سینماتو گرافی در ایران

بخش یازدهم

پژوهشی متفاوت در احوال سینما

تا امروز تاریخ سینمای ایران را چنین ورق نزده بودید .

پژوهشگر و راوی : دکتر روزبه آذربرزین

روزبه آذربرزین.jpg

پس از فاجعه هولناک آتش سوزی سینما رکس آبادان ، سالن های سینما در سراسر ایران از وجود تماشاچی خالی گشت .

محمود کوشان فیلم طغیانگر و هادی صابر فیلم این گروه محکومین را ساخته و بر روی پرده میبرند . طغیانگر که بر اساس نوشته ی هوشنگ مرادی کرمانی ساخته شده طی دو هفته فروشی نزدیک به 800 هزار تومان دارد . فیلم این گروه محکومین با شکست سختی مواجه و تنها دویست و پنجاه هزارتومان فروش می کند . پشتوانه و دانش هادی صابر در ادیت فیلم بوده و او تجربه کارگردانی ندارد . جمشید شیبانی فیلم سه دلباخته را که محصول ایران و ترکیه است در اوج ابتذال ساخته و روانه بازار می کند که با شکست مواجه میشود .

امیر نادری فیلم مرثیه را همزمان با دایره مینا مهرجوئی به نمایش میگذارد . فیلم مرثیه به لمس رقت بار ترین تصاویر از جلوه های فقر و بی پناهی می پردازد . در سال 57 تعدادی دانشجو با ساختن فیلم هشت میلمتری به تضاد طبقاتی جامعه پرداخته و فیلم های شمال شهر و کاخ های آنرا با کپر و آلونک های جنوب شهر مقایسه میکردند . نمایش اینگونه فیلم ها در محیط دانشجوئی بر آهنگ فتنه ی خمینی می افزود . مرثیه امیر نادری هم چنین تاثیری را داشت . این فیلم با کارکردی برابر 340 هزار تومان در زمره فیلم های شکست خورده ی سینما طبقه بندی میشود ، هر چند نظر موافق تنی از منتقدان را جلب می کند . این فیلم در آن زمان بهترین غذای تبلیغاتی آخوند ها بود که فریاد بر آورند : رژیم شاه با کوخ نشین کردم مردم ایران ، کاخ نشین شده است .

فروزان و سعید کنگرانی

دایره مینا داریوش مهرجوئی ، بنا به گفته ی کارگردان فیلم : تمثیلی از خون یک انسان است که به انسان دیگری منتقل میشود . داستان فیلم بر اساس خون فروشان حرفه ای نوشته و فیلم آن ساخته شده است . مهرجوئی با ساختن این فیلم مرکز انتقال خون را به زیر سئوال میبرد . مهرجوئی در این فیلم ادعا می کند که خون مورد نیاز بیماران توسط مشتی معتاد که با فروش خون خود به خرید مواد مخدر می پردازند ، تامین میشود ، آنهم در شرایط غیر بهداشتی و آلوده . فستیوالهای فیلم

فرانسه ( آنتن دو ) و کلیسای کاتولیک برلین ، جایزه بهترین فیلم را به این اثر داده و در جو ضد تبلیغاتی علیه نظام پادشاهی این فیلم در فرانسه ، انگلستان و آمریکا به نمایش عموم گذاشته میشود که : جهانیان ببینید که سیستم انتقال خون در کشوری که می خواهد به دروازه های تمدن بزرگ برسد چگونه است .

این فیلم پنج هفته در سینما اتلانتیک و شش هفته در سینما دیانا به نمایش گذاشته شده و یک میلیون و ششصد هزار تومان فروش می کند .

بوی گندم ، فیلم پنجم و آخرین اثری است که از برادران دلجو شاهدیم .در این فیلم به مسئله اعتیاد جوانان پرداخته میشود .فرزان دلجو میگوید : برای ما مسئله اعتیاد مهم نیست ، انگیزه اعتیاد مهم است . نمایش فیلم زمانی است که مردم ایران پای تلویزیون مشغول تماشای جام جهانی فوتبال در آرژانتین هستند که ضربه ی شدیدی به فروش فیلم میزند .

عباس کیارستمی با ساختن فیلم گزارش ، فیلمی بر خلاف عادات معمول در سینمای ایران می سازد .

این فیلم تنها در سینما سینه موند به مدت دوماه به نمایش در آمد و هشتصد هزار تومان فروش کرد . گزارش اولین فیلم بلند داستانی عباس کیارستمی است . گزارش ترکیبی واقعی از زندگی روزمره است که شهره آغداشلو و کوروش افشار پناه به آن شکل مطلوبی میدهند .

شهره آغداشلو

یک هفته پس از پایان نمایش گزارش ، در حالیکه هیچ فیلم ایرانی روی پرده نیست و گروه های سنتی نمایش فیلمهای ایرانی به نمایش فیلم های خارجی و یا تکراری مشغولند در سی ام خرداد ، سینما داران تهران با حضور مدیر کل نظارت و نمایش وزارت فرهنگ و هنر مجمع عمومی فوق العاده ای را تشکیل میدهند که در آن 137 تن که 48 تن آنها صاحبان سینما های مشهد ، تبریز ، اصفهان ، رشت ، رضائیه ، بابل ، ساری ، گرگان ، شیراز ، بروجن ، نجف آباد ، بهبهان ، اهواز ، اراک ، خرم آباد ، بندر لنگه ، خوی ، مرند ، کرج ، قوچان ، آبادان ، فسا ، بهشهر ، چالوس وعلی آباد گرگان بودند حضور دارند . صاحبان سینما خواهان افزایش بهای بلیط هستند که نماینده وزارت فرهنگ و هنر میگوید : وزارت متبوع او نمی تواند بخاطر منافع چند تن صاحب سینما در بخش خصوصی از منافع ملی و مسائل مملکتی صرفنظر کند . صاحبان سینما به نماینده وزارت فرهنگ حمله کرده و این وزارتخانه را مسئول بی سر و سامانی سینما در ایران و مسئول ورود بی رویه فیلم های مبتذل خارجی ، خصوصا کره ای و هندی میدانند . صاحبان سینما درخواستی بشرح زیر تسلیم نماینده وزارت فرهنگ و هنر می کنند : افزایش بیست درصد بر قیمت بلیط سینما ، تامین امنیت برای صاحبان سینما و تماشاگران ، اقدام فوری برای بیمه کردن سینما ها در قبال آتش زدن از سوی متعصبین مذهبی . چنانچه خواست های فوق صورت نگیرد ، سینما های تهران از صبح روز یکشنبه 11 تیرماه 1357 الزاما از ادامه کار خود داری خواهند کرد . یک هفته مانده به ضرب العجل سینما داران ، نماینده وزارت فرهنگ در گفتگوئی با اطلاعات میگوید : حفظ امنیت سینما ها در اختیارات این وزارتخانه نبوده و ما بلیط سینما را گران نخواهیم کرد . علیرغم خواست صاحبان سینما ، مسعود کیمیائی به درخواست آنها عمل نکرده و سفر سنگ را در ششم تیرماه در سینما های ریولی ، کاپری ، و امپایر به نمایش میگذارد . در هفتم تیر وزارت فرهنگ طی یک عقب نشینی صاحبان سینما را راضی می کند که برای سینما های شهر فرنگ ، شهر قصه ، اتلانتیک ، امپایر ، رادیو سیتی ، پارامونت ، سینه موند ، کاپری ، شهر تماشا ، سانترال ، دیاموند و ریولی در تهران و سه سینمای ممتاز در شیراز ، اصفهان و مشهد قیمت بلیط به هشت تومان افزایش یافته و بهای بلیط سینما های درجه یک ، شش تومان ، درجه دو پنج تومان و درجه سه چهار تومان باشد . با وعده افزایش بهای بلیط سینما های تهران و شهرستانها به کارشان ادامه دادند . ده روز که میگذرد و هنوز خبری از انجام وعده از سوی وزارت فرهنگ نمی شود و صاحبان سینما تصمیم میگیرند که سینما های خود را در تاریخ بیست و ششم تیرماه ببندند و هیچ سینمائی را در اختیار فستیوال فیلم تهران نگذارند .

در این سال بهزاد فراهانی فیلمنامه سفر سنگ را می نویسد و آنرا در اختیار مسعود کیمیائی میگذارد . فیلمی که در فضای بیم و امید سال 57 پر فروش ترین فیلم است . مسعود کیمیائی با تعهدی که به اسلام ناب محمدی دارد بر بازوی رضا فاضلی ورد و دعا و قرآن کوچکی می بندد و بار دیگر به اصطلاح خود قمه اش را برای فئودال هائی که دیگر

وجود ندارند می بندد .کیمیائی با هدف قرار دادن نظام شاهنشاهی ، رسم چاپلوسی و سر سپردگیش را به ملایان به نمایش میگذارد . او می خواهد تا مردم علیه حکومت شاه که فکر می کند ظالم است به پا خیزند .

او بخوبی رژیم شاه را هدف قرار داده و مزد خوش خدمتی اش را در قالب سرپرستی بخش تولید تلویزیون جمهوری اسلامی میگیرد . فیلم او عصیان مردم در برابر ظلم و اخنتاق است . ضدیت با رژیم شاه که در تمام فیلم های او به چشم میخورد و آنچه مهم است ، پایان کارش میباشد ، روی کار آمدن عقب مانده ترین ، بیرحم ترین و کثیف ترین رژیم عالم . نکته دردناک اینجاست که پس از چهل سال هنوز این کارگردان ضد مردمی ، سنگ نظام آخوندی را به سینه زده و سعی بر ماله کشی جنایات ، دزدی ها و ظلم و ستم ملایان دارد . مسعود کیمیائی با ساختن قیصر قیام فردی را به تصویر کشید و با خاک بر وسعت آن افزوده و در سفر سنگ آنرا مردمی می کند . قیام کنندگان سفر سنگ ، فردیت های طغیانگر قیصر ، بلوچ ، خاک و گوزنها هستند . نمایش سفر سنگ بیش از هر فرد یا کسان ، ملایان را خرسند نمود .

با وقوع فاجعه سینما رکس که شرح آن در بخش دهم رفت ، دولت جمشید آموزگار یک روز عزای عمومی اعلام و در آن روز سینما های ایران می بندند . هشت روز بعد از این فاجعه ، آموزگار استعفا میدهد . شریف امامی نیز کاری نمیتواند انجام دهد . اینک سینما ها بطور جدی هدف گروه های توحیدی سینما آتش زن که دستور از هیت موتلفه ی اسلامی میگیرند ، قرار میگیرند . تلاش برای تجدید حیات سینمای ایران با کوشش حسین قاسمی وند و فیلم قول مرد و هم چنین بهرام بیضائی با فیلم کلاغ بجائی نمیرسد . کلاغ را باید بهترین و پخته ترین فیلم بیضائی قلمداد کرد که سال ساخت و زمان نمایشش با فتنه ی خمینی بر خورد کرد . اکثر سینما ها با چیدن آجر عملا ، در محل کسب و کار خود را گل میگیرند .

فیلم های سینمای ایران در سال 1357

کوسه جنوب : ساموئل خاچیکیان

سپرده : ایرج قادری

آقای لر به شهر میرود : امیر شروان

مشکل آقای اعتماد : اسماعیل پور سعید

دایره مینا : داریوش مهرجوئی

غبار نشین ها : داود روستائی

این گروه محکومین : هادی صابر

طغیانگر : محمود کوشان

سه دلباخته : جمشید شیبانی

فریادرس : عزیزاله رفیعی

طوطی : ذکریا هاشمی

مرثیه : امیر نادری

بوی گندم : امیر مجاهد و فرزان دلجو

پرستو های عاشق : فریدون ریاحی

سفر سنگ : مسعود کیمیائی

خان نایب : غلامرضا سرکوب

1358 ، سال سقوط

با روی کار آمدن رژیم دستاربندان اشغالگر سینمای نامشروع جمهوری اسلامی متولد میشود . پدر این طفل نامشروع سینما گران دیروز ایران هستند که کمر خدمت و بندگی به مشتی آخوند می بندند . سینمای جمهوری اسلامی که در آن تنها درس فحشای اسلامی (صیغه و متعه ) ، بی وطنی و تازی پرستی ، اختلاس و دزدی و رشوه ، نامردی و خیانت ، خشونت و آدم کشی و خرافه پرستی و خرافه پراکنی به همراه نابودی فرهنگ ایران داده میشود . بنا به خواست دستار بندان بیمار، سینما گران جمهوری اسلامی ازدواج پیر مرد 70 ساله را با دختران زیر پانزده سال تشویق می کنند و در کمتر فیلم جمهوری اسلامی به مسئله صیغه و خیانت به همسر اشاره نمی شود .سینمای آخوندی ، سینمای غم ، مویه ، دلمردگی و یاس و ترس است . سینما گران امروز ایران چه قدیمی ها و جه جدیدی ها بطور مطلق قلم و دوربین خود را به آخوند ها سپرده اند . آخوند هر چه بخواهد ، همان باید ساخته شود . حجم فیلم های جمهوری اسلامی را تظاهر به دینداری آنهم بشکلی تهوع آور پر کرده است . کسب اجازه برای ساخت فیلم و موافقت کمیسیون بررسی فیلمنامه وزارت ارشاد زمانی مسیر است که صحنه ای از نماز خواندن خانم بزرگ در فیلمنامه گنجانده شود و یا در صحنه ای زن محجبه که با پالتو در رختخواب خوابیده به شوهرش بگوید : برای اینکه زودتر بخانه بیآئی پانصد تا صلوات فرستادم و یا بیست بار سوره حمد و یا قل هوالله احد را خواندم .

با روی کار آمدن رژیم ملایان بسیاری از هنرمندان سینما از همکاری با آنها خود داری کردند و بسیاری از دست اندر کاران دیروز منجمله مسعود کیمیائی ، داریوش مهرجوئی ، بهرام بیضائی ،علی عباسی ، خسرو سینائی ، ناصر تقوائی ، عباس کیارستمی ، امان منطقی ، رضا صفائی ، جمشید مشایخی ، عزت الله انتظامی ، شاپور قریب ، امیر نادری ، محمد متوسلانی ، پروانه معصومی ، فرامرز قریبیان ، علی حاتمی ،بهمن فرمان آرا ، نادره ( حمیده خیر آبادی ) ، سعید راد ، شهلا ریاحی ، رضا کرم رضائی ، محمد علی کشاورز ، نعمت الله گرجی ، علی نصیریان و.. دست در دست ناپاک و فاسد آخوند گذاشتند تا به سینمای نامشروع جمهوری اسلامی که هیچ چیز در اراده و خواست تهیه کننده و کارگردان نیست ، مشروعیت ببخشند . با روی کار آمدن ملایان کسانیکه تا دیروز سینما آتش میزدند ، تمامی کارگردان و فیلمساز شدند . سینمای ایران به همان مسیری رفت که موسیقی ما رفت . هرج و مرج گریبان سینمای ایران را گرفت . بنیاد های مذهبی همگی تهیه کننده شدند . انجمن های اسلامی جای استودیو های فیلمسازی را گرفتند . پیشقدم این هرج و مرج وزارت ارشاد اسلامی بود که با استخدام پشت به وطن کرده هائی چون حسین ترابی ، داود کنعانی ، فرامرز باصری ، باربد طاهری ، مهدی معدنیان ، محمدعلی نجفی ، امان منطقی و حسن آقا کریمی و تنی دیگر شروع به ساختن فیلم های تبلیغاتی برای قتنه ی خمینی نمود .

با فرو پاشی اتحاد جماهیر شوروی ، فستیوال های فیلم جهانی بزرگترین تولید کننده فیلم خود را از دست دادند . این خلاء باعث شد تا سینمای نامشروع جمهوری اسلامی بازار خوبی برای نمایش پیدا کند . فستیوالها جهانی فیلم بدون در نظر گرفتن اینکه در ایران چه میگذرد و رژیم چه بلائی بسر ملت می آورد ، چپ و راست به فیلم های فیلمسازان ایرانی جایزه داده و میدهند و ملایان آنرا به حساب خود میگذارند . رژیم متوجه میشود که میتوان اعضای کمیته اسکار را به راحتی خرید و با آن دست به یک تبلیغ جهانی گسترده زد . دو فیلم ضعیف اصغر فرهادی : جدائی نادر ازسیمین و فروشنده جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی را میگیرند . اعطای این دو جایزه کمیته اسکار را نزد جهانیان بی اعتبار می کند . کمیته اسکار خود را نظیر کمیته صلح نوبل به راحتی فروخت . کمیته ای به تروریست عرب یاسر عرفات ، به ویران کننده جهان ، جیمی کارتر و به رئیس جمهور بی اختیار و مجیز گوی آمریکا سید حسین باراک اوباما و شیرین عبادی که باور دارد : اسلام تنها دینی است که به زنان ارزش و مرتبه داده ،جایزه صلح نوبل میدهد . ایتالیائی ها پیشقدم در دادن جایزه میشوند و به فیلم بی سروته باسیکل ران محسن مخملباف جایزه ریمینی سینمای ایتالیا تعلق میگیرد . فستیوال اول که جایزه داد ، هیت داوران مابقی جشنواره ها نیز بدون اینکه فیلم درخور ربودن جایزه باشد به آن جایزه میدهند ، چرا ؟ چون تنها در جهان چند مشتری بیشتر ندارند . وقتی فستیوال فیلم دمشق چپ و راست به فیلم های جمهوری اسلامی جایزه میدهد ، چه سینمای مطرحی در جهان دارد و سئوال این است : براستی که سوری ها فیلم شناس هستند ؟ یا اینکه برای پول یامفتی که از جمهوری اسلامی میگیرند ، می خواهند به آخوند ها حال بدهند . به راستی جشنواره فیلم کره شمالی با نظام پادگانی اش چه رتبه ای در سینمای جهان دارد که جایزه هایش را چپ و راست به فیلمسازان جمهوری اسلامی میدهد ؟ جشنواره فیلم مسکو به فیلم مبتذل و تبلیغاتی رژیم که : برای آزادی نام دارد و ساخته ی حسین ترابی چهره سر سپرده نظام آخوندی است جایزه میدهد و کسی از هیت داوران نمی پرسد : شما برای کدام آزادی به این فیلم جایزه دادید ؟ دل فیلمسازان ما به این خوش است که از جشنواره فیلم حراره زیمباوه جایزه میگیرند . در میان فیلمسازان جمهوری اسلامی ، این عباس کیارستمی است که رکورد دار است .

جمال امید ، مولف تاریخ سینمای ایران و فرهنگ فیلم های سینمای ایران در کتاب فرهنگ فیلم های سینمای ایران 1358تا 1371 خود می نویسد : تولید 398 فیلم بلند بعد از انقلاب تا زمستان 1370 ، ضرورتی موجه برای چاپ مجموعه ای مستقل در فرهنگ فیلم های سینمای ایران بود .او در چرخشی کاملا مشخص در به دست آوردن دل ملایان اضافه می کند : سینمای ایران علیرغم تاریخ شصت ساله اش ، فقط در زمان جمهوری اسلامی توانست به عنوان یک صنعت فیلمسازی با هویت ، مستقل ، فرهنگی و هنری ظاهر شود !!!!!!! سینمای جمهوری اسلامی هنر فیلمسازی داخل کشور را از قید تسلط سینمای غرب رهانید !!! سینمای جمهوری اسلامی در جذب استعداد های جوان و ترویج روابط متقابل بین فیلمسازان و تماشاگران جوان که بخش عمده جمعیت کشور را تشکیل میدهند بسیار موفق عمل کرده است !!! در جمهوری اسلامی برای نخستین بار در تاریخ سینمای ایران ، فیلمسازان توانستند بدون هراس از شکست مالی ، فیلم خود را بسازند !!!!! اکنون سینماگر ایرانی می تواند آزادانه !!!! بر اساس مضامینی که مستقیما از فرهنگ سنتی اش نشات گرفته ، سرگرم کار های خلاقه شده است !!!!!! نتیجه ی سینمای جمهوری اسلامی این است که جوامع سینمائی بین المللی با روی گشاده پذیرای تولیدات سینمای ایران هستند !!!!! بزرگترین حامی فیلمسازان امروز ایران نظام جمهوری اسلامی است که باعث شده سینمای ایران در عرصه بین المللی جریانی شناخته شده باشد !!! فقط در سال گذشته ( 1369 ) 230 فیلم جمهوری اسلامی در 78 جشنواره جهانی فیلم به نمایش گذاشته شد و بسیاری از درخواست ها توسط رژیم جمهوری اسلامی بلاجواب ماند !!!!!! ( جشنواره فیلم برخی از کشورها خواهش کرده بودند تا جمهوری اسلامی ، فیلمی برای نمایش ارسال کند که ملایان به آن ترتیب اثر نداده اند ) . این اندازه توفیق فرهنگی در عرصه سینمای بین المللی غیر قابل تصور بود !!!! امروزه نظام با افزایش بهای بلیط سینما ، دست فیلمسازان را کاملا باز گشاده است !!! جمال امید که دستمال یزدی نخستش پاره شده ، به مجیزهای خود ادامه میدهد : حالا که نظام سلامت و درستی !!!!!!!!!!!! بر جریان تولید و نمایش حاکم شده ، باید به خلاقیت های حرفه ای بهای بیشتری داد تا افراد با فداکاری، تحرک تازه ای در امور فیلم پدید آورند !!

به راستی شرم بر جمال امید باد که تمام عمرش را صرف نوشتن و جمع آوری تاریخ سینمای ایران کرد و در سالهای پایانی عمر متوجه خطایش شده و بر تمام کارهای گذشته مهر باطل زده ، چون سینمای راستین ایران را در زمان جمهوری اسلامی کشف کرده است .

تاریخ نگار سینمای ایران باور دارد که امروزه فیلمسازان ایرانی نگران سرمایه خود نیستند !!! برای نمونه بنیاد مستضعفان دویست میلیارد تومان در اختیار سر سپرده تازی پرست مجید مجیدی میگذارد تا او زندگی پیامبر زنباره و جنایتکار و گردنه زن اسلام فیلمی ساخته و نامش را شکوفائی فرهنگی بنامد . جمال امید ناجوانمردانه سینمای جمهوری اسلامی را سینمای مستقل و با هویت می شناسد . سینماگر امروز ایران میتواند آزادانه فیلم بسازد !!!! زمانیکه جمال امید این چنین بر کارنامه خود نجاست می پاشید ، چه زده بود و یا نیاز به چه چیزی داشت ؟

جناب جمال امید یکبار از خودت پرسیده ای که هزینه ساختن فیلم “برای آزادی” حسین ترابی را کی داد ؟ وزارت ارشاد اسلامی . پول ساختن فیلم “تپش تاریخ ” را کدام سازمانی به داود کنعانی داد ؟ سیمای جمهوری اسلامی – شبکه اول . هزینه ساخت فیلم “حماسه قرآن “را چه سازمانی قبول کرد ؟ دانشکده هنر های دراماتیک جمهوری اسلامی . پول فیلم “خونبارش” را چه ارگانی به امیر قویدل داد ؟ بخش فرهنگی بنیاد مستضعفان . پول ساخت فیلم “آمریکا نابود است”

را چه ستادی به حسن آقا کریمی داد ؟ ستاد بر گزاری دهه فجر . به راستی که شرم بر جمال امید که یک عمر در نظام شاهنشاهی آقائی کرد . بر بلندای افتخار و شوکت و حرمت نشست و مردم ما فیس و افاده او را با جان و دل خریدند و چنین شد که مجیز مشتی دستار بند بی وطن و دون پایه را گفتند .

سال 1358 آغاز میشود . جمهوری اسلامی نتوانسته سایه ی ترسناکش را بر سینمای ایران بیندازد . چنانچه بعد ها مشاهده می کنیم ، نیازی به اینکار حس نمی شود ، سینماگران قدیمی چنان یک شبه طاهر و دیندار میشوند که باور نکردنی است . دیالوگهای تکراری کافه و کاباره و زیر بازارچه بطور کامل با مهملات مذهبی رنگ و بو میگیرد و با پالتو و مانتو و روسری خوابیدن مد میشود . هیچ کس در هر سن و سال اجازه لمس جنس مخالف را ولو پدر ، مادر و خواهر و برادر را ندارد . ابراهیم حاتمی کیا در فیلم از کرخه تا راین خانمی را به لباس مردانه ملبس می کند تا هما روستا بتواند برادرش را بغل کند . ایرج قادری فیلم حکم تیر را به نمایش میگذارد . در این فیلم بر خلاف سایر فیلم ها که بدی و خوبی در جدال دائم با یگدیگرند ، بدی و خوبی ، خوش بینی و بد بینی ، فرصت طلبی و نارو زدن همه در کنار هم ظاهر شده و تماشاچی در دریائی از اوهام غرق میشود . مهدی فخیم زاده با ساختن فیلم بدادم برس رفیق گریزی دوباره به مسئله فریب دختران و از آنها فاحشه ساختن دارد . مشکلی که بزودی تمام حجم سینمای ایران را در قالب صیغه پر می میکند و بر روی ننگ روسپیگری رنگ سنت پیامبر می پاشد .

رضا صفائی برای اینکه از قافله اسلامی عقب نماند ، فیلم مرد خدا را میسازد . درون مایه فیلم ، سوژه قدیمی فیلم های جاهلی ایرانی است . این بار هم مرد نماز خوانی عاشق فاحشه ای میشود و آب توبه به سر او میریزد ولی روسپی به زندگی قبلی خود بر میگردد . بتدریج بازار دستمال بدست های سینما گر پیدا میشود . معدی معدنیان با ساختن فیلم فریاد مجاهد به بازگوئی قصه فتنه ی خمینی در سال 1342 می پردازد .

به تبعیت از رضا صفائی ، عزیزالله رفیعی فیلم حق و ناحق را میسازد : مرد نماز خوانی در سفر تهران با فاحشه ای که در دام یک خانم رئیس است آشنا میشود و او را نجات داده و بعد متوجه میشود که برادرش احمد عاشق همین فاحشه است . آخر فیلم برای اینکه نه سیخ بسوزد و نه کباب مشخص میشود که فاحشه یک خواهر دوقلو دارد !!!

بنا به سفارش صدا و سیمای جمهوری اسلامی ، داود کنعانی و شخصی بنام حسین فردوست که تشابه اسمی با فردوست ،اعلام کننده ی بی طرفی ارتش دارد ، فیلم تپش تاریخ را که بازگوئی فریب مردم از 17 شهریور تا 22 بهمن 1357 است میسازند . محمد علی نجفی ، سر سپرده ی دیگر رژیم آخوندی فیلم های لیله القدر و جنگ اطهر را میسازد . در این بین

نویسندگان تاتر نظیر محمود استاد محمد با تصور رسیدن به بهشت موعود برای فیلمسازان نو ظهور اسلامی قلم میزنند . علی عباسی نیز برای پیدا کردن جای پائی در سینمای جمهوری اسلامی هزینه ساخت فیلم شهادت را که بازگوئی حرکت های اسلامی از سال 42 تا 57 است را می پردازد . پرویز صیاد ، صمد آقای فیلم های فارسی ، فیلم بن بست را میسازد که در این فیلم به ماجرای عشق دختری به یک ساواکی که برای دستیگری برادر دختر خانه ی آنها را زیر نظر دارد می پردازد . فیلم بعدی پرویز صیاد در ادامه سریالهای صمد آقا ، ساختن فیلم صمد به شهر میرود میباشد که در سکانس آخر فیلم در میان برج های سر بفلک کشیده ، صمد فریاد آب حوض می کشیم را سر میدهد . نوبت به باربد طاهری می افتد که دوربین به دست و با افتخار سقوط 57 را بسازد و با فیلمش نوید آزادی ، برابری ، رفاه ، شادی ، پیشرفت ، امید و سازندگی و والائی بدهد !

پرویز کیمیاوی سازنده فیلم های مغولها و باغ سنگی هم جو گیر شده و تصورش این است که با آمدن ملایان به استعمار خارجیان پایان داده میشود . او در فیلم اوکی مستر که محصول تلویزیون دولتی است ، ناکس دارسی را وارد دهی کرده تا انحصار استخراج نفت را از اهالی بگیرد !!! او همراه خود زنی بنام سیندرلا ( کریستین ماز ) را برده تا عقاید و سنت های اهالی را از آنها گرفته و یک جامعه صد در صد مصرفی بسازد . کوکا کولا ، رادیو و تلویزیون ، سیگار های خارجی حجم ده را پر می کند و اهالی ده انگلیسی صحبت می کنند !!!! تا اینکه مردم با راهنمائی مرد متدین و با خدای ده که نمایندگی آخوند ها را دارد بیدار شده و دارسی را از ده بیرون می کند . در اوکی مستر ، کیمیاوی ، ایران زمان شاه را به دهی تشبیه می کند که مورد هجوم و غارت امپریالیسم

غرب قرار گرفته است . مردم ده با اسلام فاصله گرفته اند ، لباس هیپی ها را پوشیده ، ویسکی میخورند و رقص راک اندرول می کنند !!! به راستی در چه دوره ای از تاریخ ایران چنین وضعی که کیمیاوی به تصویر کشیده نمایان است ؟ منتقدین آن روز سینما این اثر کیمیاوی را به سقوط 57 شاه و نظام پادشاهی تشبیه کردند ، خصوصا آخر فیلم را که ده نابود شده در زیر بطری های پلاستیکی نوشابه دفن شده است . آنها نماد پیرمرد با خدائی که مردم را بیدار کرد به آخوند جنایتکار و عقب مانده ای چون خمینی ارتباط میدهند . البته اینکار زشت و به دور از واقعیت را داریوش مهرجوئی با فیلم هامون و مانی حقیقی با فیلم پذیرائی ساده تکرار می کنند . در پذیرائی ساده که تشابه زیادی با اوکی مستر دارد ، پول آمریکای جهانخوار مردم ده را خریده و مردم ده حاضرند در ازای گرفتن پول از اخلاق و انسانیت بگذرند . پدر جسد کودک تازه مرده اش را به گرگ می سپارد ، برادر به برادر نارو میزند ، مرد دلال حیوان زبان بسته ی رو بمرگ را رها می کند و میرود و آنوقت خمینی جلاد و جنایتکار در قالب پیرمردی عارف که پشت به مادیات کرده است ظاهر میشود . ایکاش کیمیاوی ها و حقیقی ها ، مهرجوئی ها و کیمیائی ها کمی شرف در وجودشان باقی مانده باشد تا ببینند نظام آخوندی مورد حمایت آنان چه بلائی بر سر ایران و ایرانی آورد . چگونه ملایان ایران را در فساد و سقوط اخلاقی فرو بردند . پرویز کیمیاوی همراه با نصیب نصیبی ، ناصر تقوائی ، منوچهر عسگری نصب جزو گروهی بودند که زیر نظر فریدون رهنما در دفتر پژوهش تلویزیون ملی ایران در زمان شاه فقید فیلم مستند و کوتاه می ساختند .

kimiavi1

باغ سنگی ساخته پرویز کیمیاوی

ki

پرویز کیمیاوی

سینمای جمهوری اسلامی به یکبار تمام معیار های دیروز سینمای ایران را بهم ریخت .

اگر تا دیروز در سینمای ما تضادی بین شهر و روستا وجود داشت و در آن شهر مکانی بی انتها با انبوه زشتی ها و رذیلت هاو نامردمی و روستا مکانی برای صمیمت های بیکران و یکرنگی های بی غل و غش بود ، که بکرات نمونه های آنرا در فیلم های مجید محسنی ، وحدت ( صفر علی ) ،سیامک یاسمی، و… دیدیم و شاهد بودیم که چطور روستائیان ساده دل وقتی به شهر می آمدند اسیر دروغ ودوروئی شهر نشینان سیاه دل قرار گرفته و با خاطری آزرده به ده خود باز می گشتند .

در سینمای سنتی ما ، تضاد دیگری وجود داشت و آن بالای شهر و پائین شهر بود . در این نوع فیلم ،قهرمان فیلم گرچه از پائین شهر و از بطن فقر و نداری زاده شده بود ولی پر بود از مردانگی ،صفا ، درستی ، یکرنگی و دلخوش به زندگی ساده ، که در پایان طبقه حریص و فاسد را با انسانیت آشنائی میدهد که نمونه بارز آن گنج قارون بود .

در سینمای دیروز کشورمان یک سوژه ماندگار دیگری هم داشتیم : زن زیبا و خوش صدائی که از بد روزگار و نیاز سر از کافه و کاباره در می آورد ، استثمار گر بی انصافی که او را اسیر می کند و قهرمانی که زن را نجات میدهد .

در ابتداء سینماگران موج نوئی خط فاصله ای میان بدنه سینما و به اصطلاح خودشان سینمای متفاوت به وجود آوردند که حاصلش هر چه بود به ضرر توده ها و نابودی فرهنگ و زوال و سقوط عاطفی منجر شد . جمهوری اسلامی بر روی تمام فروزه های نیک اخلاقی خط کشید و تظاهر به دینداری را چنان زشت و تهوع آور در سینمای خود گنجاند که حال تماشاچی را بهم زده و میزند . بالا و پائین شهر با فقیر شدن تمام مردم از بین رفت و تضادی نو به وجود آمد 95 درصد توده های فقیر و زجر کشیده و 5 درصد ملا و آقا زاده که زندگی آنچنانی دارند . در سینمای جمهوری اسلامی پاکی و صفا و یکرنگی جای خود را با شارلاتانی و خیانت و جنایت عوض کرد .

لطمه ای که سینمای جمهوری اسلامی به زن و مقام او وارد ساخت در حد یک فاجعه است .

سال 57 ، سال یکه تازی مجیز گویان فتنه ی خمینی است . فرامرز باصری با پول دانشکده هنر های دراماتیک و اداره کل تولید فیلم و عکس جمهوری اسلامی ، حماسه قرآن را میسازد . به دنبال این سر سپرده حسین ترابی با پول وزارت ارشاد اسلامی فیلم تبلیغاتی “برای آزادی “را میسازد .

از فیلم های مطرح این سال باید به فیلم سایه های بلند باد ساخته بهمن فرمان آرا اشاره کنم .

دو پوستر از فیلم سایه های بلند باد

بهمن فرمان آرا در عصر جدال سنت و مدرنیته سینمای ایران که زمینه ی سقوط نظام شاهنشاهی را رقم زد ، تفکری نیمه فلسفی و اجتماعی را به تصویر می کشد . شروع فیلم که با سجده افراد ده در مقابل مترسکی( شاه ) شروع میشود که نماد قدرت و نیرو و حکم کننده است . سپس تماشاچی با نمادی پوچ و وانهاده ای بنام عبدالله ( فرامرز قریبیان ) مواجه میشود . عبدالله برای مترسک چشم و ابرو می کشد و به اصطلاح کارگردان به آن روح میدمد . با این کار عبدالله مترسک تبدیل به موجود خوفناکی میشود . مردم از مترسک فاصله میگیرند و تنها عده ای کم دور و بر مترسک میگردند . بهمن فرمان آرا در اوج نامردی و بی بینشی زیر سایه دگر اندیشی !!!! شاه را به مترسک و اطرافیانش را بادنجان دور قاب چین تشبیه می کند و ایران را کوچک کرده و به عنوان دهی بزرگ معرفی می کند .

نقد و بررسی فیلم سایه های بلند باد

فرامرز قریبیان

اهالی از مترسک ( شاه ) فاصله میگیرند و بجای آنها کسانیکه مترسک را بزرگ کرده و به او القاب خداگونه میدهند ، حاکم بر ده میشوند .

فیلم دقیقآ در زمان فتنه ی خمینی علیه حکومت پهلوی ساخته شده و نگاهی کاملآ معترضانه به رژیم و حاکمان نظام شاهنشاهی دارد. به همین دلیل این فیلم در زمان ساختش اجازه ی اکران نگرفت.بنا به تصور بهمن فرمان آرا ، مترسک نمادی از حکومتی دیکتاتوریست که با به وجود آوردن وحشت و هراس به بقای خود ادامه داده و گاهی برای زهر چشم گرفتن، دست به شکار مردمش می زند. حکومتی که بانی اش خود مردمی هستند که امروز از آن وحشت دارند. .
عبدالله همان انقلاب گری است که علیه چنین دولت و رژیم استبدادی ای به پا می خیزد ولی به دلیل حمایت نشدن از طرف مردم جامعه به علت ترس و فرمانبرداری، در این راه تنها مانده و شهید آزادی می شود.( اشاره به سال 1342 و فتنه ی خرداد خمینی که ناکام ماند و در جریان آن این دیو دستار بند را به ترکیه تبعید کردند ) او همان فردی است که جرعه ای از آزادی نوشید و دریا(رژیم حاکم) در مقابلش طغیان کرد.

نقد و بررسی فیلم سایه های بلند باد

خوشبختانه فیلم مهجور سایه های بلند باد پیش و پس از فتنه ی خمینی در ایران گمنام ماند.

فیلم های سال 1358 سینمای جمهوری اسلامی :

حکم تیر : ایرج قادری

بدادم برس رفیق : مهدی فخیم زاده

روز های بی خبری : امیر شروان

سرخ پوست ها : غلامحسین لطفی

مرد خدا : رضا صفائی

نفس گیر : محمود کوشان

فریاد مجاهد : مهدی معدنیان

باغ بلور : ناصر محمدی

لبه تیغ : کامران قدکچیان

ساخت ایران : امیر نادری

حق و ناحق : عزیزالله رفیعی

تپش تاریخ : داود کنعانی

لیله القدر : محمد علی نجفی

شهادت : لودتز بیکر

بن بست : پرویز صیاد

جنگ اطهر : محمد علی نجفی

تا آخرین نفس : کامران قدکچیان

تکیه بر باد : فریدون ژورک

صمد به شهر میرود : پرویز صیاد

زرخرید : رضا صفائی

سقوط 57 : باربد طاهری

اوکی مستر : پرویز کیمیاوی

بر فراز آسمانها : فردین

حماسه قرآن : فرامرز باصری

سایه های بلند باد : بهمن فرمان آرا

برای آزادی : حسین ترابی

خیابانی ها : محمد صفار

گدای اشراف زاده : عزیزالله بهادری

سرنوشت سازان : جهانگیر جهانگیری

زخم خنجر رفیق : عزیزالله بهادری

عبور از مرز شب : محمد باقر خسروی

سال 1359

سال 59 را با فیلم پرواز در قفس حبیب کاوش شروع می کنیم . پسر دارا عاشق مستخدمه خانه شده و پدر و مادر متمول برای حفظ فاصله طبقاتی پسرخود و مستخدمه خانه را با سمی که سگ های ولگرد را می کشند به قتل میرسانند .

علیرضا داود نژاد به تبعیت از کلام خمینی راجع مادر محمود طریق الاسلام که گفته بود : این مادر که بچه اش را لو داد و ما او را کشتیم ، نمونه شد در اسلام ، فیلم قدغن را میسازد . سه دوست به دوست قدیمی خود پناه میبرند ، غافل از اینکه او پاسدار شده و هر سه آنها را تحویل جلادان رژیم میدهد .

بوی تند بی اعتمادی ، خشونت و پاره شدن روابط انسانی با تولیدات سینمای جمهوری اسلامی به مشام میرسد .

تقی کیوان سلحشور که آتش زدن سینما جزو افتخارات زندگیش است ، فیلم پرواز بسوی مینو را میسازد .یک کارگر اخراجی وارد گروه چریکی شده و یک نماینده مجلس زمان شاه را ترور می کند. او تصمیم میگیرد با کمک چند تن زندان اوین را گشوده و زندانیان را آزاد کند که موفق نمی شود .

رضا صفائی که در کارنامه فیلمسازیش ده ها فیلم ساز و ضربی و کاباره ای دارد ، در یک چرخش بوقلمون گونه فیلم قیام را میسازد و ثابت می کند که در هر شرایطی میتواند با نرخ روز نان خورد .

در سال 59 شهرزاد ( کبری سعیدی ) هنر پیشه درجه دو فیلم های فارسی تنها ترین فیلم خود را بنام مریم و مانی میسازد . فیلمی بی مایه با سوژه ای تکراری .

امیر قویدل بنا به توصیه بنیاد مستضعفان دروغ نامه ای بنام خونبارش را به فیلم مبدل میسازد . در این فیلم عاملان کشتار 17 شهریور میدان ژاله را بجای مزدوران فلسطینی ، ارتش معرفی کرده و اینکه چگونه سه سرباز ارتشی میدان را ترک گفته و به مردم می پیوندند . ماموران جهت دستگیری این سه سرباز برآمده ، یکی از آنها را کشته و دو تن دیگر را مجروح می کنند .

چهره قدیمی سینمای سنتی ایران و گریمور صاحب نام که هم نامش و هم اسم فامیلش همواره مورد بحث دوستان و آشنایانش قرار گرفته که چرا آنها را عوض نمی کنی و او اصرار بر حفظ نام و نام فامیلش دارد ، خود را به ملایان خیلی ارزان می فروشد . اصغر بیچاره با ساختن فیلم سند زنده ، ثابت می کند که لایق همان اسم و فامیل است .

خود فروخته های سینمای دیروز ایران کم نیستند . منصور تهرانی با ساختن فیلم فریاد تا ترور ، دست به ترور رئیس دادرسی ارتش میزند .

خسرو سینائی با فیلم زنده باد ، امان منطقی با فیلم سرباز اسلام ، ناصر محمدی با فیلم قدیس تمامی از قماش سینماگران بی هویت هستند که یوغ بندگی ملایان را بگردن انداختند . خسرو سینائی با ساختن فیلم زنده باد ، موفق به دریافت جایزه انجمن مبارزان ضد فاشیسم چکسلواکی میشود .

اکبر صادقی بر اساس داستانی بنام شمر ، فصل جدیدی از تعزیه خوانی را به تصویر می کشد .فیلم او شیطان نام دارد . او داستان امام حسین و شمر را به حاج حسین کارگردان تعزیه و کاظم که نقش شمر را بازی می کند منتقل و آنها را بخاطر عشق مشترکی به یک دختر بجان هم می اندازد و دست آخر شمر ( کاظم ) امام حسین ( حاج حسین ) را می کشد . نزدیکی این داستان به اصل ماجرا که چکونه امام حسین ،ارینب زیبا روی عرب و عشق یزید را ربود و بخاطر این زن جانش را از دست داد ، قابل توجه است . نکته ای که آخوند مغز فندقی متوجه آن نشد .

فیلم های 1359 سینمای جمهوری اسلامی:

پرواز در قفس : حبیب کاوش

قدغن : علیرضا داود نژاد

پرواز بسوی مینو: تقی کیوان سلحشور

نفس بریده : سیروس الوند

مریم و مانی : کبری سعیدی

امشب اشکی می ریزد : منوچهری مصیری

خونبارش : امیر( امید ) قویدل

زمزمه محبت : امیر شروان

برادر کشی : ایرج قادری

سند زنده : اصغر بیچاره

از فریاد تا ترور : منصور تهرانی

مشت مرد : حسین قاسمی وند

زنده باد : خسرو سینائی

شیطان : اکبر صادقی

سرباز اسلام : امان منطقی

با عشق مردن : اکبر صادقی

قدیس : ناصر محمدی

سال 1360 ، دستمایه های جدید آخوند ها در سینمای جمهوری اسلامی

آخوند اشغالگر پیاده کردن مقاصدو کسب قدرت را تنها در کوبیدن رژیم شاهنشاهی و اقدامات بنیادی نظام شاه دنبال می کند . بدعتی که تنها خاص ملایان نبوده و در کشور ما هر رژیمی که روی کار آمده سعی بر نابودی و بیرنگ کردن تمام سازندگی های حکومت قبلی نموده است .

برای انجام این توطئه رذیلانه چه کسانی بهتر از صاحبان قلم و فیلمسازان بی وطن بوقلمون صفت . آغاز سال 1360 را با فیلم آفتاب نشین ها ساخته ی مهدی صباغزاده و بر اساس داستانی از اصلاحات ارضی زمان شاه به قلم فریدون جیرانی شروع می کنیم . اصلاحات ارضی که بخاطر آن آخوند جنایتکار مال پرست ، خمینی ، با از دست دادن هفده آبادی بلوای خرداد سال 1342 را به راه انداخت .

حسن آقا کریمی نیز فیلم شعار گونه و ابلهانه آمریکا نابود است را با پول ستاد بر گزاری دهه فجر میسازد .

دلقکی بنام محمد باقر خسروی با یاری گرفتن از بازی پرویز فنی زاده ، داود رشیدی ، رضا کرم رضائی فیلم اعدامی را میسازد . پرویز فنی زاده با تفنگ بادی به تصویر و چشمان شاه شلیک می کند . این تصاویر به دست ساواک می افتد و ساواک ، سیا و موساد به دنبال کشف توطئه ی قتل شاه فقید بر می آیند . چگونه میشود که کسانیکه در نظام شاهنشاهی رشد کردند و بر بالهای افتخار و شهرت و رفاه نشستند ، یک شبه تن به این همه خفت و نامردمی و بی سپاسی بیالایند .

به راستی محمد باقر خسروی کیست ؟ کارگردان مجموعه تلویزیونی خانواده حمزه علی خان و سازنده فیلم های گرداب و بنفشه زار که نمایش داده نشدند . کسی که حتی ساخته هایش در نظام آخوندی پروانه نمایش نمی گیرد با مسخره کردن شاه ، عزیز ملایان میشود .

منوچهر احمدی ، نو رسیده دیگری از تبار کارگردانهای جمهوری اسلامی با برداشت از داستان مروارید شوم جان اشتاین بک فیلمی بنام موج طوفان با شرکت خودش میسازد و داستان جان اشتاین بک را به فتنه ی خمینی بخیه میزند .

جمشید حیدری هم فیلمی بنام مرز ساخته و نشان میدهد که چگونه اهالی یک ده با کمک یک استوار اخراجی جلوی قوای عراقی را میگیرند .

حسن قلی زاده در قالب فیلمنامه نویس ، تهیه کننده ، کارگردان و فیلمبردار و ادیتور فیلم تبلیغاتی و دور از واقعیت 1936را میسازد که در جریان آن یک کارگر خود را کاندید نمایندگی مجلس شورای اسلامی می کند که در نهایت 1936 رای از محله خود کسب می کند . این فیلم زمانی ساخته میشود که اکثر کرسی های مجلس توسط ملایان اشغال شده است .

صدا و سیمای جمهوری اسلامی برای فیلم تبلیغاتی دیگری علیه نظام شاهنشاهی به داریوش فرهنگ پول میدهد تا فیلم رسول پسر ابوالقاسم که برداشتی از نام پیامبر جنایتکار ، دزد و زنباره ی اسلام است را بسازد .

داریوش فرهنگ رخشانی ، متولد 1326 خورشیدی در آبادان و فارغ التحصیل رشته ی تاتر از دانشکده ی هنر های زیبا دانشگاه تهران . برخی از نمایش های او در زمان شاه فقید : آدم آدم است ، ماجرای باغ وحش ، باغ آلبالو ، پروار بندان ، عروس خون ، پیشخدمت گنگ و داستانی نه تازه . فعالیت سینمائی با ساختن فیلم رسول پسر ابوالقاسم .

در سالهای بعد شاهد فعالیت های او در سینمای جمهوری اسلامی هستیم .

حبیب کاوش که پرواز در قفس او را سال گذشته دیده بودیم بر اساس داستانی از خسرو حکیم رابط ( آنجا که ماهی ها سنگ میشوند ) فیلمی تحت نام فصل خون میسازد . اینک ساواک دستمایه فیلمسازان جمهوری اسلامی شده است . عمو تراب صیاد بندر پهلوی بخاطر فعالیت های سیاسی تحت تعقیب ساواک است . او حرکت مبارزاتی علیه رژیم شاه را با کمک دوستش سید شکل میدهد . ساواک که از عمو تراب واهمه دارد !!!!! شایع می کند که عموتراب ساواکی است !!! مردم هم گول ساواک را خورده و عموتراب را می کشند !!! ولی یکی از جوانان بندر که تحت تاثیر افکار عموتراب قرار گرفته ، پرچم مبارزه را به اهتزاز در می آورد !

حسن رفیعی نیز به دنبال خواست ملایان ، به مسئله ارباب و رعیتی که دیگر وجود ندارد پرداخته و در فیلم دانه های گندم جوانی بنام یدالله زارعین را علیه ارباب می شوراند . ژاندارم های زمان شاه به طرفداری از ارباب ، یدالله را می کشند و آخر فیلم کودکی تفنگ یدالله را برداشته و دور میشود تا سال 57 برگشته و زارعین را از جور ارباب نجات دهد !

پرویز نوری ، متولد 1317 خورشیدی در تهران . منتقد فیلم از سال 1332 در نشریات ستاره سینما و فیلم و هنر . نویسنده فیلمنامه زمین تلخ در سال 1341 . کارگردان فیلم سه تا جاهل ، عیالوار ، خوش غیرت ، ماجراهای علاء الدین و چراغ جادو ، مرد و نامرد ، سه فراری ، یک خوشگل و هزار مشکل و… در چرخشی غیر منتظره قدم در جای پای مسعود کیمیائی گذاشته و در فیلم طلوع انفجار ، قیصر وار چهار ساواکی را که بنا به گفته شخصی پسرش را به قتل رسانده اند می کشد .

زمان ، زمان عصیان کسانی است که تا دیروز چرخ های سینمای ایران را بگردش در می آوردند و امروز در خدمت مشتی بی وطن دستار بند به آرمانهای مردم خود پشت کرده و از ایران آباد دیروز ویرانه ای میسازند که جغد از ماندن در آن واهمه دارد . جهانگیر جهانگیری فیلم عصیانگران را با شرکت گرشا رئوفی میسازد . سید مجتبی که پدرش توسط ارباب به قتل رسیده ، اهالی ده را شورانده ، ارباب و پسرش را به قتل میرساند .

مهره سر سپرده و تغییر ماهیت داده ی رژیم امیر( امید ) قویدل ، متولد 1326 خورشیدی در مشهد ، در 1340 ترک تحصیل کرده و جزو سیاهی لشگر های تاتر پارس به کار تاتری می پردازد . با ساموئل خاچیکیان آشنا میشود و فیلمنامه مرگ در باران را می نویسد . با روی کار آمدن ملایان و خالی شدن صحنه از وجود سینماگران و کرنش خاصی که از خود نشان آخوند ها میدهد به ساختن فیلمهائی چون خونبارش و برنج خونین و نوشتن فیلمنامه میرزا کوچک خان جنگلی ، تجزیه طالب مورد حمایت آخوندها می پردازد .از فیلم های کوتاه این سر سپرده باید به عاشورا در مزینان و السلطان ابوالحسن علی بن موسی الرضا اشاره داشت .

امیر قویدل در برنج خونین داستان مسخره ای را به فیلم تبدیل می کند . آمریکائی ها برای نابودی صنعت کشاورزی ایران اقدام به وارد کردن کرم ساقه خواربرنج می کنند . اهالی آگاه و برنج کاران می خواهند این کرم را از بین ببرند و آن وقت ساواک هر که را که در راه دفع این کرم عمل کند ، می کشد !!!!! منجمله مهندس نادری را که سر دسته مخالفین سیاست های شاه در امر نابودی صنعت کشاورزی ایران است !!!!!!!!!

کجا است امیر قویدل که امروز به معنای واقعی نابودی صنعت کشاورزی در راستای منافع آقا زاده ها ، واقف شود ؟

اکبر صادقی نیز فیلم تبلیغاتی و آخوندی “در محاصره” را میسازد . یک استوار ژاندارمری خانواده اش را شاه دوست بار می آورد ، ولی یکی از فرزندانش بنام سید حسین ، مخالف شاه میشود وفرزندانش را ضد شاه بار می آورد .

در سال 1360 آخوند با دستمایه قرار دادن مسائلی از رژیم شاه ، سعی بر کوبیدن و فریب مردم دارد . این بار مسافران خارجی و توریست ها که پیام آوران فرهنگ منحط غرب هستند !!! مورد حمله قرار میگیرند . جمشید حیدری در فیلم کرکس ها میمیرند ، میدان را به پسر دربان یک هتل بزرگ بنام عزیز داده و او با کمک دوستش امیر هتل را غیر مطمئن ساخته و باعث رفتن توریست ها میشوند .

اوج خفت و سر سپردگی سینما گران دیروز ایران را باید در وجود امیر نادری و فیلم “جستجو” دید . زمانیکه مسعود کیمیائی به سر پرستی بخش تولید فیلم تلویزیون جمهوری اسلامی منصوب میشود ، او امیر نادری را به ساختن این فیلم وامیدارد و نادری دوربین به دست در بهشت زهرا به دنبال تشخیص هویت کشته شدگان فتنه ی خمینی میگردد .

فیلم های سال 1360 سینمای جمهوری اسلامی :

مرز: جمشید حیدری

هزارونهصد و سی و شش : حسن قلی زاده

موج طوفان : منوچهر احمدی

اعدامی : محمد باقر خسروی

آمریکا نابود است : حسن آقا کریمی

میراث من جنون : مهدی فخیم زاده

دست شیطان : حسن زند باف

رسول پسر ابوالقاسم : داریوش فرهنگ

آفتاب نشین ها : مهدی صباغزاده

فصل خون : حبیب کاوش

هجرت : میلاد

دانه های گندم : حسن رفیعی

طلوع انفجار : پرویز نوری

عصیانگران : جهانگیر جهانگیری

برنج خونین : امیر ( امید ) قویدل

در محاصره : اکبر صادقی

خانه آقای حقدوست : محمود سمیعی

کرکس ها میمیرند : جمشید حیدری

جستجو : امیر نادری

جنگ خانمانسوز ایران و عراق که عامل اصلی آن آخوند وژن خمینی بود و این عقب مانده ی جنایتکار از جنگ به عنوان یک موهبت الهی یاد میکرد ، دستمایه ی برای آخوند ها و سینما گران پیروی آنها گشت . این بار هم ملایان فریبکار با یک ترفند حساب شده مسئله دخالت خود در اوضاع عراق و آتش افروزی خویش را به حساب دفاع مقدس گذاشتند و در رسانه های خود بوق و کرنا راه انداختند که نماد سینمای ملی !!!! و فیلمسازی ایرانی و وجود نماد و نشانه های هویتی ملی – مذهبی در دفاع مقدس بسیار واضح تر از مسائلی بوده و هست که سینمای ایران با آن دمخور بوده است .

رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی مدعی میشود که آغاز شکل گیری و شروع خلاقیت نسل جدید فیلمسازی از زمان اشغال ایران توسط ملایان شروع شده و این آخوند ها بودند که سینما گران دیروز ایران را با این موهبت آشنا کرده و آنها هنر و خلاقیت خود را در خدمت اسلام عزیز به کار گرفتند .

در توجیه فریب مردم و فیلمسازان آخوند میگوید :سینمای دفاع مقدس را نباید با سینمای جنگ یکسان دانست، سینمای جنگ ملزومات و ساختارها و غالب های خاص خودش را دارد که سینمای شکل گرفته با عنوان سینمای دفاع مقدس هیچ یک از آنان را نمی پذیرد.سینمای دفاع مقدس را میتوان مطمئنا منحصر به جنگ تحمیلی ایران و عراق دانست چرا که سینمای شکل گرفته پیرامون مساله دفاع مقدس برگرفته از همین واقیت جنگ تحمیلی است !!!

مسئله جنگ و دفاع مقدس به دلیل تحمیلی بودن آن !!!!!!!! و مطرح شدن مسئله دفاع و حفظ ناموس و مملکت !!!!! باعث شده بود تا تمامی فیلمسازان و هنرمندان به هر شکلی با این مسئله درگیر شوند چرا که دیگر جنگ با تمام وجوه زندگی مردم جامعه پیوند خورده بود. از زن و بچه گرفته تا پیر و جوان همگی خواسته و نا خواسته درگیر مسئله جنگ بودند که دیگر با زندگی روزمره آنان پیوند خورده بود و فیلمسازان و هنرمندان اگر دغده آرمانهای دفاع مقدس را هم نداشتند به دلیل مواجه بودن با این مسئله به این موضوع پرداختند

آغاز و شکل گیری مباحث هنر دینی !!!!!!!! و سینمای بومی با چشم انداز جهانی نیز در این کلیت کلید خورد و دفاع مقدس مسئله ای برای طرح و آغاز این جریان شده بود و در واقع مسئله دفاع مقدس به دلیل ایرانی !!!!! بودن و کاملا بومی بودن آن اذهان را به سمت هنر بومی و هنر دینی سوق داد.سردمدار این جریان و رهبری فکری و عملی آن نیز با اندیشه ها و آثار هنرمند شهید سید مرتضی آوینی در سینمای ایران شکل گرفت و در واقع با شروع به کار مجموعه ارزشمند روایت فتح، سینمای دفاع مقدس ایران هویت مستقل خود شناخت.

شهید سید مرتضی آوینی کیست ؟

مرتضی ( کامران ) آوینی درشهریور 1326 خورشیدی در شهر ری به دنیا آمد .در سال 1344 به عنوان دانشجوی معماری وارد دانشکده هنر های زیبای دانشگاه تهران شد . مهره پشت به وطن کرده امروز ، مسعود بهنود در مورد او می نویسد : مرتضی بچه ی تند روئی بود . در هر دوره حالی داشت ! یک بار زده بود به مواد مخدر و این جور چیز ها . تمام دستش سوزن سوزن بود . یک دوره هم هیپی شد . قرتی مآب شده بود . دست بند می بست . در سال 56 یکباره زد به عرفان و ادبیات عرفانی .

امیر هوشنگ اردلان همکلاس سابق او میگوید : کامران آوینی هیچ شباهتی به آوینی پس از انقلاب نداشت .

همسرش ، مریم امینی میگوید : پس از انقلاب ، مرتضی سیگار کشیدن را کنار گذاشت . علتش این بود که زشت است جلوی امام زمان کسی سیگار بکشد !!!! وقتی او با افکار و اندیشه های امام خمینی آشنا شد ، انقلابی شد و مسیر زندگیش را تغییر داد .

معمار دیروز بنا به ضرورت انقلاب !!!! فیلمساز میشود ، فیلمسازی که الگوی مابقی مستند سازان جنگ نظیر ابراهیم حاتمی کیا است .

از مستند های او میتوان به شش روز در ترکمن صحرا ، سیل خوزستان ، خان گزیده ها ، حقیقت ، هفت قصه از بلوچستان ، با تیپ المهدی ، شیر مردان خدا کربلا در انتظار است ، روایت فتح و شهری در آسمان که در جریان ساختن آخرین فیلمش شهری در آسمان در منطقه فکه خوزستان بر اثر انفجار مین کشته میشود . آوینی موسسه فرهنگی روایت فتح را به دستور آخوند جنایتکار سید علی خامنه ای تاسیس نمود .

سید مرتضی آوینی ، دوربین به دست .

سینمای جمهوری اسلامی در سال 1361 :

آغاز سال با نمایش فیلم ابراهیم در گلستان که محصول مجتمع فرهنگ و هنر اسلامی است به کارگردانی ایرج امامی شروع میشود . این فیلم سر آغاز فاصله گرفتن از هویت ملی و ضدیت با آن با جا انداختن تازی پرستی است . بعد ها سینماگران تازی پرست جمهوری اسلامی تمام هم خود را صرف بازسازی افسانه های مذهبی ادیان سامی می کنند که به آنها مفصلا اشاره خواهم کرد .

بهرام بیضائی ، فیلم مرگ یزدگرد را میسازد که محصول شبکه اول سیمای جمهوری اسلامی است .در گام بعدی او دست در دست ناپاک مسعود کیمیائی ، نوشته ی خود شب سمور را به کیمیائی میدهد تا او فیلم خط قرمز را بسازد . داستان بر محور ساواک می چرخد . دختری با مامور ساواکی ازدواج می کند و وقتی به شغل همسرش واقف میشود او را می کشد .

فریبرز صالح ، متولد 1323 در تهران . دوبلور فیلمهای خارجی در زمان شاه . بازیگر در فیلم کشتی نوح در سال 1347 در این سال برای خوش خدمتی به ملایان فیلم سفیر را میسازد . اینک پرداختن و بازسازی زندگی ویران کنندگان ایران و نابود کنندگان فرهنگ آن دستمایه جدی سینماگران تازی پرست شده است . امام حسین ، سلیمان خزاعی ، قیس ، ابن زیاد ، مختار ثقفی و…پیامبر گردنه زن اسلام سوژه هائی است برای کسب در آمد و محکم کردن طوق بندگی .

رضا میر لوحی ، متولد 1319 در تهران .آغاز فعالیت تاتری با گروه شاهین سر کیسیان در سال 1342 و پیوستن به گروه بیژن مفید و نویسندگی فیلم رقاصه شهر در سال 1349 .کارگردان فیلم تپلی ( 1351) ، خانواده سرکار غضنفر ( 1351) ، آقای جاهل ( 1352) و چند فیلم دیگر پیش از مرگ ( 24 شهریور 1363) برای اینکه از بیضائی و کیمیائی عقب نماند ، فیلم اشباح را که محصول شبکه اول سیمای جمهوری است میسازد . دو تن ساواکی پس از پیروزی فتنه ی خمینی در یک کلبه جنگلی پنهان میشوند و در انتظار شخص سومی هستند که آنها را از مرز رد کند .

حسن هدایت ،متولد 1334 در تهران ، فارغ التحصیل رشته ی مدیریت صنعتی ، فعالیت سینمائی اش را با پیک جنگل و با پول بنیاد مستضعفان شروع می کند .

حسن هدایت

میرزا کوچک خان جنگلی ، کمونیست و تجزیه طلب همواره مورد علاقه آخوند ها بوده و حسن هدایت هم که بعد ها از کارگردانهای پر کار سینمای جمهوری اسلامی میشود ، سر سپرده خواست ملایان ، سفارش های آنان را مو به مو انجام میدهد .

سال 1361 سینما و فیلمسازی به یکبار در کام پشت به وطنان و تازی پرستان فرو میرود . منوچهر حقانی پرست با سرمایه حوزه اندیشه و هنر اسلامی فیلم تو جیه را میسازد . جوانی مسلمان در رودر روئی با ساواکی ها و مامورین رژیم شاه با انفجاری خود و آنها را می کشد تا به مردم آسیبی نرسد !!!!!!!!!!!

ایرج قادری به زمین و زمان میزند تا آخوند ها او را مثل فردین و یا ناصر ملل مطیعی ممنوع الفیلم نکنند . او بار دیگر به مسئله خان و خان بازی در زمان شاه فقید که سالهاست از بین رفته باز میگردد و مردم ده را به شورش علیه خان تشویق می کند . ساخته ی او” دادا ” نام دارد .

کارگردان جبهه سوم سینمای دیروز ایران علی حاتمی با ساختن فیلم حاجی واشنگتن به اولین سفیر ناصر الدین شاه ، منصور صدر السطنه در آمریکا پرداخته و جنون او را بخاطر دوری از وطن به تصویر می کشد .

فیلم بعدی ایرج قادری برزخی هاست . پس از فتنه ی خمینی عده ای دزد و جنایتکار از زندان آزاد شده و در فرار به دهی مرزی میرسند که کدخدای با خدائی دارد . آنها تحت تاثیر انقلاب اسلامی همراه با کدخدا و اهالی مقابل ارتش صدام حسین می ایستند .

بازار سازمان تبلیغات اسلامی برای فریب نو جوانان و کشیدن آنها به جبهه ، آنهم از پشت میز دبستان و دبیرستان داغ است . یا زهرا نام فیلمی در این خصوص است که توسط جواد شمقدری ساخته میشود .

جواد شمقدری ، متولد 1338 در مشهد . فارغ التحصیل دانشگاه علم و صنعت . کار فیلمسازی را از سال 1360 در شبکه دوم سیمای جمهوری اسلامی آغاز کرد . صدای پای نور فیلم دیگری از این فیلمساز تازی پرست است .

کسانیکه تا دیروز همه کاره کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بودند و می دیدند که در نظام شاهنشاهی به حق و حقوق کودکان توجه میشد و کودک گرسنه ای در کشور سر گرسنه به بالش نمی گذاشت و تغذیه رایگان مدارس چه قدم موثری در راستای بر طرف کردن سو تغذیه کودکان داشت ، یکباره همه چیز را فراموش کرده و فیلم کودک و استثمار را میسازند . محمد رضا اصلانی در سه قسمت با عنوانهای کار ، فرهنگ و محیط به بررسی وضع کار و زندگی کودکان و نوجوانان زمان شاه می پردازد . ایکاش محمد رضا اصلانی امروز اینکار را میکرد که زندگی کودکان کار و خیابانی در جمهوری اسلامی به یک فاجعه ی ملی تبدیل شده است .

وقتی می نویسم که پشت به وطن کرده ها به سینمای نامشروع آخوندی مشروعیت بخشیده اند ، دهان برخی ها کف می کند .

فیلم دیگر سینمای دفاع مقدس !!!! جمهوری اسلامی ، جانبازان ساخته ی ناصر محمدی نام دارد . اینک سینمای اسلامی دو رامبو دارد که به تنهائی ارتش عراق را فلج می کنند .

در پایان سال 1361 ، فیلم فرمان ساخته ی کوپال مشکوه را تماشاگر هستیم . محمود استاد محمد که مفروضات داستان نویسی اش در پنجاه سال گذشته یخ زده است باز به مسئله خان بازی های دهه 1320 و 30 ایران پرداخته و این بار انگلیسی ها را به یاری خان فرستاده که سید که اهالی ده را به شورش واداشته بکشند !!!! در سینمای جمهوری اسلامی نام تمام قهرمانان ، سید است .

فیلم های سال 1361 جمهوری اسلامی :

ابراهیم در گلستان : ایرج امامی

مرگ یزد گرد : بهرام بیضائی

خط قرمز : مسعود کیمیائی

سفیر : فریبرز صالح

اشباح : رضا میر لوحی

جاده : محمد علی سجادی

پیک جنگل : حسن هدایت

توجیه : منوچهر حقانی پرست

دادا : ایرج قادری

حاجی واشنگتن : علی حاتمی

برزخی ها : ایرج قادری

یا زهرا : جواد شمقدری

کودک و استثمار : محمد رضا اصلانی

جانبازان : ناصر محمدی

ادامه دارد

پاسخی بگذارید

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: