بازسرایی آبان یشت
« میرزا آقا عسگری مانی»
بخشی از کتاب منتشر شدۀ «از باستان تا آستان»(1)
سرودۀ مانی.
پخش از یوتیوب.2017
پیش نویسی بر «آبان یشت»
یشتها بخشی از کتاب اوستا (کتاب دینی زرتشتیان) هستند. اینها سرودهها و مزامیری دینی–آیینیاند که به دست مؤبدان، سرایندهگان و باورمندان به آیین زرتشت نوشته و یا سروده شدهاند و پیوندی با خود زرتشت و گاتاهایش ندارند. بسیاری از نگاشتههای زرتشتیان بارها در یورشهای بیگانهگان یا در واگریزیها و جنگهای فرقهای و دینی سوزانده شده و از بین رفتهاند و دوباره از یادمان و یادماندههای آنانی که این سرودهها را از بَر داشتهاند برگرفته و بازنویسی شدهاند.
بیشتر این سرودهها در دوران اشکانیان (پارتها) دوباره گردآوری، بازنویسی و نگهداری شدهاند. بنابراین میتوان پذیرفت که کم و بیش در گذر زمان، دستخوش دگرگونیهای شده باشند.
هرچه باشد، این نوشتهها بخشی از باورهای پیروان آیین زرتشت، مهر، میترا و آناهیتا بوده که درهم و برهم هنایش و آمیختگی داشتهاند. اینها واگویههای بسیاری از مردم در زمان خود بودهاند و در برگزاری آیینها، جشنها و در دربارها خوانده میشدهاند. به گونهای روشن نمیتوان گفت سرچشمهی هریک از این باورها و نوشتهها در کجای زمان و مکان بوده است.
آبان یشت یکی از این یشت های21 گانهی اوستا است و در ستایش ایزدبانوی باران آناهیتا نگاشته شده است. ارج و برتری آناهیتا در استورهها و باورهای ایرانیان، همتای اهورامزدا و زرتشت بوده است. اهورامزدا از زرتشت میخواهد که آناهیتا را به خاطر او ستایش کند. حتا اهورامزدا خود، گاهی از آناهیتا میخواهد تا خواستههای او را برآورد. این سه به ویژه در دورهی اشکانی رئوس یک سهگوشه را میساختهاند. آناهیتا -ایزد آب- ازاین روی درخور نِگَر است که فلات ایران همواره از کمبود باران و آب در رنج بوده و پیدایش و آفرینش فرشتهای برتر و توانا برای باران و آب چیزی درخور ارزیابی و پذیرش است. برتری آناهیتا تا بهآنجا بوده که از شمال تا اپاختر، و از خاور تا باختر ایران برایش نیایشگاههای باشکوهی برپای کرده بودند. هنوز ویرانههای برخی از این ستایشگاهها در برخی از شهرهای ایران -از آن میان در همدان، کنگاور، خراسان، خوزستان و … – برجا است و در کاوشهای باستانشناسی(ی مهران) صد سالهی پسین، از شکم زمین و تاریخ اندکاندک سربرآورده و رخ مینمایند. نه تنها در بسیاری جاهای ایران برای آناهیتا نیایشکده ساخته بودند، نگاره یا پیکرههای کوچک و بزرگ آناهیتا نیز در جای جای ایران فراوان بوده و برخی از آنها هنوز هم در برخی از موزههای اروپایی و ایرانی نگهداری میشوند. حتا نگارهی او بر زینت افزارِ زنان آن زمانه هم نقش میبسته است.
من نه زرتشتیام و نه به دینی باور دارم اما چون ایرانیام، زرتشت یکی از بُنمایههای شناسهی فرهنگی من هم هست. خود زرتشت و گاتاهایش را میگویم و نه «دین زرتشتی» را.
چندین و چند سال پیش زرتشت را نخستین شاعر بزرگ ایرانزمین، و بزرگترین فیلسوف ایرانی دوران باستان نامیدم. زرتشت در گاتاها یک اندیشهورزِ شاعر و یک شاعر فیلسوف است. بیشتر نگرشها و اندیشههای زرتشت در گاتاهای او که دوسوماش برجای مانده هنوز هم با زمانهی ما سازگار است چرا که سرشار از ژرفاندیشی و آرزوهای انسان در هرجای زمین و زمان است. بیهوده نیست که فریدریش ویلهلم نیچه یکی از مهمترین کتابهای فلسفیاش را «چنین گفت زرتشت» نام نهاد و ریچارد اشتراوس آهنگساز برجستهی آلمانی نیز در سدهی نوزدهم یکی از دلنشینترین و ماندگارترین سینفونیهای شاعرانهاش را چنین نام داد: Also sprach Zahrathstra
گرایش زرتشت به هستی آدمیان و ارجگذاریاش به پاکیزه نگهداشتن آب، خاک و هوا درخور ستایش بسیار است. او کوشید از کشتن چهارپایان زیر نام «قربانی» جلوگیری کند و آنچه را در این باره از نگرشهای دینی گذشتهگان و درگذشتهگان برجای مانده بود به کناری نهد.
همهی یشتها از دیدگاهِ زیباییشناختی و چکامهسُرایی، یکسان نیستند. آبانیشت یکی از زیباترینهای آنهاست.
نخست : چون در ستایش یک زن است، یک ایزدبانو، یک زن-خدا. آن هم در سرزمینهایی که مردان دست بالا را در میان خدایان، پادشاهان، رهبران تیرهها، ایلها و خانوادهها داشتهاند.
دوم: ازین روی که در این یشت، یک خدای اساطیری و افسانهای در پیکر یک زن زمینی در برابر چشم مردم و پیروانش پیدا و دیدنی میشود. ازاینجاست که یک سرودهی دینی که نیمرُخی آسمانی دارد، نیمرخی زمینی و این جهانی هم پیدا میکند. دراین سروده میتوان پیکر زیبای آناهیتا را همانگونه که مردمان و پیکرتراشان پیکرههای او را میتراشیدهاند تصور کرد. آبان یشت چکامهگونهایست که ذهنیات، اندیشهها، زیباگرایی، آرزوها و نیازهای ایرانیان را یکجا در خود بازتاب میدهد. از این روی من این یشت را برای بازسُرایی برگزیدم.
اما چرا بازسرایی؟
برگردانندهگان و پژوهشگرانی که یشتها و گاتاها را از زبان اوستایی و پهلوی به فارسی امروز برگرداندهاند هیچیک چکامهسُرا نبودهاند. گرچه کیست در ایران که از ذوق شعری بیبهره باشد. خواندن آن بازگردانها کمتر چنگی بر دل ایرانیان شعردوست میزند. گاهی چم و درونهی آنچه از این نگارههای کهن به پارسی امروز برگردانده شده روشن نیست! البته پیداست که این پژوهشگران ارجمند و بردبار کوشیدهاند متنهای کهن را واژه به واژه و «تحتاللفظی» ترجمه کنند تا به اصل وفادار بمانند و چیزی کم یا زیان نشود و این، البته که خویشکاری هر پژوهشگر راستین است. اگر رنج و کار آنها نبود من که نه زبان اوستایی میدانم و نه زبان پهلوی، چگونه میتوانستم با آن متنها آشنا شوم؟ و روشن است که نمیتوانستم این بازسُرایی آزاد از آبانیشت را پیشکِش خواهندهگاناش کنم. اگر شما تنها چهار خط از یشتها یا گاتاها را از بازگردان و گزارش 4 تن از اوستاپژوهان و گزارندهگان پارسی باهم بسنجید، بیگمان گیج میشوید که اینها چرا اینهمه با هم ناهمخوان و نایکساناند و چرا در بیشتر جاها دریافتنی نیستند و پیدا نیست که چم و معنای این نوشتهها چه بوده و اکنون چیست؟! یافتن معناهای اصلی و نزدیک به متنی که درخور فهم امروزیان هم باشد چندان شدنی نیست. مگر این که کسی بارها و بارها به جملهها باریک شود و آنها را در برابر هم بسنجد تا کم و بیش به معنای آنها و به چمِ نزدیک به بُنِ آنها راه بیابد یا گمانهزنی کند. من چندین برگردان گوناگون از آبانیشت را بارها خواندم و سنجیدم. آماجم یافتن اصل معانی آنها بود تا به آنها در این بازنگاری وفادار بمانم. اما سرانجام زبان و شیوهی سُرایشگریی خویش را بهکار بستم تا مگر این یشت درخشان را به شعردوستانِ فرهنگدوست، به جوانان امروز و شاید فردا نزدیک و نزدیکتر کنم. آنچه در این بازسُرایی خواهید خواند نه دور از بُنِ آبانیشت است و نه روبرداری برابر اصل از بازگرداندههای آن. گونهای بازسرایی آزاد است.
خوب است اینجا به گاتاها، تنها نوشتاری که از خود زرتشت است اشارتی کنم. گاتاها برگردانندههای پرشماری دارد که هریک با چامه و روش زبانی خود آنها را پارسینویسی کرده است. اینان یا به زبان اوستایی و پهلوی آشنا بودهاند یا ترجمهها را از روی دست هم یا در برابرسنجی برگردانهای دیگر بازنویسی کردهاند. همهی این گزارشها ارجمندند و سندیت دارند. اما کمتر میتوانند در میان همهگان روان و رایج شوند. من بازسرایی آبان یشت را با نگاه به چند برگردان و گزارش ازجمله برگردانهای دو پژوهشگر ارجمند انجام دادهام: استادان جلیل دوستخواه و پرویز رجبی و نیز چند سرچشمهی پراکندهی دیگر.
چنان که نوشتم، خواسته و هدف من از این برگردان این بوده وهست که بخشی از چکامههای ایران زمان ساسانی و اشکانی را به زبانی امروزین درآورم تا به ذوق و سلیقهی شماری از شعردوستان و شعرخوانان امروز پارسیزبان نزدیک باشد و پذیرفتنی.
کوشیدهام دراین بازسرایی، هم سرشت کُهنزبانی سرودهها را نگهدارم و هم آن را به چکامهسرایی امروز پارسی در ایران نزدیکتر کنم.
در برخی جاها چند خط یا بند را افزودهام تا فضای آرکائیک، باستانی و آیینی آبانیشت را روشنتر بنگارم. خوانندهی کنجکاو میتواند این بازسروده را با َبرگردانهای موجود دیگر برابر نهد تا دریابد همانندیها و ناهمانندیهایشان در کجاهاست.
امیدوارم این بازنویسی یا بازسُرایی برای آن دسته از ایرانیانی که کمتر با متون کهن کنار میآیند خواندنی و دلپذیر باشد. آبان یشت از آن دسته کهنسرودههایی است که آنها را «از هر زبان که میشنوی نامکرر است.»
میرزاآقا عسگری مانی
فوریه و مارس 2017
**آبان یَشت
آنگاه بزرگاخَرَد -اهورامزدا-
به زرتشت چنین گفت:
-«ای کهندادگرِ ایرانزمین!
آناهیتا، ایزدبانوی آب
و سرچشمهی همهی آبهای گیتی را
به خاطرِ من بستای!
که درمانبخش است، مزدامَنِش است
که دامن در فراخنای جهان گسترانده است.
در جهانِ استومند، اوست برازندهی ستایش
سزاوار نیایش اوست
آفرینندهی جان است و رَمهها
آفرینندهی داشتهها و کشور
افزایندهی گیتی است، او را بستای!
آناهیتا تخمهی همهی مردان را پاک کند،
زهدان همهی زنان را بپالاید تا نیکو زایند،
نیکان را زایند!
زایمان زنان را آسان کند
در پستانهایشان شیرِ پرورنده روان کند.
ایزدبانوییست برومند و بلندآوازه، بستای او را!
فرّهمند است همچندِ هرچه آب بر زمین است و در زمین
نیرومندست که از کوه ِ«هُکر»
باران و رود را به دریای فراخکَرت بَرَد.
ایزدبانوی زیبا پیکر است آناهیتا
دارندهی هزار دریاچه است
دارندهی هزار رود،
هریک به درازای چهل روز راهِ سوارکاری چابک،
که به سوی دریای فراخکَرت رواناند.
رواناند اینهمه رود
تا گُردهی دریا فراز شود
تا کرانههایش به خروش برآیند.
تو ای زرتشتِ سپیدمنش وی را بستای
زان که شادابیی جهان
از شادیی آبهاییست که او روان میکند!
از اینهمه آب که از آنِ من است
رودی روان کند به هفت کشور،
آسان و یکسان
به زمستان و به تابستان.
تا خوشنودم کند، آناهیتا
آب را تازه میگرداند،
تخمهی مردان و زهدان زنان را میپالاید.
او را من –اهوره مزدا–
به نیروی خویش هستی بخشیدم.
تا خانه و روستای شما را آبادان کنم
شهرها و کشور شما را خُرّم کنم.
او را من آفریدم تا پشتیبان شما باشد،
پناهبخش و نگاهبان شما باشد.
بنگر چه زیباست این بلورپیکر و برهنهاندام
بنگر چه بخشاینده است و شادیبخش
این بانوی آبها و دریاچهها!
ای زرتُشت!
آناهیتا از سوی من برمیخیزد
بازوان زیبا و سپیدش را میگشاید،
آن بازوان را که به ستبری کتف اسپاند،
آراسته به زیورهای گرانمایه.
آن نازنینِ زیباسیما و زیباجان
روان میشود به نیرومندی،
و میاندیشد:
چه کسانی مرا نیایش کنند؟
کیست که مرا افشرهی آمیخته
با گیاهِ جانافزای هَوم نذری آورد؟
افشرهای درآمیخته با شیر؟
چنین نیکدلانی را شادمانی آرزو کنم و
خرمیی پایدار ببخشایم!
من که اهوره مزدایم
به این زیبابانو کُرنش میبرم.
وی را با آوایی بلند نیایش میکنم
ازیرا کهاش فَرّه روشنایی است.
ای آناهیتای رخشانرو! سپیدبازو!
باشد که از پی دادخواهی به یاریمان بشتابی!
تا نیکترت بستاییم
با هُومِ به شیر اندر شده
با تُردترین شاخههای نازک اناربُن
با بَرسَم، با سخنِ خَرَد و منَثَره
با اندیشهی نیک، گفتار و کردار نیک
با نوشاک و سخنی رسا
چنین باد!
نشسته بر گردونه
لگام در دست همیراند
این زن-خدای بلندبالا، زیبا
آناهیتا.
جویای نام میراند و
با خود چنین میاندیشد:
-«کدامین کَس مرا نیایش کند؟
«کدامین کَسان مرا نیایش کنند؟
کیست که مرا نوشاکِ آمیخته با گیاهِ نیروبخش
افشرهی درآمیخته با شیر پیشکش کند؟»
چنین نیکدل مردمان را خوشی روادارم،
شادمانی و خرمی.
این رخشانبانوی خردمند
با چهار اسپ سپید گردونهاش
به نبرد دشمنان میتازد.
با چهار سپیداسپِ یکساننژاد و زیباپیکر
به نبرد با دیوان و دروغبندان میتازد،
تا با جادوان و پریهای بدکردار
با کَوی*ها و کَرَپن*های ستمکار نبرد کند.
اوست آناهیتا!
زورمندی تابنده و شتابنده
بالابلند و بُرزومند که روان میشود
با نیرومندی همهی رودها و دریاها
در شبها و روزها
در گذشتهها و هنوزها!
او را بستود و میستاید اهورامزدا!
او را بستود و میستاید در ایرانویج
در کرانهی رود وَنگوهی دایتیا*ی روشن سِرشت.
اکنون با هومِ آمیخته به شیر،
با شاخههای نازکِ بَرسَم* در دست،
با سخنِ بهسامان در دهان،
با نیکاندیشی، نیکگفتاری و نیککرداری،
با نیرومندی و با آوازی بلند و روان
ایزدبانوی آبها و بارانها
زن–خدای دریاها و رودها
آناهیتا.
دانایی بزرگ –اهوره مزدا–
از آناهیتا چنین میخواهد:
زرتشت پسر پوروشَسپ را کامیابی بخش تا:
دانایانه بیندیشد،
دانایانه سخن براند،
دانایانه رفتار کند.
خود نیز
پذیرای پیشکش آورندهگان باش!
پذیرای پیشکشیها باش!
+++
زانپس:
هوشنگشاه پیشدادی
در دامنهی هَراکوه
آناهیتا را صد اسپ و
هزار گاو و دههزار گوسپند ارزانی داشت.
پس گفت:
ای نیکترین بانو، ای تواناترین!
ای آناهیتای سپیدبازو!
کامیابیام ده تا بزرگترین شهریار جهان گردم،
تا چیره شوم بر:
دیوان و دروغبندان،
جادوان و پریهای بدکردار
کَویها و کَرَپنهای ستمکار.
یاراییام ده
تا دوسوم دیوان مَزَندری *
و دُروندان وَرِن* را بر زمین افگنم!
آنگاه آناهیتا
آن بانوی نیالوده و بیآلایش
آن نیرودهنده به رودِ اَرِد*
که افشره و نوشدارو
با آب گوارا و
گیاهِ سودبخش و
میوههای خوشگُوار میآفریند،
آن فزایندهی گیاهان و بالانندهی درختان
آن که خواستار پیشکشی و
پذیرای پیشکش آورندهگان است-
هوشنگ را کامروایی ارزانی داشت.
+++
آنگاه
جمشید خوبرَمه
در کمرکشِ هُکَرکوه
در پیشگاهِ آناهیتا صد اسپ و
هزار گاو و
دههزار گوسپند قربانی کرد.
پس گفت:
ای نیکوترین بانو، ای تواناترین!
کامیابیام دِه
تا یاریگر شهرها باشم و شهروندان
تا بزرگترین شهر-یارِ گیتی گردم،
تا چیره شوم بر:
دیوان و دروغبندان،
جادوان و پریهای بدکردار.
توانم ببخش
تا کَویها و کَرَپنهای ستمکار را بر زمین افگنم!
تا دیوانِ زورگو و رُبایندهگان داشتههای کشور را
از دارایی و سود
از فراوانی رمه
و از خشنودی و سرفرازی بیبهره کنم!
پس، آناهیتای نرماندام
آن خواستارِ پیشکشیها
و پذیرای پیشکش آورندهگان
جمشید را
کامروایی ارزانی داشت.
+++
آنگاه اَژی دهاکِ
سه پوزه،
سه کله
شش چشم
آن دیو دروغبسیارِ نیرومند
که در آسیب رساندن به مردمان
هزار چُستی و چالاکی دارد،
آن آژیدهاک
که زورمندترین آفریدهی اهریمن است
در ستیز با جهان و جهانیان،
در پیشگاهِ ایزدبانو
صد اسپ و
هزار گاو و
دههزار گوسپند میکُشد.
و میخواهد:
آی آناهیتا
مرا کامیابی ده
تا هفت کشور را از مردمان تهی کنم!
آناهیتا کامروایش نمیکند!
+++
فریدون فرزندِ آبتین
از خاندان توانمند در سرزمین چهارگوشهی وَرِنَ
آناهیتا را صد اسپ و
هزار گاو و
دههزار گوسپند فراپیش نهاد.
پس گفت:
ای نیکوترین بانو، ای تواناترین!
مرا این کامیابی ارزانی دار
تا بر اَژیدهاکِ سه پوزه، سه کله، سه چشم
آن دارندهی چالاکی هزارگانه،
آن دیوِ بسیار زورمندِ دروغبند
آن دُروندِ ویرانگرِ جهان
که اهریمناش برای نابودی جهانِ اشه آفرید
که اهریمناش پتیاره و به پتیارهگی در جهان استومند آفرید
چیره آیم.
یاریام بخش
تا هر دو همسرش شهرناز و ارنواز را
که برازندهی زایش و افزایش فرزندان نیکاند و
شایستهی نگاهداری از دودمان ما،
از او برُبایم!
آنگاه آناهیتا
-خواستار پیشکشها و پذیرای پیشکشآورندهگان-
آرزوی او برآورد.
+++
وآنگاه
گرشاسپِ نریمان
در کرانهی دریاچهی پیشینه
آناهیتا را صد اسپ و
هزار گاو و
دههزار گوسپند ارزانی داشت.
و گفت:
ای نیکوترین بانو، ای تواناترین!
کامیابیام ده تا بر گَندَرِوَای زرینپاشنه
در کرانهی دریای پرخیزابهی فراخکَرت چیره آیم.
تا بر این زمین پهناورِ گویسان و ناپیداکرانه بتازم
یاریام بخشای
تا به سرای آن استوار دُروغ پرداز و نابکار
چیره درآیم.
افراسیاب تورانی نابکار
گرشاسپ نریمان را اما
در پناهگاه کاخآسای زیر زمینی خود میکُشد
تا به آن فرِّ شناور در فراخکرت دست یابد
به همان فرّی که از پیش و اکنون
و تا به همیشه از آنِ سرزمینهای ایرانی،
و از آنِ زرتشت است.
گرشاسپ به بیداد کشته میشود اما
افراسیاب کامیاب نمیگردد!
شگفتا این جهان و آنچه در آن روی میدهد!
+++
زان پس
کاووس شاهِ توانا
پیشاکوهِ شاهین
آناهیتا را صد اسپ و
هزار گاو و
دههزار گوسپند در پیشگاه نهاد.
پس بانگ برآورد:
ای نیکوترین بانو، ای تواناترین!
یاریام ده تا بزرگترین شهر-یارِ جهان شوم
تا چیره شوم بر:
دیوان و دروغبندان،
بر جادوان و پریهای بدکردار،
یاری بخشم باش
تا کَویها و کَرَپنهای ستمکار را بر زمین افگنم!
آناهیتا
آن خواستار پیشکشیها و
پذیرای پیشکشآورندهگان،
کاووس را کامیابی ارزانی داشت.
+++
کیخسرو پهلوان ایران زمین
آن استواردارندهی کشور
در کرانهی دریاچهی ژرف و پهناور چیچَست
آناهیتا را صد اسپ و
هزار گاو و
دههزار گوسپند بر زمین زد.
و به آوازی بلند وی را گفت:
ای نیکوترین بانو، ای تواناترین!
ای ایزد آبها و بارانهای گیتی!
ای دارندهی چشمهها، رودها و دریاها
مرا کامیابی بخش
تا بزرگترین شهریار جهان شوم
تا پیوسته پیشاپیشِ همهی گردونهها برانم و
در پهنانوردِ نبردگاه به تکاپو باشم.
تواناییام بخشای
تا بر:
دیوان و دروغبندان،
جادوان و پریهای بدکردار
چیره گردم،
کَویها و کَرَپنهای ستمکار را ریشه از زمین برکَنَم!
یاریام دِه!
مبادا من و رزمآورانم
به هنگام یورشِ دشمن تباهکار و بداندیش
به داماش اندرافتیم.
آناهیتای نیالوده و تابنده
آن خواستار پیشکشیها
و پذیرای پیشکشآورندهگان-
کیخسرو را پیروزی ارزانی داشت.
+++
پس آنگاه
توسِ یل و جنگآور
نشسته بر اسپ
تازان و رخشان
آناهیتا را بستود.
گفت:
از تو خواهان تندرستیی خویش و
همرزمانِ خویش،
خواستار نیرومندی اسپان خویشام!
تا دشمنان را از دور بازشناسند
تا همآوردانِ کینهورز را
با یک یورش از پای درافگنند.
ای نیکوترین بانو، ای تواناترین!
مرا کامیابی بخش
تا بر زادهگانِ دلیر وَیسه
در گذرگاه خشَشروسوکه
بر فرازِ کَنگِ بالابلند و اَشَوَن پیروز آیم.
پُشتیبانام باش
تا شهرهای تورانزمین را براندازم
تا دشمنان ایرانزمین را
پنجاهها، صدها،
صدها، هزارها،
هزارها، دههزارها
دههزارها، صدهزارها
بر خاک افگنم!
آنگاه آناهیتا
آن خواستار پیشکشیها
آن پذیرای پیشکشآورندهگان
آن فرهمند و برزومند
توس پهلوان را
توانِ پیروزی ارزانی داشت.
+++
زانسپس
دلیرزادهگان دودمان ویسِه
به گذرگاه خشَشروسوکه برآمدند
بر شانهی کَنگکوهِ تنومند.
ایزدبانو آناهیتا را
صد اسپ و
هزار گاو و
صدهزار گوسپند فدا کردند.
در پَی گفتند:
ای نیکوترین بانو، ای تواناترین!
ما را کامیابی ارزانی دار
تا بر پهلوان توسِ نبردآزما چیره آییم
تا شهرها و آبادیهای ایران را ویران کنیم،
و مردماناش را در شماری بسیار بکوبیم:
پنجاهها، صدها،
صدها، هزارها،
هزارها، دههزارها،
دههزارها، صدهزارها!
آناهیتای پیرو راستی،
آنان را کامیابی نبخشید
چنین بود و چنین باد!
+++
آنگاه
پهلوانِ پیروزمند، فریدون
پااوروَه کشتیرانِ کاردان را
چون کرکسی در هوا به پرواز واداشت!
سه شبانروز در هوا میچرخید
سه شبانروز به جستجوی سرای خویش به پرواز بود
نهاش مییافت، نه میتوانست فرود آید!
پس،
در سپیدهدمان سومین شب
در روشنانِ سپیدهدم بانگ برآورد:
آهایییی… ای آناهیتا!
ای مادهخدای خوشپیکر،
ای ایزد آبها، بارانها و دریاها!
به یاریام بشتاب
تا دیگر بار به زمین مزداآفریده بازگردم
به سرای خویش .
زانپس تو را در کرانهی دریاچهی رنگها
هزار افشرهی بهآیینساخته و پالوده
آمیخته با بوتهی خوشبوی هُوم و
خوابانده در شیر تازه پیشکش آورم.
پس، آناهیتای پاکدامن و رخشانرُخ
در پیکر دوشیزهای زیبا و بُرزومند،
کمربسته و بالابلند،
آزاده و نژاده،
بزرگوار و شکوهمند،
با پاپوشهای درخشان تا مچ پا،
با بندهای زرین بر گِرداگردِ کمرش،
روانه شد.
بازوان کشتیران را به چالاکی برگرفت
و به چشم برهم زدنی
وی را به زمینِ مزداآفریده بازگرداند
از آنگونه که پیشتر بود.
بیناخوشی و بیگزند
وی را به سرای و دودماناش بازآورد.
و چنین بود
که ایزدبانوی نیازپذیر و ستایشگر پیشکشآوران
کشتیبانِ کاردان را کامیابی ارزانی داشت.
+++
سپس
جاماسپ
سپاه دُروندان دیوپرست را بدید
که با آرایشِ جنگی از دور به نزدیک همیآیند.
پس، آناهیتا را
صد اسب و
هزار گاو و
ده هزار گوسپند به نیاز فراپیش نهاد.
گفت:
ای نیکوترین بانو، ای تواناترین!
مرا این نیکبختی فراهم آر
تا همچندِ ایرانیان
از پیروزیی بزرگ بهره یابم.
آناهیتا
آن زنخدای خواستار پیشکشیها
آن پذیرای پیشکشآورندهگان
جاماسپ را بهرهمند و پیروز گرداند.
+++
دیگرگاه
اشوَزدَنگهَه پسر پوروذاخشتی
و نیز، پسران سایوژدری: ثریت و اشوَزدَتگهَه
نزد ایزدِ بزرگ و شهریار تابان اَپمنَپاتِ* تیزاسب
فراز آمدند به نیاز.
وی را
صد اسب و
هزار گاو و
ده هزار گوسپند قربانی کردند.
پس گفتند:
باشد که نیکوترین بانو، آن تواناترین!
آن والاگُهرِ پاکاندیش و پاکسرشت،
ما را در کارزار جهانی با تورانیان دانو
در کَرَه و وَرَه دودمان اَسَهبَنَه
یاری دهاد، پیروز گرداناد!
زان که در نبرد با دورَاِکَیته بازماندهایم!
چون این بشنید آناهیتا،
آن خواستار پیشکشیها و
پذیرای پیشکشآورندگان
نیازشان برآورد.
+++
کمی پستر
ویستَورو از خاندان نوذر
بر کنارهی دریای ویتَنگوهَیتی
پیشکشها فراروی آناهیتا بنهاد
و چنین گفت:
ای بانوی ستایش شونده
ای چرخانندهی آب در هوا و بر زمین
ای نیروبخشِ چشمهها و رودها
ای جنبانندهی رودها و دریاها
ای خدابانو، آناهیتا!
در سرتاسر ایرانزمین
این سخن به آیین راستی،
و به درستی بر زبانها میرود که:
من از دودمان نوذر
به شمارهی موهای سرم از دیوپرستان بر خاک افگندهام.
پس تو ای گشایندهی راهها
مرا گذرگاهی خشک پدید آور
در این پهناور آبِ تندرو،
در این دریای ویتَنگوهَیتی،
تا از اینسو به آنسویاش بگذرم!
پس، اردویسور آناهیتا
در پیکر دوشیزهای زیبا، برومند و بُرزومند،
در آن جایگاه بود
کمر بسته بود و بالابلند
آزاده و نژاده
بزرگوار و شکوهمند
با پاپوشهای درخشان تا مچ پا
با بندهای زرین در میان بسته .
این بشنود و روانه شد.
باریکهای از آب را از رفتن بازبداشت
دیگر باریکهها بگذاشت تا همچنان روان باشند.
چنین شد که آن پهلوان را
گذرگاهی خشک پدید آورد
تا از اینسو به آنسوی آب ویتَنگوهَیتی برآمد!
چنین بود که آناهیتا
ویستورو را کامیاب کرد.
+++
ازآنپس
یُوایشته از خاندان فریانِ
در جزیرهی خیزابشِکن رنگها
آناهیتا را
صد اسب و
هزار گاو و
ده هزار گوسپند قربانی کرد.
پس گفت:
ای نیکوترین بانو، ای تواناترین!
اختیهی نیرنگبازِ خیرهسر
دشمنانه
نود و نُه پرسش دشوار در برابرم نهاده که:
-«هان، پاسخگوی»!
و من نتوانم!
تواناییام دِه
باشد پاسخاش دهم به درستی!
آناهیتا این بشنود
وی را دانایی و تواناییی فزاینده بخشید
و پیروز و بهروزاش گرداند.
+++
در پایان
اهورامزدای نیککُنش
-آن بزرگاخَرَد–
فرمان چنین داد:
ای ایزدبانوی زیباپیکرِ درستکار،
ای آناهیتای پرستیدنی و نیکورفتار!
دیگربار
از فراز ستارهگان به زمین که من آفریدم بشتاب!
تا فرمانرَوایان بیباک، تو را نیایش کنند
تا بزرگان و بزرگزادهگان تو را بستایند
باید که ارتشتارانِ دلیر از تو یاری خواهند:
در فراچنگ آوردنِ اسبانِ تیزتک
در یابشِ «فرِّ» برتر.
باید که آتُربانانِ پارسا
آن پرورشدهندهگانِ جان و ورجاوندی
در دستیابی بر دانش،
از تو یاری خواهند.
ای آناهیتای من!
از میانِ ستارهگانِ جهان
به سوی زمین بشتاب
به آهنگِ پیروزگرداندانِ آفریدههای من.
باید که دوشیزهگانِ کوشا و شایستهی همسر
از تو در یافتن شوی،
در یافتنِ خانهخدایی دلیر یاری خواهند.
باشد تا زنان جوان
از دشواریی زایش به آسودگی بگذرند.
اینها همه را تو بهجای توانی آورد آناهیتای من!
زانپس که این کارها کرده آمد،
دیگربار به جهانِ ستارهگان بازآی!
چنین بود که آناهیتا از فرازِ ستارهگان
به سوی زمینِ اهوراآفریده فرود آمد.
رو به زرتشتِ سپیتمان:
به نرمی چنین گفت!
ای پاکسرشت و راستیآور!
خوشا که اهورهمزدا
تو را به سروری جهان خاکی برگزید!
و مرا به نگاهبانیی آفرینشِ راستی و درستی!
از پرتوِ و فرِّ من است
که ستوران خُرد و کلان
و مردمان کِهینه و مِهینه
بر این زمین به گردشاند.
راستی را که من نگاهدارِ
همهی مزداآفریدهگانِ نیکرَوِش و درستکُنِشام،
آنگونه که آغلی، چهارپایان را در خود نگاه میدارد.
زرتُشت پرسید:
ای خدابانوی بیهمتا، ای آناهیتا!
ای که مزدا،
گذرگاهِ تو را بر فرازِ خورشید نهاد،
تا مارها و گزندگان، تو را گزند نتوانند رسانید،
چگونهات بستایم که سزاوار تو باشد؟
به کدام نیایش، آیینِ تو را برگزارم؟
پس آنگاه آناهیتا
وی را ازینگونه پاسخ بگفت:
ای سپیدمنشِ راستمایه!
مرا اینگونه بستای
و آیین مرا چنین برگزار:
از هنگامِ فرازآمدن خورشید
تا به گاهِ فرورفتن آن،
از این افشره، این آشامیدنیِ گوارا که مراست
با خوشنودی بنوش
از نوشاکِ مرگزُدای من بیاشام.
گوارایت باد این افشره، این نوشاکِ جانافزای من
که آمیخته با دَمکردهی خوشبوترین گیاهان است،
و درآمیخته با شیر تازه.
گوارا باد نیز بر آتُربانان دینآگاه و خردمند،
بر پارسایانِ آزموده و پاکیزه.
اما مباد که از آن
هَرِته، تبدار، نارسا تن، بیماراندام، و نابهسامان پیکر بنوشند.
مباد که زنِ ناپارسایی که گاتها نمیخواند،
و پیسِ بُریدهتَن که به دور از دیگران باید سرکند.
از آن بنوشند!*
من بدان آیینِ افشرهنوشی
–آن جشنِ نوشابهگساری-
که کور، کر، کوتاهبالا،
نابهخَرَد، غشی
و دیگر داغخوردهگان اهریمن؛ برگزارندهی آناند
پای بهنگذارم!
از این نوشابهی من، گوژسینه، و گوژپشت،
کوتاهتن و تباهدندان
مباد که بنوشند!
زرتشت پرسید:
ای آناهیتا!
پس آن نوشاک و آن چهارپایان
که دیوپرستان و دُروندان
از پَیِ فرورفتن خورشید برای تو قربانی کنند
چه خواهند شد؟
آناهیتا پاسخ داد:
ای سپیدمنش، ای زرتشت اَشَوَن!
آن جشن -آن آیینِ افشرهگساری-
که من بدان پای نگذارم
شایستهی ستایش دیوان است!
در چنان آیینی به جای من
ششصدهزار تن از هراسانگیزان و یاوهسُرایان
از هرزهدرایان و فرومایهگان پای نهند!
+++
آنگاه کوه زرین هُکَر ستوده میشود
که به بلندای هزار بالای آدمیست.
کوهی که آناهیتا از فراز آن فرومیخرامد
تا ستوده شود.
اوست که در فرهمندی بسیار
همچندِ همهی آبهای روی زمین است.
اوست که روان شود با نیرومندی.
اوست که مزداپرستان
با شاخههای بَرسَم در دست به گرداگردش فراهم آیند
تا بستایندش.
او را هوُوَهها* ستودند و از وی دارایی خواستند
او را نوذریان ستودند و از وی اسپان تکاور خواستند
نه چندان دیرتر از توانگر شدن هوُوَهها،
نوذریان کامروا شدند
و گُشتاسب در این سرزمینها
بر اسبانِ چابک و تیزرو دست یافت.
آناهیتا که دارندهی هزار دریاچه و هزار رود است
-هریک به درازای چهل روز راهِ مردی چابک سوار-
در کرانهی هر دریاچه کاخی خوشنما برپای داشت
هریک با یکصد پنجرهی درخشان،
با هزار ستون خوشتراش،
کاخی کلانپیکر
استوار بر هزار پَی.
در هر یک
خوابگاهی زیباست
با بالشهایی خوشبو
نهاده بر تختی خوشبوتر.
ای زرتشت!
در چنین جایی
آناهیتا، ایزدبانوی باران
از کوهی به بلندای هزار آدم فروریزد،
به پایین خرامد
زیبااندام و گشودهچهره
بازوستبر و گردنسپید
با تنپوشِ نازکِ مِه
با شانههایی چون کتفِ اسپان، رخشان.
اوست که در بزرگی
برابر با همهی آبهای روی زمین است
اوست ایزدبانوی آب و باران
زن-خدای تازهگی و تَری
ایزدبانویِ رویش و برآیش گیاهان و درختان.
اوست که هماره به نیرومندی روان شود.
زرتشتِ بلندجایگاه، او را بستود.
زرتشت بلندجایگاه
آناهیتا را در آریاویج بستود.
وی را در کرانهی رود دایتیای نیکسرشت
با آوایی رسا و شمرده بستود.
با دَمکردهی هوم
-آن گیاه دوردارندهی مرگ-
آمیخته به شیر،
با شاخههای نازکِ بَرسَم به دست،
با سخنِ دانایی در دهان،
با اندیشه، گفتار و کردار نیکاش
با نوشاک و با آواز نامیرایش
بستود،
ایزدبانوی آبآفرین را بستود.
و از وی چنین خواست:
ای آناهیتای نیک، ای تواناترین!
یاریام ده
تا کیگُشتاسپ دلیر
پسر لُهراسپ را برآن دارم تا هماره :
دینی اندیشد
دینی سخن گوید
دینی رفتار کند!
چنین بود که آناهیتا
آرزوی زرتشت اَشَوَن را برآورد.
+++
کیگشتاسپِ گرانمایه
بر کنارهی آبِ فرَزدانُو
صد اسپ و
هزار گاو و
دههزار گوسپند
فراپیشِ بانوی آبها و دریاها نهاد.
و از وی خواست:
ای آناهیتای نیک، ای تواناترین!
کامیابی ده مرا
تا در کارزار جهان
بر تُثریاوُنتِ بددین
و پَشَتَهی دیوسِتا
و بر ارجاسپِ دُروغبندِ دیوپرست پیروز گردم.
چنین بود که آناهیتا
پیشکشهایش پذیرفت
و آرزوی وی برآورد.
+++
آنگاه
زریر
سواره بر اسپی تیزتک، رزمکنان
هم، بر کرانهی دریای دایتیا
صد اسپ و
هزار گاو و
دههزار گوسپند
فراپیش آناهیتا قربانی کرد.
و گفت
ای نیک، ای تواناترین،
ای بانوی آذرخشِ آسمان و تندرِ ابر!
مرا نبردی جهانی پیشاروی است!
یاری ارزانیام دار
تا بر هومَه یَکَهی دیوسِتای گشودهچنگال
همو که در هشت کاخِ آذین یافته میزیید پیروز شوم،
و نیز،
بر ارجاسپِ دُروند و دیوپرست پیروز گردم.
چنین بود که آناهیتا
-آن خواهندهی پیشکشها
و پذیرندهی پیشکشآورندهگان –
زریر را کامروا کرد.
+++
به پسینگاه
وَندَرِمینیش برادر ارجاسپِ
به نزدیکای دریای فَراخکَرت دررسید
بدان جایی که مادینهخدای آبها و دریاها بود.
پس،
صد اسپ و
هزار گاو و
دههزار گوسپند
در پیشگاه آناهیتا سربُرید
و بانگ برآورد:
آی ای آناهیتای نیکآفرین، ای تواناترین!
مرا یاری رسان
تا بر کَیگشتاسپ دلیر و نشسته بر زریر
-آن سوارکار جنگآور و جنگپذیر
که مرا و دودمان مرا دُژمن است-
چیره آیم!
توانام ببخش
تا سرزمینهای ایرانی را فروکوبم
تا ایرانیان را از میان بردارم پرشمار
پنجاهها، صدها،
صدها، هزارها،
هزارها، دههزارها،
دههزارها، صدهزارها!
آناهیتای پرستیدنی
آن ایزدبانوی دوستدار ایرانیان
آن ستایندهی راستان و راستمایهگان
وَندَرِمینیش مردم ستیز را کامیابی نبخشید.
چنان که شایستهی اوست
برازندهی اوست.
+++
هم بدین چشمزد
اهورا مزدا
آناهیتا را چهار اسپ نیرومند پدید آورد:
از باد، از باران
از برف، از تگرگ .
نیکبانوی راستیدوست
در جایگاه خویش استاده
در اندیشه بود:
چه کسی مرا خواهد ستود؟
چه کسانی مرا نیایش خواهند برد؟
چه کسی نوشاکِ گوارا، افشرهی روانافزا
به من پیشکش خواهد کرد؟
نوشاکی فراهم آمده به آیین،
نیک پالوده
به شیر درآمیخته،
درهم شده با گیاهِ خوشبو و روانافزای هوم؟
اینها را چه کسی
چه کسانی نذر و نیاز خواهند کرد؟
برای چنین پیمانشناسانی
دلخوشی پسندم و سرخوشی
خرمیی پایا و شادیی مانا!
آناهیتا
اینها بگفت و
بر چهار اسپ نیرومند
چنین پدیدار آمد در دیدگاه مردمان:
به پیکر دوشیزهای جوان و برومند
بلندبالا و زیبا، برزومند
کمر برمیان بسته،
آزاده و نژاده،
بزرگوار و رخشنده
با تنپوشی زرین و گرانبها
دامنی پُرچین و خوشنما.
شاخهی بَرسَماش به دست،
گوشوارههای زرین چهارگوشهاش بر گوش
خرامان و رخشان
با گردنبندی خوشتراش
آنگونه که برازندهی اوست
چونان همیشه.
کمر تنگ بسته
تا گوی پستانهایاش برجستهتر بنماید،
دلنشینتر باشد.
تاج زیبایش را هشت گوشه است
چونان چرخی است آذینیافته با خُردهستارهگان
تاجی با چنبرهای چشمنواز در پیش.
وه وه که چه باشکوه است ایزدباران ما!
پوشهای بر تن دارد
از پوستِ سهصد مادهببرِ آبزی
که هریک چهار بچه زاید.
چه زیباتر جانداریست ببر ماده!
کهاش موی، انبوه هست و نرم.
چه زیباتر جانوریست این ببر
که در آبهای آناهیتاآفریده میزید.
با موهایش گرم و درخشان
همچون پرتوهای خورشید.
چه خوش جانداریست مادهببرِ آبزی!
و فرازتر از همه و هرچیز
وه وه که چه بشکوه است
زن-خدای سرزمینهای ایران
آناهیتا!
+++
پس
آوایی بلند در کوه پیچید و در دشت:
تو را دُرود میگویم و میستایم
تو را به بامداد و شامگاه مینیایم
ای آناهیتای نیکآفرین، ای تواناترین!
اکنون خواستار آنام
که بسی ارجمند باشم و
به کلانشهریاری دست یابم!
در سرزمینی که در آن
خورشها و نوشاکهای بسیار فراهم آید،
بهرهی مرمان از آنها بسیار باشد،
جایی که اسپاناش به نیرومندی شیهه برکشند
گردونههایش بخروشند
و به هنگام تاخت،
آوای تازیانهی گردونهها بپیچد در هوا.
سرزمینی را آرزومندم که انبارهایش
سرشار باشند از خوردنیهای خوشبو،
از آن همه چیزهایی که کساناش آرزو کنند
و سزاوار آرامش باشد و بهزیستی.
ای پاکبانوی نیکآگاه، ای تواناترین!
ازان پس آرزومندِ پسری چابکسوارم،
فرزندی که به نبرداهنگام، چالاک باشد و
گردونهی جنگیاش را استادانه براند.
آرزومندِ اسپی چابکرَو و تیزتکام،
که سنگرهای گستردهی دشمن را درهم کوبد
از چپ به راست
از راست به چپ.
+++
آنگاه
واپسین آوا، مزدا را بود
که در تالار گیتی فروپیچید:
ای بانوی پاکسرشت و بیآلایش!
ای نیرو دهنده به رودِ اَرِد
ای ایزدِ نوشآفرین
از آبِ گوارا و پاک،
ای فزایندهی گیاهان و بالانندهی درختان،
ای آناهیتا!
از پی این همه ستایش و نیایش،
اکنون به سوی اینهمه پیشکشی بشتاب
که مردمان تو را به نیاز آوردهاند.
بر چهار اسپِ سپید و بر ارابهی شتابندهات
از فرازِ ستارهگان
به زمین اهورهآفریده بتاز
به یاری خواهندهگان رهایی بشتاب
که تو را فراخواندهاند تا رهایشان کنی!
به یاری هرکسی بشتاب
که تو را افشرهی روانافزا آورد
-بهآیینساخته و پالوده-
همراه با نازکترکههای خوشبوی بَرسَم،
با شیرهی گیاه جانافزای هَوم،
و اینهمه را پیشکشات کند.
بشتاب ای ایزدبانوی زیباپیکر
ای فرّهیبخش به جان!
باشد دلاوران دوردست را همه
چونان کِیگشتاسپ به خانمان خویش بازگردانی!
به این ایزدبانو درود میفرستیم.
از جای جای ایرانزمین
اَشِم وُهو
اَهمایی رَیشچَه
+++
بازنگاری و بازسُرایی آزاد از میرزاآقا عسگری مانی. فوریه و مارس 2017 ترسایی
چند نکته:
کریستینسِن نگارش یا بازنگاری آبانیشت را از زمان اردشیر دوم (404 – 358 پیش از زایش مسیح) میداند. آبان یشت در 30 کرده (کَرت، بخش) و 133 بند سروده شده که بسیاری از بندهایش چون نیایشهای کهن در بسیاری از زبانها بازآوری شده است.
نگارش پایانی آبانیشت ای بسا در دورهی اشکانیان (پارتها) انجام گرفته باشد و میتوان آن را نمونهای از سرودههای دینی-پهلوانی در زمان اشکانی دانست. آبانیشت را بهراستی باید نامنامهی ناموران و برخی از شاهان پیشدادی و کیانی و اسطورهای ایران دانست.
اپَم نبات = یکی از ایزدان
استومند = دارای «است» و «هست»= هستیگاه. جهان استومند، جهانی که زیستمندان را در خود دارد.
اَشَه، اشا: راستی
اَشَوَن: پیرو اشا، پیرو راستی در برابر دروغمند
اردوی سور: آباننیایش، ایزدبانوی آب و سرچشمهی آبهای جهان
اَرِدوی، اَرِد: (به چمِ افزایش دهنده و برآورنده) نام یکی از رودهای افسانه ای در آریاویج (ایرانویچ: سرزمینهای ایران بزرگ زمان باستان). اَرِد بیشتر با نام سورَه به معنی زَور میآید.
زَور (zavr) چنین که برمیآید زَور نام نوشیدنی یا جوشاندهای بوده که در گردهماییهای آیینی پیشکش میکردهاند و بر خوان آیینی مینهاده و مینوشیدهاند. چیزی مانند شراب. چون شادیبخش و نیروزا بوده، من واژههای افشُره، نوشاک، نوشدارو و نوشابه را در برابر آن نهادهام.
هَوم: گونهای گیاه کمیاب در کوهستانهای خاور ایران است که از جوشانده یا شیرهی آن نوشابهای خوشبو و خوشیبخش درست کرده و مینوشیدهاند. من تکهای از ساقهی آن را که یکی از دوستانم از کوهستانهای خراسان پیشکشی آورده در خانهی خود نگهداشتهام. زرتشتیان به این گیاه ارج بسیار مینهاده و از آن بهره میگرفتند به ویژه در آیینهای دینی. از شیرهی آن برای تقویت و خوشبو کردن انفیه نیز بهره میگرفتهاند.
بَرسَم: دستهای از شاخههای باریک و بیگِرهِ درخت (مانند اناربُن) است که موبدان به هنگام برگزاری آیین دینی و نیایش به دست میگیرند.
سپیتمان: نام خانوادگی زرتشت، به چَمِ سپیدمنش هم هست.
میترا: خدای راستی و پیمان (خدای هنباز = خدای مشترک هند و ایرانی). در زمان اشکانیان اهورامزدا (خرد بزرگ) آناهیتا و میترا یک سه گوش دینی را میساختهاند.
قربانی (واژهای تازی است)=کُرپانی، گُرپانی، یَزیدن، برخی کردن. قربانی کردن از هزارههای پیشین در میان تیرهها و مردمان گوناگون رواگ داشته است. در میان ایرانیان و هندیان نیز به همین گونه. قربانی کردن از آنجا به ادیان ابراهیمی راه یافته. نذر کردن، پیشکش کردن و کشتن گاو، اسپ، گوسپند و بز در پیشگاه خدایان یا در آیینهای دینی رواگِ گسترده داشته است. قربانی کردن برای برآورده شدن نیازها و آرزوهای برآورده نشده انجام میشده. من دراین بازسرایی بیشتر جاها از پیشکش کردن به جای قربانی کردن بهره گرفتم.
کَوی = نام و شناسه ای برای پادشاهان، فرماندهان و بزرگان کشور.
کَرپن = نام و شناسه ای برای پیشوایان و رهبران دینی (دیوها). مانند واژگانِ رافضی، سلفی، تکفیری و… که امروزه بکار می برند.
نامهای استورهای – در خودِ آبانیشت و در این بازسروده واژهگان ناشناختهای هستند که یا نام کساناند یا نام جاها. روشن نیست این کسان استورهای چه کسانی بوده و این جاهای استورهای در کجاهای سرزمینهای ایرانی بودهاند. بنابراین به همان صورتی که در خودِ نگاشتهها آمده در این بازسروده هم آمدهاند.
مَزندری = مازندرانی = در اوستا از دیوان مازندران با نام «دیوان مَزَنی» یا «دیوان مَزَندَری، دیوان مَزَنَ» نام برده شده است.
* مانی: پیداست که بندهای زیر از آبانیشت با درک امروز آدمیان پذیرفتنی نیست:
«اما مباد که از آن
هَرِته، تبدار، نارسا تن، بیماراندام، و نابهسامان پیکر بنوشند.
مباد که زنِ ناپارسایی که گاتها نمیخواند،
و پیسِ بُریدهتَن که به دور از دیگران باید سرکند.
از آن بنوشند!
من بدان آیینِ افشرهنوشی
– آن جشنِ نوشابهگساری –
که کور، کر، کوتاهبالا،
نابهخَرَد، غشی
و دیگر داغخوردهگان اهریمن؛ برگزارندهی آناند
پای بهنگذارم!
از این نوشابهی من، گوژسینه، و گوژپشت،
کوتاهتن و تباهدندان
مباد که بنوشند!»
انتشارات استورنوس
از باستان تا آستان
میرزاآقا عسگری مانی
تابستان 2017
انتشارات استورنوس
نگارهی جلد و صفحه آرایی: زهرا نیسانی
عکس پشت جلد: رحیم کاکایی
حق انتشار با استرنوس فرلاگ است.
لینک سفارش کتاب : www.sturnus-verlag.de یا در آمازون
قیمت: 10 یورو. 172 صفحه
آستان: آن بخش از زمین و واقعیت که نزدیک در است. رو به واقعیت امروز و آینده. درگاه. آستانه. پیشاروی.