چگونه دین بازی ایرانیان ، دنیا را در خرافه غرق کرد

«بخش دهم»

C:\Users\Ruzbeh\Desktop\IMG_3769-11.jpg

دکتر روزبه آذربرزین

شاه سلیمان صفویه در ذیحجه 1105 هجری درگذشت . مضحک اینکه تا سه روز اطرافیان شاه نمیدانستند او مرده یا غش کرده است !!!!( زبده التواریخ ، رویه 42 ) .در وصیت مسخره تر از مرگش نوشته بود : اگر طالب آسایش هستید ، حسین میرزا را انتخاب کنید واگر پادشاهی قدرتمند می خواهید ، عباس میرزا را ! البته نتیجه مشخص بود . آخوند ها، خواجه سرایان ودرباریان فاسدو هرزه دنبال عیش و عشرت و خانم بازی بودند . سلطان حسین در ذی الحجه 1105 برابر با آگست 1694 میلادی بر تخت نشست.

پادشاه خرافه پرست ، متعصب و ابله صفوی ، کشور را به یکی از دون پایه ترین رعایای ایران ، دو دستی پیشکش کرد . کار آنروز شاه سلطان حسین را تنها میتوان با زشتکاری قره باغی و فردوست مقایسه کرد .

وقتی حسین به سلطنت رسید ، 26 ساله بود . وقتی یک آدم ضعیف النفس ، بی اراده ، شدیدا خرافه پرست و انعطاف پذیر و دهان بین که چون موم در دست آخوندها بهر شکلی در می آید ، زمام امور یک کشور را به دست بگیرد ، باید فاتحه آن کشور را خواند .تمام عمر این پادشاه در راضی نگهداشتن آخوند ها ، همراه با شرابخواری و خانم بازی گذشت . او تنها چهل پسر از زنان مختلفش داشت . ( فواید الصفویه ، رویه های 78 و79 ). این پادشاه ، تمام سران قزلباش را معزول و بجای آنها آخوند گذاشت . درست مثل ایران امروز که در راس تمام امور ، آخوند ها نشسته اند . آن روز قانون شرع انور اثنی عشری حاکم بود و امروز نیز همان قانون بدوی و قرون وسطائی بر سرنوشت مردم ما و میهن ما حاکم است . اعتبار آخوند بی مقدار بدانجا رسیده بود که اگر قاتلی خود را به در فیضیه میرساند ، احدی را یارای بازداشت او نبود !بنا به نوشته سرپرسی سایکس نویسنده کتاب تاریخ ایران ، رویه 308 : اگر تا آن موقع ، حق تحصن تنها به اماکنی چون امام رضا و حضرت معصومه تعلق داشت ، در زمان شاه سلطان حسین ، این حق به تمام مدارس و حوزه های دینی داده شد و این امتیاز خطرناکی بود . شباهت عجیبی از

نظر روحی بین شاه سلطان حسین و خمینی وجود دارد . میگویند ، خمینی از کشتن مگس احتراز میکرد و می گفت ، پنجره را باز کنید تا مگس بیرون برود .همین خبیث ، اگر روزانه سلطلی از خون مخالفین خود را نمی خورد ، آن روز شب نمی شد . دستور های چپ و راست قتل مخالفین توسط او ، اوراق سیاه تاریخ چهل ساله جمهوری اسلامی را پر کرده است . شاه سلطان حسین هم با زخمی کردن چند مرغابی به وحشت می افتاد و کفاره میداد ، ولی زمانیکه سر بدون تن مخالفین و راهزنان را پیش او می آوردند ، خم به ابرو نمی آورد . ( سفر نامه پل لوکاس به مشرق ، رویه 51) .

در رویه های 70و 71 کتاب رستم التواریخ می خوانید : قریب هزار دختر صبیحه و جمیله از عرب و عجم ، ترک و تاجیک و دیلم به عقد و نکاح شاه در آوردند . شاه که ارث از پیامبر اسلام برده بود در یک شبانه روز بکارت یک صد دوشیزه را ازاله نموده و باز مانند عزبان مست ، هل من مزید می فرمود !!!( منبع بالا ، رویه های 81 و 82)

ژان اوتر در سفر نامه خود ، رویه 96 می نویسد : احراز مقام دیگر به ارزش و لیاقت افراد بستگی نداشت ، هر که بیشتر هدیه و پول میداد ، مقام به او سپرده میشد !( چه قصه آشنائی !)، سخن رایج دربار ، گسترش

خرافات و نفوذ رمال ها و ملا ها بود . دربار هیچ علاقه ای به رفع مشکلات مردم نداشت ! مسافران به دست مامورین دولت غارت میشدند !

( ایران عصر صفوی ، رویه 216 ) در یک سو میر خسرو شاه بلوچ سر به شورش برداشته بود و از طرفی دیگر حسن علی خان در کردستان

از مردم بی دفاع اخاذی میکرد . شاه سلطان تنها به فکر راحت خانه و حظ خانه بود و این امر باعث شد تا خزانه دولت خالی شود . این پادشاه کودن و اسلام زده برای زیارت قم و مشهد ، 60 هزار درباری و خدمه با خود راه انداخت . اردوگاه این عده به هنگام توقف دو فرسنگ طول داشت . این گروه ، درست مثل لشکر ملخ به هر جای آبادی که رسیدند ، آنرا تبدیل به ویرانه کردند . شاه در مشهد بود که خبر قحطی در اصفهان بگوشش رسید . ملاکین بزرگ طبق معمول دست به احتکار زدند . فروزه زشتی که همواره موجب ننگ و شرم ایرانی بوده و هست .

منابع در آمد دولت صفویه از طریق وصول مالیات تامین میشد ، حال آنرا با جمهوری اسلامی مقایسه کنید که چگونه ده درصد فروش نفت بدون آنکه در جائی منعکس شود به جیب گشاد سید علی خامنه ای میرود و سپاه پاسداران همه کاره مملکت شده است . پول نذورات بیش از سیزده هزار امامزاده ، میلیونها صندوق صدقه، تمامی به جیب آخوند های دم کلفت میرود . در دوران صفویه ، دولت در امر کارهای تجاری دخالت نمیکرد ، در حالیکه امروز کمتر کارخانه و تولیدی ،هم چنین واردات و صادرات کالا را میتوان مثال زد که دست دولت در آن وجود نداشته باشد در جمهوری اسلامی برخی از بنادر وجود دارند که در آنها قاچاق مواد مخدر و دیگر کالاها ،تحت نظارت دولت انجام میشود .دراواخردوران صفویه ، ارزش پول ایران شدیدا کاهش پیدا کرد و فقر و گرسنگی در کشور پدید آمد .( بر افتادن صفویان ، بر آمدن محمود افغان ، رویه 18 ) . هرج و مرج اقتصادی موجب شد تا گرجیان و لزگیان در قفقاز ، بلوچ ها در جنوب خاوری و تازیان در مسقط سر به شورش بر آرند . درست مشابه امروز در جمهوری اسلامی که هنوز اعتصاب کامیونداران ادامه دارد ، تحصن معلمان شکل میگیرد و هنوز این دو مورد داغ است که تظاهرات کارگران نیشکر هفت تپه و فولاد اهواز ، نفس رژِیم را میگیرد . اگرسیاست های غلط دوران صفویه ،روستا نشینان را ورشکست نمود و تولیدات داخلی را کم کرد ، دستار بندان مغز فندقی با بذل و بخشش پول مردم ایران به مفت خوران مسلمان سوری ، عراقی ، یمنی و لبنانی و ریخت و پاش های غیر مسئولانه در کشورهای افریقائی و آمریکای جنوبی و چپاول و غارت مملکت و نابودی کامل کشاورزی و تولیدات بومی و سنتی به منظور واردات بنجول های چینی که در راستای سود آقا زاده ها قرار دارد ، از ایران ویرانه ای ساختند که نه تنها روستا نشینان را حاشیه نشین شهر های بزرگ کردند ، بلکه طبقه متوسط کشور را به زیر خط فقر کشیدند .

بانکهای رژیم ، پول مردم را بالا کشیدند و دولت در حمایت از بانکها مردم نگون بخت و مالباخته را سرکوب کرده و می کند .

در زمانیکه پادشاهی ابله و خرافه زده چون شاه سلطان حسین بر اریکه قدرت کشور ایران تکیه زده است ، در روسیه پطر کبیر از سلسله رومانف حکومت میکرد . در ایران امروز ، درست مشابه آن زمان

ملای ابلهی چون سید علی خامنه ای زمامداری می کند که در روسیه سیاستمدار هفت خطی چون پوتین همه کاره است .

آخوند محمد باقر مجلسی و آخوند میر محمد حسین بدون در نظر گرفتن دو قدرت روسیه و عثمانی که چشم طمع به سرحدات و شهرهای حاشیه دریای خزر دوخته بودند ، با آزار مسیحیان گرجستان ، ارمنستان و سخت گیری و کشتار سنی های شیروان و داغستان بهانه را به این دو قدرت دادند . مسیحیان ایرانی از جور آخوند ها ، می خواستند تا سرزمین آنها به روسیه الحاق یابد ! و سنی ها نیز چشم امید به عثمانی ها دوخته بودند . امید به بیگانه و در بیشتر موارد دشمن بستن در تمام طول تاریخ ما به چشم می خورد .امروز که رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی در بد ترین شرایط برای بقای خودش دست و پا میزند ، بجای اینکه خودمان کار آخوند ها را یکسره کنیم ، چشم به کمک آمریکا و رئیس جمهور آن ، پرزیدنت ترامپ دوخته ایم .

زمانیکه سخن از خرافه و خرافه پروری و نقش ایرانیان در بسط و گسترش آن می زنیم باید به سفیر شاه سلطان حسین ، محمد رضا بیک در فرانسه اشاره کنم که بدون شک یکی از مسخره ترین داستانهای تاریخ کشورمان است . مادلن ، رئیس تشریفات لوئی چهاردهم به سفیر ایران می گوید : بسیاری از بلند پایگان دولت فرانسه برای استقبال شما می آیند بهتر است به هنگام حضور آنان از جا بر خیزید . سفیر ایران میگوید:

من هرگز در برابر یک مسیحی از جای بر نمی خیزم !!!! مادلن میگوید: بسیار خوب ، ما بدون شما به پاریس خواهیم رفت . سفیرایران دست پاچه شده ، به بیرون عمارت دویده و بر یکی از اسبان هیئت مستقبلین سوار میشود !! این بار مقامات فرانسوی از او می خواهند ، از اسب پیاده شده و داخل کالسکه بنشیند که محمد رضا بیک میگوید : محال است من با چند مسیحی در صندوق دربسته !!! بنشینم . وقتی این ابله خرافه زده به پاریس میرسد ، برای دیدار لوئی چهاردهم ، روز دوم فوریه را مشخص میکند که او قبول نکرده و میگوید : این روز ، روز نحس است ، بعد از هیجدهم فوریه که سعد است من آمادگی دیدار لوئی را دارم!! در روز 19 فوریه با تشریفات بی سابقه محمد رضا بیک را به کاخ ورسای میبرند و او وسط راه و درون کالسکه هوس قلیان می کند که اینکار صورت میگیرد . به هنگام شام ، سفیرایران چند سیب و گلابی می خورد ، چون گوشت شام ذبح اسلامی نبوده است !! در محل اقامت محمد رضا بیک ، پاریسیان محل می دیدند که به هنگام سحر ، ظهر و شب اذان گوی سفیر با صدای بلند اذان میگوید !! سفیر ابله 57 ساله ، عاشق دختری 16 ساله بنام لامارکیز دپینه شد که وقتی با او ازدواج کرد ، سر و صدای زیادی در پاریس به راه انداخت . محمد رضا بیک ، همسر جوانش را در صندوقی گذاشته و به قسمت بار کشتی می سپارد ! برگشت این ابله به ایران بیش از یک و نیم سال طول می کشد . در این مدت ، او هدایای لوئی چهاردهم را که برای شاه سلطان حسین گرفته بود ، خرج می کند و زمانیکه به ایروان میرسد . محمد خان حاکم سابق ایروان که همواره حامی او بود ، ازمدتها پیش از کار بر کنارشده بود . در این شهرمحمد رضا بیک با داشتن یک همسر فرانسوی و یک پسر از ناچاری با خوردن تریاک خودکشی می کند . زن جوانش به اصفهان رفته و به عقد برادر شوهر خود در می آید .

شاه سلطان حسین در سال 1698 میلادی ، حاکمی جنایتکار و غارتگر بنام عبدالله خان را به حکمرانی قندهار بر گزید . جنایات و چپاولگری های او باعث شد تا افغانان غلزائی بسوی مغولان هند تمایل پیدا کنند .

قند هارزخمی از تاخت و تاز عبدالله خان ، با یورش بلوچ ها بسرکردگی میر سمندرزخم مهلک تری بر داشت . شاه صفوی برای سرکوب بلوچ ها دست بسوی گرگین خان گرجی دراز می کند . گرگین ، پس از سرکوب بلوچ ها ، رفتار خشونت باری بر افغانهای غلزائی اعمال می کند . افغانها از گرگین خان بدفعات شکایت به شاه سلطان حسین می کنند که به هیچکدام آنها توجه نمی شود .در آن زمان افغانها رهبری داشتند بنام میرویس که مورد احترامشان بود . گرگین خان او را به اصفهان فرستاد تا از افغان ها دور بماند . میرویس با زرنگی و سیاست خاص درباریان را بسوی خود جذب نمود ، خصوصا خسرو خان برادر گرگین را تا جائیکه ، او به برادرش نامه نوشت که : میرویس ، مردی است خیرخواه و مدبر و صاحب اندیشه ، درست نبود که او را آزرده خاطر کنی ! کار میرویس بجائی رسید که درباریان ، راجع به او، نزد شاه سخن به تمجیدوتحسین گشوده و او را خیرخواه دولت و شخص شاه معرفی کردند

گام بعدی میرویس ، گرفتن مجوز از علمای سنی مذهب برای مقابله با شیعیان حاکم بود که اینکار را با رفتن به مکه و گرفتن مجوز جنگ با شیعه ها را گرفت . در راستای این اقدام، شاه سلطان حسین ، برای اینکه پول طلا از ایران بجای دیگری نرود ، ایرانیان را از سفر مکه بر حذر داشت که این امر باعث شد تا زیانهای هنگفتی به تجار و پیشه وران سنی مذهب وارد و کینه شدید آنها را موجب شود . میرویس به اصفهان بر میگردد و در یک مورد مشاوره با شاه بر سر مسئله اجازه ورود یا ندادن پروانه به سفیر روسیه ، اسرائیل اوری ، شاه را متقاعد می کند که باید به این سفیر اجازه ورود داده و در ضمن برای خنثی کردن توطئه های احتمالی گرجی ها ، بهتر او را به قندهار بفرستند . شاه سلطان حسین با موافقت خود ، میرویس را به قندهار می فرستد . بی سیاستی ، سیاست پیشگان ما در طول تاریخ همواره موجب بروز فاجعه شده است .زمانیکه روح الله خمینی در ترکیه و در تبعید بسر میبرد ، با بی سیاستی محمد رضا شاه پهلوی و دسیسه های آخوند های قم و وساطت امام موسی صدر ، در روز 23 آبان 1344 خورشیدی به اتفاق فرزند ارشد ش ، سید مصطفی ، پس از یکسال وده روز تبعید در ترکیه که حتی اجازه ظهور در خیابان و رفتن به مسجد نداشتند ،وارد نجف اشرف شده و با استقرار در مرکز عالم تشیع ، پایگاه استواری برای خودش میسازد . نهنگ محبوس در حوضچه آنکارا ، راه به اقیانوس نجف پیدا می کند .با موافقت های بعدی ، همسر ایشان ، دختر و داماد و خانواده خمینی به او پیوستند. چگونه میشود شاه سلطان حسین و محمد رضا شاه ، گرگهای دربند از پا افتاده را رها می کنند تا جان تازه بگیرند ، تنها از سیاستمداران ایرانی بر می آید ! این خمینی بود که در نجف ، با سودجوئی از نوشته های امام موسی صدر و کاشف الغطا ، مهملاتی را جمع آوری نمود که دکترین او شد؛ ولایت فقیه . خمینی تفکرات محمد باقر مجلسی را زنده کرد و با آن دنیائی را بهم ریخت. در این راستا، بی وطنانی چون علی شریعتی ، عبدالکریم دباغ ( سروش ) ،ابوالحسن بنی صدر ، حسن حبیبی و ابراهیم یزدی ، تحصیلکرده !!!های غرب بر آن صحه گذاشتند .

اگر دیپلماسی ایران کمی شعور داشت ، نباید اجازه میداد که خمینی از ترکیه خارج شود ، همانطوریکه شاه سلطان حسین کودن ، میرویس افغانی را نمی بایستی به قند هار بفرستد تا او با شناخت کامل از اوضاع دربار و ضعف حکومت به تمرکز و تجهیز افغان ها بپردازد . میرویس با گرد هم آوردن سران قبائل افغان و بلوچ و جعل فرمانی از سوی اعتماد الدوله مبنی بر ضدیت با گرگین خان ، شرایط جنگ آنها را با شاه سلطان حسین فراهم کرد .نخستین کار میرویس حذف گرگین خان بود. عده ای از افغانها نزد گرگین خان رفته و از بلوچ ها شکایت می کنند و او را تشویق به قلع و قمع بلوچ ها می کنند و در خفا به بلوچ ها میگویند که آماده نبرد باشید ، ما از پشت به سپاهیان گرگین خان حمله می کنیم .

( رستم التواریخ ، رویه های 121 و 122 ) . در نبرد قریه ” ده شیخ ” گرگین و سربازانش کشته میشوند . پس از قتل گرگین ، میرویس با نشان دادن فتوای علمای سنی ، افغان ها را به تصرف قندهار بر می انگیزد . باسقوط قلعه قندهار ، داروغه و تمامی ماموران حکومتی و جمعی از گرجیان قتل عام میشوند . شاه سلطان حسین انتظار دارد میرویس به اصفهان آمده و رکاب او را ببوسد !!!!( سفارت دری افندی در دربار شاه سلطان حسین ، مجله وحید ، سال هشتم ، شماره 7).

شاه سلطان حسین که خطر افغان ها را حس کرده ، خسرو ، برادر گرگین خان را برای دفع میرویس به قندهار می فرستد . در سپاه 12 هزار تنی خسرو ، تعدادی از قزلباش ها هم حضور دارند . سپاه بخاطر اختلاف مذهبی ( سنی و شیعه ) ، فاقد هم آهنگی و همکاری های لازم بود .در جنگ بین افغان ها و سپاهیان خسرو خان ، پیروزی با افغان ها بوده و در این جنگ خسرو خان کشته میشود .قندهار به دست میرویس می افتد و شرم آور اینجاست که در مدت 7 سال زمامداری میرویس ، هیچ حرکتی از سوی اصفهان برای بازپس گرفتن قندهار به چشم نمی خورد . با مرگ میرویس ، برادرش میر عبدالعزیز جانشین او میشود . این فرد به دست فرزند ارشد میرویس ، یعنی محمود به قتل میرسد و محمود حکمران قندهار میشود .( تاریخ ایران ، سر پرسی سایکس ، رویه 318 ) . شاه خرافه زده ایران در آن زمان به فکر ساختن مزگت در باغ فرح آباد بود ( بر افتادن صفویان ، بر آمدن محمود افغان ، دکتر ویلم فلور ، رویه 20 ) .

فقر و گرسنگی مردم هر روز بیشتر میشد و چون خواجه حرم انحصار غله اصفهان را داشت برای سود جوئی بیشتر دست به احتکار گندم زده بود . در این میان شرایط زیستی اقلیت های مذهبی خرابتر از سایرین بود . در پی گرانی و نایابی مواد غذائی ، هزاران مسیحی برای غذا مسلمان شدند !!( منبع بالا ، رویه 26 ) .

بحرین سقوط می کند ، تازیان مسقط بنادر جنوب را اشغال می کنند .

ازبک و بلوچ به حومه شهر ها یورش برده و آنها را غارت می کنند .

ابدالیها در هرات حاکم صفوی را می کشند . تاتارها خراسان را مورد هجوم قرار میدهند . در گیلان ، شورش دهقانان ، تهیه ابریشم را راکد می کند و در مقابل ، شاه صفوی به فکر ساختن مزگت است !!!! در اصفهان ارتشی که بناست بحرین را پس بگیرد ، بیشتر به کارناوال شبیه بود تا ارتش . در اینجا بی اختیار ارتش زمان شاه را می بینیم که فرماندهان آنها بیشتر بزمی بودند تا رزمی .ارتشیانی که چنان در کبر و غرور فرو رفته بودند که از نشیمنگاه خود ننگ داشتند که در بدنشان وجود دارد . واکسیل بندان زرق و برقی که از زیر گلو تا روی شکم مدال میزدند و در روی دوشهای آنان ستاره و تاج می درخشید . همانطوریکه مردم نگون بخت صفوی از ارتش آن روز خیری ندیدند ، مردم تیره روز ما در سال 57 ، چه امید ها که به این واکسیل بندان از خود راضی نبسته بودند .در هر دو مورد مشاهده می کنیم که نگهبانان وطن چگونه میهن را به دشمن واگذار می کنند .ارتشیان آن دوره و زمان شاه ، موشهائی بودند که به سوراخ خزیدند و پس از چهل سال تیره روزی ودیدن سقوط همه جانبه ایران و ایرانی در تمام زمینه ها ، هم چنان خود را در سوراخ پنهان کرده اند .

سپاهیان رستم میرزا که تعدادشان 50 هزار تن بود ، عازم مشهد میشوند. در فاصله 8 روز راه بین اصفهان و مشهد ، بخاطر نگرفتن مواجب سربه شورش میزنند !!! و در راه بازگشت به خانه ، تمام دهات سر راه را غارت می کنند . فقر و گرسنگی مردم و تجملاتی زندگی کردن درباریان صفوی را میتوان با امروز ایران مقایسه کرد .

دوره های تاریخ کشورمان چقدر با هم شباهت دارند ! محمود افغان از پدرش میرویس آموخته بود که شاه سلطان حسین و درباریان او آنقدر احمق و نادان هستند که به راحتی میتوان آنها را فریب داد . از این روی نامه ای به اصفهان فرستاد که در آن اظهار کمال خلوص و بندگی و پشیمانی نموده بود !!( مجمع التواریخ ، رویه های 50 و 51 ) .شاه کودن ایران هم برای او شمشیر مرصع فرستاده و او را به لقب ” صوفی صافی ضمیر ” مفتخر ساخت !!! به راستی میتوان تفاوتی بین آن زمان و سال 57 دید ؟ مگر امکان داشت تا تحصیلکرده های ما ، سیاستمداران ما ، اساتید دانشگاهی ما ، شعرا و نویسندگان ما فریب آخوند احمقی چون خمینی را بخورند ؟ در ساختار اجتماعی و طرز تفکرما مشکلی هست که باید آنرا یافت و معالجه کرد.

انحطاط امپراتوری مغول در شرق و ضعف دولت صفوی که در گرداب محدودیت های مذهبی و یکه تازی آخوندها فرو رفته بود ، شرایط را برای محمود افغان آماده کرده بود .در نخستین حمله محمود افغان ، کرمان عرصه تاخت و تاز و غارت او قرار گرفت . مردم کرمان کوچکترین دفاعی از خود نکردند و بجای آن ، محمود شهر را غارت کرد . شرم آور اینجاست که حاکم کرمان ، محمد قلی خان ، پیش از ورود افغانها به کرمان با فرار باعث شد تا تمام امرا و سران شهر که مسئول امنیت و پاسداری کرمان بودند ، فرار کردند . افغان ها از قتل و تاراج مردم کرمان دریغ نکردند . برای گرفتن پول ، مردم را تحت شکنجه قرار میدادند و بسیاری از مردم کرمان زیر چوب و فلک جان سپردند . پس از کرمان ، نوبت به یزد رسید . سپاهیان او یزد را غارت کرده ، مردم آنرا کشتند و شهر را به آتش کشیدند . زرتشیان پشت به وطن کرده هم در آتش محمود سوختند .

شاه سلطان حسین در این دوران پر بلا ، در قزوین مشغول عیش و نوش و زنبارگی بود .نه ماه، محمود افغان در کرمان و یزد غارت و آدمکشی راه انداخت و در این مدت کوچکترین اقدامی ار سوی شاه و دربار صورت نگرفت ،همانطوریکه پس از جنگ ایران و عراق ، اهوازویران شد ، چه اقدامی برای ترمیم خرابی ها از سوی بیت رهبری و دولت غارتگر صورت گرفت ؟ هیچ . سال گذشته زلزله مناطق غربی کشور را ویران کرد . چه اقدامی برای سکنا دادن زلزله زدگان از سوی دولت انجام گرفت ؟ هیچ . ماهیت رژیم های مذهبی ، خصوصا شکل شیعه آن ، همگی یکسان است .

فتحعلی خان اعتماد الدوله ، صدر اعظم شاه که خطر محمود افغان را بخوبی دریافته بود از برادر زنش لطفعلی خواست که به مصاف محمود برود . لطفعلی خان با سپاهی عازم کرمان شد و در اولین برخورد سپاهیان افغان را شکست داد . این فتح که باید مورد توجه شاه ابله صفوی قرار گیرد با بدگوئی درباریان فاسد که از قدرت صدر اعظم و

برادر زنش ترسیده بودند با آتش گردانی آخوند ها ، نتیجه عکس داد !

آخوند محمد حسین ( ملا باشی ) و رحیم خان ( حکیم باشی ) در شبانگاه هفتم صفر سال 1133هجری به خوابگاه شاه میروند و پس از بیدار کردن او از خواب میگویند : فتحعلی خان قصد توطئه و برانداختن شاه را دارد ! آنها به شاه خواب آلود نامه ای را نشان میدهند که تنها دستینه صدر اعظم در پائین نامه به رویت شاه میرسد و شاه از مفاد آن نامه مطلع نمی شود . آنها میگویند : فتحعلی خان از سر کردگان کرد خواسته تا با 3 هزار سوار به اصفهان بیآیند و شاه را بکشند ! لطفعلی خان هم قراراست با سپاهیانش به آنها ملحق شود . دسیسه کار خودش را می کند . محمد قلی خان شاملو ، قورچی باشی که خود در گروه توطئه گران بود ، نیمه شب اعتماد الدوله را از خانه اش بیرون کشیده و بلافاصله او را کور می کند . ( مجمع التواریخ ، رویه های 49 و 50 ) . طبق فرمان شاه تمامی افراد خانواده اعتماد الدوله از سراسر کشور دستگیر و به تهران فرستاده میشوند . در تحقیقات بعدی مشخص میشود که نه سپاه کردی در کار بوده و نه توطئه ای . باز بنا به بد گوئی آخوند ها ، اعتماد الدوله کور را در شیراز به زندان انداختند . هم زمان با کور کردن صدر اعظم . بازداشت سردار دلیر لطفعلی خان بود . او را در راه شیراز بدون کوچکترین مقاومتی دستگیر کردند . ماموران حکومتی دست های او را بسته و سرش را شکستند و در اصفهان به تن او لباس زنانه کرده و بر گاوی واژگون سوار کردند!( منبع بالا ، رویه 50 ) . مردم در مسیر این سردار گرد آمده و به او تف و لعنت می فرستادند !!پس از سقوط فتحعلی خان و لطفعلی خان داغستانی ،محمد قلی شاملو، قورچی باشی ، صدر اعظم شده ومرد نالایقی بنام اسماعیل خان را جانشین لطفعلی خان می کنند .ایران یکپارچه در شورش فرو میرود . سنی های شیروان به رهبری حاجی داود ، شیعه کشی را شروع می کنند . انگیزه این کشتار را در عملکرد شیعیان که مساجد سنی ها را تبدیل به اصطبل اسب و احشام کرده و اکثر علمای سنی را در آتش سوزانده بودند ، میتوان یافت . ( انقراض سلسله صفویه ، رویه 146) .سورخای خان سر کرده عشیره غازی غموق و حاجی داود ، شماخی را محاصره می کنند و در یک نسل کشی تا 5 هزار شیعه را گردن میزنند . ( تاریخ ایران ، سر پرسی سایکس ، رویه 577). این دو ایرانی پشت به وطن کرده ، مورد حمایت دولت عثمانی قرار گرفته و حاجی داود از سوی ترکها به لقب داود بیک مفتخر !!! و به حکومت شیروان منصوب میشود .

لر ها ، گرجی ها ، بلوچ ها و کردها دست به شورش میزنند . محمود افغان از راه سیستان و کرمان متوجه اصفهان است . در مسیر سپاهیان محمود افغان ، تنها چیزی که به چشم میخورد : پیشنهاد رشوه بود !!!اینقدر میدهیم ، از پیشروی خود داری کن !!!!( انقراض سلسله صفویه ، رویه 152 ) . هیچ یک از حکام خراسان ، عراق ، آذربایجان و فارس به درخواست شاه برای اعزام لشکر به اصفهان توجه نشان ندادند !!تعداد کمی هم که بسوی اصفهان راه افتاده بودند با دیدن علامات سپاه محمود افغان فرار را بر قرار ترجیع دادند . ( عالم آرای نادری ، جلد اول ، رویه 27 ) .

روزی که نوشتار : بی غیرتی ما ایرانیان ، ریشه در هزاره ها دارد را

نوشتم ، از سوی بسیاری لعن و نفرین شدم . آقای سهراب چمن آرا مرا با زشترین القاب به دیگران شناساند . ایکاش او و دیگران تنها یکبار زحمت خواندن تاریخ راستین کشورمان را به خود میدادند .

آخوند های بی وطن تازی پرست که تنها تیغشان گلوی هم وطنان سنی ، شیعه ، مسیحی،یهودی ، زرتشتی وبهائی را میبرد ، در مبارزه با دشمن خارجی به سوراخ موش فرو میروند . این چاپلوسان و متملقان دون صفت نزد شاه سلطان حسین آمده و میگویند : هیچ تشویش مکن ! دولت شما مخلد به ظهور آل محمد است !!! دعای ما باعث میشود تا دشمن شما ناگهان نابود شود !!!! برای دفع محمود افغان ، بازار نذری داغ میشود . بنا به دستور آخوند ها شله زرد مخصوصی را درست می کنند که در آن هفت هزار نخود باشد . در و دیوار دربار را با پارچه سیاه می پوشانند . . بازار منجمین هم بسیار گرم است . رمالها و جن گیر ها هم وارد میدان شده و به شاه نوید میدهند که عبدالرحمان با 5 هزار جن در راه هستند تا دمار از دشمن شاه در بیآورند !!! درویشان ، هوهو کنان می آیند تا به همت مولا علی ، بد خواهان را نیست و نابود کنند !! برخی از آخوند ها پیشنهاد می کنند : بهتر است عریضه به خدمت امام زمان نوشته شود !!

با این پیشنهاد ، بیش از هزاران تن از درباریان عریضه نوشته و به آب روان انداختند تا به دست مهدی برسد !! ( رستم التواریخ ، رویه های 143 و 144 ) .برای جنگ ، شاه و سران سپاه به دنبال ساعت سعد می گشتند !!! به دستور شاه کودن و خرافه زده ، برای سپاهیان آبگوشت سحر آمیز !!! درست کردند . این آبگوشت را باید در ظروفی تهیه کنند

که گنجایش دو پاچه بز نر ! با 325 غلاف سبز نخود توسط دوشیزه ای

پخته شود که به هنگام طبخ آبگوشت او 325 بار اشهد بخواند !!!!!!!!!( انقراض سلسله صفویه ، رویه 158 ) .به دستور آخوند ها تمام فاحشه ها را از اصفهان بیرون کردند !!!( فارسنامه ، سیاست و اقتصاد عصر صفویه ، رویه 377).خیانت محمد قلی خان صدر اعظم و کمک نکردن اوو سید عبدالله به رستم خان قوللرآقاسی ، سردار ایرانی ، علیرغم پیروزی مقدماتی ایرانیان بر افغانها باعث شد تا شیرازه سپاه ایران پاره شود . اولین کسی که از صحنه نبرد گریخت ، سید عبدالله ، حاکم هویزه بود . رستم خان به قتل رسید.بخاطر خیانت اعتماد الدوله ده هزار تن از افراد قزلباش کشته شدند . اصفهان به محاصره محمود افغان در آمد . روز های آینده برای شاه سلطان حسین در تاریخ کشور ما شرم نامه ای بجا گذاشت که فراموش نشدنی است . هیچکس بفکر دفاع از خود و کشورش نبود . همه در فکر فرار بودند .

لکهارت در سفر نامه خود ، رویه 57 می نویسد : ارامنه جلفا ، برای جنگ با محمود افغان از اصفهان درخواست سلاح کردند و ایرانیان با حماقتی باورنکردنی از بیم اینکه ارامنه با افغان ها متحد نشوند ، به آنها هیچ کمکی نکردند !! پس از شکست گلون آباد ، ارمنی ها 300 تن از جوانان خود را برای حفاظت قصر شاه به اصفهان فرستادند که در آنجا تمامی آنها را خلع سلاح کردند !!!و آنها را به جلفا بر گرداندند !

محمود افغان به جلفا حمله کرد . صفی میرزا ولیعهد شاه ، خواست به ارمنی ها کمک کند که سید عبدالله حاکم هویزه او را از این کار منصرف

کرد که برای غیر مسلمانان ، نباید جان خود را بخطر بیندازد !!!!!!!!!

با سقوط جلفا، کاخ فرح آباد به دست محمود افغان ، آنهم بدون کوچکترین مقاومت افتاد .صفی میرزا که خیانت ملاباشی ، حکیم باشی و حاکم هویزه سید عبدالله که مقام عالی فرماندهی سپاه ایران را داشت می دید ، مقابل پدرش ایستاد و شاه کودن و ابله صفوی ، او را به حرم باز گرداند

در محاصره اصفهان ، آخوند وعاظ السلاطین و جمع دیگری از آخوند ها بزرگترین ضربه را به روح مقاومت و پایداری مردم زدند . به قول دکتر باستانی پاریزی : روحانیونی که می بایست مردم را به دفاع غیر نظامی و مقاومت ملی تحریک کنند ، در مدرسه چهار باغ گرد آمده و راجع به روایت مجلسی گفتگو میکردند که ” جماع اهل بهشت چهل سال طول می کشد !!!” در برابر این آخوندها ، سربازان افغان بودند که خیال دسترسی به دختران حی حاضر ارمنی را در بهشت روی زمین ، جلفا ی اصفهان در سر می پختند ! ( سیاست و اقتصاد عصر صفوی ، رویه 454).

مردم اصفهان با محاصره شهر توسط افغان ها ، به خوردن گوشت خر و شتر پرداختند . پس مدت کوتاهی بنای خوردن سگ و گربه نهادند .

کار بجائی رسید که مردم ، کودکان را میدزدیدند و گوشت آنها را

میخوردند . در شهر پنج قصاب ، گوشت انسان می فروختند !( سفر نامه کروسینسکی ، رویه های 63 و 64 ) .آخر کار بجائی رسید که پوست درختان به وزن دارچین می فروختند . اصفهان از لاشه گرسنگان پر شده بود . شاه صفوی مجبور به خوردن گوشت اسب و شتر شده بود . بسیاری از خانواده ها دست بخودکشی دسته جمعی زدند . مردم خواهان جنگ بودند و دولتمردان خائن و ترسوتنها سکوت کرده بودند . . شاه تظاهرات مردم گرسنه راکه فریاد میزدند :کشته شدن در جنگ بهتر از مردن بخاطر گرسنگی است را با شلیک توپهای ساچمه ای پاسخ داد که در جریان آن بسیاری کشته شدند . تعداد ایرانی هائی که در زمان شاه سلطان حسین چه در جنگ و چه بر اثر قحطی به قتل رسیده اند ، بالغ بر یک صد هزار تن بر آورد می کنند . ( سفر نامه کروسینسکی ، رویه 65 ) .آنقدر جسد به زاینده رود انداخته بودند که تا چندین ماه آب آن آلوده بود . ( منبع بالا ) .محمود افغان ، شاه سلطان حسین را در قصر فرح آباد ملاقات کرد . شاه ایران تاج شاهی را بسر محمود افغان گذاشت و گفت : فرزندم ، چون اراده قادر متعال بر این قرار گرفته که من بیش از این سلطنت نکنم و به موجب مشیت قادر متعال ، وقت آن رسیده که تو از اورنگ سلطنت ایران بالا روی ، من از صمیم قلب سلطنتم را به تو واگذار می کنم !و از خداوند توقیق تو را می خواهم !!

گفتارشاه سلطان حسین را با نامه بیطرفی سران ارتش در سال 57 مقایسه کنید .آیا تفاوتی در آنها می بینید؟ قره باغی وفردوست ناجوانمردانه با شیوه شترمرغی که پیش گرفته بودند :هنگامی که سخن از راه حل نظامی بود ، می گفتند : باید از راه حل سیاسی استفاده شود و زمانیکه می گفتند : راه حل سیاسی چیست ؟ پاسخ میدادند : ارتش در سیاست دخالت نمی کند ، فرش زیر پای شاپور بختیار را کشیدند و کشور را دو دستی تسلیم آخوند ها نمودند . این قره باغی و فردوست خائن بودند که سران ارتش را به بیطرفی سوق دادند .قره باغی دون صفت ، بعد ها به امیرانی که جانشان را در راه میهن فدا کردند ، انگ همکاری با آخوند ها را زد ، منجمله سر لشگر خسرو داد ، سر لشگر نشاط ، سر لشگر مولوی و حتی دلاور ایران زمین سپهبد رحیمی .

هم میهن : اگر تمام تاریخچه ارتش شاهنشاهی ایران را بخوانی ، متوجه می شوئی که در ارتش چیزی بنام اعلام بیطرفی وجود ندارد . امروز بر همگان روشن شده است که شورای ارتش سال 57 ، شورای واقعی نبود و دو خائن پشت به وطن کرده ، یعنی فردوست و قره باغی ، هر کسی را که در راه روی ستاد بزرگ دیده اند به آن جلسه کذائی کشانده تا ایران را به دستار بندان اشغالگر تازی پرست واگذار نمایند . فردوست و قره باغی ماموریت خود را انجام دادند.میهن را تسلیم آخوند ها کردند و ارتش و میهن پرستان آنرا با چسبانیدن انگ خائن وسرسپرده انگلیس ها متلاشی ساختند.به استناد مدارک بسیار و پژوهش دراوراق تاریخی ، مصاحبه ها و زیر و رو کردن اسناد باید با قاطعیت تام گفت :اعلام بیطرفی ارتش ، برنامه از قبل تنظیم شده ای بود که روح الله خمینی پیش از آمدن به ایران از آن آگاه بود .

ادامه دارد

پاسخی بگذارید

%d وب‌نوشت‌نویس این را دوست دارند: