صائب تبریزی
گرد آورنده و نویسنده : همایون ابراهیمی
اظهار عجز ، نزد ستم پیشه، ابلهی است
اشک کباب، موجب طغیان آتش است
صائب تبریزی
بی گمان ، کسانی که با گلزار همیشه بهار ادب پارسی آشنائی دارند ، صائب تبریزی ، سروده سرای نامدار (953-1037 خورشیدی) را خوب میشناسند ، بویژه تک بیت های بی مانندش را که براستی در میان دگر سروده سرایانِ فرهنگ فراخ دامانمان ، همتائی برایش نمیتوان یافت:
شرمنده ی خونگرمی اشکم که همه عمر
نگذاشت مرا گرد بمژگان بنشیند
سرایندگی او را نمیشود بکسی یا روشی هم گونه دانست ، چون در سرایش ، شیوه ی ویژه ی خودش را دارد که آن شیوه و روش را صائبی گویند :
از زیبا اندیشی های صائب
تندیس صائب
میرزا محمّدعلی صائب تبریزی در سال 953 خورشیدی در تبریز زاده شد ، پدرش بازرگانی خوشنام بود. کا کوی او (عمویش) ، شمسالدین تبریزی نامور به شیرین قلم از خوشنویسان برجسته ی روزگار خود به شمار میرفت و بی گمان ، صائب ، که خط خوشی داشت، نزد وی خوشنویسی آموخته بود.
دست خط صائب تبریزی
خانواده ی صائب ، در میان هزار خانواری بودند که به دستور شاه عباس اول صفوی شاه عباس صفوی صفوی از تبریزکوچ کرده و در برزن عباسآباد اصفهان جای گزین شدند، این مردم را تبارزه (تبریزیهای) اصفهان مینامیدند.
دیوان سروده های صائب تبریزی در سه پوشه
شاهکارهای صائب از دیدگاه مهدی سهیلی ، از کارشناسان ادبیات ایران .
روزنامه ی صائب تبریز
صائب در اصفهان ، به دانش آموزی پرداخت . در سال 987 خورشیدی از اصفهان رهسپار هندوستان شد و سپس به هرات و کابل رفت. فرماندار کابل ، خواجه احسنالله یا ظفرخان، که خودش سروده سرا بود، ورود صائب را گرامی داشت. ظفرخان ، پس از چندی برای تاج گذاری شاه جهان، به دکن (در هندوستان ) رفت و صائب را نیز به همراه خود برد.
این چه حرف است که در عالم بالاست بهشت؟
هر کجا وقت خوشی رو دهد آنجاست بهشت
باده هر جا که بود چشمه کوثر نقدست
هر کجا سرو قدی هست دو بالاست بهشت
دل رم کرده ندارد گله از تنهایی
که به وحشت زدگان دامن صحراست بهشت
از درون سیه توست جهان چون دوزخ
دل اگر تیره نباشد همه دنیاست بهشت
دارد از خلد ترا بی بصریها محجوب
ورنه در چشم و دل پاک مهیاست بهشت
هست در پرده آتش رخ گلزار خلیل
در دل سوختگان انجمن آراست بهشت
عمر زاهد به سر آمد به تمنای بهشت
نشد آگاه که در ترک تمناست بهشت
صائب از روی بهشتی صفتان چشم مپوش
که درین آینه بی پرده هویداست بهشت
در سال 995 خورشیدی ، صائب به اصفهان بازگشت. شاه عباس دوم صفوی به او نشان ملک الشعرایی داد.
آنچنان کز رفتن گل خار میماند به جا
از جوانی حسرت بسیار میماند به جا
آه افسوس و سرشک گرم و داغ حسرت است
آنچه از عمر سبکرفتار میماند به جا
کامجویی غیر ناکامی ندارد حاصلی
در کف گلچین ز گلشن، خار میماند به جا
جسم خاکی مانع عمر سبک رفتار نیست
پیش این سیلاب، کی دیوار میماند به جا؟
هیچ کار از سعی ما چون کوهکن صورت نبست
وقت آن کس خوش کزو آثار میماند به جا
زنگ افسوسی به دست خواجه هنگام رحیل
از شمار درهم و دینار میماند به جا
نیست از کردار ما بیحاصلان را بهرهای
چون قلم از ما همین گفتار میماند به جا
عیش شیرین را بود در چاشنی صد چشم شور
برگ صائب بیشتر از بار میماند به جا
صائب، هشتاد و دو سال زیست و در اصفهان دیده از جهان فروبست. آرامگاهش در باغچهیی است که به نام او ، تا بامروز پای بر جاست .
آرامگاه صائب تبریزی در اصفهان
صائب ، سروده های زیادی دارد که شمار آنها را از شصت تا صد و بیست هزار بیت گفتهاند. آثار صائب جز سه چهار هزار بیت چامه (قصیده) و یک مثنوی کوتاه به نام قندهار نامه و دو سه قطعه، همگی چکامه است. افزون بر زبان پارسی ، وی هفده چکامه به زبان ترکی آذربایجانی دارد.
صائب ، از پیروان شیوه ی سبک هند است که با اندیشه های بالا بلندش ، بر زیبائیهای این روش می افزاید . در یک چکامه ، به نکته های گوناگون می پردازد که در میان سخنسرایان هم زمانش ، بی همتاست :
هر که دولت یافت، شست از لوح خاطر نام ما
اوج دولت، طاق نسیان است در ایام ما
میخورد چون خون دل هر کس به قدر دستگاه
باش کوچکتر ز جام دیگران، گو جام ما
در نظر واکردنی طی شد بساط زندگی
چون شرر در نقطهٔ آغاز بود انجام ما
طفل بازیگوش، آرام از معلم میبرد
تلخ دارد زندگی بر ما دل خودکام ما
نیست جام عیش ما صائب چو گل پا در رکاب
تا فلک گردان بود، در دور باشد جام ما
تندیس دیگری از صائب تبریزی
صائب را بیشتر دوست دارانش ، با تک بیت هایش میشناسند: