چگونه دین بازی ایرانیان ، دنیا را در خرافه غرق کرد
بخش نهم
«دکتر روزبه آذر برزین»
در هشت بخش نخست این پژوهش همواره حساب اشو زرتشت بزرگ را از موبدان و هیربدان جدا کردم . اشو زرتشت خرد پژوه جایگاه خود را داشته و دارد و موبدان خرافه ساز عهد ساسانی نیز مرتبه خود را دارا هستند . سپاس از آقای دکتر خسرو خزاعی پردیس که در جنگ با مذاهب و دین بازی و خرافه پراکنی مرا یاری بسیار دادند.
چرا نامیدن زرتشت « پیغمبر» یک توهین است ؟
زمانی که در تاریخ تمدنها و بویژه در تاریخ باورها یا عقیده ها پژوهش میکنیم با شگفتی می بینیم که در فرهنگ و باورهای سامی عده بسیار زیادی را بنام پیامبر یا پیغمبر معرفی می کنند بگونه یی که ما باعدد شگفت آور سد و بیست و چهار هزار نفر ( 124000نفر) با لقب « پیامبر» در تمام کتابهای دینی آنها از یهودی تا مسیحی و اسلامی برخورد می کنیم. زمانی که بیشتر دقیق میشویم می بینیم که تمام این پیغمبران همگی در سرزمینهایی میان یمن امروز، عربستان، بخشی از عراق، اردن، سوریه ، فلستین و اسراییل یعنی سر زمینهای سامی نشین «ظهور» کرده اند. زبانی هم که کل این پیغمبران از خدای خود پیام دریافته اند یکی از شاخه های زبان سامی یعنی آرامی، سریانی، نباتی، عبری و عربی است. این خدا به هیچ زبان آریایی یا زبانهای دیگر آشنایی ندارد.
اگر کمی از این سرزمینهای سامی نشین بیرون رویم می بینیم نه اثری از پیغمبری در هند است، نه در چین، نه در آسیای مرکزی، نه در تمام قاره اروپا، نه در میان سرخپوستان آمریکا، نه در آلاسکا ، نه در تمام قاره افریقا و نه در میان بومیان استرالیا ! تمام پیامبران ( از آدم تا محمد) که از سوی یهوه و الله فرستاده شده اند همگی در منطقه کوچکی که جمعیت شان به پنج در سد مردمان دنیا هم نمیرسیدند برگزیده شدند. واز قضای روزگار همه آنها با هم نوعی خویشاوندی یا رابطه خانوادگی یا قبیله یی داشتند که در کتابهای بسیاری از آنها سخن رفته است.
بنا براین پیامبری یک پدیده ایست که از فرهنگ سامی سر چشمه گرفته و بیرون از فرهنگ سامی چنین پدیده یی ناشناخته است.
زرتشت در گاتها خود را « مانتران» یعنی «آموزگار سخنان اندیشه برانگیز» می نامد. او میخواهد قفلهایی که بیشتر این پیاممبران با دستور و فرمانهای خود به اندیشه های مردمان زده اند بشکند واندیشه ها را باز کند تا زنان و مردان بتوانند برای خود اندیشه کنند و یک زندگی شاد و خوشبخت را برای خود پی ریزی نمایند.
نامیدن زرتشت «پیغبر» بوسیله عده یی نا آگاه و خردباخته در زیر تاثیر و ترس از اسلام ساخته شد. این ترس در درازای سده ها چنان بنیادین گردید که تا امروز هم عده یی این واژه توهین آمیز را بکار می برند
Khosro Khazai Pardis
بنیاد اروپائی زرتشت شناسی
سازمان رسمی سودمند اجتمائی
Brussels-Belgium
با سپاس مجدد از ایران یار آقای خسرو خزاعی پردیس .
عزیز خواننده یی از کانادا برای من ایمیلی فرستادند که خلاصه آن این است : ما ایرانیان ، دنیا را در خرافه غرق کردیم ! بگوئید ما چگونه در دام خرافه افتادیم که صادر کننده آن شدیم؟
در پاسخ به این خواننده گرانقدر باید بگویم :
فرهنگ ما ایرانیان مجموعه یی از آداب ، رسوم ، معتقدات ، دیدگاه ها و باورها ، هنر و اخلاق ، قوانین و شوربختانه مذهب یا مذهب هائی است
که از نسلهای پیش به ما رسیده است . در درازنای تاریخ این مجموعه تغییراتی داشته و آنچه باعث تاسف است ، بخش زیانبار خرافه پروری و خرافه سازی آنست که امروزه بشکل ترسناکی گریبانگیر نزدیک به هفتاد درصد دانش آموختگان و 95 درصد مردم دهات ما را گرفته است . بجرات میتوان گفت که عامل اصلی این فرهنگ بنیاد بر انداز مبلغین مذهبی هستند . این بخش فرهنگی ، آن چنان در زندگی مردم ریشه دوانیده که بیشتر مواقع به نظر نمی آید . به قول دوست نکته سنجی : برق را ادیسون کشف کرد . مسلمانها وقتی چراغ را روشن می کنند ، به پیامبر اسلام سلام می فرستند !!!! با عطسه صبر می کنند !!هنگام بیرون فرستادن بچه ها به دورشان فوت می کنند !!! اگر زن آبستن در کوچه سنجاق پیدا کند ، بچه اش دختر میشود !!! و اگر سوزن پیدا کند ، بچه اش پسر میشود !!! وقتی خرافه به منظور جاهل پروری و چاپیدن قشر عامی شکل میگیرد ، آن وقت در قالب عرضه حال همراه با پول که به ته چاه جمکران ریخته میشود و در قالب نذر امام رضا و حضرت معصومه و صندوق صدقات و…. چهره اش را نشان میدهد . این فرهنگ که درراس قدرت آن مبلغین مذهبی نشسته اند ، محتوای پیام توده های عامی و فرو دستان تاریخ است . شوربختانه مردمان کهنه و ملت های کهن ، بیشتر از ملل جوان اعتقادات و خرافات عوامانه دارند . ، بخصوص ملتی مثل ما که در درازنای تاریخ بکرات مورد هجوم بیگانگان قرار گرفته ایم . ایران ، با داشتن تاریخ چند هزار ساله ، مثل کاروانسرائی است که تمامی قافله های بشر از متمدن تا بدوی و وحشی در آن مدتی اقامت داشته اند . به راستی ، چگونه ما ایرانیان آلوده خرافات شدیم و چگونه میتوان خرافات را از حوزه فرهنگ عامیانه پاک کرد . قدر مسلم این مهم با نوشتن این مقاله و در زمانی کوتاه حل شدنی نیست . نیاز به مشارکت تمام صاحبان فکر و قلم دارد . نیاز به آگاهی توده ها و خواستن آنها دارد .
در فرهنگ لغات ، مقابل خرافه نوشته اند : حدیث باطل ، سخن بیهوده ، یاوه ،سخن موهوم ،درک نادرست علت و معلول ، ترس از ناشناخته ها ، اعتقادات افراطی به عوامل ماوراء الطبیه و بالاخره عقیده بی اساس .
در کتب تحقیقی برای بیان خرافه نوشته اند : هر نوع عقیده و عمل نامعقول مذهبی . این تعریف به اندازه خودش گمراه کننده است . مشابه این تعریف را بکرات در قانون اساسی جمهوری اسلامی مشاهده کرده ایم اصل چهارم قانون اساسی جمهوری اسلامی : کلیه قوانین و مقررات مدنی ، جزائی ،مالی ، اقتصادی ، اداری ، فرهنگی ، نظامی ، سیاسی و غیر اینها باید بر اساس موازین اسلامی باشد !!!! یعنی کشک ! و یا اصل بیستم : همه افراد ملت اعم از زن و مرد یکسان در حمایت قانون قرار دارند و از همه حقوق انسانی ، سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی با رعایت موازین اسلامی !!!!! بر خوردارند .
راجع به تعریف خرافه آمده : وحشت غیر منطقی یا ترس از یک ناشناخته مرموزو خیالی . تردید که پایه آن ترس یا جهل است . آیا افسانه سرائی موبدان از جهنم و دوزخ که بعد ها مورد استفاده شارلاتان عرب قرار گرفت ، نامی به غیر از خرافه دارد ؟
خرافه به هر رفتار ی که به طور تصادفی و نامربوط تقویت شود اطلاق میگردد.
در یک جمع بندی کلی باید گفت : خرافه اصطلاحی است نسبی و تابع قید زمان و مکان . برای مثال وقتی میگوئیم دوران ساسانی و یا اروپای سده های میانه غرق در خرافه بودند ، دنیای آن روز مردم ایران و اروپا ، زمان تورهای فرگرد بهشت و جهنم موبد ارداویراف بود و یا دنیائی پر از سحر و جادو و جنبل ، زمان کیمیا گری و معجزه ، زمان کشتار دگر باوران و شکاکان به یاوه های مبلغین مذهبی ، و یا در زمان جمهوری اسلامی که کشور ما چنان در خرافه غرق شده که نظیرش را تنها در دوره صفویه و قاجاریه میتوان دید .
ریشه یابی تاریخی خرافات و نحوه آلوده شدن اجداد ما به خرافه :
در ابتداء هر پدیده طبیعی برای بشر اولیه ، خدائی بود : باد ، باران ، طوفان ، رعد و برق ، آفتاب ، ماه ، ستارگان ، آب و… هر کدام خدائی بودند . جهان نیز اشکال گوناگون داشت ؛ بابلیان می گفتند ، صدفی شکل است و غوطه ور در میان آب . مصریان و یهودیان می پنداشتند که زمین بشکل جعبه مستطیل شکل است ، سطح آن زمین و آسمانش گاوی بودکه چهار دست و پایش را در چهار گوشه آن قرار داده است !
در نزد ما ایرانیان ، بیشتر خرافات، ساخته دست رندان و شارلاتانهائی بوده که هدفشان سود جوئی های مالی و کسب قدرت بوده است . در این راستا ، افسانه سرایان ، اخبار نویسان ، منجمان ، پیشگو یان ، جادوگران ، دعا نویسان و رمالان در چشم عوام از منزلت خاصی بر خوردار بودند
یکی از عوامل بزرگ و اساسی خرافه جبر اندیشی اسلامی است . مشیت هر کس دست خدا است !!! و بدون اجازه خدا برگی از درخت فرو نمی ریزد !!!! تقدیر ( خدا ) خواسته تا این بلا بسر من بیآید !!!! و در اشکال ابلهانه تر ؛خوش بحال بچه ام که در راه حسین شهید شد !!!!! فرهنگ قضا و قدری با علم سر جنگ دارد . آبش با جریانات عادی و روال طبیعی زندگی به یک جوی نمی رود . وقتی از دید فرد ، عوامل ماوراء الطبیه دست اندر کار چرخش زندگی او هستند ، او تبدیل به رباتی شده که هیچگونه اراده ای ندارد . تنبلی ، کمترین پیامد اینگونه طرز تفکر است که به دنبال خود بی مسئولیتی را می آورد . وقتی فرد به جبر اندیشی اسلامی تن در بدهد ، آنوقت فساد و انحطاط و فقر اندیشه و مالی از راه میرسد . ارمغان اسلام برای ایرانیان بخاطر ضدیت این دین با علم و دانش ، مشابه سایر ادیان سامی ، رونق و رواج جن گیری ، رمل و اسطرلاب ، شعبده بازی ، سحر و جادو و دعا نویسی بود . اسلام باعث شد تا ایرانیان در یک تاریک اندیشی ژرف به مدت 14 سده گرفتار شوند
.نقش آخوند ها در تمام طول این سالها ، بی حس کردن مردم و وادار کردن آنها به رضا و تسلیم بوده است. آخوند دغلکار ، آخرت را به مردم اسلام زده ما می فروشد تا دنیا را برای خودش بخرد.از آنجا که حکومت
بر مشتی عوام و نا آگاه و زود باور ساده تر از حکمرانی بر مردم آگاه میباشد ، دست اکثر سلاطین همواره در دست آخوند ها و مبلغین مذهبی است . در جامعه خرافه زده ما ، هر روز شاهد هنرنمائی داعیه داران و ساخته شدن فرقه های مذهبی مختلف ورونق صنعت امامزاده سازی هستیم . در جنگ ایران و عراق صد ها هزار سرباز جانفشانی کردند و تمام کردیت آن به امام زمان داده شد و آخرسر گفتند : امام زمام ، ایران را حفظ کرد !!!!!!در تمام طول تاریخ ایران ، این مبلغین مذهبی بودند که با ساختن دروغ های شاخدار ، راه انحطاط فرهنگی را برای مردم ما باز کردند . حضور فال بین ، رمال ، سر کتاب باز کن ، فروشنده مهره مار ، کف بینی و در شکل مدرن آن ، فال قهوه و فال ورق همه در جهل مردم و شارلاتانی عده ای ریشه دارند .
ضعف علمی و نا آگاهی مردم از بسیاری از مسائل و مکانیسم آن ، باعث شد تا بشر به خیال پروری روی کند تا به خیال خودش ، هستی را تعین کند . این باور که زمین مسطح بوده و مرکز کائنات است ، سده ها فکر انسان را بخود مشغول کرده بود . زمانیکه برونو ، گرد بودن زمین را مطرح ساخت . آخوند های مسیحی ، چنان بر آشفته شدند که دستور دادند او و کتابهایش را با هم بسوزانند.
بررسی زمینه های اجتماعی و فرهنگی خرافه و خرافه سازی وخرافه پروری نشان میدهد که بر خلاف تصور بسیاری ، خرافات چیز غیر طبیعی و عجیب نمی باشد ، بلکه آنچه مهم است ، درک آنست که با شیوه های بنیادین اندیشه و احساس و بطور کلی با نحوه پاسخ دهی انسانها در برابر محیط پیوند تنگاتنگ داشته باشد .برخی از خرافات در زمانهای مختلف ، بخش گسترده ای از اندیشه و باور ها را تشکیل داده و در برخی از زمانها از شدت آن کاسته شده است . بهترین مثال ، شرایط فرهنگی – خرافی زمان شاه با چهل سال حکومت ملایان در ایران است . شرایط محیطی ، بستر رشد خرافه را تعین می کند . آموزش و آگاهی دادن باعث میشود تا از میزان مطرح ساختن خرافه های سنتی کاسته شود ، هرچند آنها را بطور کامل از بین نمی توان برد ، مثل خوش شانسی ، بد شانسی و آویزان کردن نعل اسب و کوبیدن یک تکه حلبی در محل کار .
اجداد ما ، چون قادر نبودند بین قوانین طبیعی و اجتماعی که ناشی از عملکرد زندگی اجتماعی آنها بوده ، تفاوتی قائل شوند ، قوانین اجتماعی را مشابه قوانین طبیعی ارزیابی کرده و با آنها مثل قوانین طبیعی رویاروئی کرده اند . بخاطر این اشتباه بود که دعا و نفرین و و جادو …. بخش بزرگی از فرهنگ ملل را اشغال کرد .
کنترل طبیعت ، باعث میشود تا از میزان خرافه و بسط آن به نحوه چشمگیری کاسته شود . اگر اجداد ما برای درک واقعیات ها به عقل رجوع میکردند ، امروز ما با این مشکل فرهنگی بشکلی که با آن مواجه هستیم طرف نمی شدیم .
خرافه یک پدیده روحی – اجتماعی است که از هزاران سال پیش تا کنون در ذهن بشر جا خوش کرده و عمل وطرز تفکر افراد را تحت تاثیر قدرت خود قرار داده است . شوربختانه در بین ایرانیان اسلام زده ، خرافه بشکلی سایه گستر شده که عقل و استدلال را به زیر کشیده و خودش بر ذهن افراد حاکم شده است . حاصل کار چه شده است ؟ تن دادن به ابلهانه ترین و عقب مانده ترین حکومت جهان آنهم در هزاره سوم میلادی ، یعنی ولایت فقیه . در جامعه اسلام زده ما ، مناسبات اجتماعی بر اساس مشیت نیروئی غیر قابل محاسبه شکل می گیرد . اگر حماقت و نا کارائی مسئولین کشور موجب خشک شدن دریاچه ها ، تالاب ها و رودخانه ها شود ، عاملش فسق و فجور شهروندان کشور است !! اگر زلزله بیآید ، عاملش بی حجابی زنان ماست !! این گونه طرز تفکر باعث شده تا ایرانی از فکر کردن و رنج آن ، آسوده شود ، تحلیل عقلانی را به کناری نهاده و آغوشش را به روی جهل بگشاید . به نقاره چیان امام رضا اجازه دهد تا در بیمارستان ها حضور پیدا کرده و با جاروی گرد گیری ، بیماران سرطانی را درمان کنند !!!!
چه کسی به مردم ما یاد داده تا برای درمان بیماری خود یا وابستگانش به داخل حرم امام رضا پول ریخته و خودش را به حرم زنجیر کند ؟ در حالیکه برای ساده ترین بیماری خودش راهی بزرگترین مراکز درمانی داخل و خارج کشور میشود .
آخوند قرائتی
آخوند طاهری خرم آبادی
آخوند مهدوی کنی
خرافه از ایرانیان ، موجوداتی بی اختیار ساخته است . ایرانیان زندگی و آینده خود را به تقدیر سپرده اند و این بی اختیاری به مرزی رسیده است که از نیروهای خارجی درخواست کمک دارند تا رژیم ستمگری که بر آنها حاکم است را عوض کنند !!!!!!
بخش بزرگی از فرهنگ عامه اختصاص به باور مردم دارد . سرنوشت ، ذات ، خوش جنس ، بد جنس ، بد شانس ، خوش شانس ، چشم زخم ، شور چشم ، نحس بودن ، بد قدم ، عدد 13 و… عقایدی هستند که در سطحی گسترده پخش شده اند . این افکار از نسلی به نسل دیگر انتقال پیدا می کنند . از آنجائیکه این تفکر در زمان هائی که عدم اعتماد و اطمینان از آینده پیش می آید ، زاده میشوند ، باید فکری برای این مسئله کرد . باید مردم را با واقعیت ها آشنا ساخت . اگر مردم ما بفهمند که زلزله ناشی از لغزش لایه های زمین بر روی یکدیگر است ، آن وقت به ریش آخوندی که میگوید ، زلزله ناشی از بد حجابی است خواهند خندید .
اگر مردم با مکانیسم طبعیت آشنا باشند ، آن وقت مهملات آخوند ها در مورد بی آبی ، طوفان شن و….. خریداری نخواهد داشت .
درس نخست برای از بین بردن خرافه ، دور ریختن جبر اسلامی است . از تقدیر و سرنوشت فاصله گرفتن است . باید به مردم این آگاهی را داد که همه چیز در دست آنهاست . آنها هستند که باید برای خودشان تصمیم بگیرند . باید بفهمند که چرخ ، کج مدار نیست . شانسی در کار نیست که بگوئیم : ای بخشکی شانس . خوشبختی و بدبختی دست خودتان است .
باید کاری کرد که افراد علت شکست خود را بدانند و در رفع آن بکوشند . باید کاری کرد که مردم از هجو نامه قرآن توقع پیشگوئی و خوب و بد دانستن را نداشته باشند . یکی از خانمان برانداز ترین کارها استخاره است . عباس میرزای دلاور در جنگ با روسها درخواست کمک می کند و پدر تاجدارش با راهنمائی مشتی ابله بنام آخوند ، استخاره می کند و بد در می آید !!!!!!
فال خوب و فال بد ، همانطوریکه میدانید هیچگونه اثر طبیعی ندارند ، ولی تا دلتان بخواهد اثر روانی دارند. فال بد ، موجب یاس و افسردگی و نا امیدی میشود . تا بحال به مسئله نحس و نحسی که در میان ادیان به وفور یافت میشود ، توجه کرده اید . به عواقب این یاوه ها فکر کرده اید ؟ ماه صفر نحس است !!!!! روز شنبه ناخن گرفتن سعد است و روز یکشنبه نحس !!!! چهار شنبه آخر هر ماه نحس است !!!! حال اگر خرد گم کرده ای در این روز تصادف کند ، آنرا به حساب نحسی چهار شنبه میگذارد !!!! روز جمعه نباید رخت شست !! چون صاحب رخت فقیر میشود !!!
شوربختانه واقعیت دردناکی در خصوص خرافه وجود دارد و آن این است که خرافه به سادگی ساخته میشود ولی به دشواری میتوان آنرا از ذهن مردم پاک کرد . البته دلیل آن بسیار روشن است . خرافه به راحتی بر ذهن علیل و عقب مانده مردم مسخ شده می نشیند و چون ذهن بیمار است ، هیچ تلاشی در خصوص رفع و بیرون راندن خرافه از خود بروز نمی دهد .
شکل خطرناک خرافه را در درمان بیماران باید دید که در بسیاری از موارد باعث مرگ بیمار میشود .
خون خرگوش برای درمان سل خوبست !!
برای رفع سیاه سرفه ، تکه ای از مخمل آب ندیده به بیمار بدهید تا بمکد !!!
یک وجب از سر مار و یک وجب از دم مار را بزنید و بخورید برای
قوت کمر بسیار خوبست . کار چند تا قرص وایگرا را می کند !!!!!!
مدفوع الاغ ماده ( عنبر نساء ) برای کلیه دردهای موضعی خوبست !!
نکته مهم دیگری در امر خرافه و خرافه پروری ، مسئله خطرناک تلقین است….من ، میدانم که بدبخت هستم !!!! هیچ کس به بد شانسی من وجود ندارد ….. من میدانم که بزودی خواهم مرد …….. من آدم بشو نیستم !…. خر از من ، بیشتر می فهممد !
اصلاح باور های نادرست مردم ، موجب رفتار ها و کارکردها ی اجتماعی صحیح و سالم خواهد شد .
ادامه پژوهش:
هزینه زیارت قم و مشهد شاه سلطان حسین صفوی طوری گزاف بود که نه فقط موجب تهی شدن خزانه شد ، بلکه تمام شهرها و آبادیهائی که شاه از آن عبور میکرد ویران شدند. نصف مبلغی که صرف این سفر گردید ، برای لشکر کشی علیه یاغیان قند هار کافی بود !
( لکهارت ، انقراض سلسله صفویه )
آیا به راستی دین بازی سلاطین آخر سلسله صفویه که ایران را دربست به آخوند ها سپرده بودند ، موجب سقوط دولت 228 ساله صفوی شد ؟
به راستی بر تراژدی گلون آباد، چه نامی میتوان گذاشت ؟ آیا دستار بندان مغز فندقی تازی پرست در جمهوری اسلامی که تشابه بسیاری با شاه سلیمان و شاه سلطان حسین دارند ، از گزند سقوط به کنار مانده و به ماندگاری خود امید وارند ؟
شخصیت و کردار شاه سلطان در چنان حدی از جهالت رخ می نماید که تنها میتوان آنرا با آخوند های مغز فندقی امروز مقایسه کرد . این پادشاه اسلام زده ، تاج شاهی را با خفت تمام بر سر یکی از رعایای کم اهمیت ایران ، یعنی محمود افغان قرار داد . سقوط سلسله صفویه در زمان شاه سلطان حسین ، یک واقعیت غیر قابل انکار را بر ملا ء می کند و آن این است که آخوند ارمغانی جز نابودی ندارد . بخشیدن مملکت به دستار بند ، عاقبتش سقو ط و تیره روزی است . اگر حمایت پشت به وطن کرده های متخصص نبود ، شما می دیدید که آخوند لیاقت اداره یک آبریز گاه عمومی را هم ندارد . وقتی آخوند وژنی چون خمینی ، اقتصاد را مال خر میداند ، میتوان اداره کشوری چون ایران را از این ابله انتظار داشت ؟
در دوران فلاکت بار دو پادشاه ، مذهب شیرازه کشور را از هم پاشید و کار بجائی رسید که وقتی شیخ علی خان زنگنه اعتماد الدوله به شاه سلیمان گفت : ترکها می خواهند به ایران حمله کنند . او گفت : هر چه می خواهد بشود … ما را اصفهان کفایت می کند !!( تاریخ ایران ، شاملوئی ، رویه 656) .شاید ، همین روزها سید علی خامنه ای بگوید : خیابان پاستور برای من کفایت می کند !!!
جنگ سنی و شیعه ، این بار با قدرتمندی سنی ها ، شروع شده بود . ازبکها بار دیگر خراسان و شهر های آنرا عرصه تاخت و تاز و قتل و غارت قرار دادند . قزاق های روسی به تحریک تزار آلکسی با 6 هزار سرباز و 40 کشتی به سواحل گیلان یورش آورده و به قتل عام مردم و غارت شهر ها پرداختند . کشور بی صاحب ما هر روز در گیر فتنه و یورش جدید بود . استنکارازین روسی ، فرح آباد مازندران را میدان جنایات خود قرار داد و در دو نوبت بیش از 1200 تن از اهالی را قتل عام کرد و کاخ زیبای فرح آباد را ویران نمودند . ( ایران و جهان ، رویه های 365 و 366 ) . شاه سلیمان صفویه ، درست مثل سران جمهوری اسلامی و نیرو های مزدور مسلح آن ، تنها زورشان به مردم عادی و بی دفاع میرسید . او در حال مستی و غضب ، دست ها و پاها برید ، چشم ها از حدقه در آورد و بینی و گوشهای بسیاری را برید .( تاریخ ادبیات ایران ،کروسینسکی ، جلد 5 ، رویه های 105 و 106 ) . این پادشاه آدمکش مثل سایر سلاطین صفوی ، از کشتن فرزندان خود ابائی نداشت . شاه سلیمان ، سه پسر داشت . پسر بزرگ خود را بخاطر عمل لواط به قتل رساند . او دستور به قتل پسر دومش برای قطع درخت میوه باغچه مخصوصش داد !!!که پسر جان سالم بدر برد و از قصر شاهی فرار کرد و دیگر کسی او را ندید . مادر این جوان ، خودش را از بالای قصر به زیر انداخت و خودکشی کرد .شاه از خیانت قورچی باشی که فرزندش را نکشته بود ، به خشم آمده و دستور داد تا گردن او را بزنند . ( بصیرت نامه ، ترجمه عبدالرزاق بیگ دنبلی ، مجله بررسی های تاریخی ، شماره 4 ، سال هشتم ، رویه 12 ) .
در اینجا لازم میدانم که با بررسی علل فرو پاشی سلسله صفویه و مقایسه آن با جمهوری اسلامی به این نتیجه برسم که سقوط جمهوری اسلامی اجتناب ناپذیر است .
سقوط اخلاقی نظامیان . اگر نظامیان دوره صفوی پیش از شاه سلیمان و شاه سلطان حسین دارای معنویات و اخلاق بودند و به تدریج آنرا از دست دادند . نیروهای مسلح جمهوری اسلامی از روز اول فاقد اخلاق بوده و اگر نگاهی به سران پاسدار آن بکنیم و از گذشته و پیشینه خانوادگی آنها جویا شویم با یک مشت لومپن ، دزد و ابن الوقت طرف می شویم . اصولا برای مزدوران مسلح جمهوری اسلامی و آخوند ها آنچه مهم نیست میهن و مردم ماست ، تا جائیکه آخوند زشت کرداری بنام مهدی طائب میگوید : حفظ سوریه برای ما مهمتر از خوزستان است .
آخوند مهدی طائب ، رئیس قرار گاه عمار
بجرات میتوان گفت که هیچ تفاوتی بین اکثر پاسداران و بسیجی ها با قورچیان شاه اسماعیل صفوی وجود ندارد . زندانبانان و شکنجه گران جمهوری اسلامی هم که درست مثل چگینی های دوران صفوی هستند .
اگر سلاطین صفوی حقوق مزدوران مسلح خود را نمیدادند و صدای کسی در نمی آمد ! امروز هم مزدوران مسلح جمهوری اسلامی تنها به غارت کشور و مردم فکر می کنند . دست اندازی کامل سپاه در امر اقتصادی گواه این ادعا است . عرق وطن در میان نیروهای مسلح ایران وجود ندارد . این معجون زمانی کامل میشود که آخوند بی وطن تازی پرست را به آن اضافه کنیم .
امروز به جرات میتوان گفت : اساس رهبری سید علی خامنه ای ، بازیچه دست سران سپاه پاسداران است . اگر شاه عباس ، ارتش شاهسون خود را با حضور نژاد های گوناگون چرکس ، ارمنی ، گرجی ، تاتار،
ترکمان و تاجیک به وجود آورد که در آن گرایش و خواست قومی و
عقیدتی مطرح نبود ، سران مغز فندقی دستار بند جمهوری اسلامی آن شعور و درایت را هم ندارند . آخوند ها با صف بندی و حذف بسیاری از فرزندان میهن ، به اصطلاح خواسته اند نیروهای یکپارچه !! شیعه یا مکتبی به وجود بیآورند .
دومین عامل سقوط سلسله صفویه ، زوال وحدت بین پادشاهی و مذهب بود . دروغ های خمینی وژن به فاصله کمتر از چند ماه رو شد و آخوند ها چهره واقعی خود را نشان دادند . با عمر پر نکبت آنها و پی بردن مردم به ذات کثیف اسلام روی گردانی از این مذهب پوشالی فاسد ، روز به روز افزایش یافت و در دسامبر 2017 به نهایت خود رسید ، تا جائیکه که مردم خروش بر آوردند که : ما آریائی هستیم …. عرب نمی پرستیم . نه غزه … نه لبنان….. جانم فدای ایران .
به دنبال مرگ شاه تهماسب ، شاهان صفوی در حالیکه لقب مرشد کامل را یدک می کشیدند ، آن چنان در فساد و عیاشی غوطه ور شده بودند که مشابه آنرا باید در سران جمهوری اسلامی دید . در جمهوری اسلامی مشروبات الکلی حرام است . در ظاهر این حرام بودن برای مردم عادی است ، نه سران عیاش و زنباره نظام . در ایران رویت موی خانم ها جرم به حساب می آِید ، ولی تن فروشی آزاد است ، تا جائیکه کشور ما به بزرگترین فاحشه خانه جهان تبدیل شده است . کمپفر در سفر نامه خود ، رویه های 69 و 70 می نویسد : شاه سلیمان صفوی ، به عنوان خلف پیامبر اسلام ، حق دارد که از حرمت مسکرات برای خود بکاهد !!!!!!
همین سیاح آلمانی در منبع ذکر شده بالا، رویه 61 اضافه می کند : شاه سلیمان به هرچه که به قامت زنان شباهت داشته باشد ، دلبستگی دارد !!
سومین عامل سقوط صفویان ، آشفتگی در ممالک و خاصه بود . در عهد شاه صفی ، ممالک تبدیل به خاصه شدند . بیش از تصمیم شاه صفی ، ممالک تحت کنترل حکام و بیگربیگها و خان ها اداره میشدند و سلطان در راس مملکت قرار داشت . اما خاصه ، اداره املاک سلطنتی بود که قدرت را از دست حکام محلی خارج کرد . نواحی خاصه ، توسط مباشران شاه یا وزیران که رئیس آن مستوفی خوانده میشد ، اداره میشد. این مباشران با زد و بندهای داخل حرم و از طریق رشوه ، این پست ها را می گرفتند . از دید مردم ، مباشران مثل زالو های سیری ناپذیری هستند که خون رعایا را می مکند تا خزانه شاه را پر کنند . اقدام شاه صفی باعث شد تا قدرت دفاعی کشور کاهش یابد . شرایط آن روزگار را با سپاه پاسداران امروز مقایسه کنید تا به عمق فاجعه پی ببرید .
چهارمین عامل سقوط صفویه را باید در نحوه تربیت شاهزادگان جستجوکرد . شاهزادگانی که با خرافه و داستانهای صد تا یک غاز و مهملات مذهبی بار می آمدند و آموزش عملی آنها برای پادشاهی وول خوردن در میان پا های زنان حرم بود . امروز تمام امور مملکت به مشتی بیمار جنسی که دانش آنها از حد ورود به مستراح و خروج از آن ، تجاوز نمی کند داده شده است .در ایران اسلام زده سازمانی را نمی یابید که در راس آن آخوند نباشد . از دیگر کار های هراس انگیز سلاطین صفوی فرزند کشی و کور کردن چشمان شاهزاده بود که پیش از این به آنها اشاره کرده ام .
بزرگترین عامل سقوط سلسله صفوی را باید در حضور آخوند ها ( ملا ها و ملاباشی ها ) جستجو نمود . دخالت های غیر مسئولانه این طبقه مفت خور بی وطن در امور نظامی و اداری ، چرخ های گردش امور حکومتی را فلج کرده بود . شکافی که در زمان صفویه بین سران رژِیم و مردم بود ، قابل مقایسه با امروز ایران نمی باشد . مردم ما از جمهوری اسلامی نفرت داشته و سران آنرا اشغالگر خطاب می کنند . در ایران اسلام زده و از دید دستار بندان تازی پرست ، تنها کسانیکه به حساب نمی آیند ، مردم ایران هستند . بر طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی ، ایران و ایرانی باید منافع امت مسلمان جهان را تامین کنند !!!!! اگر ایرانی فقیر است ، بخاطر آنست که شیعیان جنوب لبنان و یا مسلمانان کشور های آفریقائی در رفاه بسر ببرند!!! اگر شاهان صفوی از مردم ایران نفرت داشتند ، همین احساس بشکل وارونه امروز در کشورمان نسبت به آخوند ها وجود دارد . اگر سلاطین صفوی، بر اقلیت ها مذهبی سخت گیری روا میداشتند ، همان کار را جمهوری اسلامی انجام میدهد . بهائی کشی ، ننگی است که هیچگاه از دامن جمهوری اسلامی پاک نمی شود. در زمان آخوند محمد باقر مجلسی ، حتی صوفیان که در شکل گیری دودمان صفویه نقش داشتند ، طرد شده و تحت شدید ترین حملات قرار گرفتند . این آخوند خشک مغز به صوفیان : شجره خبیثه زقومیه اطلاق میکرد . ( ایران عصر صفوی ، راجر سیوری ، رویه 213 ) . به دستور آخوند ملا محمد باقر مجلسی ، بت هندی ها را در اصفهان می شکنند و آنرا در کوچه های اصفهان بر زمین می کشند . ( روضات الجنات ، جلد دوم ، رویه 79)
هندی های ساکن در اصفهان را وادارکردند تا مسلمان شده ، معبدشان را خراب کردند و بجای آن مزگت
ساختند . سخت گیری آخوند ها بر اقلیت های مذهبی باعث شد تا زرتشیان کرمان به استقبال محمود افغان بروند و از او به عنوان منجی و آزادی بخش !!!!! یاد کنند ( افغان نامه ، دکتر محمود افشار یزدی ، جلد اول ، رویه 553 ) . نصر الله سلطان گبر با محمود همراهی کرد و با کسانیکه از همدان و لرستان برای مقابله با محمود افغان آمده بودند ، جنگ کرد و آنها را تار و مار نمود . ( انقراض سلسله صفویه ، لکهارت ، رویه 84 ) .
در کجای دنیا میتوانید قومی را ببینید که برای اشغال کشورش به دشمن کمک کند ؟ ما ایرانیان ، تنها رکورد دار این خفتیم !
ادامه دارد