یک چکامه از زندخت شیرازی برای آزادی و برابر خواهی. روانش شاد.
(1288-1331)
«مهرداد خردمند پارسی»
زن در این ملک بدینگونه پریشان تا چند؟
دستوپا بسته و لببسته به زندان تا چند؟
همه دور از هنر و علم و کمالیم به ملک
با چنین حال نداریم دبستان تا چند
زن مگر نیست میان بشریت انسان
راستی زندگی اوست چو حیوان تا چند
در همه ملک جهان جمله زنان باهنرند
این لیاقت نبود در زن ایران تا چند
شرف و عزت هر کس بود از علم و کمال
تاج عزت نبود بر سر نسوان تا چند
روح بیمار بود در تن مردم تا کی؟
اندر این ملک خدا را تن بیجان تا چند
زن که باشد گل ارزندۀ بستان وجود
در بر هموطنان خوار بدینسان تا چند
هر کسی برد برون گوهر علم از این بحر
ما زنانیم چنین غرقه ز توفان تا چند
دیگران گوی هنر برده ز میدان تا کی؟
ما بمانیم در این کلبۀ احزان تا چند؟
بهرهمند آن که بود از زر و زور و منصب
نظری هیچ ندارد به فقیران تا چند