چگونه دین بازی ایرانیان ، دنیا را در خرافه غرق کرد
بخش یازدهم
دکتر روزبه آذربرزین
در دید مردم ما نسبت به شناخت خادم و خائن ابهام بسیاری وجود دارد . آنچه تا امروز بر ایرانیان گذشته، نشان از یک واقعیت دارد و آن احساسی عمل کردن و سوار شدن بر موج احساسات از پیش تنظیم شده دشمنان ایران و ایرانی است که باعث شده مردم ما کاخ نشینی را رها کرده و کوخ نشین شوند . عدم شناخت خائن از خادم ، باعث شده که به راحتی پشت او را خالی وباعث سقوط و فرارش شویم وباز بخاطر عدم بینش، دشمن آب و خاک خود را به قدرت رسانده و راه ویرانی میهن را نشانش دهیم .
نادر شاه افشار
نابغه بی باک نظامی …..کشور گشای آسیا ……مرد کارزار…..
و در کنار این القاب ، گفته لکهارت را باید اضافه کنم : جای بسی تاسف است که پیروزیهای بزرگ نادر به عوض اینکه سعادت مردم ایران را تامین کند ، تلفات و خسارات فراوانی به ملت ایران وارد آورد .
نادر قلی خان افشار ، زمانی ظهور کرد که ایران صد پاره بود و عرق وطن در پائین ترین میزان خود . تمامی ایرانیان، وطن را از دست رفته میدانستند و چنان یاسی بر مردم مستولی بود که شرحش بسیار دشوار است . اما روستا زاده دلیر ایرانی در آن ظلمت یاس و نومیدی کارسازترین و بهترین راه را برای نجات ایران و ایرانی بر گزید . داستان نادر باید در ایران ویران امروز که کشور ما در چنگال مشتی دستار بند تازی پرست اشغالگر گرفتار شده تکرار شود . باید نادر را در میان کارگران نیشکر هفت تپه جست . باید نادر را از میان کارگران فولاد اهواز شناسائی کرد . شاید نادر ، راننده کامیونی است که ماه هاست در اعتصاب بسر میبرد ؟ نادر آن معلم میهن خواهی است که کلاس درس خود را تعطیل کرده است .نادر شاید آن دانشجوی بابلی است که به طرفداری از کارگران نیشکر هفت تپه فریاد اتحاد سر میدهد ؟
ما هزاران نادر داریم ، مهم این است که امروز مردم ایران با پیوستن به اعتصابات سر تا سری ، رژیم خونخواران دستار بند را به زیر بکشند و از شرایط مناسب جهانی که پیش آمده ، نهایت استفاده را ببرند .
نادر در 22 نوامبر 1688 میلادی در قلعه دستجرد به دنیا آمد . نام پدرش امامقلی بیک بود .سلسله افشار یکی از اقوام ترک صحرا نشین و بخشی از سپاه اغوزخان بود ( تاریخچه نادر شاه ، مینورسکی ، رویه های 8و 9 ) . البته محمد کاظم مروی ، صاحب عالم آرای نادری ، طایفه افشار را ترکمان میداند . شاه اسماعیل ، بخشی از این قوم را به خراسان کوچ داد و آنها در ابیورد ساکن شدند . ( منبع بالا ) . آنچه در بررسی های تاریخی دستگیر میشود ، بر خلاف تاریخ نگاران صله بگیر ، این است که خانواده نادر چنان در فقر و گمنامی قرار داشتند که هیچ تملقی نمیتواند آنرا بپوشاند .
محمد کاظم مروی در عالم آرای نادری می نویسد : نادر مورد توجه بابا علی بیک ، حاکم ابیورد قرار داشت و به عنوان تفنگچی آقاسی مشغول خدمت بود . بخاطر ابراز لیاقت به اشیک آقاسی گری منصوب شد. نادر در دفع ترکمن ها رشادت های زیادی از خود نشان داد . این بخش از تاریخ کشورمان با ظهور رضا شاه بزرگ گره میخورد .
بابا علی بیک که فتوحات مکرر نادر را می دید ، دخترش گوهر شاد را به نادر داد واو برای نادر دو فرزند بنامهای نصرالله و امامقلی به دنیا آورد .
برای بررسی به قدرت رسیدن نادر که شباهتی هائی با نحوه به قدرت رسیدن رضا شاه بزرگ دارد باید به زمانی بر گردم که اصفهان در محاصره محمود افغان بود و شاه سلطان حسین و درباریان تصمیم گرفتند که تهماسب میرزا ولیعهد را به قزوین بفرستند و از طرفی دیگر صفی میرزا ، فرزند دیگر شاه را به کرمانشاه فرستادند .با اینکار شاهزادگان صفوی را حفظ و از آنها به عنوان کمک خارجی سود جستند . تهماسب میرزا با سقوط اصفهان ، خود را بنام شاه تهماسب دوم شناسائی می کند . صفی میرزا در کرمانشاه موفق میشود ، قوای عثمانی را از همدان بیرون براند ولی شوربختانه با توطئه هم میهنان لر تبار خود به قتل میرسد .
محمود افغان پس از فتح اصفهان ، لشگری برای دفع شاه تهماسب دوم به قزوین می فرستد ولی تهماسب که توان مقابله را نمی بیند ، به آذربایجان می گریزد . شاه تهماسب دوم سفرائی به دربار عثمانی و روس می فرستد و خواهان کمک از آنها میشود !! پیشنهاد او مبنی بر واگذاری تمام نواحی دریای خزر به شوروی ، شامل گیلان ، مازندران ، شیروان و داغستان و استر آباد و غرب کشور به عثمانی ، مورد توجه روس ها و ترکها قرار نمی گیرد ، چون آنها طبق قرار دادی که بین خود بسته بودند این نواحی را اشغال کرده بودند . آذری ها علیرغم رنجشی که عامل اصلی آن دین بازی شاهان صفوی بود ، به خودی روی خوش نشان دادند و از شاه تهماسب دوم حمایت کردند . با قتل محمود افغان ، شاه تهماسب به تهران آمد . در این میان نادرقلی افشار و فتحعلی خان قاجار به او پیوستند . در دفع ملک محمود سیستانی که در خراسان یکه تازی میکرد ، تهماسب دوم ، نادر را به همکاری دعوت کرد و در دامغان طی ملاقات با او ، عنوان معاون فرمانده کل قوای ایران را به او داد .
در کتاب عالم آرای نادری ، رویه 66 می خوانیم :
«… چون شاه تهماسب دوم از زیاده روی های فتحعلی خان قاجار که سودای پادشاهی داشت ، ناراضی بود ، ماجرا را با نادر در میان گذاشته و نادر فتحعلی خان را به قتل میرساند . »
جمس فریزر در کتاب تاریخ نادر شاه افشار ، رویه 64 به مسئله قتل فتحعلی خان دقیق تر نگاه کرده است:
«… به موجب اغتشاشی که فتحعلی خان در سپاه به وجود آورده و حقوق سربازان را نمیداد ، موجب فرار و نارضایتی آنها را پیش آورده بود . همین مسئله باعث مرگش شد . با کشته شدن فتحعلی خان، قشون او به استر آّباد عقب نشینی کردند . با مرگ فتحعلی خان ، نادر سپهسالار کل ارتش شاه تهماسب شد . نادر برای سرکوب ملک محمود سیستانی به خراسان میرود . طبق معمول!! با خیانت اطرافیان ملک محمود و شخصی بنام پیر محمود که فرمانده کل قوای ملک محمود بود ، دروازه نوغان مشهد گشوده میشود و سپاهیان نادر وارد شهر میشوند . (نادر شاه ، لکهارت ، رویه 39 ) .
سئوالی اینجا مطرح میشود : آیا به راستی امیران کشور ما ، قره باغی و فر دوست ، که در راس بلند پایه ترین مقام های ارتشی قرار داشتند ، از تاریخ میهن خود بی اطلاع بودند؟ آیا در تمام موارد مزد خیانت را نمی دانستند که چیست ؟
ملک محمود و برادرش به امام رضا پناه بردند و خیالشان راحت بود که کسی حرمت امام تازی را نمی شکند، ولی این بار نادر به این تقدس پایان داد . آنها را از داخل حرم بیرون کشیده و اعدام کرد .
قدرت روز افزون نادر ، شاه تهماسب را به وحشت انداخته بود . شاه صفوی در قوچان به توطئه چینی علیه نادر پرداخت . اطرافیان و مشاوران او در این امر ، نقش عمده داشتند . در این میان ماجرای عشقی دختر سام بیک قوچانی ( خبوشانی ) نیز کار ساز بود . این دختر که نامزد نادر بود ، مورد توجه شاه تهماسب قرار گرفت و از او خواستگاری کرد . برای آوردن دختر از شیروان ، 300 تن از اطرافیان شاه از قوچان بدان سوی میروند که نادر راه را بر آنها بسته و بسیاری از آنها را می کشد . ( عالم آرای نادری ، رویه های 75 تا 79 ) . نادر بلافاصله با این دختر عروسی می کند . شاه صفوی بازی را می بازد .
نادر برای تصرف هرات و دفع ابدالی ها آماده میشود که شاه صفوی ، حمله به اصفهان را خواهان است . مشاوران بی بینش تهماسب دوم سعی بر افزایش تنش بین شاه و نادر دارند . شاه بی خرد صفوی تحت نفوذ اطرافیان به حاکمان خراسان پیام فرستاد تا فرمانهای نادر را به کار نبدند .نادر وقتی به سبزوار رسید ، با درهای بسته شهر مواجه شد . سبزوار به راحتی به تصرف نادر در آمد . تصمیم نادر برای سرکوبی ابدالی ها پیش از حمله به اصفهان ، نشان از ارزیابی درست او از اوضاع بود . الهیار خان و ذوالفقار خان ابدالی در جنگ با نادر شکست میخورند . شاه صفوی می خواهد تا الهیار خان را بکشد که نادر مانع میشود . حرکت اشرف افغان بسوی خراسان از دید نادر مخفی نمانده و اوست که الهیار خان ابدالی را در پست حکومت هرات ابقاء می کند .
سپاه اشرف افغان در مهماندوست دامغان از نادر به سختی شکست میخورد . ( 29 سپتامبر 1729 میلادی ) .اشرف 12 هزار تن از سپاهیان خود را از دست میدهد . نوشته های ژان اوتر در سفر نامه اش که در رویه 124 آن انعکاس یافته از طرفی موجب شرمساری و از سوئی غرور انگیز است : افغان ها که به شکست دادن ایرانیان عادت کرده بودند ، ایرانیان را مردمی بی مقدار ، بی ارزش و خوار می شمردند . آنها در نبرد مهماندوست بخود وعده یک پیروزی ساده را میدادند ، آنها نمیدانستند که ایرانیان تحت فرمان نادر ، دیگر آن ایرانیهائی نیستند که به فرمان سرداران بی غیرت و خائن رهبری می شدند .
به ابتکار نادر ، شاه تهماسب دوم پیکی به قسطنطنیه فرستاد و از سلطان عثمانی خواست تا تمام شهر های تصرف کرده را پس بدهد . نادر به دنبال اشرف افغان بود که در سمنان مجبور به توقف شد و آن بازی احمقانه اعمال قدرت از سوی شاه بی خرد صفوی بود که منجر به کشته شدن بیش از سه هزار تن از رجال اصفهان شد . این مدت به اشرف مجال داد تا به اصفهان برگشته و دست به آن کشتار بزند . (نادر شاه ، لکهارت ، رویه 54 ) . اشرف افغان دست کمک بسوی ترکها دراز می کند و سلطان احمد سوم به او پاسخ مثبت میدهد . این سپاه با لشگریان اشرف در مورچه خورت اصفهان آماده مقابله با ارتش نادر میشوند .
در این جنگ ، پیروزی با نادر بود . نادر با بینش ژرف خود وبخاطر باز نشدن جبهه جنگ عثمانیها علیه او ، تمام سربازان ترک اسیر شده را آزاد کرد .این اقدام نادر را با عملکرد ناجوانمردانه خمینی در سال 57 که به امیران خودی وعده آقائی داد و سپس در پشت بام مدرسه علوی تمامی آنها را به گلوله بست مقایسه کنید .
روزی که خمینی به قدرت رسید ، اطرافیان او شروع به غارت و چپاول اموال باقی مانده از سران پهلوی کردند و این غارت به مردم عادی کشیده شد که تا امروز ادامه دارد . نادر وقتی غارت اردوی افغانها را دید . دستور داد تا غارتگران عمده را اعدام کنند . اینکار او از آن نظر بود که قبلا غارت را قدغن کرده بود . اگر بعد ها نظم و انضباط را در ارتش نادر شاه می بینیم ، مدیون سیاست های درست این شاه بود .
اصفهان به دست نادر تسخیر میشود و شاه تهماسب دوم از تهران به اصفهان میرود . کاخ فرح آباد که ویران شده مورد دیدار شاه قرار میگیرد . در کاخ پیرزن خدمت کاری شاه را در آغوش میگیرد که معلوم میشود ، او مادرشاه بوده که در تمام دوره تسلط افغانها خود را خدمتکار معرفی تا از مرگ نجات پیدا کند ( نادر شاه ، لکهارت ، رویه 56 ) . شاه تهماسب ، خواهر بزرگ خود را به عقد نادر در می آورد و خود بر تخت سلطنت می نشیند . اعتماد به نفس به ایرانیان بر میگردد . اشرف افغان در فرار بسوی قند هار در سیستان و بلوچستان کشته میشود .
ارسال سر بریده شده اشرف افغان به اصفهان ، فتح نامه ایرانیان بر افاغنه بود . نادر پیکی به دربار محمد شاه گورکانی از سلاطین هند می فرستد و از او می خواهد تا به فراریان افغان پناه ندهد . او ابتداء شوشتر ، دزفول ، خرم آباد و بروجرد را آزاد می کند ، سپس متوجه نهاوند شده و ترکان عثمانی اشغالگر را سرکوب می کند . عبدالرحمان پاشا سردار ترک ، همدان را تخلیه کرده و به سنندج فرار می کند . نادر در سال 1143 هجری وارد تبریز میشود . ورود نادر به تبریز مقارن با خلع ید سلطان احمد سوم توسط سپاهیان ینگی چری ترک و جایگزینی سلطان محمود پنجم بجای او میشود . نادر از ضعف دولت عثمانی برای پس گرفتن شهرهای اشغالی می خواهد سود ببرد که خبر هجوم ابدالی ها به مشهد ، او را از این فکر باز میدارد . ابدالی ها در هرات شکست خورده و نادر برادرش ابراهیم خان را مسئول هجوم ابدالی ها دانسته و در جمع به او 22 ضربه شلاق میزند . ( عالم آرای نادری ، رویه 161 ) .
شاه تهماسب دوم که از افزایش قدرت نادر به هراس افتاده بود ، تصمیم میگیرد تا که شخصا با عثمانی ها برای پس گرفتن شهر های اشغالی بجنگد . سپاه 18 هزار تنی او پس از ورود به تبریز ، با عزل حاکمی که نادر گمارده بود ، عازم ایروان شد . ایروان به محاصره در می آید ولی آذوقه سپاهیان تهماسب پس از 18 روز محاصره شهر تمام میشود .شاه به ناچار به سلطانیه میرود . شاه جدید عثمانی ، احمد پاشای بغدادی را مامور جنگ با شاه تهماسب صفوی می کند و در جنگ کردخان یا قوریجان نزدیک همدان ، تهماسب با 5 هزار تلفات به اصفهان می گریزد . سپاهیان عثمانی تا ابهررابه تصرف خود درمی آورند . سرداردیگر ترک ، علی پاشا حکیم اوغلوازایروان به آذربایجان هجوم برده و تبریز، مراغه و رضائیه را اشغال می کند . شاه بی کفایت و ابله صفوی به موجب معاهده ننگینی ، تمام ولایات قفقاز تا رود ارس را به ترکها میدهد و از طرفی با عقد قرارداد دیگری با روس ها تمام ولایات ساحل جنوبی دریای خزر را به روسها واگذار می کند . اخبار وقتی به نادر میرسد ، او با خشم و نفرت هر دو را باطل دانسته و بسوی گرگان حرکت می کند . روسها گیلان را بدون جنگ تخلیه می کنند . نادر به شاه تهماسب پیام میدهد ، سپاهیانش را به حوالی قم بفرستد تا شهر های اشغالی را از ترکها پس بگیریم . شاه ابله صفوی به نادر دستور میدهد به اصفهان بیا و در مورد قرار داد من اظهار نظر نکن !! نادر به اصفهان میرود ودرهزار جریب خیمه میزند . او ضیافتی ترتیب میدهد و از شاه دعوت به شرکت در آن جشن می کند . وقتی شاه مست میشود و فریاد می زند خوانندگان و نوازندگان خراسانی را حاضر کنید ، نادر میگوید : شما طایفه بی عاقبت ، بسکه با بندگان اعلی ( شاه تهماسب ) به لهو و لعب اشتغال نموده اید ، از ما پسران ماه سیما و دختران خورشید لقای خراسانی مطالبه می نمائید ؟ چنانچه امور شاهی از این فرد ساخته نیست ، پا پیش بگذارید و تاج و جقه پادشاهی از وی گرفته و به من تسلیم کنید . ( عالم آرای نادری ، رویه 231 ) . حسن علی خان معیر باشی ، محمد خان بلوچ ، میر ابوالقاسم کاشی و محمد علی خان غلام از شاه می خواهند تا مهر و جقه را تسلیم کند ، چون از پادشاهی خلع شده است . ( تاریخ ایران ، شاملوئی ، رویه 685).
شاه تهماسب دوم مدتی در مشهد ، نیشابور و سبزوار زندگی کرد و در سال 1154 هجری به دستور رضا قلی میرزا با تمام فرزندانش به قتل رسید . نادر تحت عنوان نایب سلطنه ، بر تخت شاهنشاهی ایران نشست .
آغاز جنایت !
بجرات میتوان گفت : آن اندازه که خون ایرانی به دست ایرانی ریخته شده ، هیچ قدرت خارجی اینکار را نکرده است . به جرات میتوان گفت آن اندازه که ایرانی دست به فریب خوردنش شاهکار است ، در کمتر ملتی میتوان آنرا دید . وقتی نادر سرگرم جنگ با عثمانی ها بود ، محمدخان بلوچ ، از بلوچ های اردوی محمود غلجه زائی ، با شایعه مرگ نادر طوایف بختیاری ، قشقائی و مردم دشستان و اعراب جنوب ایران را با خود هم آهنگ می کند . محمد خان بلوچ با دست گذاشتن برباور مردم سنی و همراه کردن آخوند احمد مدنی رهبر سنی های بندر عباس و مردم فارس با خود ، بلوا را به وجود آورد.( نادر شاه ،لکهارت، رویه 173).
نادر از بغداد خود را به لرستان میرساند . خبر می آورند که مردم هویزه و شوشتر برای محمد خان بلوچ آذوقه تهیه می کنند . نادر قلعه هویزه را محاصره می کند . بخاطر خیانت شاهسون های ساکن قلعه ، دروازه گشوده میشود و قتل عام شروع میشود . سربازان نادر ضمن کشتار به هیچ زن و دختری رحم نمی کنند ( عالم آرای نادری ، رویه 343) . در شوشتر با وجودی که مردم مقاومت نکردند ، نادر تمام سران شهر را گردن زد . سربازانش بلائی را که بر سر زنان هویزه آورده بودند ، در مورد زنان شوشتر هم اعمال کردند . ( جهان گشای نادری ، رویه 223 ) و ( تاریخ پانصد ساله خوزستان ، احمد کسروی ، رویه 134 ) .نادر ، محمد خان بلوچ را در گردنه شولستان به سختی شکست میدهد ، اما او فرار کرده وبه جزیره کیش میرود . نادر با گرفتن کشتی از انگلیسی ها و هلندی ها ، جزیره کیش را محاصره و محمد خان بلوچ دستگیر و به اصفهان فرستاده میشود . آخوند احمد مدنی هم توسط تهماسب خان جلایر ، سردار نادر به قتل میرسد . در اصفهان ، محمد خان بلوچ را ابتداء کور و سپس در میدان نقش جهان پوست از تن او مثل گوسفند بر می کشند ! ( عالم آرای نادری ، رویه های 367 و 368 ) .
البته ژان اوتر در سفرنامه خود ، رویه 132 می نویسد : محمد خان را که کور کردند ، او در زندان خود را حلق آویز کرد . پس از خاموش کردن این فتنه ، نادر در تمام جنگهایش پیروز میشد . سلطان عثمانی برای جبران شکست های سختی که از نادر خورده بود ، خواست به داغستان لشگر کشی کند . ترکها میبایستی از خاک روسیه عبور کنند که این کار با مخالفت روسها همراه بود . این تصمیم عثمانیها باعث شد تا زمینه جنگ روسیه با عثمانی فراهم شود . ( نادر شاه ، لکهارت ، رویه 129 ) .شرایط پیش آمده از هر نظر به نفع نادر بود . دو معاهده گنجه و ارض روم ، اولی با روس ها و دومی با ترکها ، موجب شد تا تمام اراضی اشغال شده در زمان صفوی به ایران باز گردانده شوند . در دشت مغان تمام شرایط برای احراز پادشاهی نادر مهیا شد . در بین شرکت کنندگان تنها آخوند میرزا ابوالحسن ملا باشی ، تمایل خود را به خاندان صفوی ابراز نمود که بلافاصله در حضور نادر طناب بگردنش انداختند و او را خفه کردند . ( عالم آرای نادری ، رویه 455) . نادر شاه میشود و نخستین شرط خود را مطرح می کند : شیعه و سنی اختلاف خود را کنار بگذارند ، شیعیان مانند اهل سنت هر یک امامی را پیروی کنند .
با این شرط ، به حیات 228 ساله شیعه و سنی کشی پایان داده میشود .
نادر تمایلات مذهبی نداشت و پیشنهاد او معطوف به خواست های سیاسی او بود .
ارتش نادر شاه
نبوغ نادر در امر سازماندهی نظامی و آمادگی روحی مردم ایران پس از دو سده خفت و خواری و برادر کشی بخاطر سیاست های احمقانه شاهان صفوی ، باعث شد که ارتش نادر به مقام بلندی دست یابد که مورد توجه جهانیان قرار گیرد . سربازان ارتش نادر ، که حس میهن خواهی در آنها تبلور یافته بود ، استعداد بالقوه خود را در پرتو مدیریت و نظم نادری آشکار ساختند . وقتی ارتش نادر را با سپاه پاسداران امروز مقایسه می کنیم ، متوجه اختلاف فاحش بین این دو میشویم . سران سپاه که از بیخ و بن فاقد دانش نظامی هستند و کارشان تنها چاپیدن کشور و مردم ماست . سپاهی که در آن نظم و انضباط وجود ندارد و تنها چیزی که در افراد آن به چشم نمی خورد عرق وطن است .سپاهی که پاسداران آن با کوهی از پشم در صورت ، یقه های چرکین و بدنی که ماه هاست رنگ حمام بخود ندیده ، با یک باور و هدف که همانا حفظ مقام رهبری و ولایت فقیه بوده و پاسداری از سرحدات و مرز های میهن برایشان مهم نیست ، تشکیل شده است . نادر با انتخاب سرباز از میان سرزمین های مغلوب و در کنار هم قرار دادن سنی و شیعه توانست به وحدت ملی که شاهان صفویه آنرا از بین برده بودند دست یابد . کاری که جمهوری اسلامی با تبعیت از اجداد خود در سلسله صفویه صورت داد و با شرکت ندادن سنی ها ، اذیت و آزار دراویش ، ارمنی ها ، آسوری ها ، یهودیان ، مسیحی ها و زرتشیان و قتل عام بهائی ها وحدت و انسجام ملی را گرفت . جمهوری اسلامی حتی به طرفداران پر و پا قرص خود ، یعنی جبهه ملی و نهضت آزادی و جاما و …. هم رحم نکرد .
جمس فریزر در کتاب تاریخ نادر شاه افشار و مختصری از تاریخ سلاطین مغول در هند ، رویه های 104 . 105 می نویسد : یک تن از سپاهیان نادر پیاده نبود ، همه سواره و مسلح بودند . در وقت جنگ تفاوت بین آقا و نوکر دیده نمی شد . همه جنگی ، متهور و ثابت قدم بودند . زنان هم در وقت حرکت با سربازها تفاوت نداشتند . آنها کمر ها بسته و چکمه در پا مثل مردان بودند . دکتر رضا شعبانی در کتاب تاریخ اجتماعی ایران در عصر افشاریه ، رویه 113 می نویسد : ارتش نادری در تمام موارد به شخص شاه وفادار بود . عامل این وفاداری ، انضباط شدید نظامی حاکم بر اردوی نادری و اعتمادی بود که سران ارتش به شخص نادر داشتند . نکته بعدی را باید در آشتی بین شیعیان و سنی ها ی ارتش دنبال کرد . باید اظهار داشت که ارتش نادری و افراد آن از مرفه ترین و ممتاز ترین مردمان تشکیل یافته بود .
این نادر بود که پس از تصرف بحرین که در زمان شاه سلطان حسین به اشغال شیخ جبار هوله ای در آمده بود ، بفکر ایجاد نیروی دریائی افتاد ( نادرشاه افشار ، لکهارت ، رویه 151) .
سرکوب بختیاری ها به سرکردگی علیمراد خان توسط نادر ، بخش های تاریک و هولناکی اززندگی نادر را تشکیل میدهد. علیمراد خان ، مثل محمد خان بلوچ هدفهائی چون او در سر می پروراند . مخفیگاه علی مراد خان در منطقه تروک که دارای کوه های صعب العبوری است قرار داشت .
سرهنگان نادر ، غار محل اختفای علیمراد خان را محاصره می کنند . علیمراد خان ابتدا زنان و فرزندان خود را می کشد و سه روز مقابل سپاهیان نادر می جنگد و آنگاه تسلیم میشود . نادر حکم می کند که گوش ، بینی و دست و پاهای علیمراد خان را بریده و قطع کنند . چشمان او را از حدقه خارج کنند و سینه و سایر اعضای بدن او را پاره پاره کنند و سپس به مادر پیر علیمراد خان میگوید : فرزندنت را به تو بخشیدم !!( عالم آرای نادری ، رویه های 475 و 476 ).
نادر برای فتح قندهار که تحت سلطه حسین خان ، برادر زاده محمود افغان قرار داشت ، هشتاد هزارسپاهی را راهی آن دیار نمود . تامین هزینه این سپاه باعث شد تا بسیاری از شهر ها دچار مضیقه مواد غذائی قرار گیرند و کرمان تا هشت سال دچار قحطی شد . ( نادر شاه افشار ، لکهارت ، رویه 156 ) .
شوربختانه تا امروز ، کمتر کسی را یافته ام که تاریخ ایران را همزمان با مسائل ژئوپولیتیکی و مطالعه روابط جغرافیائی هر زمان مورد بررسی قرار دهد . چگونه ما میتوانیم حرف از هویت ملی بزنیم ، زمانیکه شهر های ما روزانه توسط بیگانگان اشغال شده باشد ؟ برای مثال در زمان صفویه ، شهر تبریز چند بار اشغال و آزاد شد ؟ چرا هیچ یک از پژوهشگران ما آنطور که بایسته است به جغرافیای سیاسی و ژئوپولیتیک نپرداخته اند ؟ آیا هویت ملی به جغرافیای سیاسی ما ارتباط ندارد ؟ به سرزمین هائی که در دوران صفویه ، قاجاریه و چشم پوشی از سهم دریای خزردر زمان دستار بندان اشغالگر تازی پرست امروز ندارد ؟
دو رویداد بزرگ و پر اهمیت تاریخی در چهل سال گذشته مسئله هویت را برای ایران و پیش روی ایرانیان مطرح ساخته است . نخست یورش دگر باره تازیان و پیدا شدن سر و کله آدمخواران جمهوری اسلامی به سر کردگی خمینی وژن و فرو ریختن نظام جهانی دو قطبی در دهه 1990 میلادی که منجر به از میان رفتن موازنه ژئوپولیتیکی در جهان سیاست شد . فرو پاشی کشورهائی چون شوروی ، یوگسلاوی و چکسلواکی و پیدا شدن کشور های جدید در اروپای شرقی ، آسیای مرکزی و قفقاز در همسایگی کشورمان ایران . با روی کار آمدن جمهوری اسلامی و تبعیت رهبر آن از شاه اسماعیل صفوی برای گسترش شیعه و دادن هویت اسلامی به مردم ایران تا دسامبر 017 2 ادامه داشت . از آن تاریخ تا امروز مردم ما مشابه زمان نادر به میهن روی آورده و به دستار بندان اشغالگر تازی پرست پشت کرده اند . از آن زمان ما شاهد یک رخداد بزرگ ملی هستیم . چتر گسترده هویت ملی اینک هویت های قومی را زیر پوشش خود قرار داده . امروزه آذری ، کرد ، لر ، بلوچ ، خوزی و خراسانی ، گیلک و مازندرانی ، بختیاری و کرمانی و فارسی و پارسی همه مردمان ایراند . امروز ترفند آخوند نابکار و حزب خائن توده خنثی شده است . امروز میلیونها ایرانی مهاجر در تمام دنیا ، جنبه های پر ارزشی از هویت ملی ایرانیان را به جهانیان نشان داده اند .
شوربختانه در سال 1979میلادی بر اثر سیاست های نابخردانه جیمی کارتر و مشاورانش که ترس از کمونیست ریشه در آن داشت ، نظام پادشاهی محمد رضا شاه پهلوی فرو ریخت و ده سال بعد که با فرو پاشی اتحاد جماهیر شوروی این خطر رفع شد ، مابقی زمامداران آمریکائی توجهی به خطر صدور شیعه نکردند ، تا اینکه زمامداران مغز فندقی جمهوری اسلامی منطقه و دنیا را در آشوب و ترس فرو بردند . بی لیاقتی و حماقت سران جمهوری اسلامی برای صدور شیعه باعث شد تا از عبور لوله های نفتی و گازی ایران در دریای خزر ، قفقاز و آسیای مرکزی جلو گیری شود ، سهم دریای خزر به 11 در صد برسد . در جنوب و عراق ، روابط ایران با کشور های همسایه دچار تشنج شود . با دخالت های خمینی وژن در اوضاع داخلی عراق ، جنگ خانمانسوز هشت ساله پیش آید . امارات متحده عربی ، خود را مالک جزایر ابو موسی و تنب بزرگ و کوچک بداند . صدور شیعه در پاکستان باعث شد تا سنی های آنجا دست به شیعه کشی بزنند . ظهور طالبان وداعش و کشتار کردهای عراق توسط ترکها که خطر تجزیه کردستان را پیش آورده ، باید مورد بررسی جدی قرار گیرد .
به راستی چه شباهت حیرت انگیزی بین دو دوره از تاریخ ما وجود دارد ؟
آیا عملکرد آخوند ها تا این لحظه وحدت وهویت ملی ما را بخطر نینداخته است ؟
قند هار دارای برج و باروی بسیار محکمی بود . سلاطین هند ، اورنگ زیب و داراشکوه مبالغ هنگفتی صرف این استحکامات کردند . وقتی محاصره قند هار طول کشید ، نادر با نبوغ نظامی خود که آنرا بعدها در آغا محمد خان قاجار هم دیدیم ، دستور به ساختن شهری بنام نادر آباد در کنار قندهار داد . آغا محمد خان قاجار در محاصره کرمان بخاطر پیش آمدن زمستان و اینکه مردم کرمان فکر میکردند ، زمستان سخت آنجا ، شاه قاجار را مجبور به عقب نشینی می کند ، شهر جدیدی در کنار کرمان ساخت .
نادر فرمان حمله به قند هار را در روز 22 ذی العقده 1150 هجری صادر کرد . از روز حمله تا سقوط قندهار یکماه طول کشید . به دستور نادر تمام برج و باروی قند هار را ویران کردند و اهالی آنرا به نادر آباد کوچاندند .
سیاست های درست نادر با دولت عثمانی باعث شد تا سنی و شیعه کشی باب نشود .
نادر در راه هندوستان !
جواهر لعل نهرو در کتاب کشف هند ، رویه 453 می نویسد : برای نادر تصرف دهلی خیلی آسان بود ، زیرا حکمرانان دهلی ، بیکاره ، زنباره و شهوت پرست بودند و به امور جنگی عادت نداشتند . نهرو عقیده دارد که عامل جدائی افغانستان از هند ، حمله نادر به هندوستان بوده است . ( منبع بالا ، رویه 454). پیش از آن نوشتم که نادر چند بار از سلاطین هند خواسته بود تا به افغانها پناه ندهند واین بهانه ای شد برای حمله به هندوستان . طبق معمول !!! دو تن از زمامداران مشهور هند ، سعادت خان و نظام الملک ، نایب السطنه دکن به نادر نامه نوشته و او را به تصرف هندوستان ترغیب کردند . سپاه نادر از راه قرا باغ بسوی غزنین حرکت نمود .فرماندار غزنین فرار کرده و به کابل میرود . بزرگان غزنین تا قراباغ به استقبال نادر می شتابند و خود را تسلیم می کنند . ناصر خان فرماندار کابل هم گریخته و به پیشاور میرود . کابل به راحتی تسلیم میشود . در حمله به پیشاور ، ناصر خان اسیر میشود .
قتل سقیر نادر در جلال آباد بهانه آخرین را به نادر برای حمله به هندوستان میدهد . نادر در پیشاور است که خبر مرگ برادرش ، ابراهیم خان ، سپهسالار آذربایجان به دست لزگی ها را به او میدهند .لزگی ها به مسئولان تبریز میگویند : اگر شانزده تن از سران ما که در زندان سنگی تبریز اسیرند ، آزاد شوند ، ما جسد ابراهیم خان را تحویل میدهیم . جواب مسئولین منفی بود . لزگی ها بوسیله یک عامل نفوذی خود ، شانزده تن را فراری داده و جسد ابراهیم خان را وارونه به درختی آویزان و آنرا می سوزانند . ( عالم آرای نادری ، رویه 677) . وقتی خبر فتح پیشاور به محمد شاه گورکانی رسید ، او با لشگر 200 هزار تنی خود بسوی نادر شتافت . در ترکیب سپاه شاه هند ، دو هزار فیل و 3 هزار عراده توپ وجود داشت .نادر قسمت اعظم سپاه خود را برای مقابله با هندیان اعزام می کند و خود بسوی لاهور میرود . وزیر آباد ، ، یمین آباد و پنجاب و لاهور به تصرف نادر در آمد . با سقوط لاهور بفرمان نادر ، سپاهیانش کوچکترین تعدی به جان و مال مردم روا نداشتند . ( عالم آرای نادری ، رویه های 697 و 698) . نادر بسوی کرنال رفته و راه آذوقه رسانی به ارتش هند را مسدود می کند . نبرد تاریخی نادر و محمد شاه گورکانی در شمال دهلی ، در محلی بنام کرنال رخداد . در این نبرد بود که نادر برای فرار فیل های جنگی از شتر با بارنفت و قیر سود جست . وقتی فیل های ارتش هند ، شترهائی آتشین را دیدند ، به عقب بر گشته و سنگر های مقدم محمد شاه گورکانی را ویران ساختند . ( تاریخ ایران ، حبیب الله شاملوئی ، رویه 708) . سردار ایرانی محمد شاه گورکانی ( سعادت خان نیشابوری ) اسیر نادر میشود . به پیشنهاد این سردار اسیر شده ایرانی ، نادر متقاعد میشود که به دهلی لشگر کشی کند . دهلی سقوط می کند و خزانه محمد شاه گورکانی توسط نادر غارت میشود . تخت طاووس ، یاقوت های دریای نور و چشم حور و گوهر های گرانبها ی کوه نور و ارلو نصیب نادر میشود . نادر 60000جلد از کتابهای خطی هندیان را با خود به ایران آورد و به آستان قدس رضوی و کتابخانه شاهی تهران سپرد . ( تاریخ اجتماعی ایران در عهد افشاریه ، رویه 97 ) . نادر با غارت هندوستان ، سه سال مردم ایران را از پرداخت مالیات معاف کرد . ( تاریخ نادر شاه افشار ،جمس فریزر ، رویه 122) . شایعه کشته شدن نادر و بلوای هندیان ، باعث وقوع یکی از تراژدی های عالم شد . قتل عام اهالی دهلی توسط نادر ، از تاریکترین اوراق تاریخ کشور ما بشمار میرود . ظرف 6 ساعت ، مردمانی که از بازار صرافان دهلی تا عید گاه قدیم که نزدیک ده کیلومتر مسافت دارد زندگی میکردند ، قتل عام شدند . شاه هند از نادر درخواست منع کشتار میدهد و نادربلافاصله حکم میدهدکه کشتار متوقف شود . لکهارت میگوید : اجرای این حکم در بحبوحه کشتار ، یکی از شگفتی های جهان است . نادر ، محمد شاه گورکانی را در سلطنت هند، ابقاء می کند و طی مراسمی،تاج شاهی را بر سراو میگذارد . نادر بسوی ایران باز میگردد .
ادامه دارد