پهلویها و اسلام
« سیاوش لشگری»
سه شنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۸ برابر با ۳۰ آپریل ۲۰۱۹
در هر جمع دوستانه که شرکت میکنید، در میان گفتگوها به ویژه اگر سیاسی هم باشد یکی از حضار که سخنی برای گفتن ندارد بیمقدمه و بیمورد میگوید، به نظر من اگر شاه مانند پدرش در برابر آخوندها سفت و محکم میبود و پوست آخوندها را میکند در ایران انقلاب نمیشد! همین یک جمله کافیست برای ادامه یک بحث تکراری بینتیجه. بلافاصله یکی دیگر که تا آن لحظه فقط شنونده بوده سر ذوق میآید و گویی به کشف جدیدی نائل شده پای جلو میگذارد و اظهار میکند اگر شاه جلوی انتشار کتاب خمینی را نمیگرفت و اجازه میداد ملت آن را بخواند هرگز کسی به دنبال خمینی نمیرفت. فرد دیگری که فکر میکند اگر در این بحث مهم و حیاتی شرکت نکند او را بیخبر و بیسواد میپندارند میپرد میان میدان سخن و میگوید اشتباه شاه آنجا بود که خمینی را اعدام نکرد و برعکس پدرش رضاشاه ، محمدرضا شاه اسلامی بود. گفتگوها آنقدر ادامه پیدا میکند که گاهی کار به تلخی و تندی و قهر نیز میکشد.
در اینجا و پیش از اینکه وارد اصل بحث شوم از همه آنها که میگویند چرا شاه ایران یک فرد مذهبی بود میپرسم، چرا شاه ایران نباید مذهبی میبود؟! چرا باید شاه از لحاظ باورهای مذهبی با مردم میهناش که اکثریت مسلمان بودند فرق میداشت؟ شاه ایران مگر از یک پدر و مادر مسلمان به وجود نیامده بود؟ شاه ایران مگر گفته بود من آتئیست هستم؟! یا از اسلام دست کشیدهام؟ مگر هر کس که شاه شد باید از دین رسمی کشورش بیرون برود؟ و ضد دین گردد؟ مذهبی بودن یک رهبر و پادشاه کشوری که دارای مردمانی مذهبی است باید جزو محاسن آن رهبر محسوب شود نه اینکه آن را عیبی بزرگ تلقی کنند. حالا کاری نداریم که اگر شاه مذهبی هم نمیبود ایرادها بر میگشت به اینکه چرا شاه مذهبی نبود!
متاسفانه در میان ایرانیان یک نظر غیرمنصفانه و نادرست دیگر به دست نویسندگان و یا خود مردم جا افتاده است که گفته میشود، محمدرضا شاه مذهبی بود و پدرش رضا شاه ضد مذهب بود؛ و یا اینکه محمدرضا شاه یاور آخوندها و رضاشاه دشمن آخوندها بود! نظری کاملا نادرست و وارون با واقعیت! پیش از اینکه سندی دال بر غیرواقعی بودن این اتهام نادرست ارائه دهم لازم به گفتن است، ایران یکی از قدیمیترین کشورهای مسلمان در جهان است و شاید هم نخستین کشور تسلیم شده در جهان باشد که اکثر مردماش به زور و شاید تعداد کمی هم به میل اسلام آوردهاند. امروز پس از۱۲۰۰ سال اکثریتی که در روستاها و شهرهای مذهبی زندگی میکنند و تقریبا ۷۰ درصد ایرانیان را تشکیل میدهند علاقمند و باورمند به اسلاماند و به این آسانیها هم حاضر به ترک آن نیستند. البته که تعداد آنها پیش از آمدن خمینی به ایران بیشتر بود و پس از انقلاب تعداد زیادی از مردم به ویژه جوانان، دل از اسلام وهر دینی بریدهاند ولی حالا حالا کار دارد و تلاش فوقالعاده میطلبد تا اکثریت مردم به آگاهیهای لازم برسند و صدالبته که رهبر چنین کشور ی مجبور است دستکم یک مسلمان معمولی باشد و معلوم نیست چرا ایرانیان توقع دارند شاه مملکت باید بیدین و یا یک ضد دین باشد ، شاهی که قانون اساسی هم او را مأمور و ملزم به ترویج دین نموده بود چگونه میتوانست ضد دین عمل کند؟
بر میگردم به اینکه چرا محمدرضاشاه پهلوی اتفاقا آنگونه که شایع است مذهبی نبود و رضاشاه هم آنطور که شهرت دارد ضدآخوند و ضددین نبود و هر دو این ادعاها جز اتهام برای کوبیدن محمدرضاشاه پهلوی از یکسو و رضاشاه بزرگ از سوی دیگر نیست. برای اثبات این دو موضوع به یک سند تاریخی و دقیق نیاز داریم. سندی که اگر نادرست میبود تا به امروز سرو صدای افراد بسیاری را درآورده بود. برای دیدن چنین سندی که در دسترس همگان هم هست، با شما خواننده این سطور سری میزنیم به «ویکی پدیا» بخش رضاشاه، قسمت دین تا ببینیم رضاشاه اسلامیتر بود یا محمدرضا شاه. در بخش دین مربوط به رضا شاه نوشته است: «در زمان رضاشاه حوزههای علمیه در قم، اصفهان و نجف خودمختار باقی ماندند.» عجب ، تا آنجا که ما شنیده بودیم مردم میگفتند رضاشاه درب حوزههای علمیه را تخته کرده بود! در ادامه مینویسد: «در زمان رضا شاه وزارت آموزش و پرورش (وزارت فرهنگ) آموزش مذهبی را در مدارس دولتی اجباری کرد!» پس آموزش مذهبی در دوره پادشاهی رضاشاه نه اینکه از بین نرفت بلکه اجباری هم شد.
ادامه مطلب: «در زمان رضاشاه، با کنترل محتوای این دروس جلوی هر عقیدهای را که بویی از شکآوری به مذهب داشت گرفته میشد! هدف رضا شاه حاکم کردن دولت بر تبلیغ و ترویج اسلام بود تا تضعیف مذهب با اندیشههای سکولار…» نوشته ادامه پیدا میکند: «وی زندگی سیاسیاش را با رهبری قزاقها در آیینهای ماه محرم آغاز کرد. رضاشاه واعظان سرشناس را برای ارائه برنامههای مذهبی به رادیوی سراسری دعوت کرد.»
هممیهنانی که بدون وقفه در هر فرصتی به دست میآورند میگویند رضاشاه حقوق آخوندها را قطع و محمدرضا شاه دوباره آن را برقرار کرد توجه فرمایند. در همانجا مینویسد: «رضاشاه سنت شاهیِ تامین بودجه مالی مدارس علمیه و بزرگداشت مجتهدین اعظم و سفرهای زیارتی حتا به نجف و کربلا را استمرار بخشید. رضا شاه نام بسیاری از فرزندانش را نامهای امامان شیعه گذاشت. او به هشت روحانی در سال ۱۹۲۱ / ۱۳۰۰ که از عراق گریخته بودند پناهندگی داد. رضاشاه مجتهد بزرگ عبدالکریم حائری یزدی را به اقامت در شهر قم و تبدیل آن به مرکزی مانند نجف ترغیب و تشویق کرد. لقب آیتالله و حجتالاسلام در همین سالهای رضاشاهی بین عموم رایج شد. رضا شاه طلاب علوم دینی را از انجام سربازی معاف نمود. در زمان رضاشاه ادیان دیگر مانند ارامنه تحت فشار قرار گرفتند و مبارزه شدیدی علیه اقلیت مسیحی آغاز شد.»
چرایی همه این کارهای رضاشاه خیلی روشن است؛ چون او پادشاه یک کشور مسلمان شده بود و ناگزیر به اجرای فرامین اسلامی میگردید و صدالبته همه اینها که در مورد دین و رضاشاه در ویکی پدیا آمده نمیتواند کوچکترین خلل و تردیدی به خدمات معجزهآسای رضاشاه بزرگ وارد آورد که در ظرف شانزده سال ایران را از ژرفای خاکستر سیاه تاریخ بیرون کشید و به ایرانی زندگی بخشید و این قلم میخواهد نخست باعث رفع اتهام از محمدرضا شاه پهلوی گردد که تقریبا همگان او را مذهبیتر از رضاشاه میپندارند و مذهبی بودن او را هم یکی از ضعفهای او و عاملی برای رخ دادن انقلاب مینامند. در حالی که اتفاقا محمدرضا شاه پهلوی تا حدود زیادی از رسومات اسلامی را به دور انداخته بود و اجرا نمیکرد و میشود آن موارد را در دهها صفحه به روی کاغذ آورد ولی مخالفین سیاسی او همواره تهمت مذهبی بودن به او میزدند و هنوز هم میزنند تا گناه انقلاب را به گردن شاه بیندازند.
جالب است گفته شود که اتفاقا فقط آخوندها متوجه موضوع شده بودند که محمدرضاشاه در پی بر کندن حضور اسلام از حکومت است و به طریقی گام به گام و طبیعی درآن مسیر پیش میرود. آنها خوب میدانستند اگر محمد رضاشاه ده سال دیگر در پادشاهی باقی میماند جنازه نقش اسلام در حکومت را به دست خودش به خاک میسپرد ولی افسوس که دشمنان خارجی و هممیهنان داخلی دست به دست هم داده ریشه پادشاهی مقبول و پیشروندهی پهلوی دوم را از بیخ و بن کندند و خود را هم به همراه همه مردم جهان به زحمت و گرفتاری انداختند.
و اما این نوشته برای رفع اتهام از رضاشاه بزرگ نیز هست که او را به غلط یک پادشاه ضددین لقب دادهاند. در واقع نه محمدرضاشاه پهلوی مذهبیتر از پدرش بود و نه رضاشاه یک انسان غیرمذهبی چنانکه شهرت یافته است بود. آنها دو تن ایراندوست مسلمان معمولی و معقول مانند همه مردم ایران بودند و بس!
در پایان ضروری است گفته شود تا زمانی که دین رسمی مردم ایران اسلام است و تا زمانی که اکثریت قابل توجهی از هممیهنان ما به ویژه در ردهی با سوادان کشور علاقمند به حفظ این دین هستند هیچ رهبری، هیچ رئیس جمهوری و هیچ پادشاهی در ایران نمیتواند دم از سکولاریسم بزند و یا به اسلام بیاعتنا باشد. بدبختانه با ادامه داشتن این دین هم در ایران بالاخره روزی بار دیگر و بارهای دیگر شور حسینی مردمی که عاشق حسین و علی و محمد و زینباند به طغیانهای دیگری تبدیل خواهد شد و این ملک زرخیز را به تجزیه و یا به ویرانهای تبدیل خواهد کرد، مگر اینکه ایران هم مثلا مانند کشور اسپانیا خردمندانه خود را از چنگال این دین بیرون آورد تا رستگارشده و در ردیف کشورهای پیشرفته درآید.