عراق پس از جنگ یکم جهانی

«هومر آبرامیان»

 

پیش زمینه ها

از سال 1880 زایشی دولت آلمان برای دسترسی به نفت عراق خواهان گسترش پیوندهای سیاسی، بازرگانی و رزمی با امپراتوری عثمانی شد.

در سال 1877 میان دو کشور روسیه و عثمانی جنگی در گرفت و به شکست دولت عثمانی و پذیرش پیمان نامه یی به سود روسیه انجامید.

در سال 1882 در پی درخواست «سلطان عبدالحمید” یکی از فرماندهان بلند پایه ی آلمان بنام “فون در گلتز” برای سرو سامان بخشیدن به ارتش عثمانی و آموزش شیوه های نوین رزم به ارتش عثمانی پیوست.

در سال 1898 ویلهلم دوم امپراتور آلمان و همسرش راهی استانبول شدند و برگ نوینی برهمکاری میان دولت های آلمان و عثمانی افزودند. امپراتور آلمان در سخنرانی خود در استانبول خواهان دوستی با مردم ترک و دیگر مسلمانان جهان شد ( درست همان سیاستی که اتحادیه اروپا در پیوند با جمهوری اسلامی و دیگر کشورهای مسلمان در پیش گرفت) . این سیاست سود سرشار برای آلمان و زیانهای بسیار سنگین برای دولت عثمانی در پی آورد، بانکداران و سرمایه داران و بازرگانان آلمانی برای سرمایه گذاری به همه ی سرزمینهای زیر فرمان امپراتوری عثمانی یورش بردند.

در سال 1902، برابر پیمانی که میان دولت های آلمان و عثمانی بسته شد بانک آلمان کار ساختمان راه آهن سراسری میان برلین- بغداد را آغاز کرد و آرام آرام به چاههای نفت عراق نزدیک شد.

در سپتامبر سال 1911 ایتالیا به جنگ دولت عثمانی برخاست. یکسال پس از آن کشورهای بلغارستان، مونته نگرو، صربستان، یونان هم به ایتالیا پیوستند. دولت عثمانی که توان پایداری در برای نیروهای دشمن را در خود نمی دید، در خواست آشتی کرد. در سال 1913 برابر پیمانی که در لندن نوشته شد، تُرکهای عثمانی برخی از سرزمینهای خود را به اروپاییان واگذاردند.

در سال 1914 چهل و دو تن از افسران بلند پایه ی آلمانی به سرپرستی «ژنرال لیمان فن ساندرز» برای آموزشِ سپاهیان، و سروسامان بخشیدن به ارتش عثمانی راهی ترکیه شدند.

در روز یکم اوت سال 1914 آتش خانمانسوزجنگِ جهانی یکم افروخته شد، دولت آلمان کوشش بسیار بکار گرفت تا پای عثمانی را بمیدان جنگ بکشاند. با درآمدن عثمانی ها به میدان جنگ، پیوند دریایی روسیه با بریتانیا و فرانسه بریده می شد. از سوی دیگر عثمانی پلی بود میان آلمان و خاورمیانه و آسیا (به ویژه سرزمین پُر زر و سیم هند که از سوی دولت بهره کش انگلیس تاراج می شد و بر توان رزمی بریتانیا می افزود).

در دوم اوت سال 1914 دولت عثمانی در همازوری با آلمان پا بمیدان جنگ گذاشت.

در نوزدهم فوریه 1915، ناوگان دریایی دو کشور فرانسه و انگلیس سی روز پیاپی نیروهای عثمانی را در دو سوی تنگه داردانل زیر باران گلوله گرفتند ولی کاری از پیش نبردند و هفت ناو جنگی خود را نیز از دست دادند.

در روز بیست و پنجم آوریل همان سال نیروهای هم پیمان روس و انگلیس و فرانسه با هفتاد هزار رزمنده و پشتیبانی 109 ناو جنگی و سدها شناور در«چناق قلعه»(4) پیاده شدند. این نبرد چندین ماه به درازا کشید و با پدافند سرسختانه عثمانی‌ها (به فرماندهی مصطفی کمال آتاتورک) و برجای گذاشتن بیش از نیم میلیون تن کشته از هردوسوی نبرد به سود عثمانی ها پایان گرفت. آتاتورک در یکی از سخنرانی‌های خود به نیروهای زیر فرمان گفته بود: «من به شما فرمان نمی‌دهم که بروید بجنگید، من به شما فرمان می‌دهم بروید و بمیرید»

از سال 1915 کشتار بزرگ ارمنی ها و آشوریها و یونانیها در امپراتوری عثمانی که از سوی ترکان جوان (5) برنامه ریزی شده بود، زیر نگاه دولت آلمان آغاز شد و تا سال 1917 دنباله یافت. در این آدمکشی بزرگ بیش از یک و نیم میلیون تن از مردم ارمنی، بیش از نیم میلیون تن از آشوریان و بیش از نیم میلیون تن از مردم یونان که همگی شهروندان عثمانی بودند به ددمنشانه ترین شیوه کشته شدند.

پایان جنگ

از سال 1918 بدستاویز دروغین “پشتیبانی از حقوق اقلیت های قومی” برنامه ی پاره پاره کردن کشورهاآغاز شد. در ایتالیا کنگره یی بنام (ملت های زیر ستم اتریش – مجارستان) بنیادگذاری شد و بکار تکه پاره کردن امپراتوری اتریش و مجارستان پرداخت.

بلغارستان در روز بیست و نهم سپتامبر 1918 پیمان آتش بس را پذیرفت و همراه با بیرون رفتن از یونان و صربستان به نیروهای هم پیمان(روسیه – انگلیس- فرانسه و آلمان) پروانه داد که از خاک بلغارستان برای رساندن ساز و برگ جنگی بهره گیرند.

در پی این پیمان دولت آلمان راهی جز پذیرش آتش بس ندید. در روز یازدهم نوامبر سال 1918 پیمان آتش بس‌ از سوی همه ی نیروهای درگیر پذیرفته شد.

در روز دهم اوت سال 1920 در راستای کیفر دادن به دولت عثمانی که در همازوری با دولت های آلمان – اتریش و مجارستان، به جنگ با نیروهای هم پیمان انگلیس و فرانسه و روسیه آمده بود، در شهر سور Sèvres فرانسه، پیمانی بنام پیمان سور(Treaty of Sèvres) میان نمایندگان روسیه، بریتانیا فرانسه و عثمانی بسته شد. برابر این پیمان:

  1. همه ی سرزمین‌های عرب و عرب زبان مانند عراق، لبنان، فلستین و حجاز که پیش تر اندامهایی از پیکر امپراتوری عثمانی شمرده می شدند، هر یک جدای از دیگری دولتی برای خود پدید آوردند.
  2. تراکیه (تراس خاوری) که بخش شمالی یونان باستان بود و سرزمینهای پیرامون ازمیر به یونان داده شد.
  3. تنگه‌های بسفر و داردانل که پیشتر در فرمانرو عثمانی بودند همگانی شدند.
  4. یک دولت خود گردان ارمنی در بخش آناتولی خاوری پایه ریزی شد.
  5. سرزمینهای کُرد نشین شمال موصل با دریافت خود مختاری در فرمانرو دولت عثمانی بجا ماندند.

اقلیت های قومی در شترنگ سیاسی

از نیمه هزاره دوم زایشی کشورهایی مانند انگلستان، هلند، پرتغال و اسپانیا بپاس برخورداری از نیروی دریایی پیشرفته، بر بسیاری از سرزمینهای نا شناخته چنگ انداختند و با بی شرمانه ترین شیوه ها به بهره کشی از مردمان بومی سرزمینهای دور و نزدیک پرداختند. دامنه ی اینگونه بهره کشی های بیشرمانه در خاور و باختر زمین از سوی دولت بریتانیا آنچنان فراخی گرفت که زبانزدی بر زبانها افتاد که در امپراتوری انگلستان آفتاب هرگز فرو نمی نشیند. برای رسیدگی به کارچاپیدن اینگونه سرزمین ها، وزارت خانه یی بنام “وزارت مسعتمرات” پایه ریزی شد و توانست با بهره‏ گیری از کارگزارانِ کارکشته، به دستاویز ناسازگاریهای (دینی)، (فرهنگی) و (قومی)، میان مردمان همبسته ی یک سرزمین شکاف و دشمنی بیاندازند و همه ی آنچه را که بر روی زمین و زیر زمین دارند بچاپد و در شکم سیری ناپذیر خود فرو ریزد.

مهره ی «اقلیت» مهره ی بد شگونی بود که نخستین بار از سوی «وزارت مستعمرات انگلیس» به فرهنگ سیاسی جهان راه یافت و بس بسیاران را ببازی گرفت. دستگاه بهره کشی انگلیس از دیرزمان پی برده بود که مردم یک سرزمین یکپارچه را نمی توان چاپید، مردم چنین سرزمینها را باید بدستاویز (اقلیت های قومی) بجان هم بیاندازند، سرزمینشان را تکه پاره کنند و از هر تکه اش کشوری کوچک پدید آورند و گروهی از خود فروختگان آن بخش های کوچک را بر سر کار بگذارند و با همگاری آنان همه ی دارش و دسترنج مردم آن سرزمین را بچاپند، اگر نفت دارند نفتشان را و اگر الماس و سیم و زر دارند زرو سیم شان را و اگر نیشکر دارند شیرینی زندگانیشان را از آنان بدزدند.

uooaouoooa-ouuuuo-ucououou-oou.jpeg

چنگال خونریز وزارت مستعمرات انگلیس در جهان

 

پادشاهی هاشمی در عراق ( المملکه العراقیه الهاشمیه)

فیصل یکم

در سال‌ 1920 پس‌ از پایان گرفتن جنگ‌ یکم جهانی‌ و فروپاشی‌ امپراطوری‌ بزرگ عثمانی،‌ از سه‌ استان‌ بصره، بغداد و موصل‌ کشوری بنام «عراق» زیر نگاه و سرپرستی دولت انگلیس پایه گذاری شد.

با پیشنهاد “لورنس عربستان” «امیر فیصل» پسر شاه حسین، پسرعلی حسنی هاشمی، فرزند فرمانروای حجاز، که هوادار دولت انگلیس بود از سوی وزارت مستعمرات انگلیس بر کرسی پادشاهی نو بنیاد عراق «دل ایرانشهر» نشانده شد. ولی این پادشاهی با خشونت و آشفتگیهای فراوان روبرو گشت.

نخستین کودتا در سال 1315 خورشیدی( 1936 زایشی) به رهبری” ژنرال البکر صدقی “ رخ داد و زمینه ی کودتاهای پیاپی دیگر را فراهم آورد و سرانجام به کودتای 1320 ( 1941) انجامید.

در سال 1324 خورشیدی ( 1945زایشی)  دولت پادشاهی عراق به سازمان ملل متحد پیوست و همراه با نمایندگان پنج کشور مصر – عربستان- اردن – لبنان و سوریه «اتحادیه عرب» را شالوده ریزی کرد. چند روز پس از آن یمن نیز به آنها پیوست.

غازی یکم

«فیصل یکم” در روز هشتم دسامبر سال 1933 در گذشت و پسرش «غازی» برجای او نشست.

غازی وارون پدرش با انگلیسی ها میانه ی خوبی نداشت. آشکارا بیزاری خود را از دست اندازی دولتهای انگلیس و فرانسه در کار دولتهای عربی نشان می داد و ملی گرایان سوریه را برای مبارزه با دولت های انگلیس و فرانسه بر می انگیخت و به آنان پول و جنگ ابزار هم می رساند. او به همان اندازه که از دولتهای انگلیس و فرانسه روی می گرداند از کمونیست ها نیز بیزاری نشان می داد ولی از هیتلر همواره با گرامیداشت بسیار نام می بُرد.

c-users-al-desktop-king_faisal_i_of_iraq-png.png

فیصل یکم نخستین پادشاه عراق

C:\Users\Al\Desktop\Ghazi_of_Iraq.jpg

 غازی یکم جانشین فیصل

در آوریل 1939 دومین پادشاه عراق در یک ساخت و پاخت کارگزاران دولت انگلیس و «نوری السعید» نخست وزیر هوادار بریتانیا بدست یک غلام سودانی کشته شد. مردم عراق که دست پلید دولت انگلیس را آلوده بخون پادشاه جوان خود می دیدند، برای نشان دادن خشم و ناخرسندی خود به خیابانها آمدند و «مونک پاترسون» کنسول انگلیس را به خونخواهی پادشاه خود کشتند و فرزند چهار ساله ی او با نام «شاه فیصل دوم» بر تخت شاهی نشاندند.

C:\Users\Al\Desktop\ککک.jpg

فیصل دوم در پنجسالگی

C:\Users\Al\Desktop\زیق.jpg

فیصل دوم پیش از کشته شدن

دولت پادشاهی عراق در سال 1950 به پیمان سنتو(6) پیوست.

unnamed-file-28.jpeg

فیصل دوم و دوچرخه اش در سال 1964هنگامی که هفت سال از پادشاهیش می‌ گذشت.

unnamed-file-29.jpeg

ملک فیصل دوم هنگام سوگند پادشاهی دوم ژوئن سال 1953

unnamed-file-30.jpeg

شاه فیصل دوم در کنار الیزابت پادشاه انگلستان در لندن سال 1956

unnamed-file-31.jpeg

فیصل دوم هنگام دیدار با الیزابت و خانواده پادشاهی انگلیس در سال 1956

unnamed-file-32.jpeg

شاه فیصل دوم و بن عبدالعزیز پادشاه عربستان. سال 1956

فیصل دوم در بیست و سه سالگی ، در روز چهاردهم جولای 1958 در کودتایی از سوی افسران ارتش عراق به رهبری “عبدالکریم قاسم” همراه با دیگر هموندان خانواده و فرزند خردسالش و “نوری سعید نخست وزیر” بگونه ی بسیار دلخراش کشته شدند. کمونیست ها، پیکر کشته شدگان را تکه پاره کردند و بر دیوارها آویختند.

unnamed-file-33.jpeg

پیکر تکه پاره شده ی “عبدالله” پسر خردسال و جانشین شاه فیصل دوم و نخست ‌وزیر “نوری سعید”.

C:\Users\Al\Desktop\ربف.png
درفش پادشاهی عراق

C:\Users\Al\Desktop\عتئو.gif
نشان پادشاهی عراق

unnamed-file-34.jpeg

خیابان های بغداد روز کودتای 14 جولای 1958

در پی این کودتا سامانه ی پادشاهی هاشمی درعراق از هم پاشید و جای خود را به جمهوری سپرد.

ژنرال عبدالکریم قاسم

C:\Users\Al\Desktop\220px-Qasim_in_uniform.png

عبد الکریم قاسم) ژنرال چپگرای ارتش عراق ) در هنگام کودتا ۴۴ ساله بود، در بازه ی سالهای 1319 تا 1335 گامه های فراپویی را تا پایگاه فرماندهی ستاد ارتش عراق در نوردید بی آنکه از آرمانهای چپ گرایانه ی خود پرده بردارد. کودتای قاسم خشنودی مسکو و قاهره و نگرانی لندن را در پی آورد.

unnamed-file-35.jpeg

عبدالکریم قاسم در روز کودتا در جلسه با اعضاء دولت. جولای 1958

عبدالکریم قاسم رئیس دولت جدید عراق در کنار عبدالسلام عارف معاونش پس از کودتا

دولت چپ گرای قاسم گرایش آشکاری بسوی شوروی نشان داد. در سال 1959 یکسال پس از کودتا به آگاهی همگان رساند که عراق از پیمان سنتو بیرون می رود. در همین هنگام پیمان نامه ی خرید جنگ ابزار از شوروی و پیوستن به اردوی چپ را دستینه کرد.

unnamed-file-37.jpeg

عبدالکریم قاسم پس از کودتا و ریختن خون خاندان پادشاهی فیصل در دیدار با عراقی ها

در فوریه سال 1963 کودتای دیگری و این بار از سوی حزب بعث عراق به رهبری عبدالسلام عارف و عبدالرحمن عارف و پشتیبانی چند افسر ارتش انجام گرفت و عبدالکریم قاسم و تنی چند از هموندان کابینه اش کشته شدند.

unnamed-file-38.jpeg

عبدالکریم قاسم پس از کودتای عارف (افتاده بر روی زمین در سوی چپ) فوریه 1963

همزمان با این کودتا، “صدام حسین” که یکی از بلند پایگان حزب بعث عراق بود از مصر به عراق بازگشت.

در پی این کودتا بعثی ها دست به پاکسازی ارتش زدند تا یک نیروی رزمی یکدست و همسو با آرمان حزب بعث پدید بیاورند.

C:\Users\Al\Desktop\220px-Sallamq.png

عبدالسلام عارف

عبدالسلام عارف در بامداد شانزدهم آوریل 1966 در یک پیشامد ساختگی هوایی در هلی کوپتر کشته شد و برادرش ژنرال “عبدالرحمن محمد عارف” که برای خرید جنگ ابزار به مسکو رفته بود بی درنگ خود را به بغداد رسانید و بجای او بر کرسی ریاست جمهوری نشست.

C:\Users\Al\Desktop\220px-Abdel-Rahman_Aref.jpg

عبدالرحمن عارف

عبدالرحمن محمد عارف بیش از دو سال بر کرسی فرمانروایی نماند. در سالهای فرمانروایی او سروان منیر الرئوف خلبان عراقی هواپیمای میگ 21 روسی را به اسرائیل برد. بعثی‌ها در آگاهینامه های خود گناه این کار را به عبدالرحمن محمد عارف بستند و او را همدست منیر الرئوف و جاسوس سازمان سیا نشان دادند. در همین هنگام رسانه های بزرگ جهان فاش کردند که کودتای بعثی که به کشته شدن ژنرال عبدالکریم قاسم انجامید با همکاری سازمان CIA انجام گرفته است.

در روز هفدهم ژوئیه 1968 حزب بعث عراق کودتای دیگری سازمان داد، در این کودتا که بدون خونریزی به فرجام رسید، ” ژنرال احمد حسن البکر” بر جای او عبدالرحمن نشست .

ژنرال احمد حسن البکر

http://www.farhangnews.ir/sites/default/files/content/images/story/94-02/08/%D8%A7%D9%84%D8%A8%DA%A9%D8%B1.jpg

احمد حسن البکر در کنار صدام

حسن البکر” پیش از پیوستن به ارتش، در یکی از دبستانهای عراق آموزگاری می کرد. در سال 1938 به آموزشگاه ارتش پیوست. در سال 1941 در یک شورش همراه با چند سپاهی دیگر دستگیر و زندانی شد. در سال 1957 دوباره به ارتش بازگشت. او هموند گروهی بود که سامانه ی پادشاهی عراق سرنگون کردند. در سال 1959 در پی برخی از کژرویها، ناگزیر به کناره گیری از ارتش شد. روز بیست و ششم تیرماه 1358 هنگامی که در یک سخنرانی می گفت:

« فرزندم صدام حسین در همه ی سالهای انقلاب از سال 1963 تا کنون در بیشتر جنبش های انقلابی پیشگام بوده و شایستگی خود را بارها نشان داده است، از آنجا که من او را شایسته تر از خود می دانم، صدام را به ریاست جمهوری بر می گزینیم».

در همین هنگام 500 تن از افسران هوادار حسن البکر بازداشت و دور از چشم همگان به رگبار گلوله بسته شدند. حسن البکر نیز در خانه ی خود زیر نگاه بود تا اینکه بفرمان صدام حسین با زهر جانش را گرفتند.

صدام حسین [ از گوسپند چرانی تا ریاست جمهوری]

http://www.farhangnews.ir/sites/default/files/content/images/story/94-02/08/%D8%AC%D9%88%D8%A7%D9%86%DB%8C.jpg

“صدام حسین عبدالمجید تکریتی” روز بیست و هشتم آوریل 1937 در روستایی بنام العوجه در نزدیکی شهر تکریت Tikrit در 140 کیلومتری شمال غربی بغداد در یک خانواده ی گوسپند چران چشم به جهان گشود. پنج ماه پیش از زاده شدن، پدرش « عبدالمجید » نا پدید شد و چندی پس از آن برادر دوازده ساله اش نیز در پی بیماری درگذشت. مادرش اینهمه بد شگونی را از چشم او دید و او را”صدام” (= بسیار آسیب رسان) نام داد و از نگهداریش سر باز زد. صدام در ده سالگی از تکریت گریخت و نزد عموی خود به بغداد رفت.

در بیست سالگی به حزب بعث عراق پیوست. یک سال پس از آن، هنگامی که با کودتای گروهی از افسران ارتش به رهبری ژنرال عبدالکریم قاسم، سامانه ی پادشاهی عراق از هم پاشیده شد، بعثی ها با دولت کودتا به ستیز برخاستند و در سال 1338 خورشیدی عبداکریم قاسم را ترور کردند. در آن درگیری تیری بپای صدام خورد و با همان پای تیر خورده از راه سوریه به مصر گریخت و در دانشکده ی حقوق دانشگاه قاهره نام نوشت.

در سال 1355( 1976) در ارتش عراق به پایگاه ژنرالی رسید. در آن هنگام عراق گرفتار تنشهای بدهنجار میان عربها و کردها و کشاکش میان پیروان شیعه و سنی بود .

صدام به پیروی از جمال عبدالناصر رییس جمهور مصر، خود را یک رهبر سکولار، نوگرا و مردم دوست نشان می داد. دولتِ بعثی زمینه ی کارکردن زنان در رشته های فن آوری و آموزش در رشته های گوناگون و آزادیهای بیشتر را فراهم آورد… دادگستری نوین عراق دستگاه قصاص اسلامی را از کار انداخت ودست ملایان شیعه و سنی را از سر مردمِ عراق کوتاه کرد…ولی اینگونه نوآوریها بجای اینکه مایه ی خرسندی شیعیان شوند، بر دامنه ی تنش ها افزودند، شیعیان عراق که به پیروی از مراجع تقلید، خواهان یک دولت اسلامی بودند، کوتاه کردن دست ملایان از کارهای کشورداری و دور شدن دولتِ بعثی از آموزه های اسلامی را گناهی بزرگ بشمار و به ستیز با دولت سکولار صدام برخاستند. گرفتاری دیگر صدام کردها بودند که سیاست عرب پروری بعثی ها را بزیان خود و دیگر مردمان عراق می دانستند.

از سال 1973 در پی کوششهای پیگیر شاهنشاه آریامهر بهای نفت در بازارهای جهانی بگونه ی چشم گیری فزونی گرفت. صدام با برانگیختن اندیشه های پان عربی، و با پشت گرمی به در آمدهای هنگفت نفت، دست بکار نوسازی عراق شد. کار نوسازی آنچنان بالا گرفت که بیش از دو میلیون کارگر و کار شناس از کشورهای گوناگون برای کار کردن به عراق آمدند.

بزهکاریهای صدام حسین

در سال 1361( 1982 ) هنگام باز دید از شهرک دجیل در چهل کیلومتری شمال بغداد، کسانی آهنگ کشتن او کردند. نیروهای صدام 160 تن از مردم شهر را درجا به رگبار گلوله بستند یا بدار کشیدند و هزار و پانسد تن از مردم بیگناه را گرفتار بند و زندان و شکنجه کردند و تا ده سال پس از آن نیز به مردم دجیل پروانه ی کشت و کار ندادند. بپاس همین بزهکاری بزرگ بود که پس از فروپاشی دولت او ریسمان دار بر گردنش افتاد.

در ژوئیه 1979  رهبران حزب بعث را به یک نشست همگانی فراخواند . در این نشست نام چند تن از رهبران را بر زبان آورد و فرمان داد همان دم از تالار بیرون ببرند و به رگبار گلوله ببندند. این کار در سالهای پس از آن نیز بارها دنباله یافت و شمار زیادی از بلندپایگان کشور بفرمان صدام به جوخه مرگ سپرده شدند.

چوپان زاده یی برکرسی هارون الرشید.

http://www.farhangnews.ir/sites/default/files/content/images/story/94-02/08/BtCNsOpIUAAEVZ8_0.jpg

صدام در میان مردم تنگدست

صدام حسین با بهره گیری ازسهش های پان عربی و انجام برخی کارهای مردم فریب، خود را « چابک سوار تنگدست»،  «سردار قادسیه»، «چابک سوارعرب»، «آفتاب ملت»، «رهبر خردمند توده های انقلابی»، «پدرملت» و… جز اینها خواند. گاه خود را با «هارون الرشید» خلیفه نامدارعباسی برابر می دانست و گاه خود را «صلاح الدین ایوبی» (یکی از فرمانروایان بزرگ اسلام در نیمه ی دوم سده ی ششم کوچی و بنیاد گذار دولت ایوبیان مصر و شام که صلیبیان را در نبرد حِطَین شکست داد و بیت المقدس را در سال 1187 از آنان پس گرفت) میخواند و گاه می خواست که او را «استالینِ عرب» بنامند.

پاسخی بگذارید

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: