به کارمورد علاقه اش که تدریس زبان انگلیس بود ادامه میدهد .

در سال 1336 خورشیدی در کنکور اعزام افسران شهربانی در برنامه اصل چهار شرکت و به آمریکامیرود . او از دانشگاه جان هاوپکینز دکترای حقوق در رشته جرم شناسی را دریافت نموده و سپس دکترای هیپنوتیزم خود را میگیرد

مبارزه بی امان او بر ضد خرافه و رژیم ملایان باعث میشود که او را شدیدا مورد ضرب و شتم قرارداده و مدتی را در بیمارستان با نام مستعار بسر ببرد .

انتشار نشریه پیام آزادگان ، پس از کشته شدن سردار آریا منش توسط زنده یاد دکتر انصاری صورت میگرفت که در سال 2005 میلادی این مهم به دکترروزبه آذربرزین ( لطف اله روزبهانی پیشین) واگذار شد که تا کنون بدون ایستا انتشار می یابد .

از زنده یاد دکتر مسعود انصاری کتابهای بسیاری در دسترس میباشد که در این نوشتار بدانها خواهیم پرداخت .

بی شک نام دکتر مسعود انصاری در تاریخ فرهنگ پویا و شکوهمند ایران جاودانه خواهد ماند.

امروزه بنیاد علمی – فرهنگی دکتر مسعود انصاری در راستای خرافه ستیزی به پخش آرمانهای او پرداخته و کتابهای این فرزانه بزرگ را در اختیار علاقمندان قرار میدهد . پس از فوت دکتر انصاری امید این را داشتیم تا با یاری دوستان او بر امکانات بنیاد افزوده و بتوانیم هرساله جایزه دکتر انصاری را به بهترین کتاب و فیلم ضد خرافه اهداء کنیم که تا کنون به این همیاری نرسیده ایم .

پروفسور مسعود انصاری

فرهیخته یی توانا و از پیشگامان مبارزه فرهنگی و از سرآمدان روشنگرایان دینی ، با کارنامه یی بس درخشان و ستایش انگیز به ابدیت پیوست.

دکتر مسعود انصاری در 5 دهه ی پیش، با انتشار نخستین پژوهش علمی خود در باره ی ناسیونالیسم و در یافت جایزه ی بهترین کتاب سال در آسمان ادب و فرهنگ ایران سخت درخشید.

روانشاد دکتر مسعود انصاری در دانشگاه تهران در مرکز مطالعات عالی بین المللی ودر دانشگاه پلیس به تدریس اشتغال داشت . در شهربانی کل کشور اداره روابط عمومی وانتشار نشریه آموزنده پلیس را به عهده داشت .

در پاکی و درستکاری و یکرنگی و پایمردی در باورهایش ود رمبارزه بافساد اداری زبانزد و چهره ای افتخار آمیز و غرورانگیز جامعه پلیس بود. در مؤسسۀ آموزشی خصوصی خود به هزاران ایرانی، انگلیسی آموخت و پاره یی ازکتابهای آموزش زبان انگلیسی این انسان شریف و بسیار پرکار و خستگی ناپذیر 30 بار پچاپ رسید.

پس ازباز نشستگی زودرس و چند سال پیش از فاجعۀ 57 به آمریکا آمد و با دریافت دکترای دوم خود از دانشگاه جان هاپکینز در همان دانشگاه به استادی رسید و در رشته روانشناسی و هیپنوتیزم، تخصص سومش، را دریافت کرد .

اوبسیاری از معتادان ایرانی را درشرق آمریکا به رایگان درمان کرد. زندگی تنهایی را برگزید تا همه ی عمررا به پژوهش های علمی و ادبی و ضد خرافه و دینی خود به پردازد و به آرمان همیشگی خود که روشنگری و افشاگری دینی بود دست یابد

وی توانست بیش از 35 کتاب پژوهشگرایانه به آزادیخواهان ایرانی پیشکش کند. ازاین روی جمهوری اسلامی قصد جانش را کرد و زمانیکه اورا گونی پیچ کرده واز ساختمان اقامتش بیرون میبردند، با هوشیاری و کمک دربان از مرگ نجات یافت.

او با دلیری بسیار مبارزه با واپسگرایی دینی را آغاز کرد ، کاری که بسیاری از نویسندگان جرأت و جسارت ورود به آنرا نداشتند.

کنگره همبستگی ایرانیان همدردی و همدلی خود از در گذشت این پژوهشگر میهن پرست و عاشق ایران که در راه نجات ایران از هیچ کوششی فرو گذار نکردرا به همه ی ایران دوستان وبه جامعه ی فرهنگی آگاهی داده و برای بستگان وی وهمه پژوهشگران ایرانی ، آرمان شکیبائی دارد.

نام دکتر مسعود انصاری جاودانه خواهد ماند

اسداله نصر اصفهانی

هفده ستامبر 2014

بیست هفت شهریور 1393.

 

مروری بر اندیشه و افکار دکتر مسعود انصاری

برای مبارزه بی امان علیه خرافه ، او سر نیزه اش را بسوی توده ها و حتی سازندگان دستار بند خرافه نگرفت. دکتر انصاری به دسیسه پنهانکاری روشنفکران حمله برد . روشنفکرانی که برای پیروزی های سیاسی و منافع مالی خود، خِرَد فروشی می کنند . دکتر انصاری ستم هایی که تا امروز بر مردم دنیا رفته و بعد از این نیز خواهد رفت راصرفا ناشی از نا آگاهی توده های مردم نمی داند . نادانی مردم بخشی از این فرآیند زشت را رقم میزند . از نگاه دکتر مسعود انصاری ، آنچه در هنگام بررسی ناکامی و درد و رنج مردم از دید دور مانده، کاربرد خدمات خرد گرایان در راستای هدفهای نابخردان ، کوته بینان ، ستمگران ، اشغالگران و یا پدیده یی که میتوان آنرا دسیسه پنهانکاری روشنفکران نامید ، میباشد . تردید نیست که نابخردان جهان و آنهائیکه از سرمایه دانش و خرد تهی هستند در ایجاد رنج ها و آذرنگ های افراد بشر نقش مهمی بر عهده دارند ، ولی هنگامیکه خرد گرایان و روشنفکران با پنهان کردن حقیقت ، خرد و دانش خود را در خدمت هدفهای نابخردان و ستمگران قرار میدهند، آسیب ها و گزندهائی که به فرهنگ و ارزشهای انسانی و ساختار همبودگاه بشر وارد می شود ، به مراتب سهمگین تر و کارساز تر خواهد بود . دکتر مسعود انصاری در نوشتار هایش ازکلام برتولت برشت که گفته : کسی که توان درک حقیقت را ندارد نادان ولی کسی که از وجود حقیت آگاه بوده و آنرا انکار می کند ، جنایتکار است ، سلاحی ساخته و به قلب روشنفکران خود و خرد فروخته فرو می کند . به باور دکتر مسعود انصاری در تاریخ معاصر،نمونه های خودفروشی خرد گرایان و روشنفکران به سوداگرانی که خاطر سودهای شخصی به ترور ارزشهای افراد دست میزنند و نیز دسیسه همکاریهای آنها با خرد ستیزانی که به منظور تامین منافع شخصی با والائی همبودگاه بشر به چالش بر می خیزند بسیار است . دکتر انصاری در نوشتار خود که در اسفند2706 و در پیام آزادگان شماره 25 دوره جدید انعکاس یافته به زدن مثالی در مورد بالا اشاره دارد .

از نمونه های دسیسه روشنفکران چپ گرای غرب در خود داری از انتقاد روشهای آزادی کش حکومت های کمونیستی در دهه سالهای 1920 تا 1950 میباشد . هنگامیکه در سال 1920برای نخستین بار کتاب فیلسوف شهیر برتراندراسل در انتقاد از حکومت کمونیستی روسیه شوروی به چاپ رسید ، روشنفکران چپ آنرا مورد سرزنش شدید قرار دادند و ریا کاری آنها در این راستا سبب شد که نویسندگان شجاعی چون جرج ارول ، آرتور کوسلر و رابرت کانکووست، تمام ریا کاری ها و دروغ های روشنفکران جبهه چپ در غرب را که به نفع لنین ، استالین و کمونیسم بود ، محکوم کردند . روشنفکران چپ گرای غربی بدین سبب از لنین و استالین و کمونیسم جانبداری میکردند تا کسی فکر نکند که آنها به نیروهای ارتجاعی نزدیک و یا آلت دست آنها شده اند ، در حالیکه گزینش این روش فریبکارانه به گونه غیر مستقیم خرد و دانش خود را در خدمت حکومت های ستمگر و آزادی کش کمونیستی قرار دادند . گوئی در فرهنگ مبارزاتی این افراد ، ارزش حقیقت کمتر از هدفهای سیاسی اندازه گیری می شد . کوسلر در این باره نوشت: در چنین شرایطی تمام روشنفکران ، نیرو های خرد گرایانه و اندیشه های بد بینانه خود را بدون قید و شرط برای منافع سیاسی خویش زیر پا می گذاشتند .

نکته جالب و تاسف آور این بود که اندیشمند بزرگی چون ژان پل سارتر به منظور خود داری از آزردن روان کارگران فرانسوی، چشمان خردش را بر روی فجایعی که در اردوگاه های کار اجباری استالین می گذشت بسته بود .

نویسنده بزرگی چون فوکالت در سال 1978 از اقدامات فساد خیز ، خون آلود و سراسر وحشت ملایان در ایران آن چنان به وجد آمده بود که حکومت روحانیون در ایران را یگانه راه سعادت ملت ایران بشمار می آورد .

دکتر مسعود انصاری در مقابل این نویسنده نامدار غرب ایستاده و از او می پرسد : اگر حکومت روحانیون، تنها راه نجات ملت هاست ، چگونه است که غرب در پانسد سال پیش این تئوری را برای همیشه در تاریخ خود دفن کرده است ؟

آیا تا کنون آقای فوکالت و سایر نویسندگان چپ گرای غرب که از تئوری حکومت روحانیون در ایران پشتیبانی کرده اند از کارنامه بیست ساله ( تاریخ نوشته دکتر انصاری به بیست سال پیش بر میگردد ) جنایات بیشرمانه که ملایان به نام دینی که سراپای آن یاوه گوئی و بیهوده پردازی است ، در ایران مرتکب شده اند ، آگاه و راضی هستند ؟ سئوال و استدلال دکتر مسعود انصاری را هیچ یک از نویسندگان چپ گرای غربی پاسخ نمیدهند .

دکتر مسعود انصاری در ادامه بحث دسیسه کاری روشنفکران به کتاب آیات شیطانی نوشته احمد سلمان رشدی و فتوای قتل او توسط روح الله خمینی اشاره دارد که چگونه رهبران مذهبی یهودی ها و مسیحی های جهان دست در دست و یکپارچه به سلمان رشدی تاختند . قلم مزد به دستهای جهان این کتاب و نویسنده آنرا محکوم کردند .

نشریه نیمه رسمی واتیکان “لا او زرواتور رومانو” دایه مهربانتر از مادر شد و از آیات شیطانی انتقاد کرد. جان آوکونر ، کاردینال نیویورک از کاتو لیک ها خواست تا این کتاب را نخوانند . آلبرت دوکانترای ، کاردینال لیون ، کتاب آیات شیطانی را برای دین اهانت آور دانست ! آوراهام شیپر ، خاخام بزرگ یهودی در اسرائیل خواندن کتاب آیات شیطانی را ممنوع اعلام کرد و گفت : امروز به دین اسلام حمله شد و فردا نوبت دین دیگر خواهد رسید . این مبلغ دین یهود ، نگران مذهب خودش بود که مورد انتقاد قرار نگیرد . اسقف بزرگ کانتر بوری ، دکتر کری نیز گفت : آزرده شدن احساسات مسلمانان به سبب داغ ننگ بزرگی که کتاب آیات شیطانی به حیثیت پیامبر اسلام وارد آورده قابل درک است! دکتر انصاری در مقابل سیل اسقف و خاخام و ملا می ایستد واز آنها می پرسد : اگر سلمان رشدی به حیثیت محمد داغ ننگ زده ، چرا در مقابل محمد وهجو نامه او قرآن که به صلیب کشیدن مسیح را انکار می کند و یا خاخام هائی که فراموش کرده اند که محمد چه بلائی بر سر اجداد آنها آورد و در یک روز سر 700 یهودی را از بدن جدا کرد ، سکوت کرده اند ؟

دکتر مسعود انصاری در نوشتار خود به این نتیجه میرسد که : تردید نیست ، زیان هائی که روشنفکران و خرد گرایان به گونه غیر مستقیم به جنبش های آزادیخواهی و والائی بشر وارد کرده و می کنند ، اگر بیش از ستمگری های حکومت های خود کامه به افراد آزاد اندیش نباشد ، کمتر از آن نخواهد بود . یکی از نماد های بارز خیانت روشنفکران و خرد گرایان در تاریخ ما ، همکاری تحصیلکرده ها و فرهیختگان ما با ملایان در جریان فتنه خمینی در سال 57 بود . در دهه 1350 بیشتر روشنفکران و تحصیلکرده های ما چه در داخل و چه در خارج از کشور به پشتیبانی ملایان پرداختند و به خیال اینکه دستار بند و روضه خوان لیاقت و کاردانی برای اداره کشور ندارد ، چشم بسته با تمام وجود آخوند ها را در راه دست یابی به قدرت یاری رساندند و زمانی به اشتباه خیانت آمیز خود واقف شدند که کار از کار گذشته بود . ایران روی خیانت و ابلهی طبقه روشنفکر به 1400 سال پیش بر گشت و خلیفه گری امویان و عباسیان تکرار شد. اکنون چهل است که مردم ستمدیده ایران تاوان اشتباه خود و به ویژه روشنفکران و تحصیلکرده های خود را میدهند . بدیهی است که آثار زیانبار جنایاتی که ملایان مفتخور ، انگل ، فاسد و جنایت پیشه به کشور ما وارد آورده اند تا چند سده دیگر غیر قابل جبران است . اندوه بار تر از همه این است که گویا روشنفکران و تحصیلکرده های امروز هنوز از خواب غفلت بیدار نشده اند . روشنفکران و تحصیلکرده امروزی بخاطر منافع شخصی ، علیرغم دیدن این همه جنایت ، حق کشی ، فساد ، دزدی و اختلاس ، فحشاء ، قتل های ناموسی ، فرو رفتن مردم در منجلاب خرافه ، قتل و جنایت و حراج میهن و بی اعتباری جهانی و جایگزین شدن صفات حیوانی بجای انسانی در مردم و…. زیر نقاب دسیسه پنهانکاری چهره زشتشان را حفظ کرده اند و میگویند : اگر زشتکاری در ما دیده میشود مربوط به ذات خودمان است نه اسلام !!! حساب اسلام را باید از آخوند ها جدا کرد !!!

دکتر مسعود انصاری راه درمان خوب تشخیص داده است : تا دین واپسگرا و ساختگی اسلام که بی پایگی و بی مایگی آن برای تمام اندیشمندان جهان به اثبات رسیده از سیاست و حکومت جدا نشود و لباس روحانیت شیعه گری از فرهنگ ما حذف نگردد ، کشور ما روی آزادی و آبادانی نخواهد دید .

به باور دکتر مسعود انصاری : آزادی ، شکوفائی و والائی ملت ما در گروی گور سپاری کیش دروغین ، واپسگرا و نا انسانی اسلام است و تا فرهنگ ما از فساد این کیش خرافی گند زائی نشود ، ما روی آزادی و پویائی و پیشرفت را نخواهیم دید .

نکته قابل توجهی که در مرور بر افکار و اندیشه های والای دکتر مسعود انصاری باید مد نظر داشت ، میهن خواهی او و کسانی است که با او کار میکردند . زنده یادها دکتر کورش آریا منش و آله دالفک وطن پرستانی بودند که سهم آنها در تاریخ کشورمان حفظ شده است .هسته اولیه پای گیری پیام آزادگان را دکتر کورش آریا منش در فرانسه گذاشت . اینک که عمر پیام آزادگان به 38 سال رسیده است . در خط مشی آن کوچکترین انحرافی مشاهده نشده است . صراحت ، بیان واقعیت ها ، قلم نچرخاندن برای خوشایند کس یا کسان و دروغ نگفتن و ادای روشنفکری در آوردن . همانطوریکه دکتر مسعود انصاری تیره روزی مردم سرزمینش را از سوی روشنفکران و تحصیلکرده ها در پوشش دسیسه پنهانی آنان دنبال میکرد، دکتر کورش آریا منش نیز همین بینش را داشت .

بدون شک عده زیادی از دانشگاهیان ، نویسندگان ، روزنامه نگاران ، شعرا ، وکلا ، قضات ، هنرمندان ، دکتر ها ، مهندسین ، و… در سقوط ایران نقش داشته و در ویرانی و انهدامش مسئولند . پیش از آمدن خمینی وژن به ایران و اشغال کشورمان ، این صاحبان قلم و استادان گرانقدر و گویندگان و خطیبان توانا که مردم نگون بخت ما مجبور بودند ، نُه ( 9) کرسی فلک را زیر پایشان بگذارند تا بتواند بوسه بر رکاب این برج عاج نشینان از خود راضی و از دماغ فیل افتاده بزنند ، آن چنان بادی در غبغب انداخته بودند و خود را آزادی خواه ، طرفدار حقوق بشر ، هوادار ستم دیدگان ، زجر کشیدگان و محرومین جامعه شناسائی میکردند که هر کس آنها را می دیدید نگران خواب و خوراک آنها میشد که از غم مردم تحت ستم این حضرات روز و شب و خواب و خوراک ندارند . تصور مردم خام ما این بود که این روشنفکران شبانه روزدر اندیشه خوشبختی و کامیابی و کامروائی مردم ایران تلاش می کنند. نام این صاحبان اندیشه چون توپ ترکیده و همه جا پیچیده بود . مردم ما امید بسته بودند که این حضرات در های بهشت برین را به روی آنها بگشایند . مهدی بازرگان استاد دانشکده فنی از یک سو فریاد واملتا سر داده بود و دکتر سحابی، استاد دانشکده حقوق ، نعره آزادی خواهی می کشید . دکتر متین دفتری ، لاهیجی ، نزیه و دار و دسته اش سدای حقوق بشری خود را بلند کرده بودند . حاج سید جوادی ها ، کاتوزیانها ، هما ناطق ها ، پاکدامن ها و صد ها تحصیلکرده بی مایه دیگر ندای آزادی و انسانیت سر میدادند و فروهر ها ، مدنی ها ، سامی ها، مقدم مراغه ای ها و مبشری ها داد خود را به آسمان رسانده بودند . دکتر پاکدامن با درست کردن سازمانی بنام سازمان ملی دانشگاهیان ، استادان را به اعتصاب می کشاند تا دولت شاپور بختیاررا به ورود خمینی وژن وادارد . در روزهائی که سرنوشتی شوم در انتظار مردم نگون بخت ایران بود ، این روشنفکران خود فروخته شعور باخته جو را برای سقوط نهائی رژیم شاه آماده میکردند . حال همه جا در کف با قدرت این یکه تازان بود که تلاش میکردند ، امام را به ایران بیآورند ! و در های نعمت را بسوی مردم باز کنند . خمینی وژن به ایران آمد . روزنامه های کیهان و اطلاعات که در آنها بسیاری از رفقای کمونیست نفوذ کرده بودند، بنای چاپلوسی و تملق را در حد زشت ترین و وقیحانه ترین صورت ممکن، نهادند . عنوان ها یکی از دیگری درشت تر میشد.حاج سید جوادی و برادر زنش کاتوزیان از هیچ مداهنه گوئی در باره آخوندخمینی شیاد که رهبر و زعیم آنها بود خود داری نورزیدند و از هیچ اهانت و تهمتی به دولتمردان و ارتشیان ابا نکردند . اگر خمینی وژن به ایران نیآمده بود ، هنوز حاج سید جوادی قهرمان مبارزات حق طلبانه مردم ایران و مهدی بازرگان دلاور و مرد میدان نبرد های شجاعانه علیه استبداد و تغییر دهنده سنگ مستراح ایرانی بجای فرنگی در شرکت نفت بود . فتنه خمینی نقاب از چهره و توطئه این روشنفکران برداشت و نشان داد که این روشنفکران ، چون آب سر بالا میرفته ، ابو عطا می خوانده اند !روشنفکرانی که راجع به ماهیت زشت و غیر انسانی اسلام آگاه بودند و دانسته مردم یک کشور را به ورطه سقوط همه جانبه کشاندند . با اشغال ایران توسط دستار بندان بی وطن تازی پرست ، ملت ما با مسببین فاجعه آشنا شدند . حاج سید جوادی ، لاهیجی ، بازرگان با اعلامیه های فریبنده به عنوان دفاع از حقوق بشر و یاری به خلق مظلوم که منظورشان سازمان تروریستی مجاهدین خلق بود ، مردم ایران را اغفال کردند و چهره ایران را به ننگین وجهی آلودند عبدالکریم لاهیجی معاون کانون وکلای تهران همراه با حاج سیدجوادی در تابستان 1356 در لندن با ریچارد کاتم و رمزی کلارک ملاقات می کنند و کسی نیست که نداند این دو تن از تو طئه گران اصلی نابودی ایران بودند .

پیام آزادگان که سالها تحت نظارت دکتر مسعود انصاری انتشار می یافت ، همواره در راه افشای حقایق بدون هیچ گونه ترس و واهمه به راه خود ادامه میداد . خوشبختانه پرچمی که سردار کورش آریا منش به اهتزاز در آورد 38 سال است که هم چنان پابر جا و استوار باقی مانده است .

هیچ ایرانی مسلمان و هیچ مسلمانی ایرانی نیست

شعاری که سالهای متمادی زینت بخش رویه های نشریه پیام آزادگان در زمان مدیریت دکتر مسعود انصاری بود .

دکتر مسعود انصاری پس محاکمه روشنفکران دسیسه کار ، به خرده روشنفکران خرافه زده و نقش مخرب آنها در جامعه می پردازد .

پیش از 1400 سال از پیدایش دین واپسگرا ی اسلام و آن همه باور های نابخردانه ای که این دین برای گروه زیادی از مردم دنیا ایجاد نموده و نیز چهل سال از زمانیکه آخوند های ستم پیشه و خون آشام ، قدرت را در ایران به دست گرفته اند و جنایات شرم آوری را مرتکب شدند که سینه تاریخ از ثبت آنها شرم دارد ، میگذرد . با این وجود هنوز خرده روشنفکرانی که برخی از رسانه های گروهی را در دست دارند میگویند: نباید به باور یک بیلیون مسلمان دست زد !!! این گروه که بهتراست نام لومپن یا فرصت طلبان بی شناسه و هویت و خرد گم کرده بر آنها گذاشت ، هنوز باور دارند که با وجود این همه تبهکاری ها که سودا گران دینی بنام مذهب انجام داده اند ، باید سکوت کرد و به باور مشتی خردگم کرده و خرافه زده بی فرهنگ و در عین حال مهاجم احترام گذاشت .

دکتر مسعود انصاری در راستای خرده روشنفکران خرافات زده به دو مثال اشاره دارد ، یکی برونو فیلسوف ایتالیائی که گفت : زمین مرکز جهان هستی نیست و با این گفتار که بنیان باور های دینی را لرزاند ، سند مرگ خودش را امضاء کرد . مقامات کلیسا او را همراه با کتابهایش زنده زنده سوزاندند . در همان زمان در ایران اسلام زده زمان صفویه ، احمد کاشی که تئوری آفرینش در اسلام را رد کرده بود به دستور شاه اسلام پناه صفوی ، شاه عباس کبیر ، گردن زده شد .

16 سال پس از برونو ، کوپرنیک ، ستاره شناس لهستانی اظهار داشت که زمین نه تنها ثابت نیست ، بلکه یکی از سیارات آسمانی بوده که با 8 سیاره دیگر منظومه شمسی دور خورشید میگردد .با این کشف تئوری مرکزیت زمین و انسان را رد کرد، ولی از ترس کلیسا آنرا بیان نکرد . رصد خانه پالومر تا کنون 50 ضربدر صد به قوه 15 ستاره کشف کرده است .تا کنون 350 کهکشان جدید پیدا شده که هریک شامل 5 تا 20 کهکشان کوچکتر است و هریک از این کهکشانها دو بیلیون ستاره دارند . تصور اینکه موجودی واهی بنام خدا از میان این تعداد سیاره تنها به زمین پرداخته و در بیابانی خشک و بی آب و علف که بوئی از تمدن نبرده در زمانی کوتاه به فاصله هر 15 روز یک پیامبر بفرستد که مثلا مردم را هدایت کند ! حال چگونه مشتی ابله که متاسفانه مدارک دانشگاهی دارند به یاوه های جیمز آسشر ، سر اسقف ایرلندی گوش میدهند که گفته : جهان هستی در ساعت 9 صبح یکشنبه 23 اکتبر سال 4004 پیش از میلاد مسیح آفریده شده است . هجو نامه قرآن و دین وران ابله مسلمان گویا با با اسقف ذکر شده در رقابت باشند به استناد آیه 65 سوره حج میگویند : الله آسمان را نگه میدارد که روی زمین نیفتد !!! آیه 5 سوره الملک نیز میگوید : ما ستارگان را به منزله تیر هائی قرار دادیم تا شیاطین را برانند !!!!و خنده دارتر ازاین مزخرفات ، حدیث هائی است که در صحیح البخاری آمده است . نخستین چیزی که خدا آفرید ، قلم بود ! الله به قلم گفت بنویس !! قلم از الله پرسید چه بنویسم !!! الله گفت : هر چیزی که باید آفریده شود !!!! و قلم آنچه را که باید آفریده شود تا ابد نوشت !!!!!

زنده یاد دکتر مسعود انصاری و دکتر روزبه آذربرزین ( فرودگاه دالاس 2005 میلادی )

در زمان برونو و احمد کاشی ، زمین دارای 500 میلیون سکنه بود . آیا به این بت شکنان دلاور باید گفته میشد : باور 500 میلیون خرد گم کرده را نبایستی زیر سئوال ببرند ؟ زیرا به باور مردم نادان اهانت شده است . کشفیات بسیار پزشکی که جان بیلیونها انسان را از خطر مرگ رهانیده و همواره مورد غضب مبلغین مذهبی است ، باید اهانت به شعور و باور مردم دانست که واکسن را حرام میدانستند . امروزه آخوند با کوچکترین مشکل جسمی دست به دامان مشهور ترین متخصصان عالم میشود در حالیکه برای بیماران مسلمان نذر فلان امامزاده و قفل کردن بیمار به ضریح امام تازی را توصیه میکند و این وسط کسی نیست تا از این حرامیان دغلکار و مردم مسخ شده بپرسد : چگونه توقع دارید کسی که در زمان حیاتش اجداد تو را کشته ، حالا که مرده است تو را شفا بدهد !!! .

آیا مفهوم پند پراکنی خرده روشنفکران ما در سکوت نسبت به روشن کردن راستی ها ی جهان هستی ، آن نیست که باید توده های خرافه زده و افسون شده مردم را بحال خود گذاشت تا عمری را در ژرف جهل و نادانی و واپسگرائی بسر برده و قربانی ستم دینی مشتی مفت خور و انگل و دین فروش باقی بمانند؟

دکتر مسعود انصاری از اینکه بشر خود را اشرف مخلوقات و دارای بالاترین ضریب هوش میداند ، آشفته میشود و میگوید :

ما افراد بشر که از نظر درک و هوش ، بالاترین موجودات جهان خود را شناسائی می کنیم ، چه افراد سبک مغز و ساده باوری بوده و چه زود قربانی فریبکاری ها و دغلکاری های همنوع خود قرار میگیریم . ما چه آسان در برابر ترفند دغلکاران جاه طلب و خود خواه که لباس شیادی پیامبری به تن می کنند ، نرد خرد می بازیم . چه ساده با اراده آزاد خود را به ژرفنای فقر معنوی و نقطه صفر هوش و درایت واژگون می کنیم . چه آسان خود را در پیله باورهای مومیائی – مذهبی گرفتار می کنیم و کودکان خود را با خود به زندان نکبت بار و ترسناک مذهب میبریم .

قلم تند و تیز دکتر مسعود انصاری مثل کارد برنده ای علیه دشمنان ایران و ایرانی همواره در گردش بود . او خائن های به وطن را هرجائی سیاسی می نامید . او از کسی واهمه نداشت . زمانیکه سرهنگ دوم اخراجی سید احمد مدنی ، یار قسم خورده خمینی وژن و شیخ صادق خلخالی روان پریش و از چهره های زشت گند خورده که نهاد خائنش برای مردم ایران به اثبات رسیده و دیگر حیله و نیرنگی برای مردم فریبی در خود سراغ ندارد ، با پولهای سیا و افشاء گری روزنامه واشنگتن پست در تازه ترین اظهار نظر خود گفته :

« اگر حکومت جمهوری اسلامی به ستمگری خود خاتمه دهد و حقوق و آزادیهای مردم را رعایت کند ، وی حاضر است از این حکومت تابیعت و فرمانبرداری کند !!!!»

با شدید ترین حمله های دکتر انصاری مواجه میشود . چشمان دکتر انصاری همه چیز را می بیند . شامه های تیز او هر بوی خیانتی را استشمام می کند و هر پچ پچ توطئه آمیز به گوش او میرسد . دکتر انصاری همه جا حضور داشت . آرام و بی صدا می نویسد و از هیاهوگریزان است . در طبقه دوم محل کارش در خیابان” ام “واشنگتن دی سی که در آن زندگی میکرد دوربین و صحنه کوچکی که با پرده آبی پوشیده شده بود ، دنیای او را ازطریق برنامه زنده تلویزیونی با جهان بیرون متصل میکرد .دکتر انصاری هر روز در خانه هم میهنان خود حضور داشت . اگر او را در دفتر کارش نمی یافتید ، حتما او را در کتابخانه دانشگاه جورج تاون می یافتید . شناخت دکتر مسعود انصاری راجع به ادیان مختلف ، خصوصا ادیان ابراهیمی حیرت انگیز بود. او برای هر سخنش آیات و سوره های هجو نامه قرآن و یا کتابهای عهد عتیق و جدید و احادیث مختلف را می آورد . بررسی های علمی او در باب خرافات مذاهب بر اساس بازشکافی روانی و منطبق با کاوش های علمی روز بود . دکتر انصاری عاشق فرهنگ گهر بار ایران زمین بود . پیام آزادگان در ایام نوروز ، مهرگان ، سده رنگ و بوی دیگری داشت .

آرزوی دکتر انصاری رسیدن مردم ما به خیزش عقلانی بود :

« هم میهن فرهیخته ، زمان برای ماندگی در اجتماعی که با حکومت فاسد آخوند ها روز به روز به فراز شهلیدگی و نابودی نزدیک تر میشود ، بسیار دیر شده است . تاریخ ما ثابت کرده که رنگ عمامه آخوند ، نهاد زشت و اهریمنی آخوند را تغییر نخواهد داد . آخوند و ملا ، نسل خشوک(حرامزاده) تاریخ و نماد بارز کهنه گرائی ، فساد ، جنایت و گداو جاهل پروری و واپسگرائی است . برای نجات کشور خود از فساد همه جا گیر و تکه تکه نشدن خاکت ، این کپک های گند خورده تاریخ را نابود کن . با حضور اسلام و مفت خورهای دستار بند ، میهن ما روی آرامش ، آزادی و پیشرفت را نخواهد دید .

ارجاع یازده پرونده قضائی علیه جمهوری اسلامی به دیوان بین المللی لاهه و سازمان ملل متحد از کارهای بنیادی دکتر انصاری و تیم او ( دکتر ایرج زمانیان ، دکتر روزبه آذربرزین و خانم هما احسان)بود .

زنده یاد دکتر مسعود انصاری و دکتر ایرج زمانیان

خانم هما احسان

دکتر مسعود انصاری تاریخ کشورش را به قول عوام و دانش آموزان فوت آب بود . در گفتگو های روزانه تلفنی و دیدارهای مکرری که با ایشان در واشنگتن داشتم ( اشتغال به کار دخترم در ویرجینیا ، و دیدار ماهی دوبار او بهانه ای بود که خودم را به دکتر مسعود انصاری برسانم ) وقتی در زمینه های تاریخی سخن به دو دودمان ایران بر باد ده صفویه و قاجاریه میرسید ، آثار تاثر را در کلام و چهره ایشان میدم . دودمانهای بد نام با اندیشه ویرانگر . باور دکتر انصاری این بود که دو دودمان صفویه و قاجار ، ننگ تاریخ و فرهنگ ایرانند که جز بدنامی و زشتی و نابودی ، نشانی دیگر از خود بجای نگذاشته اند . دو دودمانی که هیچکدام از پادشاهان آن بوئی از مردمی ، رادی و بزرگواری و گذشت که راه و روش و اندیشه پاک ایرانی است نبرده اند . شاه اسماعیل صفوی با رسمی کردن آئین خون ریز شیعه ، سنی کشی را در ایران آغاز کرد . رسم هراس انگیز آدمخواری در زمان این پادشاه سفاک اسلام زده رایج شد . رسمی که در زمان شاه عباس کبیر !!!! به اوج رسید و شاه عباس با افتخار خود را سگ آستان علی شناسائی کرد . او از اصفهان تا مشهد را پیاده میرفت تا به پابوسی رضای تازی نائل شود ! در آن زمان که سپاهیان محمود افغان ، اصفهان را محاصره کرده بودند ، دستار بندان با فال نخود و دعا و پوشاندن قصر با پارچه سیاه و آش نذری دادن ، داشتند شاه سلطان حسین را از آسیب دشمن رهائی می بخشیدند . دودمان ننگین قاجار با دین بازی ، نیمی از کشور را از دست داد . آنچه برای سلاطین قاجار مهم بود ، راضی نگهداشتن آخوند های مفت خور و زنبارگی بود . بسیاری از سلاطین قاجار این لطف را به مردم ایران کردند که کالبد نجاست آلود آنها خاک ایران را آلوده نکرد و آنها را در نجف ، کربلا و کاظمین دفن کردند. مظفر الدین شاه در نامه ای که به آقا سید علی یزدی آخوند مشهور زمان قاجاریه نوشته ، چنین گفته : چهل سال است که سگ آستان اجداد طاهرین شما هستم و سپس می افزاید :

چون سگی در آستانه پیر شد       از وفا بر گردنش زنجیر شد

ناصر الدین شاه قاجار هم در پابوسی رضای تازی در مشهد میگوید :

در عمر ابد ، ای شه معبود صفات        اسکندر و من صرف نمودیم اوقات

بر همت من کجا رسد همت او       من خاک در تو جستم ،او آب حیات

محمد شاه قاجار بخاطر اینکه از مظفرالدین شاه و ناصر الدین شاه عقب نیفتد میگوید : یا مرتضی علی ، سگ تو پارس می کند ، آخر چرا جواب سگت را نمیدهی !!!

اگر شاهان صفویه و قاجار چنین بر پیکره آبرو ، بزرگزادگی و سر بلندی ایران و ایرانی ، گزند های درمان ناپذیر زدند ، شایان چشم پوشی میباشند ؟ این سئوالی بود که دکتر مسعود انصاری از صاحبان قلم می پرسید که چشم بر روی تمام زشتی ها بسته و نمی خواهند کسی از آنها آزرده شود !

ادامه دارد

پاسخی بگذارید

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: