فضا – زمان
دکتر هوشنگ حق بین( ساسانیفر)
“گاه “ در فارسى پسوند «زمان و مکان» است، مانند شامگاه به چم «زمان» شام، یا «دانشگاه» به چم «جایگاه دانش» است. این چهار گاهان شامل یک بعد زمان و سه بعد فضا میباشد. بنا بر نسبیت انیشتن، هر چهار بعد هم ارزند.
ابتدا این گاهان را بیکران در نظر میگیریم. میتوانیم این مفهوم را به صورت چهار محور (زمان-طول-عرض-ارتفاع ) عمود بر هم تصور کنیم. هر بعد از دو جهت بیکران است. این سیستم چهار بعدى بیکران را flat space یا فضاى مسطح مینامند که به نظر ما یک مفهوم بالقوه است. ما این فضا-زمان را ground state، یا نقطه صفر هستى مینامیم. علت این نامگذارى انست که بنا بر نسبیت عام اینشتین، فضا-زمان یک سیستم دینامیک است. پیش از نسبیت اینشتین، اولاًبه هم ارزى چهار گاهان معتقد نبودند، ثانیاً زمان را مطلق فرض میکردند. بدین معنى که سیستم چهار بعدى را شبیه یک صحنه تاتر فرص میکردند که ماده در ان اجراى نقش میکرد و زمان یک پارامتر مستقل از مکان میبود. پس از نسبیت، چهار گاهان خود بازیگرند!
بنا بر اصل عدم قطییت، در این در این ground state، نوسانات خود به خودى رخ میدهد که به عقیده ما همان ذرات بنیادى و معالاً هستى بالفعل است. به این موضوع بیشتر میپردازیم.
زمان-مکان بیکران در ادبیات زرتشتى به زروان ارتباط دارد و زروان نماد انست که میتواند این سیستم بالقوه را به یک سیستم بالفعل تبدیل کند.چگونه؟ با یک تولد در این سیستم بالقوه در نتیجه یک نوسان خود به خودى ناشى از اصل عدم قطییت فیزیک کوانتمى. این تولد با زمان تولد و محل تولد، چهار گاهان مبداء، مشخص میشود. به محض معرفی یک زمان-مکان در این سیستم بیکران، هر چهار بعد از یک طرف (گاهان)کرانمند میشوند.
گاهان یک نقطه نیست بلکه یک باند فضا-زمان است که در أدبیات زرتشتى “واى” نامیده و به میدان جنگ برگردان شده است. من برگردان “میدان اندرکنش” را ترجیح میدهم. این باند فضا-زمان، به زبان ریاضى، یک تابع دلتا است که شبیه یک زنگوله چهار بعدى است.
در ادبیات زرتشتى، واى منطقه روشنایى و تاریکى را از هم جدا میکند. منطقه روشنایى محل زایش ماده و تاریکى محل زایش ضد ماده است که نتیجه شک (و ارزوى) زروان است. تاریخ و جغرافیاى گذشته نقاطی هستند که به بالفعل تبدیل شده اند و تاریخ و جغرافیاى اینده هنوز نقاط بالقوه میباشند.
با تولد، فضاى مسطح بالامنحنى curved space میشود. انحناءفضا یعنى وجودماده و وجود ماده یعنی انحناءفضا. چه زاده میشود؟ دو گوهرهمزاد متضاد؛ دو قلوى ذره و ضد ذره. در ادبیات کهن، عنوان خدا به کسى اطلاق میشد که دو قلو زاییده باشد نه قبل از ان.
قانون حاکم بر تولد دو گوهرهمزاد متضاد، معادله دیراک Dirac است که یک معادله دیفرانسیلى درجه یک در زمان -مکان است. موضوع “واى” در بندهش که همان فضاى بین تاریکى و روشنایى است، از این معادله دیفرانسیلى به دست میاید.در این معادله، فضاى تاریکى و روشنایى و فضاى بین انها در فضاى انرژى تعریف میشوند. در اینجا هم مانند بالا، فضاهاى تاریکى و روشنایى از طرف “واى” کرانمندند و مفهوم نیمه کرانمندى دوباره تکرار میشود. ذرات در انرژى مثبت و به طرف اینده زندگى میکنند و ضد ذرات در انرژى منفى و به طرف گذشته زندگى میکنند. در جامعه فیزیک دانان، انرژى هاى منفى که خروجى معادله هستند با بینهایت ذره پر شده اند تا از بى ثباتى ذره جلوگیرى کنند. در واقع یک معادله براى زندگى یک ذره پیشنهاد میشود ولى ضد ذره وبینهایت ذره دیگر به ما تحمیل میشود. به نظر ما، این معادله، در واقع طراح هستى است.
معادلات دیراک طراح هستى میباشد و دوگوهر متضاد همزاد خروجی این معادلات هستند. انرژى هاى منفى که به یک اقیانوس بی ته پر از ذره میماند، هستى بالقوه است. در اینجا اقیانوس پر، شبیه فضاى مسطح بالا میباشد.
در این اینجا معادلات نقش اشا را ایفا میکنند. از این به بعد، به طور کلى، قانون را به معنى اشا و یا TRUTH و ماده را به معنى هستى، واقعیت و یا REALITY بکار میبریم و ما معتقدیم که هستى قانونمنداست نه هدفمند.
جلسه آینده به ذرات بنیادى میپردازیم.